بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار رئيس و مديران سازمان صدا و سيما
بيانات در ديدار با مديران و مسؤولان بخشهاى خبرى صدا و سيما
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
كار خبر، كارى بااهميت و ظريف و دشوار
قاعدتاً اين جلسه براى آن است كه من از زحمات شبانهروزى و مستمر و با ارزش شما برادران و خواهران در اين بخش بسيار حايز اهميت از امر رسانهها تشكر كنم و قدردانى خودم را از اين زحمات و تلاشهاى پيگير - كه بخشى از آن را كه مىشد در يك گزارش گنجاند، ايشان (1)بيان كردند و گنجاندند - به شما عرض كنم.
بله، من تصديق مىكنم كه كار خبر، همان اهميت و ظرافت و دشوارى و حجم بالاى كار را - كه اشاره كردند - دارد و آنچه كه ما امروز از كار خبرى و سياسى در صدا و سيماى جمهورى اسلامى مشاهده مىكنيم، كار عظيمى است و پشت آن گزارشى كه از سيما يا صدا به ما ارايه مىشود، تلاش فراوان و فكر پخته و منسجم و سنجيدهيى وجود دارد. خداوند انشاءاللَّه به همهى شما - چه آنهايى كه خبر را تهيه مىكنند، چه آنهايى كه تنظيم مىكنند، چه آنهايى كه مىخوانند، چه آنهايى كه تفسيرها را تهيه مىكنند و بقيهى تلاشهاى فراوانى كه لازم است و شما انجام مىدهيد - كمك كند و پاداش خير و توفيق بدهد كه اين كار را هرچه بهتر و بيشتر و با كيفيتتر، پيش ببريد.
خبرى كه شما تنظيم و اجرا مىكنيد، يك عمل سياسى است
خبر، يك كار چند جانبه است. اولاً، يك عمل سياسى است. يعنى همين خبرى كه شما مىنشينيد و در آن بخش مربوط، تنظيم و اجرا مىكنيد، يك عمل سياسى است. اينكه ما دقت كنيم، كدام خبر را خواهيم گفت، كدام را برجسته خواهيم كرد، كدام را بكلى نخواهيم گفت، كدام عبارت را براى يك حادثه انتخاب خواهيم كرد كه فلان برداشت خاص را به ذهن مخاطب منعكس بكند، از كدام تعبير اجتناب خواهيم ورزيد، يك عمل سياسى است.
امروز در سطح عالم، يكى از مهمترين اقلام كار سياسى كه اقطاب سياسى عالم انجام مىدهند، همين خبردهى است. شما ببينيد در قضاياى اروپاى شرقى - مثلاً اين قضايايى كه در سال گذشته، كلاً اروپا و بلكه دنيا را تحت تأثير خود قرار داد - نقش خبر چهقدر زياد بود. يعنى آن قطب سياسىيى كه از حادثهى فلان كشورِ وابستهى به بلوك شرق سابق منتفع مىشد، در شتاب بخشيدن و جهت دادن و اصلاً به وجود آوردن آن حادثهيى كه فرضاً در آلمان شرقى يا مجارستان يا لهستان يا فلان جا اتفاق افتاد، چهقدر نقش ايفا مىكرد. اگر رسانهها را حذف مىكرديد، باز هم البته اين حادثه يك روز اتفاق مىافتاد؛ اما آن روز به اين زودى و با اين كيفيت و در اين جهت نبود. اصلاً شما ببينيد راديوها چه نقشى ايفا كردند.
تواناييهاى خبرى، يكى از پايههاى نفوذ و اقتدار سياسى در دنيا
فرض كنيم جمهورى اسلامى، به تكيهگاههايى كه امروز به آنها متكى است - ايمان مردم، اعتقاد دينى آنها به نظام و مسؤولان نظام، اميدشان، شجاعتشان، پيوستگيهايى كه بين مردم و مسؤولان وجود دارد - متكى نبود، آنگاه چه اتفاقى مىافتاد؟ اين حوادث و اين حقايق، تقريباً در هيچ جاى دنيا به اين شكل نيست. ملت ما ملتى است كه با مسؤولانش، هم رابطهى فكرى دارد، هم رابطهى عاطفى دارد، هم ايمان دينيش به او حكم مىكند كه از اين مسؤولان متابعت كند، هم با آنها بده و بستان فكرى دارد؛ از آنها حرف مىشنود و به آنها حرف مىگويد. اين وضعى كه الان در كشور ما وجود دارد، نظير آن، نه در كشورهاى برخوردار از دمكراسى غربى وجود دارد، نه در كشورهايى كه شكلهاى استبدادىِ حكومتهاى سوسياليستى و حزبى را داشت، و به طريق اولى، نه در اين كشورهايى كه ديكتاتورى فردى حاكم است؛ يعنى حكومتهاى پادشاهى و يا رؤساى شبه پادشاهى.
اگر اين چيزى كه الان در ايران هست، وجود نداشت؛ اگر در اين يازده سال اول انقلاب، پيوند دينى مردم با امام نبود، كه يك اشارهى ايشان، دلها را منقلب و عقايد را هدايت مىكرد و اصلاً نيروها را بسيج مىنمود؛ اگر اين عشق مردم به امام و اين اعتقاد آنها به اسلام - كه اين نظام را نمايندهى اسلام مىدانند - نبود، شما ببينيد اين راديوها و اين خبرها و اين تحريكاتى كه مىشود و اين ظرافتهايى كه در بيان خبر و تنظيم خبرهاى خارجى به كار مىرود، چه مىكرد و چه بر سر اين نظام جمهورى اسلامى مىآورد. چيز خيلى عجيبى مىشد. خبر، اينقدرمؤثر است.
واقعاً اگر بگوييم كه امروز نفوذ و اقتدار سياسى در دنيا، روى سه پايه استوار است: اول، ثروت و امكانات پولى و مالى؛ دوم، تواناييهاى علمى و تكنولوژيكى؛ سوميش، قطعاً تواناييهاى خبرى و سلطهى خبرى است. اگر امريكا همين ثروت و پيشرفت علمى فعلى را داشته باشد؛ اما ايستگاههاى خبرى از او گرفته بشود، نفوذش چهقدر خواهد شد؟ يكسوم كم خواهد شد؟ يقيناً بيشتر از يكسوم در دنيا كم خواهد شد.
شما سلاحى در دست اسلام هستيد
جمهورى اسلامى در جهان، همان خصوصياتى را دارد كه ايشان اشاره كردند؛ يعنى مظلوميت و تنهايى و به قول ما مشهديها: بچه اندرى. نمىدانم شماها مىفهميد كه بچهاندر يعنى چه؟ يعنى بچهيى كه در يك خانواده، متعلق به يك مادر ديگر است. برادر يا خواهر اعضاى يك خانواده است؛ منتها متعلق به يك مادر ديگر. در ميان چندين بچه كه متعلق به يك مادرند و اين بچه متعلق به يك مادر ديگر است، چهطور يك حالت جبههگيرى و بيگانگى و ناآشنايى به صورت پيشداورىشده و ازپيشبريدهشدهيى وجود دارد. جمهورى اسلامى، واقعاً اينطورى است.
من ديدهام كه در مجامع جهانى، همه مىآيند و تعريف و تمجيد مىكنند و مىگويند: عجب خوب حرفى زديد، عجب شجاعانه عمل كرديد، عجب در جنگ چنين كرديد و با امريكا فلان كرديد. راست هم مىگويند و از ته دل هم بيان مىكنند. من در اين مجامع جهانى برخورد داشتهام كه رؤساى كشورها و شخصيتهاى معروف دنيا، تعريف مىكردند و مىگفتند: اين سخنرانى شما واقعاً كولاك كرد، يا ايران مثلاً در فلان مورد، موقف و موضعش، شديد و فوقالعاده بود. همهى اينها به جاى خود محفوظ است؛ اما وقتى سر بزنگاه مىرسيم، آنجايى كه رأيى بايد بدهند، ناگهان مىبينيم كه همه يك طرفند و ما يك طرفيم؛ تنهاى تنها!
ما از اين غربتى كه جمهورى اسلامى دارد - كه دلايلى هم دارد - به هيچوجه نگران نيستيم و معتقديم كه اين غربت، به گرايش نسلهاى جديد و سياستهاى جديد و اقطاب جديد و به سمت آن چيزى كه ما در آن هستيم و موضعى كه در آن قرار داريم، رفع خواهد شد. الان نشانههايش را در دنيا مشاهده مىكنيم. چشم بصير، خيلى روشن مىبيند كه در دنيا چه اتفاق مىافتد. بلاشك، موازنه به نفع ما تغيير خواهد كرد؛ اما در اين چند ساله، اينطورى بوده و هنوز هم همينطور است؛ يعنى ما در دنيا، يك حال غربت داريم. در اين شرايط غربت، اين بارى كه شما بر دوش گرفتهايد، ببينيد چهقدر بار حساسى است. واقعاً انتظار نيست كه اشتباه نكنيد - اشتباه مترقب است - اما كوشش كنيد كه اين اشتباه را به حداقل برسانيد و نگذاريد كه زياد بشود.
نكتهى ديگر اين است كه شما سلاحى در دست اسلام هستيد و اسلام از شما منتفع است؛ يعنى شما سرباز همين جناح عظيم اسلامى هستيد. شما بايد در همهى شعاع گسترش اين خبر و اين موج صدا، بخصوص درداخل مرزهاى خودمان، جاذبه داشته باشيد. اين را يك اصل بدانيد و در جهت ايجاد جاذبه، كوشش كنيد. اصل اين است كه هر وقت خبر و تفسير سياسى و سخن هفته و همين برنامههايى كه اسم آوردند، پخش مىشود، مستمع شما در هرجا كه هست، به سمت راديو و تلويزيون بشتابد، تا سخن شما را بشنود.
كار شما دقيقاً يك كار هنرى است
بُعد دوم كار شما، كار هنرى است. شما هنرمنديد؛ يعنى كار شما دقيقاً يك كار هنرى است. اين متن بايستى طورى تنظيم بشود و بهگونهيى ارايه گردد و خوانده بشود كه جاذبه داشتهباشد. از چيزهايى كه جاذبه را از بين مىبرد، غلطخوانى است. غلطخوانى، دو گونه است: يكى غلطخوانىِ متن صحيح است، يكى هم تنظيم متنِ غلط است؛ يعنى صحيحخوانى متن غلط. غلطخوانىِ متن صحيح اين است كه شما مثلاً كلمهيى را بد بخوانيد. فرضاً آن برادرانى كه گوينده هستند، عبارات فارسى را غلط بخوانند، يا مثلاً عبارات عربى را درست تلفظ نكنند. البته حالا بحمداللَّه خيلى بهتر شده؛ ولى اوايل كه خيلى بد بود. نمىشود گفت بكلى بىغلط شده؛ امابحمداللَّه خيلى كمغلط است؛ بخصوص آن وقتى كه برادران كار مىكنند و من گاهى مطلع مىشوم كه روى متنى، خيلى كار مىشود. پس، غلطخوانى، يكى از چيزهاى ضد جاذبه است. غلط تنظيم كردن هم همينطور است.
شما بايد راقيترين سطح اداى فارسى را در متنهايتان تأمين كنيد. فرق هم نمىكند كه چه متنى باشد؛ متن خبر باشد، يا متن تفسير؛ چون تفسير هم بهقدر خبر اهميت دارد. بنابراين، آن چيزى كه خوانده مىشود، بايد يكى از قويترين و صحيحترين متون فارسى باشد. متأسفانه، الان اينطور نيست. من بارها هم اين را گفتهام؛ ولى درعينحال هست.
نگذاريد هيچ خبرى غلط تنظيم شود
البته كلمات و جملات غلطِ نشاندارِ گاو پيشانىسفيدِ زشتى - مثل «لازم به ذكر است» - بود كه مرتب در خبرها تكرار مىشد؛ ولى خوشبختانه حالا آنها نيست. من در يكى از سمينارهاى صدا و سيما، بخصوص روى اين جمله تأكيد كردم و گفتم: «لازم به ذكر است»، غلط است. چرا اينقدر «لازم به ذكر است» مىگوييد؟ مثل اين است كه شما «بايَد» را «بايُد» بخوانيد! خوب است؟ اين كلمهى غلط را بايد آدم نگويد و اصلاً بايد بپرهيزد. واقعاً شنيدن يك كلمهى غلط، براى كسى كه مىداند غلط است، مثل يك سيلى است كه به گوش او زده شود! ...(2)v
من كه مىگويم اينطورى است، كسى هستم كه شماها را دوست مىدارم؛ چون مثل بچهها و برادران خودم هستيد و در آنجا كار مىكنيد و مىفهمم كه كار مىكنيد. بنابراين، چون دوستتان دارم، تأثير سوء آن روى من كم مىشود. حالا آن مستمعى را در نظر بگيريد كه نسبت به شما، خيلى هم احساسات و علاقهيى ندارد. پيچ راديو را باز مىكند، گوش مىكند و متوجه مىشود كه تعبير به كار رفته، چهقدر زشت و بد است.
اين تعبير «لازم به ذكر است»، از آن چيزهايى بود كه يك مقدار رويش حساس شده بودم و هر دفعهيى كه گفته مىشد، واقعاً تكانى مىخوردم. البته حالا خوشبختانه قدرى كمتر شده است. هرچند بخشنامه شده كه اين جمله را به كار نبرند، ولى ديگران به كار مىبرند! الحمدللَّه در خبر نيست؛ اما من گاهى مىبينم كه در گفتههاى غير خبرِ تلويزيون و در وسط يك صحبت خوب، يك نفر كه بيان خيلى لطيف و ظريف و خوبى هم دارد، ناگهان چيزى يادش مىآيد و مىگويد: «لازم به ذكر است»! واقعاً چه داعىيى دارى كه صحبت به اين خوبى را با اين كلمهى غلط خراب كنى؟! حالا اين، يك كلمه است؛ ولى من اگر بخواهم غلطها را بشمارم، بيشتر از اينهاست. بايد اصلاً غلط نباشد. بايد اصلاً شما مميز - و به قول خارجيها، اديتور - داشته باشيد و او نگاه كند و بگويد كه اين كلمه صحيح است، يا نه. نگذاريد هيچ خبرى، اصلاً غلط تنظيم بشود. رُندترين و رايجترين سخن يك رسانه، خبر آن است؛ بنابراين نبايد غلط باشد.
فارسى صحيح، زبان شيرين و پُروسعتى است
فارسى صحيح، زبان شيرين و پُروسعتى است. الان زبان ما، از زبان عربى وسيعتر است. البته زبان درى اصلى كه ما تا امروز بر آن اساس حركت كردهايم، از عربى وسيعتر نيست؛ ليكن امروز هرچه كه در زبان ماست - تقريباً شصتدرصد زبان ماست و چهل درصد از عربى لغت آوردهايم - متعلق به ماست و به قول مرحوم آل احمد، زبانى كه من با آن حرف مىزنم، زبان من است. مثلاً بگوييم «حرف»، عربى است و آن را تلفظ نكنيم! نه، اينطور نيست. «حرف»، فارسى است و ما با هم حرف مىزنيم.
زبان فارسى، علاوه بر گسترش و تركيبپذيرى خودش، زبان بسيار خوب و شيرين و پُرگنجايشى است و مثل يك بادكنك، صد برابر حجم فعلى خودش، قابل گسترش است؛ اما زبان عربى، اينطورى نيست. زبان عربى، مثل يك جوال بزرگ است؛ همانى است كه هست و گسترش و قابليت اتساعش كم است. زبان فارسى، كوچكتر از آن است؛ اما قابليت اتساعش خيلى زياد است. اين زبان قابل اتساع و توانا، علاوه بر آنكه نصف زبان عربى هم الان جزوش است، همهى ظرافتها را مىتواند بيان كند. زبان به اين خوبى را چرا با تعبيرات غلط، آن هم در راديو و تلويزيون، خرابش كنيم؟ پس ببينيد، درست گويى مهم است.
هنرمندانه سخن بگوييد
ممكن است يك آدم عامى، درست نفهمد و هرچه هم شما بگوييد، ملتفت نشود؛ اما همهى مردم كه عامى نيستند. هوشمندان و باسوادان و آدمهاى حسابى هستند كه پيچ راديو را باز مىكنند و كلمات شما را مىشنوند. من گاهى اوقات كه شما غلطى را تلفظ مىكنيد، از كسانى كه آن را مىشنوند، خجالت مىكشم! حالا خود ما كه مىگوييم، متعلق به خودمان است؛ اما ديگرانى كه مىشنوند، من از آنها خجالت مىكشم. پس ببينيد، يكى از خصوصيات ضد جاذبه، غلط گويى است. بايستى نگذاريد غلط گويى ادامه پيدا كند.
يكى ديگر از خصوصيات جاذبهآفرين كه ضدش، ضد جاذبه است، كار هنرى است. هنرمندانه سخن بگوييد. البته گويندگان خبر، اين آقايان و خانمهايى كه من چهرهى بعضى از آنها را مىشناسم و بعضى هم كه در راديو هستند و نمىشناسم، اگر نگوييم عموماً، الحمدللَّه غالباً خوبند؛ اما بهتر از اين مىتواند بشود. با شنونده و مستمعتان، حرف بزنيد.
يك وقت در سه، چهار سال پيش، دو نفر از اين گويندگان بخشهاى ديگر راديو و تلويزيون، پيش من آمدند. من آنها را مىشناختم؛ چون تقريباً جزو استفاده كنندههاى برنامههاى صدا و سيما هستم. به اينها گفتم، شماها چرا وقتى كه جلوى دوربين مىنشينيد، آشفته مىشويد؟ براى آنكه بعد از اين درست حرف بزنيد، هر وقت حرف مىزنيد، يادتان باشد كه من آن پشت دستگاه نشستهام و گوش مىكنم؛ اصلاً با من حرف بزنيد. آن دو نفر، الان جزو گويندههاى خوب تلويزيون هستند و مىبينم كه واقعاً رعايت مىكنند.
خبر بايستى در نهايت زيبايى و گستردگى باشد
وقتى كه صحبت مىكنيد، با مستمعتان حرف بزنيد. بدانيد كه يكى حرف شما را گوش مىكند. با او مثل كسى كه تفاهم مىكند، حرف بزنيد. اين، غير از آن است كه مثلاً متنى را در مقابل ديوارى مىخواند. اينطورى نباشد. كارِ هنرمندانه بكنيد. خواندن، يك عمل هنرى است. نوشتن، يك عمل هنرى است. هرچه مى توانيد، ظرافتها و زيباييهاى ادبى و نگارشى را در نوشتهى خبر به كار ببريد. يك متن زيبا و درعينحال آسان درست كنيد. متن معضل و معوج و پيچوخمدار و مخصوص خواص، فايدهيى ندارد.
خبر بايستى در نهايت زيبايى و گستردگى باشد؛ يعنى همه بفهمند. يك پيرزن بىسوادى هم كه در خانه نشسته، وقتى راديو يا تلويزيون خود را باز كرد، بفهمد شما به او چه مىگوييد. اين، كار هنرى است و تمرين لازم دارد. اصلاً عدهيى بنشينند، اين كار را تمرين بكنند. عدهيى باشند كه وقتى خبرى تنظيم مىشود، آن را مميزى كنند.
همهى خبرها اينطور نيست كه آناً به دستتان برسد. البته من آن بخش سردبيرى خبر را كه آقايان دور ميز مىنشينند و خبر را تنظيم مىكنند، ديدهام. تنظيم خبر نبايد با عجله انجام شود. بايد فرصتى باشد و كسانى بنشينند، اين را - بخصوص در تفسيرها - دقت بكنند. البته اين برنامهى گزارش هفتگى كه عصر جمعه از تلويزيون پخش مىشود، خوب است و از لحاظ زبان و اجرا، خوب تنظيم و اجرا مىشود. اين هم يك جهت جاذبه است.
خوراك فكرى لازم را به ذهنهاى مردم برسانيد
يك جهت ديگر براى جاذبه اين است كه مثل يك حزب، خوراك فكرى لازم را به ذهنهاى مردم برسانيد. جامعهى ما، يك جامعهى بىحزب است. البته از جهاتى حُسن است؛ ولى عيب هم دارد. وجود حزب در يك جامعه، باعث مىشود كه خلأهاى ذهنى عدهيى از مردم پُر شود. ما در اوايل انقلاب كه حزب جمهورى اسلامى را داشتيم، روى جوامعى كه با حزب كار مىكنند، مطالعه كرديم. همين صدام، اگر اين حزب را نداشت، تا حالا ده بار دود شده بود و به هوا رفته بود. همين حزب، او را تا حدودى نگهداشته است. در حقيقت، حزب يك كانالكشى براى رساندن خوراك فكرى لازم به ذهنهاى عدهيى از مردم است كه در حزبند. ما اين را در جامعهمان نداريم؛ يك خلأ است. اين خلأ را شما بايد پُر كنيد. نه اينكه شما حزب درست كنيد؛ حزب همين است. ما حزبى به نام تلويزيون و راديو داريم كه در هر خانهيى هم شعبهيى دارد. سعى كنيد خوراك فكرى سياسى مردم را در هر هفته، بلكه در هر روز، به همين منظور و با همين توجه كه عدهيى را مىخواهيد از لحاظ سياسى تجهيز و توجيه كنيد، بدهيد يا برسانيد.
بعضى از خبرها مضر است و گفتنى نيست
خبر، فقط اين نيست كه اتفاقى در دنيا افتاده و حالا بايد آن را بگوييم. نه، خيلى از خبرها اصلاً ارزش اين را ندارد كه گفته بشود. بعضى از خبرها اصلاً مضر است. يك حالت روشنفكرى خام وجود دارد كه معتقد است همه چيز را بايد به مردم گفت. من اين را قبول ندارم. چهطور هر چيزى را بايد به مردم گفت؟ آيا در خانهى شما، هر اتفاقى كه برايتان بيفتد، به بچهتان مىگوييد؟ بايد گفت، يا نبايد گفت؟ چرا شما همهى خبرهاى داخل خانهتان را به بچهتان نمىگوييد؟ چون بعضى از خبرها براى او مضر است و يا اصلاً جالب نيست.
بعضى از خبرهاى دنيا، براى مردم ما اصلاً جالب نيست. حالا دانستند، دانستند؛ ندانستند، ندانستند. طبيعتاً اين خبرها حذف مىشود. بعضى از خبرها، اصلاً مضر است. حادثهيى را در جايى درست مىكنند و ميليونها و ميلياردها دلار خرج مىكنند، تا آن را به گوش ما برسانند. آنگاه ما بياييم، همين حادثه را از طريق رسانههاى گروهى خودمان، به گوش مردممان برسانيم! آيا اين عاقلانه است؟! آن چيزى كه دشمن درست كرده و ميلياردها دلار خرجش مىكند، تا به گوش ما برساند، ما حتّى جلويش را هم مىگيريم و اگر بخواهد برساند، ما پارازيت هم پخش مىكنيم كه پخش نشود؛ ولى چه داعىيى داريم كه ما آن خبرها را بدهيم؟ پس ببينيد، هر خبرى گفتنى نيست. ممكن است اكثريت خبرها گفتنى باشد؛ اما گاهى ممكن است، حتّى اكثريت هم نباشد.
مردم را داراى قدرت تحليل بار بياوريد
اين خبرى كه شما مىخواهيد بدهيد و اين تحليل و تفسيرى كه مىخواهيد ارايه كنيد، بايد با آن زبانى تنظيم شود كه فراغ و خلأ ذهنى مردم ما را پُر كند. يعنى تا كسى پيچ راديو را باز كرد، يك خط فكرى از شما دريافت كند. اين كار، چيز بسيار مثبت و خوبى است؛ منتها هميشه با هدف گستردهنگرى مردم انجام شود. يعنى يادتان باشد كه يكى از هدفهاى ما اين است كه ذهن مردم باز باشد. البته سياستهاى ما، با سياستهاى جوامع سوسياليستى گذشته، تفاوت دارد. آنها تمام اخبار و حوادث را كاناليزه مىكردند و حتّى دروغ به مردم تحويل مىدادند. من شنيده بودم و بعد هم خودم ديدم كه راديوهاى داير بين مردم طورى بود كه راديوهاى بيگانه را نمىگرفت؛ يعنى گيرندهها را دستكارى مىكردند كه كسى نتواند جاهاى ديگر را بگيرد!
ما اينطورى فكر نمىكنيم. ما مايليم كه مردم گسترده فكر كنند. با اطلاع از حوادث عالم است كه مردم در مقابل بسيارى از بددليها و توطئههاى ذهنى و فكرى واكسينه مىشوند.پس، اين حركتى كه شما انجام مىدهيد، با توجه به اهداف جمهورى اسلامى انجام بدهيد. يكى از آن اهداف، همين است كه مردم ذهن پختهيى پيدا كنند و مهمتر اينكه قدرت تحليل پيدا نمايند.
توصيهى من به شما و همهى كسانى كه در كار سياسى فعاليت مىكنند، اين است كه همت كنيد، تا مردم را داراى قدرت تحليل بار بياوريد. اگر اين كار شد، خيلى از كارها به خودى خود حل شده است. آن قضيهى اولى هم كه ايشان گفتند ما در خط و خطوط كار نمىكنيم، جدى بگيريد. يعنى واقعاً جامعهى ما، انتخاب و گزينش خبر و فعاليت يك باند عليه يك باند ديگر را برنمىتابد. خداى نكرده، اگر آنچنان گرايشهايى پيدا بشود، به نظام خيانت خواهد شد. خيلى مواظب باشيد و با دقت و وسواس، در اين جهت حركت كنيد.
كار سنگينى را برعهده گرفتهايد. انشاءاللَّه خداوند به شما توفيق و اجر بدهد و كمكتان كند. اميدواريم بعد از اين، هر بار كه پاى تفسير و خبر و گزارش و افادهيى از سوى شما مىنشينيم، حقيقتاً بيش از گذشته استفاده كنيم.(3)
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
1) v آقاى همتى، معاون سياسى وقت سازمان صدا و سيما
2)
3) vv از آنجا كه اين سخنرانى در جمع محدودى ايراد شده و قسمتى از آن طبقهبندى شده است، لذا در حال حاضر اين قسمت حذف مىشود و در زمان مناسب، اقدام به درج آن خواهد شد.
**
بيانات در ديدار با اعضاى شوراى سياستگذارى صدا و سيما
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
با سياستگذارى متقن، صدا و سيما موجب اعتلاى فكر جامعه خواهد شد
از اين كه در كار مهم سياستگذارى، قبول مسؤوليت كرديد و شريك شديد، متشكرم. سياستگذارى، يعنى تأمين جهت مطلوب براى برنامههاى صدا و سيما. اگر سياستگذارى به شكل صحيح نباشد، پراكندهكارى و احياناً تعارض، تناقض و انحراف، بر برنامههاى صدا و سيما مسلط خواهد شد. البته در گذشته هم قبل از تشكيل اين دفتر، اين كار در صدا و سيما انجام مىشده؛ ما هم خواستيم كه به آن، شكل منظمى داده بشود و بخصوص وسيلهيى باشد، تا ما مسؤوليت خود را در اين باب به نحوى ايفا كنيم؛ لذا اين دفتر به وجود آمد و اين مسؤوليت به جناب آقاى دعاگو و شماها داده شد.
اگر سياستگذارى - كارى كه شما مىكنيد - متين و متقن انجام بگيرد، تحقيقاً صدا و سيما يك وسيلهى اعتلاى فكر و معرفت و رشد جامعه خواهد شد. لزومى ندارد كه ما در اينجا از زحمات فراوان برادران صدا و سيما ياد بكنيم؛ زيرا من مكرر آن را بيان كردهام. واقعاً زحمات زيادى كشيده مىشود و صدا و سيما جهت خوبى هم دارد؛ الّا اين كه كافى نيست.
بحث در اين است كه صدا و سيما بايد حقيقتاً به آن وسيلهى اعتلا تبديل بشود و در خدمت تفكر انقلاب و اسلام و رسوخ اين فكر - با همهى ملحقاتش - در ذهن و فكر و روح و عمل مردم جامعهى خودمان و نيز مردم ديگرى كه در شعاع تبليغات صدا و سيما قرار دارند، باشد. اين، بايد بشود. از هر برنامهى صدا و سيما، بايستى اين استفاده بشود. البته كار سختى است.
محتواها بايد آموزنده باشد؛ نه به معناى سادهى آموزندگى، كه فقط كسى درسى در آنجا بيان كند؛ بلكه آموزنده با همان معناى عميقش، يعنى كيفيت دهنده و پرورش دهندهى روح و فكر مخاطب خودش و جهت دهندهى به تلاش و زندگى او. و البته اين نخواهد شد، مگر آن وقتى كه قالبها و شكلها هم به تناسب اهميت و عظمت اين مسؤوليت، كيفيت لازم را پيدا بكند. بايد به اينجا برسيم. صدا و سيما، هرچه كمتر از اين باشد، كم است.
هر روزِ صدا و سيما بايد بهتر از روز قبل باشد
به اين ترتيب، مىشود استنباط و استنتاج كرد كه هر روزِ صدا و سيما، بايد بهتر از روز قبل باشد. حقيقتاً اين روايت «من ساوى يوماه فهو مغبون»(1)، در مورد صدا و سيما صدق مىكند. يعنى اگر امروزِ صدا و سيما مثل ديروز بود، پيداست كه ما به سمت كمال حركت نمىكنيم و به عبارت ديگر، از مسؤوليت دور افتادهايم. در حال حاضر، صدا و سيما در حد اعلاى مطلوب نيست؛ كسى هم اين ادعا را ندارد؛ نه خود آقايان مسؤولان صدا و سيما و نه ديگران. ما هم پيش مردم كشورهاى ديگر، كه ممكن است از ما بپرسند راديو و تلويزيون شما چگونه است، ادعا نمىكنيم كه كامل است؛ شكى وجود ندارد كه كامل نيست. پس، بايد كامل بشود.
مگر مىشود به حدى در زندگى بشر قانع شد؟ چه برسد به اينطور چيزهاى انقلابى و مؤثر. پس، هر روز بايستى بهتر از روز گذشته بشود و سياستگذارى بر اين اساس انجام بگيرد. از اين نكته به اين نتيجه مىرسيم كه سياستگذارى هم خود يك امر متطور و در حال تحول دايمى است. اينگونه نيست كه اين سياستى كه امروز گذاشته شد، تا ابد كفايت بكند. مقصود از سياستگذارى، اين است.
كليهى برنامهها بايد در جهت نفوذ دادن اسلام ناب در زندگى مخاطبان باشد
هدف را هم كه بيان كردم. هدف اين است كه ما صدا و سيما را به آن اوج و كمالى برسانيم كه كليهى برنامههاى آن، با بهترين كيفيتها، در جهت رسوخ و نفوذ دادن انديشهى اسلام ناب و همهى ملحقاتش - از اخلاق و عمل - در زندگى مخاطبانش باشد. هر برنامهى آن، بايد اين خصوصيت را داشته باشد. اين، هدف ماست. از اول صبح تا آخر شب كه پيچ راديو و تلويزيون را باز مىكنيم، تكتك برنامهها، حتّى آرم برنامهها، موزيك متن فيلمها و برنامههاى گوناگون، حتّى چهرهى گويندگان و مجريانى كه ديده مىشوند و لحن كلام گويندگانى كه صدايشان شنيده مىشود، بايد اين خصوصيات را داشته باشد. ببينيد، اين كار چهقدر مهم است.
من خيلى از برنامههاى صدا را گوش مىكنم؛ يعنى غالباً بخشى از هر برنامه را مىشنوم. گاهى يك برنامه، خيلى هم خوب است؛ ليكن در اين برنامهى خوب كه مثلاً نيم ساعت طول مىكشد، ناگهان مىبينيد كه يك جا افتى پيدا مىشود! مجرى برنامه خوب، تهيه كنندهى آن خوب، نويسندهاش خوب، سطح هنرى آن خوب، موضوعاتش جالب است و همينطور انسان مرتب تحسين مىكند؛ اما ناگهان افتى در آن پيدا مىشود! مثل رانندهيى كه انسان را به طرفى مىبرد، پيچها و گذرگاهها را خيلى خوب و روان و تند حركت مىكند؛ اما يك وقت در يك جا آدم را به درختى مىزند! نمىشود گفت كه مانعى نيست، ايشان اين همه راه را درست آمد؛ ولى در همان يك نقطه، كار را خراب كرد. واقعاً گاهى اينگونه است.
در فصل سياستگذارى، همت شما بايد اين باشد. يك فصل اجرا و برنامهريزى داريم كه به خود مسؤولان داخل صدا و سيما مربوط است و از اين حيث، ربطى به جمع حاضر ندارد. شما در فصل سياستگذارى بايد كارى بكنيد كه سياستهايتان، كل اين برنامههاى صدا و سيما را بپوشاند و جهت صحيح بدهد. اين، بخشى از صحبت ماست.
سه عيب عمدهى موسيقى قبل از انقلاب
مطلب ديگرى كه من مىخواهم عرض بكنم، دو، سه نكتهى برجسته در مجموعهى صدا و سيماست. ايشان(2)هم كه خواستند گزارش بدهند، ناچار روى آن دو، سه نكته تكيه كردند. معلوم مىشود كه اين نكات، مورد توجه خود كارگزاران و كارگردانان مسايل صدا و سيما هم است. حقيقتش هم همين است و بايد مورد توجه باشد.
يكى، مسألهى موسيقى در صدا و سيماست. ديگرى، مسألهى چهرهى زن در صدا و سيماست. بعدى، مسألهى داستانها و سريالها و گزارشهاى هنرى، تاريخى، قصه، فيلم و از اين قبيل چيزها در صدا و سيماست. اينها نكات مهمى است. بايد به همهى اينها رسيدگى بشود و شما سياستگذاريش را بكنيد. البته اين بخشى كه من مىخواهم بگويم، فقط به سياستگذارى مربوط نمىشود. شما برادران مجرى - كه جمع معتنابهى از شما، دستاندركار اجرا هستيد - بايد به اين نكات توجه بفرماييد.
موسيقىِ قبل از انقلاب، از لحاظ ارزشى، سه عيب عمده داشت. ما كه از لحاظ فنى وارد نيستيم؛ فقط مىتوانيم بگوييم كه از جنبههاى ارزشى، سه اشكال در آن وجود داشت. يكى اين بود كه در بخشى از موسيقيها، در انتخاب مضمون و قالب، گرايش تند و ميل شديدى به ابتذال بود. قالبهاى موسيقى و زبان شعر، هر دو ايرانى بود؛ اما اين تصنيفها، هم از لحاظ محتوا و هم از لحاظ فنى مبتذل بود؛ به طورى كه وقتى يك موسيقيدان مىديد آهنگ را اينگونه مىشكنند و خراب مىكنند و از اين وسايل، بد استفاده مىشود و در شكلهاى نامناسبى، از اين و آن تقليد مىكنند، ناراحت بود. پس، ميل به ابتذال وجود داشت؛ مثل خيلى از تصنيفهايى كه در آنوقت رايج بود. آهنگها، آهنگهاى ايرانى، وسايل هم وسايل ايرانى؛ اما قالب و محتوا مبتذل بود. الان كه من اين مطالب را مىگويم، شايد ناگهان به عنوان نمونه، چند بيت از اين شعرها و تصنيفها در ذهن شماها شكل ببندد.
عيب دوم اين كه گرايش شديدى به موسيقى غربى بود. عيب سوم اين بود كه موسيقى سالم و سنتى و فنى كلاسيك ايرانى، در خدمت محتواهاى بد و فاسد كننده قرار مىگرفت. ...(3)v
هنر بايد در خدمت ارزشهاى اسلامى قرار بگيرد
بنابراين، موسيقىِ قبل از انقلاب، اين سه عيب را داشته است؛ كه از همه بدتر، آن اولى است، و از همه كم ضررتر، آن دومى است. يعنى گرايش به موسيقى غربى، چيز بدى است؛ اما نه به بدى صرف موسيقى ايرانى در راههاى بد. اى بسا يك موسيقى غربى باشد كه در آن، هيچگونه ابتذال و فساد و زنبارگى و پستى و دنائت بشرى نيست؛ يك چيز بسيار عالى و عرفانى و سطح بالاست؛ اگرچه در جامعهى ما، زبان موسيقى، زبان خيلى رايجى نيست و غالباً ما كسانى هستيم كه از اين قضايا دور بودهايم و زبان موسيقى را نمىفهميم؛ البته شماها شايد اهل فنيد و مىتوانيد بفهميد. بنابراين، اگر چنين چيزى پيدا بشود، ولو غربى هم باشد، ايرادى ندارد. اين، بهتر از آن موسيقى به اصطلاح سنتى است.
گاهى براى تبرئهى يك موسيقى، مىگويند كه اين موسيقى سنتى است! موسيقى سنتى، يعنى فلان دستگاه آواز ايرانى است كه يك خوانندهى ايرانى، با فلان ساز ايرانى مىخواند. اينكه تمام قضيه نيست. بايد ديد كه اين، چه چيزى را ارايه مىكند و چه چيزى را به ذهن و دل و جان مستمع خودش مىريزد.
پس، در صدا و سيما حواستان جمع باشد كه از اين سه عيب اجتناب بكنيد. البته هر سه، عيب است؛ اما به ترتيب، عيب اول، بدترين است؛ عيب سوم، در درجهى دوم قرار دارد؛ و عيب دوم، درجهى سه است. توجه داشته باشيد كه در باب موسيقى، اين سه مورد، اشكال اساسىِ ارزشى است.
در موسيقى سنتى، شعر حافظ يا سعدى خوانده مىشود، ولى اين كافى نيست؛ بايد شعر خوب خوانده شود؛ چيزى كه وقتى مستمع شنيد، اين هنر در خدمت ارزشهاى انقلابى و اسلامى قرار گرفته باشد. اين، مخصوص انقلاب هم نيست. هر جامعه و هر انسان و هر مجموعهى بشرىيى، مىخواهد كه هنر در خدمت ارزشهاى مقبول خودش قرار بگيرد. اين جرم نيست كه اسلاميها مىخواهند هنر در خدمت ارزشهاى اسلامى قرار بگيرد. همهى مكاتب و همهى جوامع دنيا، همينطورند. ارزشهايى در ذهنشان وجود دارد كه با ارزشهاى ديگرى فرق دارد. آنان هنر نقاشى، طراحيهاى گوناگون، شعر، موسيقى و همه چيز را در خدمت اين ارزشها قرار مىدهند. اين، يك توقع زيادى نيست كه جامعهى اسلامى چنين انتظارى داشته باشد.
در برنامههاى صدا و سيماى گذشته، نقشهاى پست كننده به زن داده مىشد
در مورد مسألهى زن نيز دو عيب اساسى در برنامههاى گذشتهى صدا و سيما وجود داشت: يكى اين كه ارزش حجاب از بين رفتهبود. از اين بزرگتر، آن بود كه نقشهاى پست كننده به زن داده مىشد. در عيب اول، يك ارزش زير سؤال مىرفته و پايمال مىشده كه آن، ارزش حجاب بوده است؛ اما در عيب دوم، گاهى همهى ارزشهاى بشرى كه براى زن مورد نظر مىباشد، زير سؤال مىرفته است. چنانچه داستان عاشقانهيى نقل مىشده، داستانى بوده است كه زن در آنجا بالاخره همان نقش صهيونيستپسند و استكبارپسند خودش را دارا بوده است و غالباً و قاعدتاً در چهرهى يك مادر، يك همسر خوب و يك انسان كارآمد ارايه نمىشده است.
بايد اين دو عيب برداشته شود. ما بايستى زن را، هم باحجاب نشان بدهيم، هم سرشار از ارزشهايى كه اسلام و انقلاب براى او در نظر گرفته است؛ يعنى نجابت و عفت زن. مهمترين مسأله، آن گوهر عفت زن، آن عضو اصلى و ركن اساسى خانواده بودن، آن عضو اصلى و ركن اساسى فعاليتهاى جامعه بودن، آن تأثير زن در رشد جامعه و رشد مردان، آن تأثير زن در واقعيتهاى گذشتهى ما - از قبيل انقلاب و جنگ و غيره - است.
در فيلم، سريال، شعرِ موسيقى، در برنامهى خانواده، در برنامهى «سلام صبح بخير» و در ساير برنامهها، بايستى اينها ارايه بشود؛ هم در اجرا و هم در تهيهى برنامه. سياستگذارى، بايد ناظر به اين چيزها باشد. البته اين حرف، مخصوص سياستگذارى نيست؛ مجريها هم بايد توجه كنند. اين كارها بايد در راديو و تلويزيون انجام بشود؛ ولى نمىشود! اين، مسؤوليت من و شماست. هر روز كه مى گذرد، بايد يك قدم به اينها نزديكتر بشويم. ...(4)v
نگذاريد آن روح جهادىيى كه در دوران جنگ حاكم بود، از بين برود
من يك چيز ديگر را هم كه به نظر مىرسد مهم است، عرض مىكنم. نگذاريد آن روح جهادىيى كه در دوران جنگ تحميلى بر صدا و سيما حاكم بود، از بين برود. آن روحيه، چيز بسيار مثبتى است. البته نمىگويم كه مارش جنگ بزنيد. جنگ نداريم كه مارش جنگ بزنيم، يا گزارش جنگى بدهيم؛ اما جنگ هشتساله كه فقط همان هشت سال نبود؛ جنگ هشتساله، يك تاريخ است.
شما به ادبيات فرانسه نگاه كنيد؛ مطمئناً بخشى از اين ادبيات، مصروف به قهرمانيهاى دوران جنگ است. چهار سال جنگ بوده، كه فرانسويها دو، سه سال آن را دچار فشار بودند و شكست خوردند؛ اما انواع مختلف قهرمانيها را، هم در ميدان جنگ، هم در مبارزات مردمى داخل پاريس، هم در روابط انسانى و نظاير آن، نشان دادند. شما ببينيد كه اينها در رمانهاى فرانسوى چهقدر تكرار مىشود. هر چند من با شعر آنها آشنا نيستم؛ اما بعضى از رمانهاى فرانسوى را كه به فارسى ترجمه شده است، خواندهام. اصلاً در بهترين رمانها و در عاليترين اثرها، نشانهى آن روزها باقى مىماند. شما ببينيد دربارهى انقلاب روسيه، چهقدر كتاب نوشته شده و چه حجمى از تفاخر وجود دارد و براى ديگران باقى گذاشتهاند. اينها چيزهايى نيست كه تمام بشود؛ اينها بايد باقى بماند.
در سالهاى گذشته، سريالى تحت عنوان «روايت فتح» توسط جهاد منتشر شد كه انصافاً چيز خيلى خوبى بود. مثلاً اينها را نگهداريد. روايت فتح كه تمام نمىشود. «روايت فتح»، روايت فتح و شرح حال رزمندگان بود. براى هشت سال حادثه، اقلاً هشت سال روايت وجود دارد. درعينحال، هفتهيى يك شب، يك ساعت مىگذاشتند. اين نوع كارها را بايد ادامه بدهيد و اصلاً در سياستها بياوريد. به صدا و سيما، به عنوان وظيفه و به عنوان بخشى از سياست، بگوييد كه بايد اينها را حفظ كنند. آقاى هاشمى و ديگران هم كه در اينجا هستند، اين حرفها را مىشنوند. شما بايد حال و هواى آن را نگهداريد.
براى طرح ارزشهاى اسلامى، از بهترين موسيقيدانها و خوانندگان استفاده بشود
نكتهى ديگرى كه در اين گزارش بود، اين است كه بعد از انقلاب، سرودهاى خوب و آهنگهاى بسيار خوبى در جهت ارزشهاى انقلابى ساخته شد؛ ولى در سالهاى اخير، رشد اينگونه آهنگها كم شده است. اين هم حيف است. بايد آهنگهاى خوب ساخته شود، شعرهاى خوب و چيزهاى جديد اجرا گردد و همهى آنها ناظر به ارزشهاى انقلابى باشد. اينها بايد در صدا و سيما مرتباً منعكس بشود. اينطور نباشد كه اگر چيز خوبى منعكس مىشود، حتماً بايد يك شعر عاشقانه باشد كه فلان خوانندهى معروف خوانده و اجرا كرده است؛ و اگر يك چيز انقلابى است، حتماً يك گوشهاش مثلاً عيب و ايراد و علتى داشته باشد. نه، براى تهيه و تنظيم آهنگهاى انقلابى، آهنگهاى اسلامى و طرح ارزشهاى اسلامى، از بهترين موسيقيدانها و بهترين خوانندگان استفاده بشود. در اين غزليات، چهقدر چيزهاى خوب از اين قبيل وجود دارد.
شعر «امروز امير در ميخانه تويى تو» را من دو، سه سال پيش شنيدم و بعدها هم گاهى شايد شنيده باشم؛ اما اين را خيلى كم مىگذارند. ظاهراً اين شعر، از مرحوم حاج ميرزا حبيب خراسانى است. از اينگونه شعرها، از اين مضامين عرفانى واقعى خوب، خيلى وجود دارد. يا آن شعر مرحوم علامهى طباطبايى - «همى گويم و گفتهام بارها» - كه يكى از خوانندگان خوانده و خيلى هم خوب خوانده، همينطور است. اينگونه شعرها كه مضامين عرفانى واقعى دارد، خوانده بشود؛ والّا هر شعر قلندرىِ مستانهيى كه عرفانى نيست. بعضى خيال مىكنند، هر چيزى كه در آن، اسم مى و معشوق و امثال آن باشد، عرفانى است! اينها كه عرفانى نيست. ...(5)v
نه، شعرهاى قلندرى مستانهى خيلى پستى وجود دارد كه اصلاً عرفانى نيست. فرض بفرماييد، يك قهرمانِ پهلوانِ خيلى قوىهيكل برود، چاه مستراح خالى كند! مگر نمىشود؟ ممكن است يك شاعر در حد اعلاى ذوق شعرى، دربارهى يك چيز پستِ بشرىِ بسيار پايين - مثل يك عمل جنسى - بهترين و زيباترين شعرهاى دنيا را بگويد. پس، چنين چيزى تحقق پيدا مىكند.
چنين نيست كه هر شعر خوب از لحاظ هنرى، از لحاظ مضمون هم يك چيز عالى باشد. نه، ممكن است مضمون آن، پستترين مضامين باشد؛ كمااينكه در شعرهاى سعدى، فراوان وجود دارد. حتّى اشاره كردم كه در شعر حافظ هم هست. به اعتقاد من، همهى شعرهاى حافظ هم، شعر عرفانى نيست. در بين آنها، شعرهاى مادّىِ بشرى هم پيدا مىشود كه مربوط به دورههايى از زندگى اوست؛ شايد از جوانيهاى او باشد.
كار شما واقعاً كار زحمتدارى است
غرض، اينگونه نيست كه ما هر شعر آنطورى را به مركز تبليغات خودمان - كه صدا و سيماست - راه بدهيم و آن را پخش كنيم. اين آهنگهاى انقلابى و آهنگهاى اسلامى و ارزشها را رعايت بفرماييد. بايد به صدا و سيما توصيه هم بشود كه انشاءاللَّه به همين ترتيب عمل كنند. الحمدللَّه، هم ريش و هم قيچى در دست خودتان است؛ يعنى هم سياستگذاريد و هم مجرى هستيد. آقاى محمّد هاشمى و بعضى از شما آقايان ديگر، اجرا را هم خودتان مىكنيد. بالاخره آنطور سياست بگذاريد و آنگونه هم انشاءاللَّه اجرا بكنيد، تا صدا و سيما روزبهروز و ساعتبهساعت جلو برود.
البته اين فصل، فصل تذكر بود؛ فصل ستايش و تشكر هم، فصل جداگانهيى است كه اگر من بخواهم از زحمات برادرانى كه الان در صدا و سيما كار مىكنند، زبان به تشكر باز كنم، بايد واقعاً چندين برابر آن كه الان صحبت كردم، صحبت بكنم؛ چون من مىبينم كه برادران خيلى زحمت مىكشند. واقعاً يك صفحه مطلب نوشتنِ بىعيبِ درستِ جاذبهدار، كار خيلى سختى است. حالا اين يك صفحه را در هزار صفحه ضرب كنيد. گمان نمىكنم كه راديو در يك روز، كمتر از هزار صفحه لازم داشته باشد. شايد واقعاً بايد صدها و هزاران ساعت مطلب بنويسند. آن وقت بايستى هم مفيد و هم جهتدار باشد و هم عيبى نداشته باشد - عيبى كه از ديد تيزبينها مخفى بماند و غالباً هم نمىماند - هم از لحاظ هنرى بالا باشد. واقعاً كار خيلى زحمتدارى است و الان برادران اين كارها را مىكنند.
امروز صبح، چند نفر از اين برادران كارمند شما از يك بخش، براى يك ديدار كوتاه، چند دقيقهيى پيش ما آمده بودند. بعضى از اين صداهايى كه من در راديو مىشنوم، در بينشان بودند و من آنان را شناختم. واقعاً چه چهرههاى مظلوم معمولى، چه كارهاى بزرگى را انجام مىدهند. وقتى انسان صداهايشان را مىشنود، مىبيند كه گاهى واقعاً كارهاى خيلى برجسته و جالبى انجام مىگيرد. انسانهاى متواضع و كممدعا، اينهمه كارهاى مهم را انجام مىدهند. اينها به جاى خود محفوظ است. عرض كردم كه اگر بخواهيم وارد آن بحث بشويم، بايد خيلى طولانى و مفصل صحبت كنيم؛ منتها عيب كار اين است كه آن كامل نيست و تا كمال، هنوز فصل زيادى باقى است كه بايد آن را بپيماييد؛ و اين صحبتها در جهت رسيدن به آن كمال است.
انشاءاللَّه موفق و مؤيد باشد و بار ديگر كه شماها را زيارت كرديم، انشاءاللَّه فصل مهمى از اين كارها انجام شده باشد.(6)
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
1) بحارالانوار، ج 71 ، ص 173
2) v حجةالاسلام دعاگو، رئيس وقت شوراى سياستگذارى صدا و سيما
3)
4)
5)
6) vv از آنجا كه اين بيانات در جمع محدودى ايراد شده و بعضى از قسمتهاى آن طبقهبندى شده است، لذا در حال حاضر اين بخشها حذف مىشود و در زمان مناسب، اقدام به درج آن خواهد شد.
**
بيانات در ديدار با مسؤولان صدا و سيماى جمهورى اسلامى ايران
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
رسانههاى جمعى در دنيا، يكى از حساسترين مراكز
به نظر مىرسد آنچه را كه انشاءاللَّه به پيشرفت كار صدا و سيما و رسيدن به همان نقطهيى كه برادر عزيزمان (1) مكرر در صحبتشان اشاره كردند، كمك خواهد كرد، در ميان بگذاريم و بگوييم. البته اين را بدانيد كه ميل و شوق من به اين بود كه بتوانيم قدرى از شما بشنويم. درست است كه راديو و تلويزيون كه كار شماست، دايم مىگويد؛ اما مناسب است كه قدرى هم نظر و ديدتان را نسبت به مسايل مختلف و نسبت به پيشرفت اين كار مهم، از خودتان بشنويم، كه متأسفانه چنين كارى دست نداده است. حالا ديگر در اين جلسه نمىشود؛ مگر باز جلسهى محدودترى باشد كه برادران بتوانند درآن چيزى بگويند و قضيه به صورت يك سخنرانى من براى مسؤولان، تمام نشود.
رسانههاى جمعى در همه جاى دنيا، يكى از حساسترين مراكز است؛ مخصوص ايران نيست. دليل آن هم واضح است؛ زيرا همه چيز يك دستگاه تبليغاتى و يك وسيلهى عمومى مثل صدا وسيما - خوبى و بدى آن، كارى كه در آن انجام گرفته باشد و تلاشى كه شما انجام مىدهيد - هر لحظه جلوى چشم مردم است. اينطور نيست كه شما امروز كارى را در صدا و سيما انجام بدهيد و اثرش مشهود نباشد. نه، هر كارى كه در صدا و سيما انجام بگيرد، آثارش خيلى زود مشاهده مىشود. البته برنامههاى بلندمدت هم هست؛ مثل همين تربيت عناصر كارآمد كه نتايج آن را بعدها انسان مىبيند؛ ليكن آن خارج از ادارهى روزمرهى اين تشكيلات است.
طبيعت ادارهى روزمرهى اين تشكيلات آن است كه انعكاسش و تلقى و فهم مردم از آن، تقريباً بلافاصله است. شما امروز برنامه مىسازيد و اين برنامه را حداكثر يك هفته، دو هفته، يا يك ماه ديگر اجرا خواهيد كرد؛ يعنى خيلى زود ديده مىشود. دستگاهى كه اثرش اينطور سريع و عمومى است، انتظارات مختلفى در قبال آن هست. اينجا انصافاً جاى خيلى حساسى است؛ گيرم كه نظامى پشت سر اين رسانه نباشد كه مكتب و خط مشى و راهى دارد. اگراين گونه باشد - كه هست - طبعاً حساسيت اين تشكيلات خيلى بيشتر خواهد شد. لذا در زندگى مردم، اين تشكيلات، تشكيلات فوقالعاده حساس، مهم و تعيينكنندهيى است. كار خوب و بد و خدمت و خداى نكرده سوءعمل در اين تشكيلات، با جاهاى ديگر فرق مىكند؛ چون تأثيرش عمومى و سريع است و سطح كارش خيلى وسيع و محسوس و مشهود مىباشد. لذا من اين را واقعاً از صميم قلب مىگويم.
شما كار خيلى مهم و پُردغدغهيى را انتخاب كردهايد
اولين حرفى كه بايد به مسؤولان اين تشكيلات زد، خداقوّتى و تشكر است. اين واقعيت است كه شما كار خيلى مهم و كوبندهى اعصاب و پُردغدغهيى را انتخاب كردهايد. هر نمونهى خوب و هر اثر مطلوبى كه در كار شما مشاهده گردد، واقعاً جاى آن دارد كه عميقاً و صميمانه از شما تشكر بشود. من هم اين تشكر را از شما دارم و اميدوارم كه خداوند به شماها كمك كند، تا بتوانيد اين كار را خوب و كامل و متكامل ادامه بدهيد. بايد به اين فكر باشيد كه كار را متكامل كنيد؛ يعنى بايد روزبهروز بهتر بشود.
درست است، من هم اين معنا را تصديق مىكنم كه بين صدا و سيماى كنونى جمهورى اسلامى، و آنچه كه مورد توقع است، فاصله است. اين فاصله را چه كسى بايد پُر كند؟ هيچكس نمىتواند پُر كند، مگر شما مسؤولان و دستاندركاران. بدون اطلاع و آشنايى با مشكلات، از بيرون نمىشود اين كار را كرد.اين كار از درون، با مديران دلسوز، با كارگزاران علاقهمند، با ابتكارهايى كه در كارها اعمال خواهد شد و با شدت احساس مسؤوليت عملى است، و مابايد اين كار را بكنيم.
صدا و سيما را بايد در جهت يك دانشگاه پيش ببريم
نكتهى خوبى در صحبت برادر عزيزمان، جناب آقاى هاشمى بود. ايشان گفتند بعضى جاها به ما مىگويند كه شما با راديو چه كار مىكنيد، تا ما هم آن كار را بكنيم. اين، نكتهى خيلى مهمى است. لزوماً به اين معنا هم نيست كه همهى آنها آمدهاند و راديوى ما را ديدهاند و چون ملاحظه كردهاند كه خيلى سطح بالاست، گفتهاند كه شما چهكار مىكنيد. نه، آنها غالباً راديو و تلويزيون ما را نديدهاند. اين به معنى انتظارات آنهاست. يعنى الان در كشورهاى اسلامى و انقلابى و نيز در بسيارى از كشورهايى كه نه اسلاميند و نه انقلابى، و مىخواهند كشورشان را خوب اداره كنند، اين فكر وجود دارد كه نظام جمهورى اسلامى، با اينكه اعلام مىكند صدا و سيمايش دانشگاه است، چهكار مىكند. مىخواهند از تجربيات ما سر دربياورند و استفاده كنند. من خوف اين را دارم كه اگر آنچه را در اختيار است، به آنان بدهيم، توقع آنها برآورده نشود. بههرحال، اين توقع و انتظار از ما وجود دارد؛ ما بايد اين را بدانيم.
صدا و سيما را واقعاً بايد در جهت يك دانشگاه پيش ببريم. البته اينجا حرفهاى زيادى هست و مىدانيد كه من هم اهل حرف و بحثم. در اين زمينههاى فرهنگى، خيلى حرفِ گفتنى و شنيدنى وجود دارد. من نمىخواهم وارد آن مقولات بشوم كه كسى مثلاً بگويد صدا و سيما يك كانال است و اگر فقط يك فكر و ايدهى خاص را به مردم بدهند، آيا منافى با اصول دمكراسى است يا نه. به نظر ما، اين حرفها، حرفهاى تمامشده و حلشدهيى است.
دنياى امروز، دنياى سرشار از فساد و ظلم به انسانها
يك نظام، با يك انقلاب و با يك مكتب مترقى و پيشرفته و با يك حالت بسيار ممتاز سياسى در دنيا اداره مىشود و سخن گفتنى دارد و مىخواهد آن را به مخاطبان خودش - چه در داخل و چه در خارج - بگويد. اين سخن، بايد از رسانهها گفته بشود و نه چيز ديگر. از سابق هم در ميان بعضى از هنرمندان، بحث وقت پُركن باب اوقات بىكارى، هنر موظف، هنر غيرموظف، هنر فرمايشى، اينكه آيا به هنرمند مىشود گفت اين كار را بكن، يا نمىشود گفت، مطرح بوده است كه به نظر من اينها حرفهاى خيلى كهنهيى است.
دنياى امروز، يك دنياى سرشار از فساد و غرقهى در فساد است؛ اينكه اصلاً منكر ندارد. لازم نيست كه آدم آخوند و مقدسمآب باشد، تا بگويد اين دنيا، دنياى فاسدى است. دنيا، دنيايى است كه در آن، سياست در خدمت دوشيدن و داغ كردن انسانهاست؛ دنيايى است كه در آن، پول براى قشر عظيمى - كه قدرت هم در دست آنهاست - معبود و مطلوب نهايى است و هيچكدام از ايدهآلهاى بشرى براى آنها مطرح نيست. اين كمپانيداران و اين ادارهكنندگان سياست و اقتصاد دنيا را نگاه كنيد؛ اينها چه كسانى هستند؟ آيا براى اينها، آرمانهاى بشرى يك ذره مطرح است؟
دنيايى كه در آن، سياست و روابط بينالمللى و حتّى روابط دولتها و مردم، بر مبناى دروغ و فريب و رياكارى استواراست؛ دنيايى كه يك دولت خجالت نمىكشد كه به كشتار عظيم هزاران انسانى كه با او هيچ دشمنى ندارند و نداشتند، اعتراف كند! اعتراف كه نه، به حادثهى هيروشيما افتخار كند! همين دو سال قبل از اين، امريكا اعلام كرد كه ما از حادثهى هيروشيما احساس خجلت نمىكنيم! اين، انحطاط دنياست. در چنين دنيايى، يك كشور و يك ملت، بعد از چند قرن قربانى سياستهاى مداخلهگر وسودجو شدن، حالا به خود آمده، احساس شخصيت و قدرت كرده، حرفى داشته، ايمانى داشته، ايمانش را در يك چارچوب قابل ارايه در دنيا ارايه كرده، انقلابى به وجود آورده، نظام وابستهى فاسد بدبختى را بيرون كرده، خودش نظامى را ايجاد نموده و با معارضهطلبيها و شاخ و شانه كشيدنهاى قدرتهاى دنيا هم دارد مقابله مىكند. چنين نظامى حرف دارد.
اسلام امروز زيباترين پيامها را براى انسان دارد
اسلام امروز چيز كمى نيست. اسلام امروز زيباترين و پُرمعناترين و پُرفايدهترين پيامها را براى انسان دارد. اين، يك واقعيت است. حالا در اين شرايط و موقعيت كه اسلامى آمده، حكومتى تشكيل داده، نظام و انقلابى را با اين عظمت راه انداخته و همهى گرگهاى دنيا هم در مقابل اين نظام دندان تيز كردهاند، ما بياييم و در داخل راديو و تلويزيون و يا خارج آن بحث كنيم كه آيا حتماً راديو و تلويزيون بايستى مفاهيم پذيرفته شدهى دولت يا نظام را به عنوان نظرات اصلى مطرح كند؛ يا نه، آن هم يك نظر مثل نظرات ديگر است! اين، اصلاً قابل بحث و قابل طرح نيست. من از اين قضيه گذشتم، نمىخواستم آن را مطرح بكنم؛ ولى پيش آمد.
بنابراين، صدا و سيما را دانشگاهى براى تدريس اصول اسلام انقلابىبدانيد. برداشت ما از صدا و سيما اين است. امام كه فرمودند «دانشگاه»، در دانشگاه چيزى تدريس مىشود؛ در اين دانشگاه چه چيزى مىخواهد تدريس بشود؟ آنچه كه در اين دانشگاه تدريس مىشود، عبارت از پيامها، پايهها، مفاهيم و درسهاى اسلام ناب و اسلام انقلابى و اسلام واقعى است. اين، آن چيزى است كه در صدا و سيما ايدهآل است.
ما مىخواهيم به اين نقطه برسيم؛ ولى فاصله داريم. شما بيش از من هم اين را مىدانيد. من عيوب صدا و سيما را خيلى مىدانم؛ اما مطمئناً هر كدام از شما در بخش خودتان، بيش از من معايب را مىدانيد. البته بيش از من هم تلاشها و اخلاصهايى را كه در آنجا خرج شده و مىشود، مىدانيد؛ در اين هم بحثى نيست.
صدا و سيما بايد گرايشهاى اصولى نظام را ارايه كند
من وقتى كه براى اين ديدار فكر مىكردم، هيچ به فكراين نبودم كه اين ديدار به صورت يك ديدار تبليغاتى مطرح بشود؛ فقط مىخواستم با شما برادران كارگزار صحبت بكنم. البته خوشبختانه ما از اينگونه صحبتها با مسؤولان صدا و سيما داريم؛ با آقاى هاشمى مكرر و تقريباً مرتب، با بعضى از مسؤولان ديگر هم كم و بيش تبادل نظر هست؛ اما در مجموع مىخواهم اينها را با شما صحبت كنم.
راديو و تلويزيون ما بايد گرايشهاى اصولى نظام را با تمام قوّت و قدرت و هنرش از آب در بياورد و ارايه كند. در همهى بحثها و تمام آنچه كه شما از اين رسانه و از اين قوطى خارج مىكنيد و به گوش و قلب مستمعتان مىرسانيد، بايد اين نكته رعايت بشود. گرايشهاى اصولى نظام را پيدا كنيد و آنها را منعكس نماييد.
البته قبل از اين جلسه، با آقايان راجع به مسايل اسلامى و گروه معارف صحبت داشتيم و خاطرهيى را براى آنان نقل كردم. اينطور نباشد كه به نام اسلام چيزى را بگوييم كه سست باشد، يا چيزى را ببافيم كه فقط شكل، شكل اسلامى باشد؛ مثل اين نماهاى تلويزيونى - عكس گنبد و بارگاه و مانند آن - كه شماها براى فيلمها درست مىكنيد و چيزى را از دور نشان مىدهيد. ارايهى چنين چيزهايى از اسلام، يك چيز پوكِ پوچِ كممايه است كه فقط يك زر و زيور دروغى، آن هم ظاهرى و سطحى را نشان مىدهد.
حقيقتاً بايستى مفاهيم و معارف اسلامى پخش و منعكس بشود. علاوهى بر اين، صدا و سيما كوشش كند كه مردم متدين بشوند. يكى از وظايفى كه واقعاً بايد آقايان به آن توجه كنند، متدينسازى است. كارى كنيد كه مستمعتان بر اثر صحبت شما، حقيقتاً به صورت عميق متدين بشود.
يكى ديگر از اين گرايشهاى اصولى، ضديت با سلطههاى استكبارى است. امروز ديگر شايد نشود مثل سابق، خيلى «شرق و غرب» گفت. شرق وغربى به اين معنا و تقسيمبندىيى به اين شكل، خيلى معنا ندارد؛ اما ضديت با دشمنان نظام جمهورى اسلامى و مقابله با دخالت اين سلطههايى كه هستند، بايد در تمام برنامههاى صدا و سيما محسوس باشد.
در نظام جمهورى اسلامى، تكريم شأن انسان - كه يكى از ويژگيهاى اسلام است - ارزش دادن به انسان، رشد دادن انسان، انسان را در كار شايستهى خودش به كار گرفتن و نيروهاى او را در خدمت اهداف متعالى جوشاندن، يكى ديگر از گرايشهاى اصولى است.
طرفدارى سياسى از دولت، يك گرايش اصولى
طرفدارى سياسى از دولتى كه امروز بر سر كار است، يك گرايش اصولى است. بايد اين در تمام برنامههاى شما محسوس باشد؛ از خبرتان گرفته، تا برنامههاى اقتصادى و سياسى. ملاحظه كنيد، در طول اين ده سالى كه حيات بابركت امام ادامه داشت، هر دولتى سر كار بود، امام مقيد به دفاع از آن بودند. با اينكه شما مىدانيد، دولتهايى سر كار بودند كه بعضى از آنها وقتى كنار رفتند، مغضوب امام و امت بودند؛ اما تا وقتى كه سر كار بودند، امام از آنها حمايت مىكرد. حمايتهايى كه ايشان از بعضى از رؤساى جمهور و نخستوزيران در اوايل انقلاب كردند، هنوز يادمان است. چرا؟ چون دولتى سركار بود كه مسؤول بود.
اين صدا و سيمايى كه متعلق به اين ملت است - دولت هم كه متعلق به ملت و با پول جيب اين ملت اداره مىشود - نمىتواند بزرگترين مصلحت ملت را نديده بگيرد و فدا كند. مثلاً در برنامههاى معمولى، قصايد غرايى در مدح دولت و رئيس دولت بخوانند؛ اما در يك برنامهى طنز، يا در يك برنامهى سياسى و اقتصادى، زيرآب همه چيز را بزنند! متأسفانه گاهى اين چيزها ديده مىشود.
همين اواخر، برنامهيى بود كه متأسفانه به شكلى ظالمانه يكى از سياستهاى دولت را با صورت حقبهجانبى كوبيد؛ آن هم رسانهى متعلق به دولت و نظام! اين، هيچ به مصلحت نيست. واقعاً يكى از گرايشهاى اصولى ما اين است.
بد نيست من اين را به شما بگويم كه گاهى بعضيها ايراد مىگيرند، و آن وقت هم به حضرت امام(رضواناللَّهعليه) ايراد مىگرفتند كه چرا شما اينقدر با مراقبت و دقت و وسواس، از دولت پشتيبانى مىكنيد. من واقعاً از اين حرف تعجب مىكنم. من گاهى براى بعضى از نزديكان و دوستان مثال زدهام و گفتهام كه اتومبيلى است كه تمام دار و ندار من - فرزندان، عزيزان، ثروت و موجوديم - در آن است و رانندهى ماهرى هم پيدا كردهام كه از راه بسيار خطرناكى اين اتومبيل را مىبرد. من همه چيزم به اين اتومبيل بسته است. اگر يك وقت چيزى هم ببينم كه به نظرم ناخوشايند بيايد، كلمهيى كه يك ذره حواس آن راننده را پرت كند و او را مشغول نمايد و نتواند اين راه پُرپيچوخم و خطرناك را به سلامت طى كند و با عافيت به سرمنزل برساند، من مطلقاً آن كلمه را نخواهم گفت، تا خدشهيى به اين اتومبيل وارد نشود. حالا شما مىگوييد كه مثلاً چرا ما يك دفعه از اين طرف، وزنهيى را محكم به اين ماشين نمىكوبيم و نمىگوييم كه آقاى راننده! اين چه نوع رانندگى است؟ يا چرا در فلان نقطه آنطور شد؟ يعنى بهدست خودمان، همه چيز نظام را در خطر بيندازيم؟! اين خيانت است. آن كسى كه از پشت گردنه، يكدفعه جلوى اتومبيل مىپرد و يك فرياد بىخود مىكشد، دارد خيانت مىكند؛ خيال مىكند كه خدمت مىكند. حالا در اين وضع حساس بعد از انقلاب، وقتش نيست.
دوازده سال است كه در نهايت حساسيت حركت مىكنيم
واقعا دوازده سال است كه ما در نهايت حساسيت حركت مىكنيم. من كمتر ملتى را مىشناسم - حتّى ملتهاى انقلابى - كه بعد از دوران انقلاب، وضعشان مثل ما حساس بوده باشد. شما به اين انقلابهايى كه در زمان ما اتفاق افتاده و ما از آنها خبر داريم، و نيز به آنهايى هم كه قبلاً اتفاق افتاده و خواندهايد، نگاه كنيد. مثلاً ده سال اولِ بعد از انقلاب اين كشور همسايهى ما - شوروى - را با ده سال اول انقلاب ما مقايسه كنيد. يا مثلاً ده سال اولِ اين همه انقلابهايى كه در آفريقا و امريكاى لاتين، در طول اين چند ده ساله اتفاق افتاده است، مقايسه كنيد، خواهيد ديد كه اوضاع هيچكدامشان - هر كدام به دليلى: اوضاع جهانى، سرگرمى قدرتها و مسايل گوناگون داخلى و خارجى - به حساسيت و خطورت و اهميت وضع ما نبوده است.
در چنين وضع حساسى، ما چهطور مىتوانيم رها كنيم و اجازه بدهيم كه كسانى همينطور بىمسؤوليت نقطهيى را بگيرند - كه به نظر آنها نقطهى ضعف است - و به دولت و مسؤولان حمله كنند؟ غرض، در اين شرايط، من هرگونه تضعيفى كه نسبت به مسؤولان نظام، بخصوص نسبت به دولت انجام بگيرد، خيانت مىدانم.
شما بايد در مقابل تبليغات دشمن نسبت به انقلاب، سينه سپر كنيد
من مىگويم كه صدا و سيما بايد در مقابل تبليغات دشمن نسبت به انقلاب، سينه سپر كند. الان رسانههاى زيادى در دنيا هستند كه با تبليغات خود، كار براندازى را به شكل سنتى انجام مىدهند! اين كار، خيلى هم عملى است. يعنى اگر واقعاً نظامى روى پاى خود محكم نباشد، راحت مىشود آن را با يك راديوى برون مرزى از صحنه خارج نمود و نابود كرد؛ همين كارى كه الان ابرقدرتها نسبت به انقلابهاى گوناگون و بيش از همه نسبت به ما مىكنند. منتها آنها كور خواندهاند؛ چون نظام ما پايهى محكمى دارد و روى دوش مردم و در دل آنهاست.
شما بايد در مقابل اين حركت موذيانهى رسانهها، واقعاً سينه سپر كنيد. هرجا رسانهها روى نقطهيى تكيه مىكنند، شما اگر قبلاً پادزهرش را ندادهايد، بعداً بدهيد. تبليغات دروغى كه آنها الان مىكنند، رسانههاى ما بايد در مقابلش خيلى قوى بايستند. شما بايستى ابتكار هم بكنيد. اين ابتكار برنامهى «بررسى راديوهاى بيگانه» كه صبحهاى جمعه پخش مىشود، يك زمان خيلى خوب حركت مىكرد؛ اما حالا قدرى يكنواخت و دور از انتظار شده است و به آن شكل سابق نيست؛ كه بايد در آن باز هم ابتكار انجام بگيرد. يعنى بايد بهطور همه جانبه، آن سخن درست و آن نكتهى بجا را ببينند و مطالعه كنند و در مقابل، آنچه را كه دشمن مىگويد، بيرون بياورند و نقاط زيباى نظام را به چشم مردم بكشانند.
صدا و سيما بايد نقاط زيباى نظام را نشان بدهد
گاهى چيزهايى مشاهده مىشود كه انصافاً سزاوار نيست. مدتى پيش، به مناسبت سالگرد پيروزى انقلاب، تلويزيون را نگاه مىكردم. برنامهيى بود كه از پيشرفتهاى انقلاب تعريف مىكرد. ديدم فيلمى كه نشان داده مىشود، به هيچوجه پيشرفت و سازندگى را ترسيم نمىكند. مثل اين است كه فرض كنيد سرپرست بچهى يتيمى، در مقابل كسانى كه اعتراض مىكنند، بگويد من واقعاً به اين بچه خيلى كمك مىكنم؛ اما در همان حالى كه اين حرفها را مىزند، گوش اين بچه را هم همينطور بپيچاند! به او متذكر مىشويد، درست است كه مىگوييد من حمايت و كمك مىكنم، اما عملت خلاف گفتهى تو را ثابت مىكند؛ يعنى آنچه كه در واقع وجود دارد و چشم مىبيند، با زبان تطبيق نمىكند. من ديدم كه اين تلويزيون، همين كار را كرده است؛ يعنى از چيزهاى بىربطى فيلمبردارى كرده، آنها را نشان مىدهد، و درعينحال از پيشرفتهاى انقلاب هم مىگويد! آيا واقعاً پيشرفتهاى انقلاب همين موارد است؟ اين همه كار در طول دوران انقلاب شده است.
اين نكتهيى كه ايشان گفتند، خيلى مهم است. ايشان مىگويند سرمايه گذاريهايى كه ما بعد از انقلاب كردهايم، دو برابر همهى سرمايهگذاريهايى است كه در گذشته شده است. اين، يك قلم است؛ در حالى كه ما در آموزش و پرورش، در كارهاى جادهسازى، در مدرسهسازى، در عمران روستاها و در شهرهاى مختلف، الىماشاءاللَّه از اين قبيل داريم؛ اينها را نشان بدهند. به نظر من، آنطور كارها موذيانه است. بايد نقاط زيباى نظام را، چه در راديو و چه در تلويزيون، روشن كنند و نشان بدهند.
آنچه در مورد اين رسانهى مهم، مطلوب و ايدهآل است، عبارت از اين است كه دانشگاهى باشد كه در آن، عاليترين و زيباترين مفاهيم انقلاب، به شكل هنرمندانه ارايه بشود و جاذبه داشته باشد؛ نه اينكه فقط چيزى را بگويند، بدون اينكه فكر جاذبه و تأثير آن باشند.
از هنر استفاده بشود و حركتبخش باشد و تكليف مردم و قشرهاى مختلف را معلوم كند. يعنى زن انقلابى و مسلمان، جوان انقلابى و مسلمان، روستايى و شهرى، باسواد و كمسواد، متخصص و معمولى، هر كدام وقتى پاى راديو يا تلويزيون مىنشينند، در برنامههايى كه شما به اينها مىدهيد، تكليف خودشان را بفهمند كه بايد چهكار بكنند؛ راهشان روشن بشود.
برنامههاى بىفايده و بىمحتوا را مطلقاً پخش نكنيد
فيلم خنثاى بىاثرِ بىمحتواى بدون پيام، مطلقاً پخش نكنيد. برنامهى بىفايدهى بىمحتوايى كه فقط يك وقت و يك فاصلهى زمانى را پُر مىكند، مطلقاً پخش نكنيد. بعضى از برنامهها اينگونه است. چند سال قبل از اين، من يك برنامهى مذهبى را از راديو گوش مىكردم. الفاظ علىالظاهر مذهبى و باطناً پوك، سجعها بىخودى، و عبارتها قديمى بودند. يك نثر زيباى قديمى نبود؛ بلكه عبارت مندرآوردىِ ساختنىِ چرندى را به شكل عبارات مذهبى درآورده بودند و گوينده هم همينطور پشت سرهم مىگفت. من كه آخوند و اهل دين و اهل اين فنّم، هرچه گوش كردم كه ببينم در اين بحث نيم ساعتى كه مرتب هم حرف مىزد، چه مىخواهد بگويد - مىخواهد توحيد را ثابت كند؟ مىخواهد نبوت يا قيامت را ثابت و يا رد كند؟ - ديدم كه اصلاً هيچ مفهومى ندارد. اين، يك بحث خنثى است.
من مىگويم اگر شما اين برنامه را براى اين آورديد كه اينجا خالى است، از شنوندگان عذرخواهى كنيد و بگوييد: شنوندگان! متأسفانه به قدر اين يك ساعت، برنامهى مناسب شما پيدا نكردهايم؛ اين يك ساعت تعطيل. اين، خيلى بهتر و پُرجاذبهتر و منصفانهتر است.
بعضى از فيلمها ساخته و نشان داده مىشود كه بىمحتواست. البته من چون اهل فن نيستم، متأسفانه نمىتوانم در باب ساخت و پرداخت و كارهاى هنرى آن نظرى بدهم - اى كاش مىتوانستم در آن زمينهها هم نظر بدهم - اما به عنوان بينندهيى كه پاى تلويزيون مىنشيند و خيلى هم از معارف زمان بيگانه نيست، مىتوانم نظر بدهم: انصافاً بىجاذبه و بىمحتوا بود. مىترسم به آن فيلمى كه مورد نظر است، اشاره كنم و كارگردان و هنرمندش بىخود مورد طعن قرار بگيرند؛ اما واقعاً الان مواردى كه بتوانم اشاره كنم و اسم فيلمها را بگويم جلوى چشم من است. اينها را پخش نكنيد؛ حتّى توليد نكنيد.
در صدا و سيما، از توليد بايد مراقبت شود
من همينجا استفاده كنم و نكتهيى را بگويم. از توليد - بخصوص در سيما - بايد مراقبت بشود. آقايانى كه مسؤول اين كار هستند، به اين اكتفا نكنند كه به يك تهيهكننده بگويند مثلاً فيلم بيست دقيقهيى، يكساعتى، يا دهساعتى در اين موضوع تهيه كن. نه، بايد در تمام طول مدت كار، ابزارها و چشمها و بينشهاى سرشار از بصيرتى مراقبت داشته باشند، ببينند چه چيزى از آب درمىآيد. اگر خداى نكرده يك تهيهكننده، مسؤوليتش يك ذره ضعيف باشد، كار خراب خواهد شد. اگر شما مراقبت نكرديد، ممكن است در فيلمنامه چيزى گنجانده بشود كه آن كارگردان و آن بازىكن بيچاره هم همان را اجرا بكند. چيز بدى از آب درمىآيد؛ كمااينكه گاهى چنين چيزى هم مشاهده مىشود. اينهايى كه مطرح مىكنم، از بَر نيست؛ از روست؛ يعنى چيزهايى است كه ديده و مشاهده شده است و مىشود نمونههايى را ذكر كرد.
فرض بفرماييد نسبت به يك داستان تاريخى فيلمى بسازيم كه نتيجه و مفهوم آن، چيزى خلاف واقعيت و دروغ باشد. آيا اين، درست است؟ بايد شما بالاىسر فيلمنامهنويس باشيد و مراقبت كنيد. حالا اگر فيلمنامه خوب از آب درآمد، آن كارگردان، يا حتّى يك نفر از هنرمندان، چنانچه بخواهند يكجا حركتى انجام بدهند، يا كلمهيى را اضافه بكنند - كه بهطور معمول اين كار انجام مىگيرد - مىتوانند اين كار را بكنند. در غير اين صورت، شما بايد بياييد و بگوييد حالا كه فيلم ساخته شده است، آن را چهكار كنيم؟ يا بايد آن را پخش كنيد، يا فيلمى كه اين همه پول برايش خرج شده است، پاره كنيد و دور بريزيد.
مراقبت، چيز خيلى مهمى است. مديران بخشهاى مختلف، بايد به مراقبت نسبت به محوطهى كارخودشان و تشويق و تنبيه، خيلى اهميت بدهند. منظورمان از تنبيه، تنبيه قضايى و نوع كار قضايى نيست؛ بالاخره ترتيب اثر داده بشود. اگر كسى خوب و صحيح و مطابق برنامه كار مىكند، بايد تشويق شود. كسى هم كه تخطى مىكند، كار بد انجام مىدهد، رعايت مصلحت نظام و مفاهيم مطلوب براى نظام را نمىكند و برخلاف اسلام و مفاهيم انقلاب چيزى را مىگنجاند، بايد با او برخورد شود.
من براى همين برنامههاى اول فروردين امسال، چند تذكر دادهام؛ ولى هنوز فرصت نكردهام از آقاى هاشمى بپرسم كه چه شد؟ رسيدگى شد، يا نشد؟ نمىشود كه يك ملت منتظر بنشينند، بعد يك نفر برخلاف ميل آنها و علىرغم خواست يك انقلاب، بيايد و برنامهيى را بين برنامهها بپيچد و آنجا بگذارد؛ اينكه نمىشود.
مراقب زبان فارسى در صدا و سيما باشيد
نكتهى خيلى مهم ديگر، راجع به زبان فارسى است. يك بار ديگر هم چند سال قبل از اين، در همان محل خودتان كه آمده بودم، اين بحث را كردم. از غلطگويى، واقعاً انسان خيلى جوش مىخورد. وقتى كه غلطى گفته مىشود - بخصوص در بخشهاى پُرشنونده، مثل خبر و امثال آن - واقعاً مثل اين است كه كسى يك سيلى به من مىزند! غلطهايى كه گفته مىشود، ممكن است غلط عبارتى، غلط ناشى از بىتوجهى، يا ناشى از اينكه از كتاب درست منتقل نشده است، باشد. فرض كنيد در برنامهى خوبى كه راديو پيش از ساعت 2 بعد از ظهر دارد و چيز پُرجاذبهيى هم است، يكدفعه يك غلط گفته شود. من يك روز بعدازظهر مىخواستم اين برنامه را گوش كنم و بعد هم اخبار را بشنوم و قدرى بخوابم. گوينده چيزى را غلط خواند - غلط ادبى و عبارتى - و من هم در آن روز واقعاً چند ساعت خواب از سرم رفت! اينكه مىگويم مثل آن است كه يك سيلى مىزنند، مبالغه نيست. تازه اين كم است؛ گاهى بعضى از غلطها، مثل يك سيلى ويك مشت است! بعضى از غلطها هم مثل يك سيلى و يك مشت و يك لگد است!
اتفاقاً يادم است كه او مىخواست راجع به «جاحظ» صحبت كند. اسم جاحظ، «عمرو بنبحربن محبوب» است؛ ولى او «عُمر بن بحرين محبوب» خواند! وقتى آدم جاحظ به اين معروفى را اينطورى بشنود، واقعاً خيلى جوش مىخورد. اى كاش آن وقتى كه غلطى گفته مىشود، كسى غير از من شنونده نباشد. ممكن است شنوندهتان، يك اديب، يك فاضل، يك منتقد نظام، يا يك دشمن شما باشد. من خوفم از دشمنان شماست كه نگويند ببينيد اينها با زبان فارسى چه مىكنند. بنابراين، زبان فارسى واقعاً خيلى مهم است. بايد مراقبت و دقت گردد و براى كسانى كه خوبند، جايزه گذاشته بشود.
يكى از مشكلات، مسألهى موسيقى است
مسألهى موسيقى هم يك مسألهى ديگر است. آقاى هاشمى راست مىگويند، واقعاً يكى از مشكلات، اين مسألهى موسيقى است. خيلى سخت است كه ما بتوانيم خطى بكشيم و بگوييم اينجا مرز است؛ اما من مىخواهم بگويم كه مصداقهاى واضح دارد. بين آن ساز و آواز حلال و طيب و طاهر، با آن ساز و آوازى كه مكروه و يا حرام است، خط دقيقى نكشيدهايم كه مثلاً بگوييم اين يكى، اين مقدارش كه بالا رفت، يا اين ساز كه اضافه شد، خراب گرديد. به اين دقت نمىتوانيم؛ اما بالاخره در اين طيف وسيع، دو نقطه وجود دارد كه يكى قطعاً حلال و يكى قطعاً حرام است. قطعاً حرامى وجود دارد كه آن را نبايد مصرف كنيم.
اگر موسيقىيى - حالا اسمش را موسيقى سنتى بگذاريد، يا موسيقى غيرسنتى - كه يكى از دستگاههاى معمولى موسيقى خودمان را هم با ساز سادهيى مىزند، اما شعر، يك شعر برانگيزانندهى مهيج شهوت باشد، حرام است؛ خواننده هر كس مىخواهد باشد. آن صداى خوش و سازى كه با هم به كار بيفتد، تا جوانى را فرضاً به عمل حرام شرعى تحريك كند، كار حرامى است.
سعدى و حافظ هم شعر عشقى محض دارند. اينطور نيست كه همهى اشعار آنها عرفانى باشد. بعضيها به مسايل دينى و عرفانى، از خود ما واردتر شدهاند! ما مىگوييم كه اين شعر اشكال دارد؛ ولى آنها مىگويند نه، اين مفاهيم عرفانى دارد! اين مفاهيم عرفانى كه من نفهمم، چه مفاهيم عرفانى است؟! مفاهيم عرفانى، آن وقتى مفاهيم عرفانى است و قابل استناد و قابل تكيه مىباشد، كه فهميده بشود عرفانى است. آنكه هيچ فهميده نمىشود عرفانى است، چهكسى مىگويد عرفانى است؟! اگر مهيج شهوت و گناهان جنسى و بىبندوبارى بود، اشكال دارد.
موسيقيهاى تند و محرك خارجى، اشكال دارد. البته موسيقيهايى هم هست كه اشكال ندارد؛ ولى حالا من نمىتوانم نمونههاى آنها را مشخصاً ذكر بكنم. اگر بخواهيد و بنايش باشد، مىشود قدرى هم محدودتر و محصورترش كرد؛ اما من آن موارد اشكالدار را عرض مىكنم.
توسعهى فنى مناسبى را براى صدا و سيما فراهم كنيد
توسعهى فنى صدا و سيما هم مهم است. متأسفانه ما از لحاظ فنى هم تا آن حد مطلوب فاصله داريم. من با آقاى رئيسجمهور صحبت كردم، ديدم كه دولت براى توسعهى فنى صدا و سيما كاملاً آمادگى دارد. من واقعاً در اين قضيه استدلال دارم، كه حالا جاى بحث آن نيست. معتقدم كه اگر ما تا حدى از هر جاى كشور بزنيم و از لحاظ مالى به صدا و سيما بپردازيم، جا دارد و سرمان كلاه نرفته است. البته معتقد به بلندپروازيهاى غيرعاقلانه هم نيستيم.
آن استدلال را براى آقاى رئيسجمهور و برادران عزيزمان در دولت گفتم، كه براى آنان كاملاً قابل قبول بود. گفتند اگر شما بگوييد، ما حرفى نداريم كه براى صدا و سيما مصرف كنيم. من حالا هم به آقاى محمّد هاشمى مىگويم، واقعاً بنشينيد و توسعهى فنى مناسبى را، نه چندان بلندپروازانه، بلكه به قدر نياز، يا لااقل بخش قابل توجهى از نياز و منطبق با امكانات دولت، فراهم بكنيد. اگر ما بخواهيم افرادى كمك كنند، تا بخش فنى را توسعه بدهيد، بحمداللَّه لابد افراد خوبى هستند؛ من كه نمىشناسم. بايد افراد لايق، قابل، متدين و متعهد، در بخش فنى به كار گماشته شوند و مشغول گردند.
حوزهى فعاليت صدا و سيما انصافاً محدود است
حوزهى فعاليت صدا و سيما انصافاً محدود است. من يك وقت در ايام فروردين، با ماشين به قسمتى از كوههاى شمال مىرفتم. چون من عادت دارم كه هر وقت در ماشين مىنشينم، بايد راديو را روشن كنند، تا بشنوم، گفتم كه راديو را روشن كنيد. شايد ده ايستگاه بيگانه در اين راديوى ما آمد - اين جعبهى نابفرمانِ سر به هوا - ولى راديوى تهران نيامد! من پيش آن راننده و بعضى از برادران محافظ كه با ما بودند، واقعاً خجالت كشيدم كه آخر چرا؟! اتفاقاً صداى بعضى از راديوهاى ضد انقلاب كه به ايرانيها پيام تبريك مىدادند، مرتب چندبار آمد؛ ولى صداى راديوى تهران نيامد!
البته الان خيلى فرق كرده است. آن روزها را كه مىگويم، شايد مربوط به سه سال قبل از اين است. الان بحمداللَّه بهتر است؛ ليكن درعينحال باز هم شهرها و استانهايى هستند كه شكايت دارند. من در دورهى رياست جمهورى كه به استانها زياد سفر مىكردم، غالب جاهايى كه مىرفتم، شكايت راديو داشتند. ما به ايلام رفتيم، تلويزيون را كه روشن كرديم، ديديم تلويزيون عراق را بهتر از تلويزيون ما مىگيرد! تلويزيون را كه باز كردند، ديديم بله، تلويزيون عراق است؛ منتها چون بد و فاسد بود، آن را بستيم. تلويزيون خودمان كه خوب و صالح بود و مىخواستيم آن را تماشا كنيم، به زحمت و با مشكلات توانستيم تصويرش را ببينيم. اين، واقعاً چيز خيلى مهمى است. شما حرف حسابى داريد و مىخواهيد به دنيا بگوييد؛ اما چهطور مىشود با بلندگوى ضعيف اين حرفها را گفت؟ بايد بلندگويتان قوى باشد.
از تذكرى كه به شما مىدهند، بىتوقعيتان نشود
موارد ديگرى را هم يادداشت كرده بودم، تا در اينجا مطرح كنم؛ ولى وقت گذشته است. درعينحال قبل از پايان صحبتم، لازم مىدانم كه به نكتهيى اشاره كنم. من يك وقت با آقاى هاشمى، راجع به بعضى از همين اشكالات صحبت مىكردم. در ضمن صحبتهايشان متوجه شدم كه فلان مدير در فلان بخش صدا و سيما، شنيده است كه فلانى به كارش معترض بوده است؛ لذا ديگر روحيهى كار كردن ندارد و معترض و ناراحت است. برادران! من اين را به شما بگويم كه از تذكر، بىتوقعيتان نشود. آن وقتى كار بااهميت شما آن ارزش والا را خواهد داشت، كه از عيوب اساسى خالى باشد. چنانچه كسى عيوب اساسى را يادآورى كرد، شما بايد از او تشكر كنيد.
آن دستگاهى كه در دستان هنرمند و باقدرت شماست و زير نظر مسؤول و صاحبتان قرار دارد - يعنى دستگاه صدا و سيما - دستگاه بسيار حساسى است؛ شوخى نيست. اين چيزى نيست كه اگر مثلاً آدم مشاهده كرد كه فلان گوشهى آن هم اشكالى دارد، بگويد اين اشكال به خوبيهايش دَر. نه، فقط خوبيها بايد گسترش پيدا كنند و زياد بشوند.
اعتقادم اين است كه شما مسؤولان مؤمن و علاقهمند و كارآمد مىتوانيد؛ ما ابزارش را داريم. به اندازهيى كه بتوانيم همين حرفها را بهقدر كافى با مايههاى هنر بياميزيم و هنرمندانه ارايه بدهيم، ابزار خوب داريم. هنرمند زياد داريم؛ منتها بايد به حيطهبنديهاى نظام توجه كنيد و هيچگونه تخطى و تخلفى را از اصول اساسى نظام و انقلاب اسلامى تحمل و اغماض نكنيد. وقتى اغماض نكرديد، وقتى رسيدگى كرديد، همه چيز درست خواهد شد.
اين تذكرات، دوستانه و برادرانه و از روى دلسوزى و علاقهى به شما و نيز علاقهى به ملتى است كه بايستى پاى اين تلويزيون و راديو بنشينند و آن را داشته باشند. اگر خداى نكرده به گونهيى باشد كه عدهيى به يك دليل، و عدهيى به دليل ديگر پاى تلويزيون شما ننشينند، خسارت خيلى بزرگى است. اگر خرج كنيد، ولى مستمع نداشته باشيد، فايدهيى ندارد. چنانچه يك عده از مؤمنين به يك دليل ننشينند، يك عده آدمهاى باذوق و بامعرفت و سطح انديشهى بالا هم به يك دليل ننشينند، يك عده عناصر انقلابى دلسوز هم به يك دليل ننشينند، آن وقت چه كسى پاى اين دستگاه مىنشيند؟! آنگاه اين همه خرج، اين همه نيروى انسانى، اين همه تلاش مخلصانه - كه من بخشى از آن را در بازديدى كه چند سال پيش داشتم، از نزديك شاهد بودم - هدر خواهد رفت؛ حيف است. اين تذكرات، از اين جهت است.
كارتان را يك مجاهدت فىسبيلاللَّه بدانيد
و اما سخن آخر اين است كه اين كار را يك مجاهدت فىسبيلاللَّه، و اينجا را يك سنگر اساسى بدانيد. من از اوضاع كشور در طول اين ده سال، هيچوقت بىخبر نبودهام. من به شما عرض مىكنم، مواردى اتفاق افتاد كه سهم شما - يعنى راديو و تلويزيون - در يك پيروزى نظامى، حتّى بيش از سهم عمليات جنگى بود كه در خود منطقه انجام مىگرفت. يعنى كسى عمليات جنگى را طراحى مىكرد، كسى تاكتيك را تعيين مىكرد، كسى فرماندهى و اداره مىكرد، اما عامل ديگرى پيروزى را بهدست مىآورد؛ شما آن عامل را داده بوديد. در دوران جنگ، واقعاً صدا و سيما مؤثر بود.
من به جنگ نظامى مثال زدم؛ اما در ميدانهاى سياسى و تبليغاتى، اين معنا خيلى واضحتر و قابل فهم است و به خودى خود، روشن و واضح مىشود. شما واقعاً سرباز مجاهد فىسبيلاللَّه هستيد. كارتان مهم و تعيينكننده و - همانطور كه گفتند - خيلى بىنام و نشان است. واقعاً لازم است كه يك روز، روز راديو و تلويزيون معرفى بشود؛ اگرچه در گوشه و كنار كشور، حضورتان ملموس و هميشگى است. گفت:
پرىرو تاب مستورى ندارد
چو در بندى سر از روزن برآرد
مردم صدا و سيما و عاملان آن را دوست مىدارند؛ طبيعت كار اين است. ما مىخواهيم كه اين دوست داشتن، روزبهروز بيشتر بشود. لذا واقعاً عيبى ندارد كه به فكر باشيد روز مناسبى را، روز صدا و سيما بگذاريد، تا در آن روز همهى مردم به شماها اظهار محبت كنند و مثلاً كادو بدهند و شما هم خودتان را معرفى كنيد.
انشاءاللَّه موفق و مؤيد باشيد. جلسه، جلسهى خوبى بود؛ ليكن جاى آن جلسهيى را كه من اشاره كردم، پُر نمىكند. من خيلى دوست مىدارم كه مقدارى حرف و سخن از شماها صادر بشود و ما بعضى از مطالب را از شما بشنويم. انشاءاللَّه اگر در آينده فرصتى شد، آن را هم قرار بگذاريم.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
1) v آقاى محمّد هاشمى، رئيس وقت سازمان صدا و سيما

