آشنایی با ویروس ها - 1

 


ویروس New Folder.exe
احتمالا تا حالا با ویروس New Folder.exe مواجه شده اید ! قسمتی از مشخصات این ویروس به شرح زیر است : 1 . آیکون آن شبیه آیکون یک پوشه است . 2 . اندازه ی آن 140 کیلوبایته . 3 . پس از اجرای این ویروس ، محتویات پوشه ی My Documents نمایش داده می شود . 4 . این ویروس تولید مثل هم می کنه !
ویروس Autorun
Autorun نام ویروس جدیدی است که توسط ویروس نویسان چینی نوشته شده است این ویروس با کپی شدن از طریق پست الکترونیک و انواع لوح های فشرده و انواع حافظه های همراه مانند فلش کارتها و حتی فلاپی تکثیر می شوداین ویروس بعد از آلوده کردن سیستم شما در پوشه system 32 کپی شده و 1 فایل اجرایی با نام xcopy.exe می سازد.
ویروس W32Agobot-PI
وظایف 1 - از بین بردن پردازش برنامه های آنتی ویروس 2 - دسترسی دیگران به منابع سیستم 3 - دزدین اطلاعت سیستم 4 - دانلود کد از اینترنت
ویروس W32MyDoom-BD
نام :: W32MyDoom-BD سیستم عامل هدف :: ویندوز طریقه پخش :: میل نام مستعار :: Email-Worm.Win32.Mydoom.am و W32/Mydoom.bd@MM و WORM_MYDOOM.BD
ویروس VBS/Mcon-G
نام : VBS/Mcon-G نام مستعار :: VBS.Mcon.c و VBS/Pica.worm.gen و VBS.Sorry.A و VBS_MCON.A سیستم عامل هدف :: ویندوز نوع :: کرم طریقه پخش :: چت و اشتراکات شبکه
ويروس W32Rbot-VM
این کرم می تواند از کانال های IRC به هکر اجازه استفاده از سیستم قربانی را بدهد . همچنین این کرم از آسیب پذیری های DCOM-RPC و LSASS برای پخش خود استفاده می کند . این کرم خود را با نام فایل crmss.exe در شاخه سیستم ویندز کپی می کند . همچنین این شاخه ها را در رجیستری می سازد ::
ویروس W32Rbot-UW
این کرم همچنین شامل کد های تروجان مانندی است که از طریق کانال های IRC کار می کند . کار این کرم ساختن یک اکانت در سطح ادمین است و دزدن اطلاعات و اطلاعات مانند کلمات عبور سریال برنامه ها و باز ها و همچنین حملات D.O.S و همچنین ضبط صفحه کلید . و از کار انداختن آنتی ویروس ها و دیوار اتش ها و همچنین این کرم شاخه های زیر را در رجیستری می سازد ::
ویروس W32Rbot-UU
این کرم حاوی کد های تروجان مانندی است که از طریق کانال های IRC اجازه نفوذ به هکر می دهد . این سرویس در پشت پردازش ها اجرا می شود به دور از چشم کاربر . همچنین این کرم خود را در داخل شاخه سیستم ویندوز به نام فایل USBHARDWARE32C.EXE کپی می کند . و این شاخه ها را برای اجرا مجدد خود می سازد ::
ویروس W32Sdbot-TB
این کرم از راه کانال های IRC خود را انتقال می دهد . و حاوی کد بکدوری است که دسترسی کامل هکر را به سیستم میدهد . این کرم در اولین بار که اجرا می شود فایل wupdated.exe را بر روی شاخه سیستم ویندوز می سازد . و بر روی سیستم های NT خود را Wupdated معرفی می کند که شباهت زیادی به سرویس Windows Update Service دارد و همچنین شاخه های زیر را در ریجستری می سازد ::
ویروس W32Agobot-ADH
این کرم حاوی یک در پشتی است که به هکر اجازه استفاده از سیستم را می دهد . و این کرم قدرت پخش خوبی بر روی شبکه های محلی دارد و همچنین برای اولین بار که اجرا می شود خود را بر روی شاخه سیستم کپی می کند . و همچنین این شاخه ها را می سازد :
ویروس W32Rbot-SX
این کرم دارای کدهای یک بکدور است که این بکدور بر روی کانال های IRC می باشد. این بکدور اطلاعات و دستور ها را از هکر میگیرد و بر روی سیستم انجام می دهد . همچنین این کرم از آسیب پذیری های LSASS و RPC-DCOM و WebDav برای پخش استفاده می کند شماره تخصصی این آسیب پذیری ها به ترتیب MS04-011 و MS03-039 و MS03-007 می باشد .
تروجان
این تروجان که روی سیستم عامل های ویندوز فعالیت می کند سعی می کند از طریق کانال های IRC برای هکر بر روی سیستم عامل هدف دسترسی ایجاد کند . همچنین سعی می کند از همین کانال ها از طریق DCC به نام فایل postcard.gif.exe پخش شود .
ویروس Bagle.n
نام :: bagle.n نام مستعار :: i-worm.bagle.n, W32/bagle.n@mm اندازه و حجم :: 20923 نوع جدیدی از کرم Bagle به نام نسخه n آن در تاریخ march 13th, 2004 بر روی اینترنت پخش شد. این کرم همچنین خود را به این نام ها در شاخه ها کپی می کند ::
کرم Bagle.x!proxy
کرم اینترنتی جدیدی بنام bagle . x!Proxy که نسخه جدیدی از W32/bagle می باشد در حال گسترش در اینترنت است که خود را با فرستادن e-mail و همچنین استفاده از منابع اشتراکی در شبکه منتشر می کند . این کرم از نوع ویروس-تروجان بوده که پس از نصب بعنوان mail-Proxy عمل می کند .
کرم اینترنتی Sasser
تمامی نسخه این کرم b,c,d همه و حتی پدر این کرم یعنی ورژین اصلی آن برای پخش در اینترنت از یک آسیب پذیری به نام ms04-011 (LSASS ) استفاده می کنند که این آسیب پذیری باعث Buffer overrun در Local Security authority subsystem Service می شود .
کرم اینترنتی W32Cycle
کرم اینترنتی W32.Cycle و آسیب پذیری موجود در سرویس LSASS کرم اینترنتی جدیدی به نام W32 . cycle که از آسیب پذیری موجود در سرویس LSASS برای تکثیر استفاده می کند, شناسائی شد . همچنین خبرها حاکی از ظهور نسل جدید کرم ساسر معروف به W32 . Sasser . f می باشند .

مستند شاخص

 

 کلیپ های موبایل مبارز

توصيه هاي حضرت آيت الله العظمي بهجت پيرامون نماز و عبادت

 

مگر معراج نمي خواهيد؟ مگر نمي خواهيد بالا برويد پس نماز کامل بخوانيد. محک، نماز است. نماز به منزله کعبه و تکبيره الاحرام يعني پشت سرانداختن همه چيز غير از خدا و داخل شدن در حرم الهي است. و قيام به منزله صحبت دو دوست و رکوع، خم شدن در مقابل مولاي خويش، سجده نهايت خضوع و خاک شدن در مقابل اوست. وقتي بنده در آخر نماز از پيشگاه خدا باز مي گردد سوغات، سلامي از ناحيه او مي آورد.
ايشان از قول مرحوم آيت اله سيد علي قاضي مي فرمايد: اگر کسي نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عاليه نرسد مرا لعن کند.
اگر انسان دريابد که خداوند متعال هميشه و در همه حال از هر زيبايي زيباتر است از انس او هرگز جدا نمي شود.
اگر پادشاهان جهان مي دانستند که انسان ممکن است در حال عبادت به چه لذتهاي برسد هيچ گاه دنبال مسائل مادي و دنيوي نمي رفتند.
اگر کسي مقيد به نماز باشد نماز اول وقت بخواند به جايي که بايد برسد خواهد رسيد.
کسي که بداند هر که خدا را ياد کند خدا همنشين اوست احتياج به هيچ وعظي ندارد.
اول وقت با توجه به نماز وارد شويد و هنگام خواندن حمد و سوره به معناي آن توجه داشته باشيد تا اين ارتباط حفظ شود.
براي حال پيداکردن در نماز:
الف) در خارج از نماز گناه نکنيم.
ب) در هنگام نماز حصاري دور خود بکشيم تا غير خدا داخل نشود.
ج) بايد علم و عملتان از هم جلو نرود.
براي داشتن خشوع در نماز در اول نماز بايد توسلي حقيقي به امام زمان (عج) بکنيم و عمل را تمام و کمال انجام دهيم.
براي حضور قلب در نماز به محض اينکه متوجه شديم حضور داريم از آن حال خارج نشويم.
منبع:فصلنامه يادگاران ماندگار شماره 15

ده درس پیرامون امر به معروف و نهی از منکر

ده درس پیرامون امر به معروف و نهی از منکر

درس اول : جايگاه امر به معروف در قرآن وروايات



سيماي امر به معروف

  • امر به معروف ، نشانه عشق انسان به مكتب است .
  • امر به معروف ، نشانه علاقه انسان به سلامت جامعه است.
  • امر به معروف ، نشانه فطرت بيدار جامعه است.
  • امر به معروف ، مايه تشويق نيكوكاران جامعه است.
  • امر به معروف ، مايه تذكر و آگاه كردن افراد جاهل است.
  • امر به معروف ونهي از منكر ،گاز وترمزي است كه ماشين جامعه را هدايت مي كند .
  • امر به معروف ونهي از منكر والدين است كه اساس تربيت كودك را تشكيل مي دهد.
  • امر به معروف ، سبب دلگردمي وتقويت افراد كم اراده مي شود.
  • امر به معروف و، نشانه حضور در صحنه است .
  • نهي ازمنكر ، جبران كننده كمبود تقوي بعضي از افراد جامعه است.
  • امر به معروف ، جامعه را رشد مي دهد ونهي ازمنكر ،جامعه را از سقوط نجات مي دهد.
  • امر به معروف ونهي ازمنكر ، نشانه غيرت ديني و احساس مسئوليت است.
  • امر به معروف ونهي ازمنكر ، نوعي نظارت عمومي است.

ريشه هاي فطري و غريزي

پدران ومادران در طول تاريخ، فرزندان خود را به كارهايي واداشته و ا زكارهايي نهي كرده اند . مساله امر ونهي وتشويق وهشدار ، ريشه در درون هر انساني دارد ومربوط به زمان ومكان و يا نژاد ومنطقه خاصي نمي شود و هر مساله اي اين گونه فراگير باشد ،نشان از فطري بودن آن دارد.
هشدار واخطار و فرياد در برابر خطرها وانحراف ها ، مخصوص انسان نيست . درقرآن مي خوانيم :
وقي مورچه اي ديد حضرت سليمان با لشگرش در حركتند ، فرياد زد و به ساير مورچگان گفت: به لانه هاي خود برويد تا پايمال نشويد .
و هنگامي كه هدد در پرواز خود از فضاي كشور سبا متوجه انحراف مردم شد و دريافت كه مردم خورشيد پرستند ، نزد حضرت سليمان آمد و از انحراف شكايت كرد.
بنابراين فرياد در برابر انحراف و دلسوزي براي ديگران ، نه تنها مساله اي فطري براي انسان هاست ،بلكه ريشه اي غريزي در حيوانات نيز دارد.

جايگاه امر به معروف در قرآن

اين موضوع از همان روزهاي اول بعثت پيامبر اسلام (ص) مورد عنايت اسلام بوده است. سوره والعصر كه اوائل بعثت در مكه نازل شده است ، در جمله (تواصو بالحق وتواصو بالصبر) ، اشاره به امر به معروف مي كند و ازمومنان مي خواهد تا يكديگر را به كارهاي حق وپايداري در راه خدا سفارش كنند.

اولين وظيفه انبيا

قرآن مي فرمايد : ما در ميان هر امتي ، پيامبري را مبعوث كرديم كه مهم ترين وظيفه او دو چيز بود: يكي امر به يكتا پرستي كه بزرگ ترين معروف هاست ( ان اعبدوا الله ) ، ودوم نهي از اطاعت طاغوت ها كه بزرگترين منكرهاست ( اجتبنو الطاغوت )

نشانه بهترين امت

قرآن خطاب به مسلمانان مي فرمايد : ( كنتم خير امه اخرجت للناس تامرون بالمعروف وتنهون عن المنكر تومنون بالله ) شما بهترين امتي هستيد كه برمردم ظاهرشده ايد ؛ به شرط آنكه امر به معروف ونهي ازمنكر كنيد .
امر به معروف كاري است كه خداوند انجام ميدهد:
( ان الله يامربالعدل والاحسان )
چنانكه امر به منكر كار شيطان است.
(الشيطان بعدكم الفقر ويامركم بالفحشاء)
امر به معروف يك وظيفه عمومي است. قرآن مي فرمايد: تمام مردان و زنان با ايمان نسبت به يكديگر حق ولايت دارند تا يكديگر را به معرو ف سفارش كنند واز منكر باز دارند
البته همواره در قرآن ، امر به معروف ، مقدم بر نهي از منكر به كار رفته است تا بفهماند كه كارها را از راه مثبت پيگيري كنيد و در جامعه تنها انتقاد كننده نباشيد.

گروه ويژه

قرآن مي فرمايد ( ولتكن منكم امه يدعون الي الخير ويامرون بالمعروف وينهون عن المنكر ) از ميان شما، گروهي بايد دعوت به خير وامر به معروف ونهي ازمنكر كنند.
حساب اين گروه از حساب وظيفه عمومي جداست . اين دسته بايد با قدرت وامكانات وارد عمل شوند وجلوي منكرات را بگيرند . چنانكه اگر ماشيني در خيابان يك طرفه بر خلاف مسير حركت كند، دو وظيفه وجود دارد :يكي وظيفه عموم رانندگان كه تخلف او را با بوق وچراغ به او بفهمانند؛ ويك وظيفه هم پليس دارد كه او راجريمه كند.

جايگاه امر به معروف در روايات

پيامبر اكرم (ص) فرمود: آمران به معروف ،جانشينان خدا در زمين هستند.
اميرالمومنين علي (ع) در نهج البلاغه مي فرمايد : تمام كارهاي خير وحتي جهاد در راه خدا ، نسبت به امر به معروف مثل رطوبت دهان است نسبت به آب دريا .
حضرت علي (ع) مي فرمايد : امر به معروف ونهي ازمنكر براي عموم مردم يك مصلحت است ( تا انگيزه آنان را نسبت به كار خير زياد كند) ، ونهي ازمنكر براي افراد نابخرد كه گرايش به انحراف در آنان زياد است ، وسيله كنترل قوي است.
امام باقر (ع) درمقام شكايت مي فرمايد : افرادي هستند كه اگر نماز ضرري به مال يا جانشان بزند ، آن را ترك مي كنند؛ همان گونه كه امر به معروف ونهي ازمنكر را كه بزرگترين و شريف ترين واجبات است ، به همين خاطر رها كردند.
در حديث مي خوانيم : بهترين دوست آن است كه هنگام خلاف مانع تو شود و بدترين دوست آن است كه به تو تذكر ندهد. امام صادق (ع) مي فرمايد : بهترين دوست من كسي است كه عيب هاي مرا به من هديه كند.
همچنين فرمود: كسي كه بتواند جلوي مفاسد را بگيرد ،ولي نگيرد،گويا دوست دارد كه خداوند متعال معصيت شود. چنين كسي اعلام دشمني با خدا كرده است .
رسول خدا (ص) فرمود: گروهي هستند كه نه پيامبرند ونه شهيد ؛ ولي مردم به مقام آنان كه به خاطر امر به معرو.ف به دست آورده اند غبطه مي خورند .
در پايان اين بحث به يك نمونه قرآني ازنهي ازمنكر اشاره مي كنم:

يك نمونه قرآني از نهي از منكر

حضرت ابراهيم كه عموي خود را بت پرست مي ديد ، براي بازداشتن او از اين كار به او گفت : اين مجسمه هايي كه شما پايبند عبادت آنها شده ايد ، چه معنا دارد ؟ ( اذ قال لابيه وقومه ما هذه التماثيل التي انتم لها عاكفون ) از اين بيان بسيار كوتاه ، به چند اصل مهم در امر به معروف ونهي ازمنكر پي مي بريم:
1- كسي كه امر به معروف مي كند ، بايد از رشد وكفايت خاصي برخوردار باشد. 2- درامر ونهي شرط سني وجود ندارد ( قال لابيه ) 3- امر ونهي را از نزديكان شروع كنيم ( قال لابيه ) 4- در نهي از منكر ، ابتدا از منكرات بزرگ شروع كنيم . ( ما هذه التماثيل ) 5- در امر ونهي ،مردم را به كرامت وشخصيت خودشان متوجه سازيم. ( انتم لها عاكفون ) 6- درنهي از منكر ،گاهي بايد يك نفر در برابر گروهي قرار گيرد. 7- در امر ونهي با شيوه سوال ،وجدانها را بيدار كنيم ( ما هذه التماثيل ) 8- در امر ونهي ، قاطعيت وصراحت داشته باشيم ( انتم وآبائكم )

درس دوم : آثار وبركات

الف : بركات معنوي

1.        اصلاح خود انسان
حضرت علي (ع) به فرزندش فرمود : امر به معروف كن تا اهل معروف باشي .همان گونه كه هر كس لباس مي شويد ، دست خودش نيز پاك مي شود.

2.        شركت در پاداش نيكي ها
در روايات متعدد مي خوانيم : هر كس مردم را به كار خير راهنمائي وسفارش كند، در پاداش آنان شريك است ، بدون آنكه از اجر عامل كاسته شود .چنانكه هر كس ديگري را به كار خلاف و انحراف دعوت كند ، در كيفر او شريك است.

3.        نجات از قهر خدا
امير المومنين (ع) فرمود : هر كس منكر وخلافي را ديد وقلباً از آن ناراحت شد ، همانا از قهر خدا نجات پيدا كرده و تن به سلامت برده است وهر كس با زبان از كار خلاف نهي كند ، به پاداش رسيده است.


ب : بركات اقتصادي

قرآن مي فرمايد : اگر مردم ايمان آورند وتقوا پیشه كنند (كه يكي از مصاديق تقوي امر به معروف و نهي از منكر است) به طور قطع ، بركاتي ازآسمان و زمين بر آنان خواهيم گشود.
امام باقر (ع) مي فرمايد : با امر به معروف و نهي ازمنكر ، كسب ها حلال و زمين ها آباد مي شود.
اگر در برابر كم فروشي ها ، گرانفروشيها ، ربا خواري ها وحيله و تزويرها همه افراد حساس باشند ، بازار اصلاح مي شود .
حضرت علي (ع) همواره با تاريانه وارد بازار مي شد و به كساني كه جنس خود را در سايه مي فروختند تا عيب آن مخفي بماند و يا جنس بهتر را روي ديگراجناس ونوع نامرغوب را در زير مي نهادند ، هشدار مي داد .
رسول اكرم (ص) به ابن مسعود فرمود: با گناهكاران معامله نكنيد‍ اگر مسلمانان به همين جمله عمل كنند ، يعني تجار خلافكار را بايكوت وهمه بر ضد آنان اعتصاب كنند ، او مجبور است خود و تجارتش را اصلاح كند.


ج : بركات اجتماعي

قرآن ، جامعه اي را رستگار مي داند كه امر به معروف ونهي ازمنكر در آن زنده باشد.
صالحاني را كه ما در هرنماز با جمله (السلام علينا وعلي عباد الله الصالحين) بر آنان درود مي فرستيم، كساني هستند كه امر به معروف ونهي ازمنكر مي كنند.
اگر امر به معروف ونهي ازمنكر ترك شود، بتدريج اشرار حاكم خواند شد وكار به جايي خواهد رسيد كه خوبان هر چه فرياد زنند، پاسخي نشنوند.
امام صادق (ع) به يكي از ياران خود فرمود : اگر شما دور بني عباس را نمي گرفتيد ، آنها ما را خانه نشين نمي كردند ، سكوت شما ما را خانه نشين كرد.
اگر امروز همه كشورهاي اسلامي بر سر اسرائيل غاصب فرياد زنند، او مناطق تحت اشغال خود را به اعراب پس مي دهد.

درس سوم : مراحل امر به معروف ونهي از منكر

مرحله اول : انسان قلباً از اينكه معصيت خدا شود ناراحت باشد وكار خلاف را در روح خود منكر بداند و از آن متنفر باشد . در اين مرحله ، احدي معاف نيست .
مرحله دوم : با زبان به خلافكار هشدار دهد و به خوبي ها سفارش كند. قرآن مي فرمايد : كيست بهتر از آن كه به سوي خدا دعوت كند و كردار خودش نيكو باشد.
مرحله سوم : اگر بيان اثر نكند ، با قدرت جلو خلاف گرفته شود.

اصل تاثير

امر به معروف ونهي از منكر ، براي تاثير است؛ يعني ببينيم كه خلافكار از چه طريقي از كردار خود دست بر مي دارد ، از همان راه وارد شويم. آنچه اسلام از ما خواسته ، منع ازمنكرات وسفارش به معرف ها ست ؛ ولي شيوه انجام آن تعبدي نيست ؛ يعني اينكه به چه نحو باشد ؟ د رچه زمان باشد ؟ با چه وسيله باشد ؟ از طرف چه كس باشد ؟ به چه شكلي باشد ؟ تعبدي نيست.
اسلام ، اينها را به عقل واگذار كرده تا بهترين وسريعترين راه را براي تاثير پیدا كند.
بزرگان ، شرط وجوب امر به معروف را احتمال تاثير دانسته اند . يعني اگر بدانيد كه اثر نمي كند ، بر شما واجب نيست. ما ضمن پذيرش اين اصل كلي ، به چند نكته اشاره مي كنيم :

1.        ممكن است سخن ما فعلاً اثر نكند ؛ ولي بعداً اثر كند و به مرود زمان موجب بيداري وهوشياري شود. امام حسين (ع) فرمود : من براي احياي امر به معروف ونهي از منكر به كربلا مي روم. گرچه آن زمان ، امام شهيد شد ويزيد ولشكرش تحت تاثير قرار نگرفتند ؛ ولي به مرور ، ناحق بودن بني اميه ومظلوميت اهل بيت پيامبر اكرم (ص) براي مردم روشن شد.

2.        فضا سازي يك ارزش است ؛ برا ي مثال ، هر كسي كه به تنهايي مشغول نماز مي شود ، مستحب است اذان بگويد و در اذان (حي علي الصلوه) سر دهد .گفتن اين جمله يك ارزش است ؛ هرچند شنونده اي وجود نداشته باشد تا براي بر پايي نماز بشتابد.

3.        با نهي از منكر لذت گناه را از كام گناهكار مي گيريم و نمي گذاريم كه او با خيال راحت گناه كند.

4.        عذر براي ما و اتمام حجت بر گناهكار ؛
قرآن مي فرمايد : گفتن حق ، مايه اتمام حجت بر گنهكار است تا نگويد : كسي به من تذكر نداد و عذري است براي مومن تا به او گفته نشود : چرا فريادي نزدي. ( عذرا و نذرا)
آري ، احتمال اثر شرط وجوب است ؛ يعني اگر احتمال اثر نمي دهي واجب نيست ؛ نه انكه ممنوع باشد.

احياي سرمايه هاي دروني براي پذيرش

1- ايمان به خدا
يهترين وسيله براي پذيرش امر به معروف ونهي ازمنكر ، تحكيم عقيده به مبدا ومعاداست.
برا ي مثال ، به كسي كه وارد منزلي مي شود ، زماني مي توان گفت: اين كار را بكن واين كار را نكن ‍ كه عقيده داشته باشد: منزل صاحبي دارد ، حسابي در كار است وكارهاي او در منزل زير نظر است.
البته بعضي افراد ايمان دارند ، ولي فراموشكارند ؛ لذا هم ايمان لازم است وهم توجه.
قرآن درباره بعضي مي فرمايد : خدا را فراموش مي كنند ويا قيامت را به فراموشي مي سپارند .
كسي كه خدا را ناظر وفرشتگان او را مامور ثبت وضبط كار خود بداند وتوجه داشته باشد كه در روز قيامت خداوند پرونده اعمال انسان را جلو روي او خواهد گذاشت و او بايد پاسخگوي همه كار ها ، بلكه افكار ونيات خود باشد، چنين فردي دست به گناه نمي زند.
2- تشكر از خداوند
حضرت علي (ع) مي فرمايد : حتي اگر خداوند براي گناه ، كيفر دوزخ قرار نمي داد ، لازم بود كه انسان به خاطر تشكر از آن همه الطاف او ، ازگناه و مخالفتش دور كند.
3- توجه به نظارت اولياي خدا
در اصول كافي ، روايات متعددي نقل شده است مبني بر اينكه : در هر هفته ، اعمال انسان به امام زمان (ع) و پيامبر اكرم (ص) عرضه مي شود وآن بزرگواران را خشنود يا نارحت مي كند.
4- توجه به آثار شوم گناه
قرآن مي فرمايد ( ما اصابكم من مصيبه فبما كسبت ايديكم) هر مصيبت كه به شما مي رسد ، بخاطر عملكرد خودتان است.
آشنايي با تاريخ زندگي اقوام گذشته كه اهل منكر بودند ، انسان را به دوري از منكرات مي كشاند.
در قرآن كريم دهها آيه در اين زمينه آمده است:
( فاهلكنا بذنوبهم ) ما فلان قوم را به خاطر گناهانشان هلاك كرديم .
( فاهلكوا بالطاغيه ) طغيان مردم سبب نابودي آنان است.
( ومنهم من اغرقنا ) قومي را در آب غرق كرديم.
( فاخذ تهم صاعقه العذاب ) گروهي را با صاعقه نابود كرديم.
(بريح صرصرعاتيه ) جمعي را به باد سرد كننده هلاك كرديم .
( جعلنا عاليها سافلها) شهر قومي را زير و رو كرديم .
آشنايي با اين هشدارها ، يكي از عوامل دست برداشتن از منكرات وكفر وطغيان است . تمام آياتي كه سفارش به سير در زمين و نگاه همراه عبرت كرده وتمام آياتي كه ما را به مطالعه عاقبت كار نيكوكاران يا فاسدان دعوت كرده ، به همين منظور است.
5- توجه به بركات معروف
آشنايي با منافع و آثار خوبي ها ، انسان را براي انجام معروف آماده مي سازد . امام رضا (ع) مي فرمايد : اگر مردم زيبايي هاي سخنان ما را بدانند ، حتماً پيرو ما مي شوند.
امام صادق ( ع) مي فرمايد : خداوند متعال به موسي وحي كرد : من به خاطر تلاش پدران به فرزندان لطف مي كنم . اگر پدران نيكوكار باشند ، به فرزندانشان خير وبركت مي رسد ؛ اما اگر شرور باشند ، به فرزندانشان شر مي رسد.
آري ، كار خيرو شر در همين دنيا نيز بي پاسخ نمي ماند.
اين جهان كوه است وفعل ما ندا سوي ما آيد صداها را ندا ازمكافات عمل غافل مشو گندم از گندم برويد جو ز جو

نمونه بركات

  • احسان به مردم ، سبب احسان خداوند ومردم به ما مي شود.
  • صدقه دفع بلا مي كند.
  • حج ، انسان را از فقير شدن بيمه مي كند.
  • زكات ،مال را بيمه مي كند.
  • عفو مردم ، كليد عفو الهي است.
  • صله رحم ، عمر را طولاني مي كند.
  • نماز ، انسان را از فحشا ومنكر باز مي دارد .
  • كارهاي نيكو ، گناهان را از بين مي برد .
  • عقيقه ، وسيله بيمه كردن نوزاد از خطرات است.
  • استعاذه ودعا ، ما را از خطرات نجات مي دهد.
  • روزه ، وسيله سلامتي است.
  • قناعت ، كليد عزت است.
  • زهد رمز رحمت است.
  • ياد خدا ، تنها وسيله آرامش است .


آري ، براي گسترش واحياي امربه معروف ها بايد مردم را با آثار و بركات دنيوي واجر اخروي آنها آشنا كنيم .

درس چهارم : آثار ترك امر به معروف ونهي ازمنكر

جامعهء ساكت مرده است

قرآن مي فرمايد ( ولكم في القصاص حياه ) اگر قاتل را به قصاص رسانديد، زنده ايد .
در حديث مي خوانيم : كسي كه در برابر خوبي ها و بدهي بي تفاوت است ، مرده اي است كه در ميان زنده ها نفس مي كشد.
سكوت در برابر گناه نتيجه اي جز خسارت ندارد . بر اساس سوره عصر ، حتي كساني كه اهل ايمان وعمل صالح اند ولي ساكت باشند ديگران را به حق وصبر سفارش نكنند ،درخسارت اند.
در حديث آمده است : اگر گناه مخفيانه انجام شود ، خطري براي همه مردم ندارد ؛ ولي اگر گناه آشكارا انجام شود ومردم قدرت برخورد داشته باشند ، ولي ساكت بمانند ، خداوند همه را مورد قهر وعذاب خود قرار مي دهد . چنانكه در قرآن مي فرمايد : از فتنه هايي كه آتش آن همه را مي سوزاند ، بترسيد‍.
براساس روايات : اگر مردم امر به معروف ونهي از منكر را ترك كنند ،اشرار بر آنان مسلط خواهند شد ودعاها وناله ها ديگر اثر نخواهد داشت.
گاهي سكوت در برابر گناه ، نشانه رضايت است كه در اين صورت بر اساس آيات و روايات ، اين گونه افراد شريك گناهكار حساب مي شوند .
خداوند به يهوديان زمان پيامبر خطاب مي كند كه : ( چرا شما انبياي پيشين را كشتيد ؟ ) در حالي كه نياكان آنان پيامبران را كشته بودند ، ولي چون نسل آنها به كار پدران خود راضي بودند ، خداوند ، فرزندان را به كردار پدران مورد عتاب و انتقاد قرار مي دهد .
با اينكه قاتل حضرت علي(ع) يكنفر به نام ابن ملجم بود ، ولي در شب نوزدهم ما رمضان سفارش كرده اند كه صد مرتبه بگوييد: ( الهم العن قتله امير المومنين) خدايا ، قاتلان علي را لعنت كن . زيرا بسياري ديگر نيز به اين كار راضي بوند.
سيماي افراد ساكت در قيامت
در حديث مي خوانيم : پيامبر اكرم (ص) فرمود : ( به خدايي كه جانم در دست اوست ، ازامت من گروهي از قبر بر مي خيزند ؛ در حالي كه در قيافه بوزينه وخوك هستند . اين قيافه ها به خاطر آن است كه آنان قدرت بر نهي از منكر داشته ، ولي با گناهكاران سازش كردند).

كساني كه سكوت را شكستند.
ابن سكيت از ياران امام رضا ، امام جواد وامام هادي (ع) ودر عين حال معلم فرزندان متوكل ، خليفه عباسي بود.
روزي متوكل از اوپرسيد : ( فرزندان من بهترند يا حسن وحسين دو فرزند علي بن ابيطالب )
او سكوت چندين ساله را شكست وگفت: (قنبر غلام علي از تو و فرزندانت بهتر است ، تا چه رسد به حسن وحسين).
متوكل كه هرگز توقع شنيدن چنين سخني را نداشت ، به شدت عصباني شد ودستور قتل او را صادر كرد.

توجيهات بهانه جويان

1.        گناه ديگران ، به ما كاري ندارد بعضي مي گويند : (عيسي به دين خود موسي به دين خود) ، ( من وگناهكار را كه در يك قبر نمي گذارند ) ، لذا در برابر باطل ساكت مي مانند ، در حالي كه جرم درجامعه قابل سرايت است . يك نفر سيگاري هواي محيط را آلوده مي كند . دروغ نيز جو بي اعتمادي را بر جامعه حاكم مي كند .
گناه درجامعه مثل سوراخ كرد كشتي است ، همين كه آب وارد شد ، همه را غرق خواهد كرد.

2.        مانع آزادي مردم است.
بعضي مي گويند : امر به معروف ونهي ازمنكر ، نوعي دخالت در امورشخصي مردم وسلب آزادي از آنان است ،در حالي كه معناي آزادي آن نيست كه هر كس هر كاري انجام دهد ؛ زيرا اين نه با عقل سازگار است ونه هيچ فرد وجامعه و رژيمي به آن تن مي دهد.
آزادي درچهارچوب قانون وعقل وفطرت معنا دارد ؛ وگرنه مي شود هرج ومرج و بي بندوباري .
در زندگي اجتماعي ، آزادي بايد بر اساس سلامت جامعه ومقرارت فراگير معنا شود. فرمان پليس در مورد حركت يا توقف اتومبيل ها براي اصلاح امر ترافيك ، در همه جاي دنيا پذيرفته شده است وكسي آن را مخالف آزادي نمي داند ، در حالي كه كار پليس نوعي امربه معروف ويا نهي ازمنكر عملي است.

3.        حيا وخجالت
گاه فرد خجالت مي كشد و حيا مي كند از اينكه تذكر دهد و جلوي منكري را بگيرد . اين نوع حيا در روايات اسلامي مورد انتقاد است وبايداين صفت را از خود دور كرد.

4.        ترس
برخي افراد مي ترسند كه مشتري وخريدار آنان كم شود ؛ يا دوستانشان را از دست بدهند ؛ يا به حرفشان اعتنايي نشود؛ يا مورد تهديد قرار گيرند و يا مردم از كار آنان انتقاد كنند. در حالي كه در روايات متعدد آمده است ( امر به معروف ونهي ازمنكر كنيد و نترسيد ؛ زيرا نه رزق شما قطع ، و نه مرگ شما نزديك مي شود)

5.        با يك گل بهار نمي شود
گاهي سكوت ديگران ، انسان را به سكوت وا مي دارد و مي گويد : من كه به تنهايي نمي توانم كاري بكنم ، اگر همه بگويند ،من هم مي گويم . درحالي كه امر به معروف در آن فضاي مرگبار وساكت ، پاداش بيشتري دارد . در حديث مي خوانيم : ( بهترين جهاد ،كلمه حقي است كه انسان در برابر فرد ستمگر بگويد)

6.        انحراف فكري
بعضي افراد مي گويند : اگر خدا مي خواست ، خودش جلوي اين افراد را ميگرفت وتوبيخشان مي كرد ، لابد خدا خواسته است كه اين كار ها باشد . به ما چه ربطي دارد كه مانع شويم؟ اين منطق نظير آناست كه بگوييم : اگر فلان كار خوب است ، چرا خدا خودش انجام نميدهد ؛ اگر سير كردن گرسنگان خوب است ، خدا خودش به آنان روزي دهد ؛ چرا ما خرج آنان را بپردازيم ؟
گويا اين افراد ازاينكه خداوند مردم را مختار آفريده تا هركس به انتخاب خودش عمل كند و آزمايش خودش را پس بدهد ،غافلند .

7.        توقع نابجا
بعضي مي گويند: نگرانيم كه به گفته ما عمل نشود. اين توقع نابجا است ؛ مگر مردم همه سخنان انبيا وامامان معصوم را گوش دادند؟ رسول اكرم (ص) به حضرت علي (ع) فرمود : (به خدا سوگند كه اگرحتي يك نفر توسط تو هدايت شود ، براي تو از آنچه خورشيد بر آن مي تابد ، بهتر است ).

8.        - ديگران هستند
گروهي مي گويند : اگر لازم باشد ،فلان شخصيت ، يا مقام ويا فلان انجمن اسلامي وديگران هستند . غافل از آنكه امر به معروف همچون نماز ، وظيفه همه است وغفلت ديگران دليلي برتوجيه غفلت ما نيست .

9.        امروز بگوييم ، فردا چه مي شود؟
بعضي امر وبه معروف ونهي از منكر نمي كنند و مي گويند : ( بر فرض ما امروز جلوفساد را گرفتيم . باز فردا فساد خواهد كرد ) مثل آنكه بگوييم: ( اگر امروز منزل وحياط را تميز كنيم ، باز هفته ديگر كثيف خواهد شد.) تكرار گناه فردا ، دليل برسكوت امروز ما نيست.

10.     ترك وظيفه به گمان خودسازي
فراريان جنگ تبوك به پيامبر اكرم (ص) مي گفتند: در سفر به تبوك و جنگ با سپاه روم ، نگرانيم كه چشممان به دختران آنان بيفتد وگناه كنيم ، لذا به اين سفر نمي آييم.

11.     كار از كار گذشته
بعضي مي گويند : بايد فكر اساسي كرد وكار از تذكر وموعظه گذشته است. مانند آن كه تشنه اي را مي بيند و مي تواند با كمي آب او را از مرگ نجات دهد ، ولي مي گويد : بايد فكر آبرساني سراسري باشيم . البته فكر اساسي وتصميم كلي حرف منطقي است ، ولي اين تفكرنبايد بهانه ترك امر به معروف ونهي از منكر موردي شود.

بيان آثار شوم منكر

اگر از اول جلو منكر گرفته نشود ، پي در پي خطراتي را به دنبال خواهد داشت . حضرت علي (ع) ، نفوذ تدريجي وگام به گام شيطان را اينگونه توصيف مي كند:
(فباض)؛ اول شيطان در روح انسان تخمگذاري مي كند .
(وفرخ في صدورهم ) ؛ بعد جوجه ها از تخم بيرون مي آيند.
(ودبّ) ؛ سپس در روح انسان به حركت در مي آيند.
(ودرج في حجورهم )؛ پس در دامن انسان به راه مي افتند.
(فنظر باعينهم )؛ پس شيطان به واسطه چشم آنان را مي نگرد و به جاي عين الله ، عين الشيطان مي شوند.
(ونطق بالسنتهم )؛ وحرف خود را با زبان آنان مي زند .
(فركب بهم الزلل )؛ وبه واسطه اين افراد ، سبب لغزش ديگران را فراهم مي كند.

احتمال ضرور خطر

گرچه طبق قانون (اهم ومهم ) بايد در هر اقدامي محاسبه كرد و هر حركتي را سنجيده انجام داد ولي بايد درانجام اين دو وظيفه بزرگ گاهي به استقبال خطر رفت.
اگر قرآن در ستايش از افرادي مي فرمايد ( آنان از هيچ سرزنشي نمي هراسند ) به خاطر آن است كه عمل به وظيفه ، سرزنش دارد و بايد آماده آن بود.
آياتي كه در انتقاد از گروهي مي فرمايد : (خداوند سزاوار تر به ترسيدن است تامردم ) به ما مي گويد : از مردم نترسيد !
و رواياتي كه مي فرمايد ( بزرگترين جهاد ، كلام حقي است كه نزد حاكم ستمگري زده شود) و (حق را بگويد گرچه بر عليه شما باشد )؛ الهام بخش جرات وجسارت در انجام تكليف الهي است.
بنابراين ، رواياتي كه مي گويند : ( امر به معروف زماني است كه انسان برجان خود و دوستانش نترسد.) مخصوص مواردي باشد كه قانون اهم ومهم مطرح است ؛ يعني منكردر حدي نيست كه ارزش فدا كردن جان را داشته باشد .
اصلاً امر به معروف دردسر دارد و لذا لقمان به پسرش مي گويد : فزرندم ! نماز به پا دار وامر به معروف ونهي ازمنكر نما در انجام اين وظيفه بر آنچه به تو رسد ، صبر وتحمل كن كه اين پشتكاري نياز به صلابت وعزم و اراده اي قوي دارد .

حمايت از آمرين به معروف

خليفه سوم، عثمان ، دستور تبعيد ابوذر ، يار وفادار رسول خدا را به ربذه صادر كرد وگفت : هيچ كس نبايد ابوذر را بدرقه كند! اما اميرالمومنين ، امام حسن و امام حسين (ع) سكوت را شكسته و حمايت از اين آمر به معروف به پا خاستند و او را بدرقه كردند. به هنگام بدرقه ، هر سه بزرگوار به ابوذر دلدار دادند وسخناني فرمودند . حضرت علي ( ع) فرمود : (اي اباذر! تو براي خدا غضب كردي و فرياد زدي . اينها از افشاگري تو و از دست دادن حكومت ترسيدند ؛ ولي تو هم از گناه سكوت ترسيدي وفرياد زدي . فرداي قيامت معلوم خواهد شد كه برنده كيست .) ابوذر در ربذه غريبانه و در حالي كه سرش در دامن دخترش بود ، جان سپرد.
اگر مشكلات پيش آمد ، چه كنيم ؟
از يك سو قرآن مي فرمايد ( خداوند براي شما آساني خواسته است ونه سختي ) واز سوي ديگر ، امر ونهي در برخي موارد موجب درگيري وضرر مي شود ، پس چه بايد كرد؟
پاسخ : اولاً خود قرآن فرموده است : (در اين راه ، هر مشكلي به تو رسيد ، تحمل كن!).
ثانياً : انبيا و اوليا در راه زنده كردن حق ومحو باطل ، آن همه سختي كشيدند. قرآن ميفرمايد ( حوادث تلخي كه براي شما پيش مي آيد ، با وجود تلخي و نگراني براي شما ، بركاتي نيز دارد زيرا وسيله اي براي توبه واستغفار شماست.)
بنابراين ، بايد بنگريم كه هر كجا مساله اي اهم بود ،هر چيزي هرچه هم مهم باشد ، فداي آن شود . براي مثال ، حفظ اسلام مهم تر از جان امام حسين (ع) است ، لذا آن حضرت شهيد مي شود تا اسلام رنده بماند.

آمران به معروف را دوست بداريم

‍ يكي از انتقاداتي كه انبيا به بعضي از مردم داشتند ، اين بود كه : ( شما ناصحين را دوست نداريد ؟).
امام صادق (ع) مي فرمايد : (بهترين دوستان من كسي است كه عيوب مرا به عنوان هديه به من تذكر دهد.)
امام سجاد (ع) در دعاي مكارم الاخلاق چنين مي فرمايد : (پروردگارا به من روحيه انتقاد پذيري مرحمت فرما تا از كساني كه مرا ارشاد مي كنند ، پيروي كنم ).
حضرت علي (ع) مي فرمايد : ( ازعلامات سقوط وعقب گرد ، مظنون شدن به كساني است كه براي ما دلسوزي مي كنند).
و فرمود : ( هر كس تو را موعظه كرد ، او را به وحشت نينداز ).
اين منافقان بودند كه هرگاه مورد نهي از منكر قرار مي گرفتند ،با غرور مي گفتند : در جامعه تنها ما مصلح هستيم.
واين كفار بودند كه هر گاه انبيا آنان را ارشاد مي فرمودند ، به جاي پذيرش مي گفتند : هدف انبيا فخر فروشي بر ماست..
برادر وخواهر ،اگر تذكري به شما ميدهند ، سرسختي نكن . تكبر بود كه شيطان را از درگاه خدا دور كرد.

گفتاري از رهبر انقلاب پیرامون سياست ‌ورزي امام رضا(ع)

 

حضرت آيت الله خامنه‌اي رهبر معظم انقلاب اسلامي در پيامي به كنگره جهاني امام رضا (ع) در سال 1363 سياست ‌ورزي اين امام همام را مورد تحليل قرار دادند.

در این پیام آمده است: مهم‌ترین چیزی كه در زندگی ائمه به‌طور شایسته مورد توجه قرار نگرفته، عنصر "مبارزه حاد سیاسی" است. از آغاز نیمه دوم قرن اول هجری كه خلافت اسلامی به‌طور آشكار با پیرایه‌های سلطنت آمیخته شد و امامت اسلامی به حكومت جابرانه پادشاهی بدل گشت، ائمه اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) مبارزه سیاسی خود را به شیوه‌ای متناسب با اوضاع و شرائط، شدت بخشیدند. این مبارزه بزرگ‌ترین هدفش تشكیل نظام اسلامی و تأسیس حكومتی بر پایه امامت بود.

تاریخ نتوانسته است ترسیم روشنی از دوران ده‌ساله زندگی امام هشتم در زمان هارون و بعد از او در دوران پنج‌ساله جنگ‌های داخلی میان خراسان و بغداد به ما ارائه كند، اما به تدبر می‌توان فهمید كه امام هشتم در این دوران همان مبارزه درازمدت اهل‌بیت را كه در همه اعصار بعد از عاشورا استمرار داشته با همان جهت‌گیری و همان اهداف ادامه می‌داده است.

اكنون جای آن است كه به اختصار، حادثه ولیعهدی را مورد مطالعه قرار دهیم. در این حادثه امام هشتم علی‌بن‌موسی‌الرضا در برابر یك تجربه تاریخی عظیم قرار گرفت و در معرض یك نبرد پنهانی سیاسی كه پیروزی یا ناكامی آن می‌توانست سرنوشت تشیع را رقم بزند، واقع شد. مأمون از دعوت امام هشتم به خراسان چند مقصود عمده را تعقیب می‌كرد:

اولین و مهم‌ترین آن‌ها، تبدیل صحنه‌ی مبارزات حاد انقلابی شیعیان به عرصه فعالیت سیاسی آرام و بی‌خطر بود. همان‌طور كه گفتم شیعیان در پوشش تقیه، مبارزاتی خستگی‌ناپذیر و تمام نشدنی داشتند،این مبارزات كه با دو ویژگی همراه بود، تأثیر توصیف‌ناپذیری در برهم زدن بساط خلافت داشت، آن دو ویژگی، یكی مظلومیت بود و دیگری قداست... با اين كار مأمون آن دو ويژگی مؤثر و نافذ را نيز از گروه علويان می‌گرفت زيرا جمعی كه رهبرشان فرد ممتاز دستگاه خلافت و ولیعهد پادشاه مطلق‌العنان وقت و متصرف در امور كشور است نه مظلوم است و نه آن‌چنان مقدس.

دوم: تخطئه مدعای تشیع مبنی بر غاصبانه بودن خلافت‌های اموی و عباسی و مشروعیت دادن به این خلافت‌ها بود.

سوم: این‌كه مأمون با این كار، امام را كه همواره یك كانون معارضه و مبارزه بود، در كنترل دستگاه‌های خود قرار می‌داد و به‌جز خود آن حضرت، همه سران و گردن‌كشان و سلحشوران علوی را نیز در سیطره خود در می‌آورد.

چهارم: این‌كه امام را كه یك عنصر مردمی و قبله امیدها و مرجع سؤال‌ها و شكوه‌ها بود در محاصره مأموران حكومت قرار می‌داد و رفته‌رفته رنگ مردمی بودن را از او می‌زدود و میان او مردم و سپس میان او و عواطف و محبت‌های مردم فاصله می‌افكند.

هدف پنجم این بود كه با این كار برای خود وجهه و حیثیتی معنوی كسب می‌كرد. طبیعی بود كه در دنیای آن روز همه او را بر این‌كه فرزندی از پیغمبر و شخصیت مقدس و معنوی را به ولیعهدی خود برگزیده و برادران و فرزندان خود را از این امتیاز محروم ساخته است ستایش كنند و همیشه چنین است كه نزدیكی دین‌داران به دنیاطلبان از آبروی دین‌داران می‌كاهد و بر آبروی دنیاطلبان می‌افزاید.

ششم آن‌كه در پندار مأمون، امام با این كار، به یك توجیه‌گر دستگاه خلافت بدل می‌گشت. بدیهی است شخصی در حد علمی و تقوائی امام با آن حیثیت و حرمت بی‌نظیری كه وی به‌عنوان فرزند پیامبر در چشم همگان داشت، اگر نقش توجیه حوادث را در دستگاه حكومت برعهده می‌گرفت هیچ نغمه‌ی مخالفی نمی‌توانست خدشه‌ای بر حیثیت آن دستگاه وارد سازد. این همان حصار منیعی بود كه می‌توانست همه‌ی خطاها و زشتی‌های دستگاه خلافت را از چشم‌ها پوشیده بدارد.

اكنون به تشریح سیاست‌ها و تدابیر امام علی‌بن‌موسی‌الرضا در این حادثه می‌پردازیم:
1- هنگامی‌كه امام را از مدینه به خراسان دعوت كردند آن حضرت فضای مدینه را از كراهت و نارضائی خود پركرد، به‌طوری‌كه همه‌كس در پیرامون امام یقین كردند كه مأمون با نیت سوء حضرت را از وطن خود دور می‌كند. امام بدبینی خود به مأمون را با هر زبان ممكن به همه‌ی گوش‌ها رساند. در وداع با حرم پیغمبر، در وداع با خانواده‌اش هنگام خروج از مدینه، در طواف كعبه كه برای وداع انجام می‌داد، با گفتار و رفتار، با زبان دعا و زبان اشك، بر همه ثابت كرد كه این سفر، سفر مرگ اوست. همه كسانی كه باید طبق انتظار مأمون نسبت به او خوش‌بین و نسبت به امام به خاطر پذیرش پیشنهاد او بدبین می‌شدند در اولین لحظات این سفر دل‌شان از كینه مأمون كه امام عزیزشان را این‌طور ظالمانه از آنان جدا می‌كرد و به قتلگاه می‌برد لبریز شد.

2- هنگامی‌كه در مرو پیشنهاد ولایت‌عهدی آن حضرت مطرح شد، حضرت به شدت استنكاف كردند و تا وقتی مأمون صریحاً آن حضرت را تهدید به قتل نكرد آن را نپذیرفتند. این مطلب همه‌جا پیچید كه علی‌بن‌موسی‌الرضا ولیعهدی و پیش از آن خلافت را كه مأمون به او با اصرار پیشنهاد كرده بود نپذیرفته است. دست‌اندركاران امور كه به ظرافت تدبیر مأمون واقف نبودند ناشیانه عدم قبول امام را همه‌جا منتشر كردند، حتی فضل‌بن‌سهل در جمعی از كارگزاران و مأموران حكومت گفت من هرگز خلافت را چنین خوار ندیده‌ام، امیرالمؤمنین آن را به علی‌بن‌موسی‌الرضا تقدیم می‌كند و علی‌بن‌موسی دست رد به سینه‌ی او می‌زند.

3- با این همه علی‌بن‌موسی‌الرضا فقط بدین شرط ولیعهدی را پذیرفت كه در هیچ‌یك از شئون حكومت دخالت نكند و به جنگ و صلح و عزل و نصب و تدبیر امور نپردازد و مأمون كه فكر می‌كرد فعلاً در شروع كار این شرط قابل تحمل است و بعدها به تدریج می‌توان امام را به صحنه فعالیت‌های خلافتی كشانید، این شرط را از آن حضرت قبول كرد. روشن است كه با تحقق این شرط، نقشه‌ی مأمون نقش برآب می‌شد و بیشترین هدف‌های او نابرآورده می‌گشت.

4- اما بهره‌برداری اصلی امام از این ماجرا بسی از اینها مهم‌تر است: امام با قبول ولیعهدی، دست به حركتی می‌زند كه در تاریخ زندگی ائمه پس از پایان خلافت اهل بیت در سال چهلم هجری تا آن روز و تا آخر دوران خلافت بی‌نظیر بوده است و آن برملا كردن داعیه‌ی امامت شیعی در سطح عظیم اسلام و دریدن پرده غلیظ تقیه و رساندن پیام تشیع به گوش همه مسلمان‌هاست. تریبون عظیم خلافت در اختیار امام قرار گرفت و امام در آن سخنانی را كه در طول یكصد و پنجاه سال جز در خفا و با تقیه و به خصیصین و یاران نزدیك گفته نشده بود به صدای بلند فریاد كرد و با استفاده از امكانات معمولی آن زمان كه جز در اختیار خلفا و نزدیكان درجه یك آن‌ها قرار نمی‌گرفت آن را به گوش همه رساند.

5- درحالی‌كه مأمون امام را جدا از مردم می‌پسندید و این جدائی را در نهایت وسیله‌ای برای قطع رابطه‌ی معنوی و عاطفی میان امام و مردم می‌خواست، امام در هر فرصتی خود را در معرض ارتباط با مردم قرار می‌داد، با این‌كه مأمون آگاهانه مسیر حركت امام از مدینه تا مرو را به طرزی انتخاب كرده بود كه شهرهای معروف به محبت اهل بیت مانند كوفه و قم در سر راه قرار نگیرند. امام در همان مسیر تعیین شده، از هر فرصتی برای ایجاد رابطه‌ی جدیدی میان خود و مردم استفاده كرد. در اهواز آیات امامت را نشان داد، در بصره خود را در معرض محبت دل‌هائی كه با او نامهربان بودند قرار داد، در نیشابور حدیث سلسلةالذهب را برای همیشه به یادگار گذاشت و علاوه بر آن نشانه‌های معجزه‌آسای دیگری نیز آشكار ساخت و در جابه‌جای این سفر طولانی فرصت ارشاد مردم را مغتنم شمرد، در مرو كه سر منزل اصلی و اقامت‌گاه خلافت بود هم هرگاه فرصتی دست داد حصارهای دستگاه حكومت را برای حضور در انبوه جمعیت مردم شكافت.

6- نه تنها سرجنبانان تشیع از سوی امام به سكوت و سازش تشویق نشدند بلكه قرائن حاكی از آن است كه وضع جدید امام موجب دل‌گرمی آنان شد و شورش‌گرانی كه بیشترین دوران‌های عمر خود را در كوه‌های صعب‌العبور و آبادی‌های دوردست و با سختی و دشواری می‌گذراندند با حمایت امام علی‌بن‌موسی‌الرضا حتی مورد احترام و تجلیل كارگزاران حكومت در شهرهای مختلف نیز قرار گرفتند.

مأمون نه تنها با حضور او نتوانسته معارضان شیعی خود را به خود خوشبین و دست و زبان تند آنان را از خود و خلافت خود منصرف سازد بلكه حتی علی‌بن‌موسی مایه‌ی امان و اطمینان و تقویت روحیه آنان نیز شده است، در مدینه و مكه و دیگر اقطار مهم اسلامی نه فقط نام علی‌بن‌موسی به تهمت حرص بدنیا و عشق به مقام و منصب از رونق نیفتاده بلكه حشمت ظاهری بر عزت معنوی او افزوده شده و زبان ستایش‌گران پس از ده‌ها سال به فضل و رتبه معنوی پدران مظلوم و معصوم او گشوده شده است. كوتاه سخن آن‌كه مأمون در این قمار بزرگ نه تنها چیزی بدست نیاورده كه بسیاری چیزها را از دست داده و در انتظار است كه بقیه را نیز از دست بدهد. این‌جا بود كه مأمون احساس شكست و خسران كرد و در صدد بر آمد كه خطای فاحش خود را جبران كند و خود را محتاج آن دید كه پس از این همه سرمایه‌گذاری سرانجام برای مقابله با دشمنان آشتی‌ناپذیر دستگاه‌های خلافت یعنی ائمه اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) به همان شیوه‌ای متوسل شد كه همیشه گذشتگان ظالم و فاجر او متوسل شده بودند، یعنی قتل.

بدیهی است قتل امام هشتم پس از چنان موقعیت ممتاز به آسانی میسور نبود. قرائن نشان می‌دهد كه مأمون پیش از اقدام قطعی خود برای به شهادت رساندن امام به كارهای دیگری دست زده است كه شاید بتواند این آخرین علاج را آسان‌تر به كار برد، شایعه‌پراكنی و نقل سخنان دروغ از قول امام از جمله این تدابیر است، به گمان زیاد این‌كه ناگهان در مرو شایع شد كه علی‌بن‌موسی همه مردم را بردگان خود می‌داند جز با دست‌اندركاری عمال مأمون ممكن نبود.

هنگامی‌كه ابی‌الصلت این خبر را برای امام آورد حضرت فرمود: "بار الها، ای پدیدآورنده آسمان‌ها و زمین تو شاهدی كه نه من و نه هیچ یك از پدرانم هرگز چنین سخنی نگفته‌ایم و این یكی از همان ستم‌هائی است كه از سوی اینان به ما می‌شود."

تشكیل مجالس مناظره با هر آن كسی كه كمتر امیدی به غلبه او بر امام می‌رفت نیز از جمله همین تدابیر است. هنگامی‌كه امام، مناظره كنندگان ادیان و مذاهب مختلف را در بحث عمومی خود منكوب كرد و آوازه دانش و حجت قاطعش در همه جا پیچید، مأمون در صدد برآمد كه هر متكلم و اهل مجادله‌ای را به مجلس مناظره با امام بكشاند، شاید یك نفر در این بین بتواند امام را مجاب كند. البته چنان كه می‌دانیم هر چه تشكیل مناظرات ادامه می‌یافت قدرت علمی امام آشكارتر می‌شد و مأمون از تأثیر این وسیله نومیدتر.

در آخر چاره‌ای جز آن نیافت كه به دست خود و بدون هیچ‌گونه واسطه‌ای امام را مسموم كند و همین كار را كرد و در ماه صفر دویست و سه هجری یعنی قریب دو سال پس از آوردن آن حضرت از مدینه به خراسان و یك سال و اندی پس از صدور فرمان ولیعهدی به نام آن حضرت دست خود را به جنایت بزرگ و فراموش نشدنی قتل امام آلود.

************

خاطره‌اي از تشرف رهبرانقلاب به حرم امام رضا (ع)

حجت‌الاسلام حقاني نقل مي‌كند: هنگام غبارروبي مرقد مطهر حضرت امام رضا (ع) خدام حرم دستمال‌هاي سفيد آغشته به گلاب ناب را براي غبارروبي به افراد مي‌دهند. مقام معظم رهبري پس از مقداري غبار‌روبي، دستمال را به سر و صورت خود مي‌كشند.

به گزارش فارس، حجت‌الاسلام حقاني در خصوص تشرف حضرت آيت‌الله خامنه‌اي در بارگاه حضرت علي‌بن موسي‌الرضا (ع) مي‌گويد: هنگام غبار روبي مرقد مطهر حضرت امام رضا (ع) خدام حرم دستمال‌هاي سفيد آغشته به گلاب ناب رابراي غبارروبي به افراد مي‌دهند. مقام معظم رهبري پس از مقداري غبار‌روبي، دستمال را به سر و صورت خود مي‌كشند. ايشان در يكي از غبار‌روبي‌ها به آقاي واعظ طبسي (توليت آستان قدس رضوي) فرمودند: آيا مي‌توانم اين دستمال متبرك را براي خود بردارم؟

مقام معظم رهبري، توليت آستان قدس رضوي را به آقاي واعظ طبسي سپرده بودند، ولي با اين حال، براي برداشتن پارچه متبرك به غبار ضريح امام رضا(ع) از او اجازه مي‌گيرند. احترام مقام معظم رهبري به قانون براي همه ما درس است.

ايشان پس از كسب اجازه از آقاي واعظ طبسي در حالي كه چشم‌هايشان پر از اشك بود و به راز و نياز مشغول بودند، با دقت، دستمال را تا كردند و در جيب خود گذاشتند. براي ما خيلي زيبا بود كه آقا در آن حال، اين همه توجه دارند كه دستمال متبرك را تا كنند و با نظم كامل در جيب خود قرار دهند.

****

زماني كه ضريح مطهر حضرت امام رضا (ع) در حال تعويض بود، در خدمت مقام معظم رهبري به پابوسي امام هشتم (ع) مشرف شديم. مقام معظم رهبري براي زيارت در كنار مرقد آن امام (ع)، مشغول راز و نياز بودند، چون ضريح را برداشته بودند حضور در كنار قبر رنگ و بوي ديگري داشت.

بعد از پايان راز و نياز حضرت آيت‌الله خامنه‌اي، آقاي واعظ طبسي به ايشان عرض كردند: آقا زاده هم بيايند نزديك‌تر تا از نزديك امام را زيارت كنند. معظم‌له فرمودند: پس بقيه چي؟ اين دقت را همواره حضرت آقا دارند. ايشان امتياز ويژه و خاصي را براي فرزندانشان قايل نيستند. در آن روز هم فرمودند: اگر بقيه افراد مي‌توانند از نزديك قبر امام هشتم (ع) را زيارت كنند، فرزندان هم بيايند. پس از بيان آقا همه توفيق حضور يافتند.

مقام معظم رهبري در خصوص حضرت علي‌بن‌موسي الرضا (ع) فرمودند: «آستان قدس رضوي، مطاف فرشتگان و كروبيان و قبله اهل دل و ملجأ و پناه مؤمنان صادق امروز به بركت طلوع خورشيد انقلاب اسلامي، پايگاه بلند انديشه طلوع اسلام و پرچم معارف قرآن نيز هست.»
«اساس كار وجود مقدس علي‌بن‌موسي‌الرضا (ع) كار فرهنگي و تبليغي بوده است.»

رهبري و احکام برخى مسائل فقه سیاسى

رهبري و احکام برخى مسائل فقه سیاسى (1) 






مقدمه

قرن نوزدهم که اوج تحقیقات علمى در عالم غرب است، قرن جدایى از دین و طرد دین از صحنه زندگى است، این تفکر، اثر سوء گذاشت و برخى از علماى دین را صرفا به مسائل ذهنى دینى محدود و محصور کرد لذا از واقعیت زندگى و حوادث دنیاى خارج و تحولات عظیمى که به وقوع پیوست، بى خبر ماندند و به یک سلسله مسائل فقهى و غالبا فرعى محدود شدند. مسائل اصلى فقه مثل جهاد و تشکیل حکومت و اقتصاد جوامع اسلامى و خلاصه فقه حکومتى و فقه سیاسى منزوى و متروک و نسیا منسیّا شد.
روى آوردن به فقه سیاسى و استخراج احکام الهى در همه شئون یک حکومت و نظر به همه احکام فقهى با نگرش سیاسى ـ یعنى ملاحظه تأثیر هر حکمى از احکام در تشکیل جامعه نمونه و حیات طیبه اسلامى، امروز یکى از واجبات اساسى در حوزه فقه اسلامى است.
آنچه در این مقاله مى آید تلاش به فراخور یک مقاله در جهت گردآورى و تنظیم نظرات فقهى مقام معظم رهبرى درباره برخى مسایل فقه سیاسى، از جمله ولایت فقیه، جهاد و دفاع، امر به معروف و نهى از منکر، انتخابات، تعامل با دولت و نظام حاکم، بیت المال، اموال دولتى و نظارت است.
در این مقاله سعى شده در بیشتر موارد، صرفا آن دسته از نظرات ایشان مورد توجه باشد که به نوعى حاوى حکمى از احکام فقهى است و از پرداختن به نظرات تحلیلى و مبانى و فلسفه سیاسى احکام پرهیز شده است. نظرات گردآورى شده در اغلب موارد، عین مطالبى است که معظم له به زبان رانده و یا مکتوب نموده اند، لیکن در برخى موارد به ویژه درباره احکام استفاده شده از رساله اجوبة الاستفتائات، نظرات منسوب به ایشان، تلفیقى از سؤال و جواب آمده در آن است.

الف. ولایت فقیه

یک. معنا و مفهوم ولایت فقیه

1. معناى ولایت فقیه :

ولایت فقیه، جایگاه مهندسى نظام و حفظ خط و جهت نظام و جلوگیرى از انحراف به چپ و راست است. این اساسى ترین و محورى ترین مفهوم و معناى ولایت فقیه است.
اصل ولایت فقیه یعنى ایجاد میلیونها رابطه دینى میان دلهاى مردم با محور و مرکز نظام.
ولایت فقیه عبارت است از حکومت فقیه عادل و دین شناس.

2. معناى ولایت مطلقه فقیه :

بعضى خیال مى کنند که این ولایت مطلقه فقیه که در قانون اساسى آمده، معنایش این است که رهبر مطلق العنان است و هر کار که دلش بخواهد مى تواند بکند. معناى ولایت مطلقه، این نیست. رهبرى بایستى مو به مو قوانین را اجرا کند و به آنها احترام بگذارد. منتهى در مواردى اگر مسئولان و دست اندرکاران امور بخواهند قانونى را که معتبر است مو به مو عمل کنند، دچار مشکل مى شوند،... رهبرى مرجع است. ... رهبرى بررسى و دقت مى کند و اگر احساس کرد که به ناگزیر باید این کار را بکند، آن را انجام مى دهد. جاهایى هم که به صورت معضل مهم کشورى است به مجمع تشخیص مصلحت ارجاع مى شود. این، معناى ولایت مطلقه است.

دو. وجوب اطاعت از اوامر ولى فقیه

اطاعت از حکم ولى فقیه بر همگان واجب است و فتواى مرجع تقلید نمى تواند با آن معارضه کند.
ولایت فقیه... حکم شرعى تعبّدى است که مورد تأیید عقل نیز مى باشد.
براساس مذهب شیعه همه مسلمانان باید از اوامر ولایى ولایت فقیه اطاعت نموده و تسلیم امر و نهى او باشند؛ و این حکم، شامل فقهاى عظام هم مى شود چه رسد به مقلدین آنان.
اطاعت از دستورات حکومتى ولى امر مسلمین بر هر مکلفى ولو این که فقیه باشد، واجب است و براى هیچ کس جایز نیست که با متصدى امور ولایت به این بهانه که خودش شایسته تر است مخالفت نماید.

سه. دامنه اطاعت از اوامر ولى فقیه

1. مسائل مربوط به اداره کشور :

در مسایل مربوط به اداره کشور اسلامى و امورى که به عموم مسلمانان ارتباط دارد، نظر ولى امر مسلمین باید اطاعت شود. ولى در مسائل فردى محض، هر مکلفى باید از فتواى مرجع تقلیدش پیروى نماید.

2. مسایل عمومى جامعه :

در مسایل عمومى جامعه اسلامى که یکى از آنها دفاع از اسلام و مسلمین بر ضد کفار و مستکبران متجاوز است، اطاعت از حکم ولى امر مسلمین واجب است.

3. تعطیلى احکام شرعى :

حکم به تغییر و تعطیلى احکام شرعى در صورت صلاحدید ولى امر مسلمین به دلیل مصالح عمومى مسلمانان به حسب موارد، مختلف است.

4. تعارض با اختیارات و تصمیمات آحاد مردم :

تصمیمات و اختیارات ولى فقیه در مواردى که مربوط به مصالح عمومى اسلام و مسلمین است، در صورت تعارض با اراده و اختیار آحاد مردم، بر اختیارات و تصمیمات آحاد امّت، مقدم و حاکم است.

5. تخریب مسجد و موقوفات :

خراب کردن مسجد و مدرسه وقفى فى نفسه جایز نیست، مگر در صورتى که مصلحت اهم غیر قابل چشم پوشى اقتضا کند.
خراب کردن تمام مسجد یا قسمتى از آن جایز نیست، مگر در صورت وجود مصلحتى که اهمیت ندادن و بى توجهى به آن ممکن نباشد.

6. تعارض با مالکیت و حقوق افراد :

جواز تملک املاک دیگران توسط دولت بر طبق قوانین و مقررات خاص و با استناد به قانون خرید و استملاک زمینهایى که دولت و شهردارى ها براى اجراى طرحهاى عمومى به آنها نیاز دارند، با مالکیت فردى و با حقوق شرعى و قانونى مالک منافات ندارد.

7. نقض اوامر توسط ولى امر جدید :

احکام ولایى و انتصابات صادره از طرف ولى امر مسلمین اگر هنگام صدور، موقت نباشد، همچنان استمرار دارد و نافذ خواهد بود، مگر این که ولى امر جدید مصلحتى در نقض آنها ببیند و آنها را نقض کند.

8. اجراى حدود :

ولایت بر اجراى حدود در عصر غیبت اختصاص به ولى امر مسلمین دارد.

9. اختیار سهمین مبارکین :

اختیار سهمین مبارکین به طور کلى مربوط به ولى امر مسلمین است.

چهار. عدم اعتقاد به ولایت فقیه

عدم اعتقاد به ولایت مطلقه فقیه، اعم از این که بر اثر اجتهاد باشد یا تقلید، در عصر غیبت حضرت حجت (ارواحنا فداه) موجب ارتداد و خروج از دین اسلام نمى شود.
اگر کسى به نظر خود بر اساس استدلال و برهان به عدم لزوم اعتقاد به ولایت فقیه رسیده باشد، معذور است؛ ولى ترویج اختلاف و تفرقه بین مسلمانان براى او جایز نیست.
کسى که به نظر خود براساس استدلال و برهان به عدم پذیرش ولایت فقیه رسیده، معذور است.

پنج. دفاع از ولایت فقیه و التزام به آن

1. دفاع از ولایت فقیه :

من هم مثل یکى از شما، از نظام اسلامى، از رهبرى اسلامى و از ولایت فقیه به عنوان ستون فقرات این نظام باید دفاع کنم. وظیفه من است. تکلیف شرعى است. مسأله شخصى نیست.

2. خدشه در التزام به ولایت فقیه :

خدشه در التزام به ولایت فقیه و تبعیت از رهبرى، خدشه در کلیت نظام اسلامى است و این جانب این را از هیچ کس و هیچ دسته و گروهى تحمل نخواهم کرد.

شش. جایگاه ولایت فقیه در فقه و نظام اسلامى

التزام به ولایت فقیه قابل تفکیک از التزام به اسلام و ولایت ائمه معصومین(ع) نیست.

1. از مسلّمات فقه شیعه :

ولایت فقیه جزو مسلّمات فقه شیعه است. جزو چیزهاى روشن و واضح در فقه شیعه است.
امروز، حکومت اسلامى و ولایت فقیه جزو واضحات فقه اسلامى و اعتبارات عقلایى است، یعنى اگر انسان بخواهد با تکیه به اعتبارات عقلایى حرف بزند، این نظریه جزو روشن ترین و واضح ترین و قابل دفاع ترین نظریه ها است.

2. جایگاه مهندسى نظام :

ولایت فقیه جایگاه مهندسى نظام و حفظ خط و جهت نظام و جلوگیرى از انحراف به چپ و راست است. پاسدارى و دیده بانى حرکت کلى نظام به سمت هدفهاى آرمانى و عالى اش، مهم ترین و اساسى ترین نقش ولایت فقیه است.

3. معناى جامعه اسلامى :

اگر این مسأله معنوى را از جامعه اسلامیمان سلب کنیم و به سمت همان فرمهاى رایج دنیایى برویم، معناى جامعه اسلامى ما از بین خواهد رفت.
ولایت فقیه پایه اصلى این بناى شامخ و به معناى حاکمیت دین و تقوا بر زندگى اجتماعى یک ملّت است.

4. از ارکان مذهب شیعه :

ولایت فقیه در رهبرى جامعه اسلامى و اداره امور اجتماعى ملت اسلامى در هر عصر و زمان از ارکان مذهب حقّه اثنى عشرى است که ریشه در اصل امامت دارد.
ولایت فقیه از شئون ولایت و امامت است که از اصول مذهب مى باشد، با این تفاوت که احکام مربوط به ولایت فقیه مانند سایر احکام فقهى از ادله شرعى استنباط مى شوند.

ب. جهاد و دفاع

یک. جهاد ابتدایى

1. حکم جهاد ابتدایى :

جهاد ابتدایى، واجب کفایى است.

2. حکم به جهاد ابتدایى :

اقوى این است که فقیه جامع الشرایط متصدى ولایت امر مسلمین در صورت اقتضاى مصلحت مى تواند حکم به جهاد ابتدایى دهد.

دو. جهاد دفاعى

1. حکم جهاد دفاعى :

جهاد دفاعى که اظهر مصادیق دفاع هم هست، واجب عینى است.
دفاع از سرزمین اسلامى بر یکایک آحاد مردم مسلمان واجب است.
در تمام کتب فقهى ـ که بحث جهاد در آن مطرح شده ـ آمده است اگر کفار بیایند و بلد مسلمین را تصرف یا احاطه کنند، هیچ یک از فقهاى مسلمین ـ قدیم و جدید ـ در وجوب عینى جهاد در این مورد، تردیدى نکرده است. همه مذاهب اسلامى در این معنا هم عقیده هستند.

2. دفاع از اسلام و مسلمین :

دفاع از اسلام و مسلمین واجب است.
مسلمانان باید در دفاع از اسلام جدى تر باشند و خودشان را به معناى واقعى کلمه، سرباز اسلام بدانند و به مقتضاى این سربازى عمل کنند.
بر مسلمان مهاجر به کشورهاى غیر اسلامى واجب است در آنجا به مقدارى که توانایى دارد مبادرت به دفاع از اسلام و مسلمین نماید.

3. دفاع از سرزمین فلسطین :

تحقیقا امروز در زندگى مسلمین و در آفاق اسلامى، هیچ مسأله اى به اهمیت و خطورت مسأله فلسطین نیست. بیش از چهل سال است که به تدریج مسلمین را با غصب بخشى از خانه خودشان عادت داده اند. ... حکم اسلامى این قضیه واضح است (وجوب عینى جهاد)، احدى از مسلمین درباره حکم منطبق بر قضیه فلسطین تردیدى ندارد.
همه مسلمین در همه جاى عالم، تکلیف شرعى خودشان بدانند که از این مبارزانى که امروز به نام اسلام (در فلسطین) مبارزه مى کنند حمایت نمایند. امروز، هیچ علاجى جز این نیست. این حمایت بایستى وسیع و همه جانبه باشد. هم حمایت سیاسى، هم حمایت تبلیغاتى، هم حمایت اخلاقى و هم حمایت نظامى لازم است. هرچه ممکن بشود، لازم و تکلیف است. مسلمین دنیا ببینند کدامیک از انواع این حمایت ها را مى توانند بکنند. هرچه را که دانستند، تکلیف شرعى آنهاست و از آن، نباید تخلف بکنند.
مبارزه براى استنقاذ فلسطین باید معناى حقیقى مبارزه را داشته باشد. مبارزه، نقطه مقابل سازش است. در این مسأله، سازش، خیانت و مبارزه، وظیفه است.
بر همه ملتها و دولتها واجب است که مسأله اسلامى فلسطین را در زمره مسائل درجه اول خود دانسته و به قدر وسع خود به آن کمک کنند.
همه ما وظیفه شرعى داریم و اسلام بر ما واجب کرده است به مردم فلسطین کمک کنیم.
ما دفاع از ملت فلسطین را وظیفه اسلامى و واجب امت اسلامى مى دانیم.
امروز، فریاد ملت فلسطین بلند است که یا للمسلمین! جواب این فریاد بر تک تک مسئولان دولتهاى اسلامى واجب و لازم است. خداى متعال آنها را مؤاخذه خواهد کرد. همه ما وظیفه داریم. این بالاتر از ملاحظات سیاسى است، اگر چه عقل سیاسى هم اقتضا مى کند که امروز، همه دنیاى اسلام پشت به پشت و دست در دست هم در مقابل صهیونیسم غاصب و متجاوز بایستند. این خطر براى همه دنیاى اسلام است.
در مسأله فلسطین آنچه که هدف است استنقاذ فلسطین است یعنى محو دولت اسرائیل. فرقى بین سرزمینهاى قبل از سال 67 و بعد از آن نیست. هریک وجب از خاک فلسطین یک وجب از خانه مسلمین است. هر حاکمیتى غیر از حاکمیت مردم فلسطین و حاکمیت مسلمین بر کشور فلسطین، حاکمیت غاصب است. حرف، همانى است که امام راحل عظیم الشأن فرمود: اسرائیل بایستى محو بشود.

4. کمک به مردم عراق :

کمک به مردم مظلوم عراق واجب است.

5. خطر کشته شدن در دفاع :

اگر مکلف طبق تشخیص خود احساس کند که کیان اسلام در خطر است باید براى دفاع از اسلام قیام کند حتى اگر در معرض کشته شدن باشد.
اگر مؤمنى در جایى از جهان در راه اجراى احکام اسلامى یا در تظاهرات و یا در راه اجراى فقه جعفرى کشته شود، اجر و ثواب شهید را دارد.

6. اذن در دفاع :

دفاع از اسلام و مسلمین واجب است و متوقف بر اذن والدین نیست.

7. احکام شهید :

سقوط تکلیف غسل و کفن شهید از احکام اختصاصى شهیدى است که در میدان جنگ کشته شود.

8. حق تعیین سرنوشت ایران :

هرگاه کفار به سرزمین اسلامى حمله کنند و کسانى از آنان به دست مسلمین اسیر شود، سرنوشت اسیران جنگى در دست حاکم اسلامى است و آحاد مسلمانان حق تعیین سرنوشت اسراء را ندارند.

9. حضور بانوان در میدان جنگ :

این را اسلام براى بانوان واجب نکرده و از دوش آنها برداشته است، چون با طبیعت جسمى و نیز با عواطف آنها سازگار نیست.

10. تترّس کفار به مسلمانان :

حفظ نظام ایجاب مى کند که در جهاد، اگر کفار، متترس به مسلمین شدند ـ یعنى اسرا یا شهروندان مسلمان را جلوى خودشان گذاشتند تا ما نتوانیم به آنها حمله کنیم ـ گمان مى کنم بین علما خلافى نباشد، لااقل خیلى ها از شیعه و سنى گفته اند که کشتن این مسلمانان ایرادى ندارد و دیه هم پرداخت نمى شود با این که قتل نفس حرام است.

11. به کارگیرى سلاحهاى کشتار جمعى :

ما اصلاً، منطقا و مبنائا با سلاحهاى کشتار جمعى به این شکل موافق نیستیم. در زمان جنگ هم سلاحهاى میکربى و شیمیایى را ممنوع دانستیم.

السلطان - ویژه نامه شهادت امام رضا علیه السلام

السلطان


 
بانک صوت و فیلم
   
کاغذ دیواری
       
کارت پستال
   
ياران ايراني حضرت رضا عليه السلام
سابقة تشيع در ميان ايرانيان به دوران رسول اعظم الهي مي‌رسد. با آنکه دوران پيشوايان پاک شيعه به لحاظ حاکميت دشمنان کينه توز اسلام و اهل‌بيت:از سياه‌ترين بسترهاي تاريخ تشيع به شمار مي‌ايد. اما بهره‌هاي علمي و معنوي ايرانيان
زندگانى امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) (1)
امام تا آغاز خلافت مأمون در زادگاه خود، شهر مقدس مدينه، اقامت داشت، ولى مأمون پس از رسيدن به حكومت، حضرت را به خراسان دعوت كرد و سرانجام حضرت در ماه صفر سال 203 هجرى قمرى (در سن 55 سالگى) به شهادت رسيد و در همان سرزمين به
صفات عاليه انسانى
امّا به خودشان تغييرى راه نداده، و پيوسته به ارشاد و هدايت مردم پرداخته و ساده مى‏زيستند، و لذا در احوالشان آمده كه به هنگام صرف غذا. تمام غلامان و زيردستان كوچك و بزرگ و حتى مهتر خويش را احضار مى‏فرموده و با سخنان خود آنان
100 سخن گرانبها از ثامن الائمّه (علیهم السلام)
1. مؤمن‌ ، مؤمن‌ واقعى‌ نيست‌ ، مگر آن‌ كه‌ سه‌ خصلت‌ در او باشد : سنتى‌ از پروردگارش‌ و سنتى‌ از پيامبرش‌ و سنتى‌ از امامش‌ . اما سنت‌ پروردگارش‌ ، پوشاندن‌ راز خود است‌ ، اما سنت‌ پيغمبرش‌ ، مدارا و نرم‌ رفتارى‌ با مردم‌
امام ‏رضا (ع) ناخداى کشتى تشيع در ميانه طوفان مرو
بايد اعتراف کنيم که زندگى ائمه ، عليهم‏السلام، بدرستي شناخته ‏نشده و ارج و منزلت جهاد مرارت ‏بار آنان حتى بر شيعيانشان نيز پوشيده مانده است. علي‏رغم هزاران کتاب کوچک و بزرگ و قديم و جديد درباره زندگى ائمه ، عليهم‏السلام،
زندگانى امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) (2)
امام با اين گونه موضعگيرى زمينه را طورى چيد كه مأمون را روياروى حقيقت قرار داد. امام گفت : مى خواهم كارى كنم كه مردم نگويند على بن موسى به دنيا چسبيده , بلكه اين دنياست كه از پى او روان شده است . با اين رويّه به مأمون فهماند
انگیزه‏های مامون از ولایتعهدی امام رضا (علیه السلام)
احساس ایمنی از خطری که او را از سوی شخصیت امام رضا(علیه السلام) تهدید می‏کرد. شخصیتی نادر که نوشته‏های علمیش در شرق و غرب نفوذ فراوان داشت و نزد خاص و عام - به اعتراف مامون - از همه محبوبتر بود. در صورت ولیعهدی، او دیگر نمی‏توانست
مسأله ولايتعهدى امام رضا عليه السلام
بحث امروز ما يك بحث تاريخى و از فروع مسائل مربوط به امامت و خلافت است و آن، مسأله به اصطلاح ولايتعهد حضرت رضا عليه السلام است كه مأمون ايشان را از مدينه به خراسان آن وقت(به مرو) آورد و به عنوان ولى عهد خودش منصوب كرد، و حتى
در مدح و رثای علی بن موسی الرضا (علیه السلام)
کوچه‌های خراسان (قيصر امين‌پور) چشمه‌های خروشان تو را می‌شناسند موج‌های پريشان تو را می‌شناسند پرسش تشنگی را تو آبی، جوابی ريگ‌های بيابان تو را می‌شناسند نام تو رخصت رويش است و طراوت
ثامن الائمة ، على بن موسى الرضا(علیه السلام) دژ محکم الهی
اسم آن بزرگوار على و كنيه او ابو الحسن الثاني و لقب مشهور او رضا است. عمر مبارك آن حضرت پنجاه و پنج سال بود. (1) در يازده ذى القعده سال 148 هجرى به دنيا آمد (2) و در سال 203 هجرى (3) در آخر ماه صفر به دست مأمون عباسى مسموم
آراء مختلف در مورد شهادت امام رضا علیه السلام
برخى از فرقه‏هاى اسلامى معتقدند كه اطاعت از حكام واجب است و به هیچوجه نمى‏توان با آنان از در مخالفت درآمد و یا بر ضدشان قیام كرد. دیگر فرق نمى‏كند كه ماهیت ‏حاكم چه باشد، حتى اگر مرتكب بزرگترین گناهان شود و یا هتك مقدسات
شهادت امام رضا علیه السلام از زبان اباصلت هروی
بعد وقتی خاک پیش روی هارون یعنی طرف قبله هارون را بویید، فرمود:« این خاک، جایگاه قبر من است. ای اباصلت، وقتی قبر من ظاهر شد، رطوبتی پیدا می شود. من دعایی به تو تعلیم می کنم. آن را بخوان. قبر پر از آب می شود. در آن آب ماهی
سیره شخصیتی امام رضا (علیه السلام) (1)
بخشي از زندگي امام علي بن موسي(علیه السلام) مربوط به دوران قبل از امامت ايشان مي‌شود كه 35 سال بوده است و در اين مدت، حاكماني چون منصور، مهدي، هادي و هارون ـ كه همه از خلفاي عباسي بوده‌اند ـ حاكميت داشته‌اند. پس از شهادت
داستانهایی از سیرت حضرت امام رضا (علیه السلام)
كرامات الرضويه(علیه السلام)
سیره شخصیتی امام رضا (علیه السلام) (2)
ضرورت كسب معرفت درباره امام رضا (علیه السلام)
امام رضا(علیه السلام) و خدمات فرهنگي
كرامات امام رضا(علیه السلام) به روايت اهل سنت
ادعاي تشيع
تجدید عهد با غریب طوس
بررسی تألیفات و نگارش های امام رضا علیه السلام
برکات حضور امام رضا علیه السلام در ایران
ادامه نوشته

أین عمّار ؟

 

خطبه‌ي سال 79 رهبر انقلاب درباره فضايل اخلاقي و حكومتي پيامبر اسلام(ص)

خطبه‌ي سال 79 رهبر انقلاب درباره فضايل اخلاقي و حكومتي پيامبر اسلام(ص)

«یکی از دل پذیرترین خطبه های رهبر بزرگوار انقلاب اسلامی خطابه ای بود که در تاریخ 23/2/79 ش . در ترسیم اخلاق فردی و حکومتی رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم بیان فرمودند.

متن این خطبه به‌مناسبت سالروز رحلت جانسوط پيامبر اعظم(ص) تقديم مي‌شود:

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین نحمده و نستعینه و نستغفره و نؤمن به و نتوکل علیه و نصلی و نسلم علی حبیبه و نجیبه و خیرته فی خلقه حافظ سره و مبلغ رسالاته بشیر رحمته و نذیر نقمته سیدنا و نبینا و حبیب قلوبنا ابی القاسم المصطفی محمد و علی آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین و صحبه المخلصین المجاهدین و صل علی ائمة المسلمین و حماة المستضعفین و صل علی بقیة الله فی الارضین .

اوصیکم عبادالله بتقوی الله .

(یا ایها الذین امنوااتقواالله و قولوا قولا سدیدا)

همه ی شما برادران و خواهران و خودم را به رعایت تقوای الهی، مراقبت از رفتار و گفتار و نیات خود، و استمداد از خداوند برای پیمودن راه او و راه حق، دعوت و توصیه می کنم . امروز اگرچه روز ولادت موسی بن جعفر (علیه الصلاة و السلام) است و جای این بود که ما در خطبه ی اول به آن بزرگوار اظهار ارادت و خلوصی عرض بکنیم، لیکن چون در مجموعه ی مطالبی که ما در خطبه ها و صحبتها بیان می کنیم، ذکر نام مقدس نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم و شرح گوشه هایی از زندگی آن بزرگوار انصافا کم است و چهره ی نورانی آن درة التاج آفرینش و آن گوهر یگانه ی عالم وجود برای بسیاری از افراد، آن چنان که شایسته است، روشن نیست; نه تاریخ زندگی آن بزرگوار، نه اخلاق آن بزرگوار، نه رفتار فردی و سیاسی آن بزرگوار . بنده قصد داشتم که در ایام آخر صفر، به قدر گنجایش وقت و توفیق خود این حقیر، در یک خطبه نسبت به آن بزرگوار مطالبی عرض بکنم، اما ترسیدم که تراکم مطالب باز موجب بشود که این ابراز ارادت لازم و واجب فوت بشود و به تاخیر بیفتد . لذا امروز قصد دارم که در این خطبه راجع به آن وجود مقدس صحبت کنم .

نبی مکرم اسلام جدای از خصوصیات معنوی و نورانیت و اتصال به غیب و آن مراتب و درجاتی که امثال بنده از فهمیدن آن ها هم حتی قاصر هستیم، از لحاظ شخصیت انسانی و بشری، یک انسان فوق العاده طراز اول و بی نظیر است . شما درباره امیرالمؤمنین مطالب زیادی شنیده اید، همین قدری کافی است عرض شود که هنر بزرگ امیرالمؤمنین این بود که شاگرد و دنباله رو پیامبر بود .

یک شخصیت عظیم، با ظرفیت بی نهایت و با خلق و رفتار وکردار بی نظیر، در صدر سلسله ی انبیا و اولیا قرار گرفته است و ما مسلمانان موظف شده ایم که به آن بزرگوار اقتدا کنیم، که فرمود: «ولکم فی رسول الله اسوة حسنة » ما باید به پیامبر اقتدا و تاسی کنیم، نه فقط در چند رکعت نماز خواندن، در رفتارمان، در گفتارمان، در معاشرت و معامله مان هم باید به او اقتدا کنیم، پس باید او را بشناسیم .

خدای متعال شخصیت روحی و اخلاقی آن بزرگوار را در ظرفی تربیت کرد و به وجود آورد که بتواند آن بار عظیم امانت را بر دوش حمل کند .

دوران کودکی
یک نگاه اجمالی به زندگی پیامبر اکرم در دوران کودکی بیندازیم . پدر آن بزرگوار، بنابر روایتی، قبل از ولادتش و بنابر روایتی دیگر، چند ماه بعد از ولادتش از دنیا می رود و آن حضرت پدر را نمی بیند . به رسم خاندان های شریف و اصیل آن روز عربستان که فرزندان خودشان را به زنان پاکدامن و دارای اصالت و نجابت می سپردند تا آنها را در صحرا و در میان قبایل عربی پرورش بدهند، این کودک عزیز چراغ خانواده را به یک زن اصیل نجیب به نام حلیمه ی سعدیه که از قبیله ی بنی سعد بود، سپردند، او هم پیامبر را در میان قبیله ی خود برد و در حدود شش سال این کودک عزیز و این در گران بها را نگهداشت و به او شیر داد و او را تربیت کرد، لذا پیامبر در صحرا پرورش پیدا کرد . گاهی این کودک را نزد مادرش جناب آمنه می آورد و ایشان او را می دید و سپس باز می گرداند . بعد از شش سال که این کودک از لحاظ جسمی و روحی پرورش بسیار ممتازی پیدا کرده بود جسما قوی، زیبا، چالاک، کارآمد، از لحاظ روحی هم متین، صبور، خوش اخلاق، خوش رفتار و با دید باز، که لازمه ی زندگی در همان شرایط است به مادر و به خانواده برگردانده شد . مادر این کودک را برداشت و با خود به یثرب برد، برای این که قبر جناب عبدالله را که در آن جا از دنیا رفت و در همان جا هم دفن شد، زیارت کنند . بعدها که پیامبر به مدینه تشریف آوردند و از آن جا که عبور کردند: «فرمودند قبر پدر من در این خانه است و من یادم است که برای زیارت قبر پدرم، با مادرم به این جا آمدیم .»

در برگشتن در محلی به نام «ابواء» مادر هم از دنیا رفت و این کودک از پدر و مادر، هر دو یتیم شد . به این ترتیب، ظرفیت روحی این کودک که در آینده باید دنیایی را در ظرفیت وجودی و اخلاقی خود تربیت کند و پیش ببرد، روز به روز افزایش پیدا می کند . «ام ایمن » او را به مدینه آورد و به دست عبدالمطلب داد . عبدالمطلب مثل جان شیرین از این کودک پذیرایی و پرستاری می کرد . در شعری عبدالمطلب می گوید که من برای او مثل مادرم . این پیر مرد حدود صد ساله که رئیس قریش و بسیار شریف و عزیز بود، آن چنان این کودک را مورد مهر و محبت قرار داد که عقده ی کم محبتی در این کودک مطلقابه وجود نیاید و نیامد . شگفت آور این است که این نوجوان، سختی های دوری از پدر و مادر را تحمل می کند، برای این که ظرفیت و آمادگی او افزایش پیدا کند، امایک سر سوزن حقارتی که احتمالا ممکن است برای بعضی از کودکان این طوری پیش بیاید، برای او به وجود نمی آید . عبدالمطلب آن چنان او را عزیز و گرامی می داشت که مایه ی تعجب همه می شد . در کتاب های تاریخ و حدیث آمده است که در کنار کعبه برای عبدالمطلب فرش و مسندی پهن می کردند و او آن جا می نشست و پسران او و جوانان بنی هاشم با عزت و احترام دور او جمع می شدند . وقتی که عبدالمطلب نبود یا در داخل کعبه بود، این کودک می رفت روی این مسند می نشست، عبدالمطلب که می آمد، جوانان بنی هاشم به این کودک می گفتند که: بلند شو، جای پدر است، اما عبدالمطلب می گفت: نه، جای او همان جاست و باید آن جا بنشیند . خودش کنار می نشست و این کودک عزیز و شریف و گرامی را در آن محل نگاه می داشت . هشت ساله بود که عبدالمطلب هم از دنیا رفت . روایت دارد که دم مرگ، عبدالمطلب از ابی طالب، پسر بسیار شریف و بزرگوار خودش بیعت گرفت و گفت: که این کودک را به تو می سپارم، باید مثل من از او حمایت کنی، ابوطالب هم قبول کرد و او را به خانه ی خودش برد، و مثل جان گرامی او را مورد پذیرایی قرار داد . ابوطالب و همسرش شیرزن عرب، یعنی فاطمه ی بنت اسد، مادر امیرالمؤمنین تقریبا چهل سال مثل پدرو مادر، این انسان والا را مورد حمایت و کمک خود قرار دادند . نبی اکرم در چنین شرایطی دوران کودکی و نوجوانی خود را گذراند .

× × ×

اخلاق نبوی صلی الله علیه وآله وسلم
خصال اخلاقی والا، شخصیت انسانی عزیز، صبر و تحمل فراوان و آشنا با دردها و رنجهایی که ممکن است برای یک انسان در کودکی پیش بیاید، شخصیت در هم تنیده عظیم و عمیقی را در این کودک زمینه سازی کرد . در همان دوران کودکی به اختیار و انتخاب خود، شبانی گوسفندان ابوطالب را به عهده گرفت و مشغول شبانی شد، این ها عوامل مکمل شخصیت است . به انتخاب خود او، در همان دوران کودکی با جناب ابی طالب به سفر تجارت رفت . به تدریج این سفرهای تجارت تکرار شد، تا به دوره جوانی و دوره ی ازدواج با جناب خدیجه و به دوران چهل سالگی که دوران پیامبری است، رسید .

تمام خصوصیات مثبت یک انسان والا در او جمع بود، که من حالا بخشی از خصوصیات اخلاقی آن بزرگوار را خیلی مختصر عرض می کنم، اما واقعا ساعت ها وقت لازم است که انسان درباره ی خصوصیات اخلاقی پیامبر حرف بزند . من فقط برای عرض ارادت و برای این که به گویندگان و نویسندگان، عملا عرض کرده باشم که نسبت به شخصیت پیامبر قدری بیشتر کار بشود و ابعاد آن تبیین گردد، چون دریای عمیقی است این چند دقیقه را به این مطالب صرف می کنم . البته در کتاب های فراوانی راجع به نبی اکرم و به طور متفرق راجع به اخلاق آن بزرگوار مطالبی هست . آنچه که من در این جا ذکر کردم، از مقاله یکی از علمای جدید، مرحوم آیة الله سید ابوالفضل موسوی زنجانی است که مقاله ای در همین خصوص نوشته اند و من از نوشته ی ایشان که جمع بندی شده و مختصر و خوب است، استفاده کردم .

به طور خلاصه اخلاق پیامبر را به «اخلاق شخصی » و «اخلاق حکومتی » تقسیم می کنیم; به عنوان یک انسان، خلقیات او، و به عنوان یک حاکم، خصوصیات و خلقیات و رفتار او . البته اینها گوشه ای از آن چیزهایی است که در وجود آن بزرگوار بود، چندین برابر این خصوصیات برجسته و زیبا در او وجود داشت که من حالا بعضی از آن ها را عرض می کنم .

اخلاق فردی
آن بزرگوار، امین، راستگو، صبور و بردبار بود . جوانمرد بود; از ستمدیدگان در همه ی شرایط دفاع می کرد . درست کردار بود، رفتار او با مردم، بر مبنای صدق و صفا و درستی بود .

خوش سخن بود، تله زبان و گزنده گو نبود . پاکدامن بود; در آن محیط فاسد اخلاقی عربستان قبل از اسلام، در دوره جوانی، آن بزرگوار، معروف به عفت و حیا بود و پاکدامنی او را همه قبول داشتند، آلوده نشد . اهل نظافت و تمیزی ظاهر بود، لباس، نظیف، سر و صورت، نظیف; رفتار، رفتار با نظافت . شجاع بود و هیچ جبهه ی عظیمی از دشمن، او را متزلزل و ترسان نمی کرد . صریح بود; سخن خود را به صراحت و صدق بیان می کرد . در زندگی، زهد و پارسایی پیشه او بود . بخشنده بود; هم بخشنده مال، هم بخشنده انتقام، یعنی انتقام نمی گرفت، گذشت و اغماض می کرد . بسیار با ادب بود; هرگز پای خود را پیش کسی دراز نکرد، هرگز به کسی اهانت نکرد . بسیار با حیا بود . وقتی کسی او را بر چیزی که او بجا می دانست، ملامت می کرد - که در تاریخ نمونه هایی وجود دارد - از شرم و حیا سرش را به زیر می انداخت . بسیار مهربان و پر گذشت و فروتن و اهل عبادت بود . در تمام زندگی آن بزرگوار، از دوران نوجوانی تا هنگام وفات در شصت و سه سالگی، این خصوصیات را در وجود آن حضرت می شد دید .

من بعضی از این خصوصیات را مقداری باز می کنم:

امین بودن و امانتداری او آن چنان بود که در دوران جاهلیت او را به «امین » نامگذاری کرده بودند و مردم هر امانتی که برایش خیلی اهمیت قایل بودند، دست او می سپردند و خاطرجمع بودند که این امانت به آن ها سالم بر خواهد گشت . حتی بعد از آن که دعوت اسلام شروع شد و آتش دشمنی و نقار با قریش بالا گرفت، در همان احوال هم باز همان دشمن ها اگر می خواستند چیزی را در جایی امانت بگذارند، می آمدند و به پیامبر می دادند! لذا شما شنیده اید که وقتی پیامبر اکرم به مدینه هجرت کردند، امیرالمؤمنین را در مکه گذاشتند تا امانتهای مردم را به آن ها برگرداند . معلوم می شود که در همان اوقات هم مبالغی امانت پیش آن بزرگوار بوده است، نه امانت مسلمانان بلکه امانت کفار و همان کسانی که با او دشمنی می کردند!

بردباری او به این اندازه بود که چیزهایی که دیگران از شنیدنش بی تاب می شدند، در آن بزرگوار بی تابی به وجود نمی آورد . گاهی دشمنان آن بزرگوار در مکه رفتارهایی با او می کردند که وقتی جناب ابی طالب در یک مورد شنید، به قدری خشمگین شد که شمشیرش را کشید و با خدمتکار خود به آن جا رفت و آن جسارتی که آن ها با پیامبر کرده بودند، همان را با یکایک آن ها انجام داد; گفت: هر کدام اعتراض کنید، گردنتان را می زنم، اما پیامبر همین منظره را با بردباری تحمل کرده بود . در یک مورد دیگر با ابی جهل گفت گو شد; ابی جهل اهانت سختی به پیامبر کرد، اما آن حضرت سکوت کرد و بردباری نشان داد . یک نفر رفت به حمزه خبر داد که ابی جهل این طور با برادرزاده ی تو رفتار کرد، حمزه بی تاب شد و رفت با کمان بر سر ابی جهل زد و سر او را خونین کرد، بعد هم آمد تحت تاثیر این حادثه، اسلام آورد .

بعد از اسلام، گاهی مسلمانان سر قضیه ای، از روی غفلت و یا جهالت، جمله ی اهانت آمیزی به پیامبر می گفتند . حتی یک وقت یک نفر از همسران پیامبر، جناب زینب بنت جحش که یکی از امهات مؤمنین است، به پیامبر عرض کرد که تو پیامبری، اما عدالت نمی کنی! پیامبر لبخندی زدند و سکوت کردند . او توقع زنانه ای داشت که پیامبر آن را برآورده نکرده بود . که بعدا ممکن است به آن اشاره کنم . گاهی بعضی ها به مسجد می آمدند و پاهای خودشان را دراز می کردند و به پیامبر می گفتند که ناخن های ما را بگیر! چون ناخن گرفتن وارد شده بود پیامبر هم با بردباری تمام، این جسارت و بی ادبی را تحمل می کرد .

جوانمردی او طوری بود که دشمنان شخصی خود را مورد عفو و اغماض قرار می داد . اگر در جایی ستمدیده ای بود، تا وقتی به کمک او نمی شتافت، دست بر نمی داشت .

در جاهلیت، پیمانی به نام «حلف الفضول » پیمان زیادی; غیر از پیمان هایی که مردم مکه بین خودشان داشتند، وجود داشت که پیامبر در آن شریک بود . یک نفر غریب وارد مکه شد و جنسش را فروخت . کسی که جنس را خریده بود، «عاص بن وائل » بود، او مرد گردن کلفت قلدری از اشراف مکه بود . جنس را که خرید، پولش را نداد . آن مرد غریب به هر کس هم که مراجعه کرد، نتوانست کمکی دریافت کند، لذا بالای کوه ابوقبیس رفت و فریاد زد: ای اولاد فهر! به من ظلم شده است . پیامبر و عمویش زبیر بن عبدالمطلب آن فریاد را شنیدند، لذا دور هم جمع شدند و تصمیم گرفتند که از حق او دفاع کنند، بلند شدند پیش «عاص بن وائل » رفتند و گفتند: پولش را بده; او هم ترسید و مجبور شد پولش را بدهد . این پیمان بین اینها برقرار ماند و تصمیم گرفتند که هر بیگانه ای که وارد مکه شد که مکی ها به او ظلم کردند - که غالبا هم به بیگانه ها و غیر مکی ها ظلم می کردند - این ها از او دفاع کنند . بعد از اسلام سال ها گذشته بود، پیامبر می فرمود که من هنوز هم خود را به آن پیمان متعهد می دانم .

بارها با دشمنان مغلوب خود رفتاری کرد که برای آن ها قابل فهم نبود . در سال هشتم هجری، وقتی که پیامبر مکه را با آن عظمت و شکوه فتح کرد، گفت: «الیوم یوم المرحمه; امروز، روز گذشت و بخشش است .» لذا انتقام نگرفت; این، جوانمردی آن بزرگوار بود .

او درست کردار بود . در دوران جاهلیت - همان طور که گفتیم - تجارت می کرد، به شام و یمن می رفت، در کاروان های تجارتی سهیم می شد و شرکایی داشت یکی از شرکای دوران جاهلیت او بعدها می گفت که او بهترین شریکان بود، نه لجاجت می کرد، نه جدال می کرد، نه بار خود را بر دوش شریک می گذاشت، نه با مشتری بدرفتاری می کرد، نه به او زیادی می فروخت، نه به او دروغ می گفت، درستکردار بود . همین درستکرداری او بود که جناب خدیجه را شیفته ی او کرد . خدیجه هم بانوی اول مکه و از لحاظ حسب و نسب و ثروت، شخصیت برجسته ای بود .

نظافت و پاکیزگی
از دوران کودکی، موجود نظیفی بود . بر خلاف بچه های مکه، بر خلاف بچه های قبایل عرب، نظیف و تمیز و مرتب بود . در دوران نوجوانی، سرشانه کرده، بعد در دوران جوانی، محاسن و سرشانه کرده، بعد از اسلام، در دورانی که از جوانی هم گذشته بود و مرد مسنی بود پنجاه، شصت سال سن او بود کاملا مقید به نظافت بود . گیسوان عزیزش که تا بناگوش می رسید، تمیز; محاسن زیبایش تمیز و معطر بود . در روایتی دیدم که در خانه ی خود خم آبی داشت; آن وقت چون آینه خیلی مرسوم و رایج نبود «کان یسوی عمامته و لحیته اذا اراد ان یخرج الی اصحابه » ; وقتی می خواست نزد مسلمانان و رفقا و دوستانش بیاید، حتما عمامه و محاسن را مرتب و تمیز می کرد، بعد بیرون می آمد . همیشه با عطر، خود را معطر و خوشبو می کرد . در سفرها با وجود زندگی زاهدانه که حالا خواهم گفت، زندگی پیامبر به شدت زاهدانه بود با خودش شانه و عطر می برد، سرمه دان بر می داشت، برای این که چشمهایش را سرمه بکشد، که آن روز معمول بود مردها چشم هایشان را سرمه می کشیدند . هر روز چند مرتبه مسواک می کرد; دیگران را هم به همین نظافت، به همین مسواک، به همین ظاهر مرتب دستور می داد . اشتباه بعضی این است که خیال می کنند ظاهر مرتب باید با اشرافی گری و با اسراف توام باشد; نه با لباس وصله زده و کهنه هم می شود منظم و تمیز بود . لباس پیامبر وصله زده و کهنه بود، اما لباس و سر و رویش تمیز بود . این ها در معاشرت، در رفتارها، در وضع خارجی و در بهداشت خیلی موثر است . این چیزهای به ظاهر کوچک، در باطن خیلی مؤثر است .

رفتارش با مردم، رفتار خوش بود . در جمع مردم، همیشه بشاش بود; تنها که می شد، آن وقت غم ها و حزن ها و همومی که داشت، آن جا ظاهر می شد . هموم و غم های خودش را در چهره ی خودش جلوی مردم آشکار نمی کرد، بشاش بود .

به همه سلام می کرد . اگر کسی او را آزرده می کرد، در چهره ی او آزردگی دیده می شد، اما زبان به شکوه باز نمی کرد . اجازه نمی داد در حضور او به کسی دشنام بدهند و از کسی بدگویی کنند، خود او هم به هیچ کس دشنام نمی داد و از کسی بدگویی نمی کرد . کودکان را مورد ملاطفت قرار می داد; با زنان مهربانی می کرد; با ضعفا کمال خوشرفتاری را داشت . با اصحاب خود شوخی می کرد و با آنها مسابقه اسب سواری می گذاشت . زیراندازش یک حصیر بود، بالش او از چرمی بود که از لیف خرما پر شده بود . قوت غالب او نان جو و خرما بود .

ساده زیستی
نوشته اند که هرگز سه روز پشت سر هم از نان گندم - نه غذاهای رنگارنگ - شکم خود را سیر نکرد . ام المؤمنین عایشه می گوید که: گاهی یک ماه از مطبخ خانه ی ما دود بلند نمی شد . سوار مرکب بی زین و برگ می شد . آن روزی که اسب های قیمتی را با زین و برگ های مجهز سوار می شدند و تفاخر می کردند، آن بزرگوار در بسیاری از جاها سوار بر درازگوش می شد . حالت تواضع به خود می گرفت . با دست خود، کفش خود را وصله می زد; این همان چیزی است که شاگرد برجسته ی این مکتب، امیرالمؤمنین علیه السلام بارها انجام داد و در روایات راجع به او، این را خیلی شنیده اید . در حالی که تحصیل مال از راه حلال را جایز می دانست و می فرمود: «نعم العون علی تقوی الله الغنی » ; بروید از طریق حلال نه از راه حرام، نه با تقلب، نه با دروغ و کلک کسب مال بکنید، اما در عین حال خود او اگر مالی هم از طریقی به دستش می رسید صرف فقرا می کرد .

عبادت او آن چنان عبادتی بود که پاهای اواز ایستادن در محراب عبادت ورم می کرد . بخش عمده ای از شبها را به بیداری و عبادت و تضرع و گریه واستغفار و دعا می گذرانید . با خدای متعال راز و نیاز و استغفار می کرد .

غیر از ماه رمضان، در ماه شعبان و ماه رجب و در بقیه یی اوقات سال هم آن طوری که شنیدم در آن هوای گرم، روز درمیان، روزه می گرفت . اصحاب او به او عرض کردند: یا رسول الله! تو که گناهی نداری، «غفرالله لک ما تقدم من ذنبک و ما تاخر» که در سوره ی فتح هم آمده: «لیغفر لک الله ما تقدم من ذنبک و ما تاخر» این همه دعا و عبادت و استغفار چرا؟ می فرمود: «افلااکون عبدا شکورا» ; آیا بنده سپاسگزار خدا نباشم که این همه به من نعمت داده است؟!

استقامت او، استقامتی بود که در تاریخ بشری نظیر او را نمی شود نشان داد . آن چنان استقامتی به خرج داد که توانست این بنای مستحکم خدایی را که ابدی است، پایه گذاری کند . مگر بدون استقامت، ممکن بود؟ با استقامت او ممکن شد . با استقامت او، یاران آن چنانی تربیت شدند .

با استقامت او، در آن جایی که هیچ ذهنی گمان نمی برد، خیمه ی مدنیت ماندگار بشری در وسط صحراهای بی آب و علف عربستان برافراشته شد، «فلذلک فادع و استقم کما امرت » . این ها اخلاق شخصی پیامبر است .

اخلاق حکومتی
اخلاق حکومتی پیامبر این ها بود: عادل و با تدبیر بود . کسی که تاریخ ورود پیامبر به مدینه را بخواند، آن جنگ های قبیله ای، آن حمله کردن ها، آن کشاندن دشمن از مکه به وسط بیابان ها، آن ضربات متوالی، آن برخورد با دشمن عنود، انسان آن چنان تدبیر قوی و حکمت آمیز و همه جانبه ای در خلال این تاریخ مشاهده می کند که حیرت آور است و مجال نیست که من حالا بخواهم آن را بیان کنم .

او حافظ و نگهدارنده ی ضابطه و قانون بود; نمی گذاشت قانون نقض بشود، چه توسط خودش و چه توسط دیگران . خودش هم محکوم قوانین بود، آیات قرآن هم بر این نکته ناطق است . بر طبق همان قوانینی که مردم باید عمل می کردند، خود آن بزرگوار هم دقیقا و به شدت برطبق آن قوانین عمل می کرد و اجازه نمی داد تخلفی بشود . وقتی که در جنگ بنی قریظه مردهای آن طرف را گرفتند و خائن هاشان را به قتل رساندند و بقیه را اسیر کردند و اموال و ثروت بنی قریظه را آوردند، چند نفر از امهات مؤمنین که یکی همان جناب ام المؤمنین زینب بنت جحش است، یکی ام المؤمنین عایشه است، یکی ام المؤمنین حفصه است، به پیامبر عرض کردند که: یا رسول الله! این همه طلا و این همه ثروت از یهود آمده، یک مقدار هم به ما بده . اما پیامبر اکرم با این که زن ها مورد علاقه اش بودند و به آن ها محبت داشت و نسبت به آن ها بسیار خوش رفتار بود، ولی حاضر نشد به خواسته ی آنها عمل کند . اگر پیامبر می خواست از آن ثروت ها به همسران خود بدهد، مسلمانان هم حرفی نداشتند، لیکن او حاضر نشد . بعد که زیاد اصرار کردند، پیامبر با آن ها حالت کناره گیری به خود گرفت; یک ماه از زنان خودش دوری کرد که از او چنان توقعی کردند .

بعد آیات شریفه ی سوره ی احزاب نازل شد: «یا نساء النبی لستن کاحد من النساء» ، «یا ایها النبی قل لازواجک ان کنتن تردن الحیاة الدنیا و زینتها فتعالین امتعکن و اسرحکن سراحا جمیلا . و ان کنتن تردن الله و رسوله والدار الاخرة فان الله اعد للمحسنات منکن اجرا عظیما» . پیامبر فرمود: اگر می خواهید با من زندگی کنید، زندگی زاهدانه است و تخطی از قانون ممکن نیست .

از دیگر خلقیات حکومتی او این بود که عهد نگهدار بود . هیچ وقت عهد شکنی نکرد . قریش با او عهد شکنی کردند، اما او نکرد; یهود بارها عهد شکنی کردند، او نکرد .

او همچنین رازدار بود . وقتی برای فتح مکه حرکت می کرد، هیچ کس نفهمید پیامبر کجا می خواهد برود . همه ی لشکر را بسیج کرد و گفت: بیرون برویم . گفتند: کجا؟ گفت: بعد معلوم خواهد شد . به هیچ کس اجازه نداد که بفهمد او دارد به سمت مکه می رود، کاری کرد که تا نزدیک مکه قریش هنوز خبر نداشتند که پیامبر دارد به مکه می آید! دشمنان را یک طور نمی دانست، این از نکات مهم زندگی پیامبر است .

بعضی از دشمنان، دشمنانی بودند که دشمنی شان عمیق بود، اما پیامبر اگر می دید که این ها خطر عمده ای ندارند، با این ها کاری نداشت و نسبت به آن ها آسان گیر بود . بعضی ها هم بودند که خطر داشتند، اما پیامبر آن ها را مراقبت می کرد و زیر نظر داشت، مثل عبدالله بن ابی . عبدالله بن ابی منافق درجه یک علیه پیامبر هم توطئه می کرد . لیکن پیامبر چون او را زیر نظر داشت، کاری به کار او نداشت و تا اواخر عمر پیامبر هم بود . اندکی قبل از وفات پیامبر، عبدالله ابی از دنیا رفت، اما پیامبر او را تحمل می کرد . این ها دشمنانی بودند که از ناحیه آن ها حکومت و نظام اسلامی و جامعه اسلامی مورد تهدید جدی واقع نمی شد، اما پیامبر با دشمنانی که از ناحیه آنها خطر وجود داشت، به شدت سختگیر بود . همان آدم مهربان، همان آدم دل رحم، همان آدم پرگذشت و با اغماض، دستور داد که خائنان بنی قریظه را که چند صد نفر می شدند در یک روز به قتل رساندند و بنی نظیر و بنی قینقاع را بیرون کردند و خیبر را فتح کردند; چون این ها دشمنان خطرناکی بودند، پیامبر با آن ها اول ورود به مکه کمال مهربانی را به خرج داده بود، اما این ها در مقابل خیانت کردند و از پشت خنجر زدند و توطئه و تهدید کردند . پیامبر عبدالله بن ابی را تحمل می کرد، یهودی داخل مدینه را تحمل می کرد، قرشی پناه آورنده ی به او یا بی آزار را تحمل می کرد، وقتی رفت مکه را فتح کرد، چون دیگر خطری از ناحیه آن ها نبود، حتی امثال ابی سفیان و بعضی از بزرگان دیگر را نوازش هم کرد; اما این دشمن غدار خطرناک غیر قابل اطمینان را به شدت سرکوب کرد . اینها اخلاق حکومتی آن بزرگوار است . در مقابل وسوسه های دشمن، هوشیار; در مقابل مؤمنین، خاکسار; در مقابل دستور خدا، مطیع محض و عبد به معنای واقعی; درمقابل مصالح مسلمانان، بی تاب برای اقدام و انجام . این، خلاصه ای از شخصیت آن بزرگوار است .

پروردگارا! از تو درخواست می کنیم که مارا از امت پیامبر قرار بده . خود می دانی که دلهای ما لبالب از محبت پیامبر است، ما را با این محبت نورانی و آسمانی زنده بدار و با همین عشق بی پایان، ما را از این دنیا ببر .

پروردگارا! زیارت چهره ی پیامبر را در قیامت نصیب ما بفرما; عمل به احکام پیامبر و تشبه به اخلاق آن بزرگوار را نصیب ما بگردان; او را به معنای واقعی کلمه اسوه ما قرار بده و مسلمانان را قدردان آن بزرگوار قرار بده...

 

گفتاري از آيت الله مصباح‌يزدي پيرامون انواع فتنه

 
هرچه امتحان سخت‌تر، پاداش آن بيشتر

آن چه پيش رو داريد گزيده‌اي از سخنان حضرت آيت الله مصباح يزدي(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ07/11/88 ايراد فرموده‌اند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.

«أَعُوذُ بِاللهِ مِن الشَّيطانِ الرَّجِيم * بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ‏ * الم *أَ حَسِبَ النَّاسُ أَن يُترَْكُواْ أَن يَقُولُواْ ءَامَنَّا وَ هُمْ لَا يُفْتَنُونَ»1

موارد ابتلا و امتحان در نهج البلاغه
در اين جلسه اندکي به بررسي موارد استعمال واژه‌هاي ابتلا و امتحان در نهج‌البلاغه مي‌پردازيم. اميرالمؤمنين - عليه السلام - در خطبه 192، معروف به خطبه قاصعه که بزرگ‌ترين خطبه نهج‌البلاغه است، بيان بسيار زيبا و منظّمي درباره امتحانات الهي در عالم خلقت دارند که گويا تاريخچه‌اي از امتحانات الهي است.

اولين مورد امتحان در عالم خلقت
حضرت در ابتدا مي‌فرمايند: خداي متعال وقتي حضرت آدم را خلق کرد، فرشتگان و ابليس را به وسيله حضرت آدم امتحان کرد. گويا اوّلين مورد امتحان در عالم خلقت، امتحان فرشتگان و ابليس به وسيله حضرت آدم بود. خداي متعال به فرشتگان و ابليس - که در صف ملائکه قرار داشت - امر فرمود: همه در مقابل او به خاک بيفتيد: «فَقَعُوا لَهُ ساجِدين»1‏. فرشتگان همه بي چون و چرا به سجده افتادند. در رابطه با اينکه همه فرشتگان بودند يا فرشتگان ارضي - فرشتگان موکّل در زمين - قدر متيقن همه فرشتگان ارضي که موکّل به اين عالم هستند، بوده‌اند؛ چون در برخي روايات اشاره شده که دسته‌اي از فرشتگان، آن‌چنان مستغرق در جلال و جمال الهي هستند که اصلاً از اينکه خدا انسان و آدمي آفريده است، با خبر نشده‌اند (نرد علمها الي اهلها.)
در ميان اين‌ها فقط ابليس از جنس فرشتگان نبوده است؛ امّا از کثرت عبادت بسيار شبيه آن‌ها شده بود، به طوري که ديگر ملائکه گمان مي‌کردند که وي نيز از آن‌هاست؛ لذا وقتي به ملائکه خطاب شد که سجده کنيد، از آن‌جا که به اين جمع خطاب شد، ابليس هم با اين‌که از جنّ بود، مکلّف بود سجده کند.
ابليس مردود شد. «قالَ لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ»2: گفت: من به بشري که از گلي خشکيده خلق شده است، سجده نمي‌کنم. «صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ» يعني گل خشکيده‌ و بعضي به لجن ترجمه کرده‌اند. به هرحال آدم از گل خشکيده‌اي خلق شد. به همين جهت هم ابليس مي‌گفت: من اشرف از او هستم چون من از آتش خلق شده‌ام. اميرالمؤمنين - عليه السلام - بعد از اين‌که به اين داستان اشاره مي‌کنند، مي‌فرمايند: «... وَ لَوْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ مِنْ نُورٍ يَخْطَفُ الْأَبْصَارَ ضِيَاؤُهُ وَ يَبْهَرُ الْعُقُولَ رُوَاؤُهُ وَ طِيبٍ يَأْخُذُ الْأَنْفَاسَ عَرْفُهُ لَفَعَلَ وَ لَوْ فَعَلَ لَظَلَّتْ لَهُ الْأَعْنَاقُ خَاضِعَةً وَ لَخَفَّتِ الْبَلْوَى فِيهِ عَلَى الْمَلَائِكَة ...»: اگر خدا مي‌خواست آدم را از نوري خلق مي‌کرد که روشني او چشم‌ها را خيره مي‌کرد و زيبائيش عقل‌ها را مبهوت مي‌ساخت و از عطري که تمام نفس‌ها را به خودش مشغول مي‌کرد و همه مي‌خواستند او را ببويند. اگر آدم اين گونه خلق مي‌شد، ابليس هم در مقابل او سجده مي‌کرد و ملائکه خيلي راحت به چنين موجودي که اين همه شکوه و عظمت دارد، اين همه زيبا و دوست داشتني است، سجده مي‌کردند. ولي در اين صورت ديگر امتحاني تحقق پيدا نمي‌کرد. ارزش سجده ملائکه از آن جهت بود که آن‌ها نگفتند: ما کجا و يک موجود خاکي کجا؟ بلکه چون خدا فرموده بود، گفتند: سمعاً و طاعتاً؛ امّا ابليس گفت: «... أَنَا خَيْرٌ مِنْه ...»3.
پس خداي متعال براي امتحان ما در بسياري از اموري که در اين عالم بر ما مجهول است، حکمت‌هائي قرار داده که ما از آن حکمت‌ها بي‌خبر هستيم. گاهي درون دل‌مان و گاهي هم به زبان اعتراض مي‌کنيم که چرا چنين است.
«وَ لَوْ فَعَلَ لَظَلَّتْ لَهُ الْأَعْنَاقُ خَاضِعَةً»: اگر خدا آدم را با آن صفات آفريده بود، همه در مقابلش کرنش مي‌کردند. «وَ لَخَفَّتِ الْبَلْوَى فِيهِ عَلَى الْمَلَائِكَة»: آن وقت امتحان ملائکه امر خيلي ساده‌اي بود. مثلاً اگر از يک ديپلمه بخواهند که يکي از چهار عمل اصلي را انجام دهد، اين امتحان نيست. امتحان آن وقتي است که براي شخص متناسب با موقعيتش، سخت باشد. اميرالمؤمنين - عليه السلام – در ادامه مي‌فرمايند: «وَ لَكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَبْتَلِي خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا يَجْهَلُونَ أَصْلَهُ»: خدا خلقش را به وسيله اموري که اصلش را نمي‌دانند، امتحان مي‌کند. اگر بدانند که نمي‌توان نام آنرا امتحان گذاشت. امتحاني که جواب سؤال هم کنارش نوشته شده باشد، امتحان نيست. «تَمْيِيزاً بِالاخْتِبَارِ لَهُمْ وَ نَفْياً لِلِاسْتِكْبَارِ عَنْهُمْ وَ إِبْعَاداً لِلْخُيَلَاءِ مِنْهُم»: حکمت اين‌که خدا اين‌ها را مجهول قرار مي‌دهد و وسليه آزمايش، اين‌است که آن‌ها آزمايش شوند و مرتبه اطاعتشان معلوم شود و وقتي اطاعت کردند، روح استکبار و تکبّر و خودبزرگ بيني از آن‌ها سلب شود.

امتحان فقراء و اغنياء
اميرالمؤمنين - عليه السلام - به مردم مي‌فرمايد: نگاهتان را به اين ثروت‌ها يا به اين تهديدستي‌ها ندوزيد و به اين‌ها اهميت ندهيد؛ چراکه اين‌ها ملاک نيست. اين‌ها وسيله امتحان است. حضرت در ادامه به آيه‌اي از قرآن استدلال مي‌کنند: «أَ يَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنينَ * نُسارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْراتِ بَلْ لا يَشْعُرُونَ»4: آيا چنين مي‌پندارند که وقتي مال و ثروت و فرزندان زيادي به آن‌ها مي‌دهيم، به خاطر اين است که حتماً ما خيلي خير آن‌ها را مي‌خواهيم؟ هيچ کليت ندارد. اين وسيله آزمايش است. نه معنايش اين است که ما خيلي اين‌ها را دوست داشتيم که اين ثروت را به آن‌ها داديم، نه معنايش اين است که دشمن‌شان بوديم. البته گاهي همين نعمت‌ها باعث مي‌شود که بر عذاب‌شان افزوده شود. پس به اين‌که کسي ثروت دارد يا فقير است، اهميت ندهيد. فقط فکر اين باشيد که در مقابل خدا چه وظيفه‌اي داريد که انجام دهيد. حضرت در ادامه مي‌فرمايند: «فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَخْتَبِرُ عِبَادَهُ الْمُسْتَكْبِرِينَ فِي أَنْفُسِهِمْ بِأَوْلِيَائِهِ الْمُسْتَضْعَفِينَ فِي أَعْيُنِهِم‏»: خدا آن کساني را که پيش خود، براي خود بزرگي قائلند و خودبزرگ‌بين هستند - والمستکبرين في انفسهم يعني پيش خود، خود را بزرگ مي‌شمارند - با اولياء خودش که به نظر آن‌ها مستعضف هستند، امتحان مي‌کند. خدا اين‌ها را به وسيله اين فقرا امتحان مي‌کند. البته متقابلاً فقرا را هم از راه ديگري به وسيله اغنيا امتحان مي‌کند. بسياري از افراد در مقابل اغنيا وظايف واجبي دارند که انجام نمي‌دهند؛ مثلاً آن‌ها را نهي از منکر نمي‌کنند، براي اين‌که ناراحت نشوند! عيب‌هايشان را به آن‌ها تذکر نمي‌دهند براي اين‌که بتوانند از ثروت آن‌ها استفاده کنند! به آن‌ها احترام مي‌گذارند براي اين‌که رأي آن‌ها را براي خود جلب کنند! اين‌هم امتحاني است که آيا وقتي به کسي احترام مي‌گذارند به خاطر پول وثروت وي به او احترام مي‌گذارند يا به خاطر دينش؟ اين براي فقرا يک نوع امتحان است.

انبياء وسيله امتحان مردم
فراز ديگري در همين خطبه درباره امتحاني است که خداي متعال مردم را با آن در مورد انبياء امتحان مي‌کند. مي‌فرمايند: انبياء غالباً از مردم طبقات پايين و فقير بودند، موقعيت اجتماعي و شکوه و عظمت ظاهري نداشتند. همين امر که انبياء در ميان فقرا و از طبقه متوسط و فقير جامعه انتخاب مي‌شوند، براي مردم امتحاني است. «وَ لَوْ كَانَتِ الْأَنْبِيَاءُ أَهْلَ قُوَّةٍ لَا تُرَامُ ... لَكَانَ ذَلِكَ أَهْوَنَ عَلَى الْخَلْقِ فِي الِاعْتِبَار». عبارت‌ها، عبارت‌هاي بسيار زيبا، ادبي و جالبي است. اگر انبياء از آن‌چنان قدرتي برخوردار بودند که کسي طمع در توان آن‌ها نمي‌کرد، ... اين امر باعث مي‌شد که مردم خيلي راحت براي آن‌ها اهميت قائل شوند و حرف آن‌ها را بشنوند و به آن‌ها اعتنا کنند. چون در قرآن در مورد خود پيغمبر اکرم - صلي الله عليه و آله – از قول کافران مي‌فرمايد: «وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى‏ رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظيمٍ»5: اگر خدا مي‌خواست پيغمبر بفرستد، پس چرا يکي از بزرگان اين دو شهر را نفرستاد؟ چرا بر يک رجل عظيم نفرستاد - منظورشان از عظيم، پولدار و صاحب قدرت بود. آيا جواني که از کودکي يتيم بوده، اکنون پيغمبر خدا شده است؟
«وَ لَكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَرَادَ أَنْ يَكُونَ الِاتِّبَاعُ لِرُسُلِهِ ... أُمُوراً لَهُ خَاصَّةً لَا تَشُوبُهَا مِنْ غَيْرِهَا شَائِبَةٌ». - اين جمله براي کساني که دقت کنند و اهل معرفت باشند، تعبير بسيار عالي‌اي است - مي‌فرمايد: خدا خواسته که پيروي انبياء اختصاص به خودش داشته باشد؛ يعني انگيزه مردم براي تبعيت از انبياء فقط خدا باشد و در اطاعت از انبياء هيچ شائبه‌اي در نيت نداشته باشند؛ نه به خاطر اينکه پول و موقعيت دارد و مي‌توانند از او بهره‌اي ببرند و براي زندگي‌شان استفاده‌اي کنند و ... . اين نکته براي ما بسيار آموزنده است که دقّت کنيم، ببينيم واقعاً اسلام و پيروي از اهل‌بيت - عليهم السلام - را که مي‌پذيريم، آيا فقط به خاطر اين است که خدا خواسته است، يا به خاطر اين‌است که در کنارش يک منافعي هم داريم؟

هرچه امتحان سخت‌تر، پاداش آن بيشتر
حضرت در ادامه مي‌فرمايد: «وَ كُلَّمَا كَانَتِ الْبَلْوَى وَ الِاخْتِبَارُ أَعْظَمَ كَانَتِ الْمَثُوبَةُ وَ الْجَزَاءُ أَجْزَل‏». اين يک قاعده کلي است که البته روشن است؛ ولي حضرت به آن تصريح فرموده است. مي‌گويد: برخي از اين امتحان‌ها، آسان‌تر، و برخي سخت‌تر است. هر چه امتحان سخت‌تر باشد، پاداش آن بيشتر خواهد بود. امتحان‌هاي ساده که افراد، راحت مي‌توانند جواب دهند، مزد زيادي ندارد.
در مورد حضرت ابراهيم، در آتش افتادن، يک امتحان بود که آن‌را با رضا و رغبتِ فراوان پذيرفت. اگر اهميت آن امتحاناتي که در مورد حضرت ابراهيم بود را هم کساني بفهمند، مثل افتادن در آتش و ... (که کمابيش ما هم مي‌فهميم)، امّا يک امتحانات خيلي دقيق وجود دارد که اصلاً ما صورت مسأله را نمي‌فهميم. به نظر من امتحانِ مهم‌تر براي آن حضرت، آن لحظه‌اي بود که جبرئيل آمد و گفت: «هَلْ لَكَ مِنْ حَاجَةٍ»: کاري با ما داري؟ ابراهيم بين زمين و هوا در فضائي است که او را از منجنيق پرت کرده‌اند تا داخل آتش بيفتد! در اين فاصله جبرئيل آمده و مي‌گويد: با ما کاري داري؟ فرمود: «أَمَّا إِلَيْكَ فَلَا»: به تو احتياجي ندارم! اين امتحان است. اين از آن در آتش افتادن و از ذبح فرزند هم مهم‌تر است. در يک چنين حالي انسان بگويد: «فقط خدا»، و به هيچ کس ديگري اعتمادي نداشته باشد، مهم است. از اين قبيل امتحانات براي پيغمبر اسلام فراوان بوده است. پيامبر گرامي اسلام هم امتحان داشت؛ امّا آنچه او در سايه امتحان به دست مي‌آورد، از همه آنچه ما در عالم مي‌شناسيم، ارزشمند‌تر بود.

حج، امتحان مشترک همه بني آدم
در فراز ديگري مي‌فرمايند: از زمان حضرت آدم تا زماني که انسان روي زمين وجود دارد، همه را خدا به يک وسيله‌اي که براي همه مشترک است، امتحان کرده است. اين‌هم يک نوع امتحان است، و آن اين است که يکسري سنگ‌هائي را در يک بياباني قرار داده است که نه آبي دارد، نه علفي، نه باغي و نه ساختماني. آن‌جا چند سنگ به همراه يک سنگ سياه است. به همه بني آدم، از خود حضرت آدم گرفته تا همه کساني که روي اين زمين زندگي کنند، دستور داده است که بايد برويد به اين سنگ‌ها احترام بگذاريد و دور آن‌ها طواف کنيد. اين‌هم يک جور امتحان است. سنگي که به تعبير اميرالمؤمنين - عليه السلام - نه مي‌بيند، نه مي‌شنود، نه نفعي براي کسي دارد، نه ضرري به کسي مي‌تواند برساند. البته اين‌که صورت ملکوتي‌اش تأثيري دارد و مي‌شنود، يک حساب ديگري است. آنچه که مردم در آن‌جا مي‌بينند، يک سنگ است. بايد در مقابل اين سنگ طواف کنند و اين‌ مهم‌ترين عبادتي است که ما و همه مسلمان‌ها هم به آن آزمايش مي‌شويم. در حج به وسيله حجرالاسود يعني يک سنگ سياه، مسلمانان امتحان مي‌شوند. «أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ اخْتَبَرَ الْأَوَّلِينَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ صَلَواتُ اللهِ عَلَيه إِلَى الْآخِرِينَ مِنْ هَذَا الْعَالَمِ بِأَحْجَارٍ لَا تَضُرُّ وَ لَا تَنْفَعُ وَ لَا تُبْصِرُ وَ لَا تَسْمَع»: خداوند حضرت آدم تا آخرين انسان‌هائي که در اين عالم روي اين زمين زندگي کنند، را با سنگ‌هائي که هيچ نفع وضرري از آن سراغ ندارند، نه مي‌بيند و نه مي‌شنود، امتحان کرده است. فقط براي اطاعت خدا بايد بروند آن‌جا دور بزنند. آيا اين کار را مي‌کنند يا نمي‌کنند؟ بعد حضرت ادامه مي‌دهند: «وَ لَوْ أَرَادَ سُبْحَانَهُ أَنْ يَضَعَ بَيْتَهُ الْحَرَامَ وَ مَشَاعِرَهُ الْعِظَامَ بَيْنَ جَنَّاتٍ وَ أَنْهَار ...». - در اين‌جا هم چند عبارت بسيار زيبا و ادبي ذکر کرده‌اند که من اين‌ها را تلخيص کرده‌ام- مي‌فرمايند: اگر خدا مي‌خواست خانه خودش را در يک جايي قرار بدهد که داراي باغ‌هاي زيبا، درخت‌هاي پر ميوه، نهرهاي جاري و منظره‌هاي چشم نواز بود، و چنين جايي را روي يک قطعه زمين حاصل‌خيزي قرار مي‌داد ... - به جاي اين‌که چند تا سنگ را توي يک بيابان خشک بي آب و علف قرار بدهد - «لَكَانَ قَدْ صَغُرَ قَدْرُ الْجَزَاءِ عَلَى حَسَبِ ضَعْفِ الْبَلَاء»: لازمه‌اش اين بود که امتحان، امتحان آساني شود و به تبع، مزدش هم کم شود. چون در اين صورت، در حقيقت امتحاني نبود. همه دل‌شان رفتن به يک چنين جائي را مي‌خواهد. مگر مردم همه عالم براي رفتن به کشورهاي معروف که جاهاي تماشايي دارد پول‌هاي کلان خرج نمي‌کنند تا چند روزي آن‌جا تفريح کنند؟ با اين اوضاع کنوني که خداوند قرار داده است، امتحان معنا پيدا مي‌کند.
با اين شرايط امتحان شکل مي‌گيرد. جايي که مکان ديدني نيست. چند سنگ است و بيابان خشک. يک چنين سرزميني خانه خداست. امّا اگر اين خانه مثلاً در سوئيس بود، يا در يک کشور ديگري که سرشار از باغ و مناظر زيبا بود، امتحان محقق نمي‌شد؛ بلکه همه دلشان مي‌خواست به آن‌جا بروند و آن مناظر را تماشا کنند. اين‌هم يک نوع امتحان است که در يک بخش ديگر از اين خطبه بيان شده است.

تدبر در احوال مؤمنين گذشته
در همين خطبه در رابطه با امتحان مي‌فرمايد: «... وَ تَدَبَّرُوا أَحْوَالَ الْمَاضِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ قَبْلَكُم»: تاريخچه مؤمنين قبل از خودتان را مطالعه کنيد. به تعبير بنده: در گذشته اکثريت مؤمنين، کساني بوده‌اند که با گرفتاري زندگي کرده‌اند و زندگي مرفّه، آرام و آسوده‌اي نداشته‌اند؛ «كَيْفَ كَانُوا فِي حَالِ التَّمْحِيصِ وَ الْبَلَاءِ أَ لَمْ يَكُونُوا أَثْقَلَ الْخَلَائِقِ أَعْبَاءً وَ أَجْهَدَ الْعِبَادِ بَلَاءً وَ أَضْيَقَ أَهْلِ الدُّنْيَا حَالًا» آيا اينان بارشان از همه سنگين‌تر نبود؟ آيا دستشان از همه خالي‌تر نبود و تنگدست‌تر از ديگران نبودند؟ بعد حضرت به بني اسرائيلي که در چنگال فرعونيان بَرده بودند، مثال مي‌زند: «اتَّخَذَتْهُمُ الْفَرَاعِنَةُ عَبِيدا»: با اينکه فرزندان پيغمبران بودند، ولي فرعونيان اينان را به بيگاري و بردگي کشيدند. اين امر براي اينان امتحان بود. حضرت مي‌فرمايند: «... حَتَّى إِذَا رَأَى اللَّهُ سُبْحَانَهُ جِدَّ الصَّبْرِ مِنْهُمْ عَلَى الْأَذَى فِي مَحَبَّتِهِ وَ الِاحْتِمَالَ لِلْمَكْرُوهِ مِنْ خَوْفِهِ جَعَلَ لَهُمْ مِنْ مَضَايِقِ الْبَلَاءِ فَرَجاً فَأَبْدَلَهُمُ الْعِزَّ مَكَانَ الذُّل‏ ...» وقتي خدا ديد که اين گروه از بني‌اسرائيل با اينکه در چنگال فرعونيان اسيرند، بر بلاي خدا صبر مي‌کنند و دست از دينشان بر نمي‌دارند، و فرعوني و بت پرست نمي‌شوند، و وقتي خدا ديد اينان جداً صبر مي‌کنند، و اين همه به خاطر دوستي و محبّت خدا بود، خداوند از آن سختي‌ها، فرجي بر اين‌ها قرار داد و ذلّت آن‌ها را تبديل به عزّت کرد. اين همه سختي را براي چه تحمّل کردند؟ حضرت امير مي‌فرمايند: «فِي مَحَبَّتِهِ»: براي اين‌که خدا را دوست داشتند و در راه محبّت خدا سختي‌ها را تحمل کردند. کار به جايي رسيد که فرعونيان غرق شدند و اينان نجات پيدا کردند.
اين‌ها نمونه‌هايي از امتحان بود که تنها در يک خطبه از نهج البلاغه ذکر شده است. حضرت در اين خطبه به ذکر نمونه امتحانات از پيش از خلقت آدم تا پايان اين عالم پرداخته است، که همه ما نيز مورد اين امتحانات قرار مي‌گيريم.
وصلي الله علي محمد و آله الطاهرين.


--------------------------------------------------------------------------------

1 . الحجر / 29.

2 . الحجر / 33.

3 . الاعراف / 12.

4 . المومنون /55و56.

5 . الزخرف / 31.

پیامک ( اس ام اس ) شهادت امام رضا( ع )

پیامک(اس ام اس) شهادت امام رضا(ع)
پیامک(اس ام اس) شهادت امام رضا(ع)

تهیه کننده: سید امیرحسین کامرانی
منبع: راسخون


با نام رضا به سینه ها گل بزنید
با اشك به بارگاه او پل بزنید
فرمود كه هر زمان گرفتار شدید
بر دامن ما دست توسل بزنید
*******
من كیستم گدای تو یا ثامن الحجج
شرمنده عطای تو یا ثامن الحجج
بالله نمی روم بر بیگانگان به عجز
تا هستم آشنای تو یا ثامن الحجج
*******
بر در دوست به امید پناه آمده‎ایم
همره خیل غم و حسرت و آه آمده‎ایم
چون ندیدیم پناهى به همه مُلک جهان
لاجرم سوى رضا بهر پناه آمده ‎ایم
*******
امروز که سر بر حرمت می آیم
انگار تمام عشق کامل شده است
ای ضامن آهو ! به غریبی سوگند
دل کندن از این ضریح مشکل شده است
*******
هر چند حال و روز زمین و زمان بد است
یک تکه از بهشت در آغوش مشهد است
حتی اگر به آخر خط هم رسیده ای
آنجا برای عشق شروعی مجدد است
*******
زائری بارانی ام آقا به دادم می رسی ؟
بی پناهم ، خسته ام ، تنها ، به دادم می رسی ؟
گر چه آهو نیستم اما پر از دلتنگیم
ضامن چشمان آهوها به دادم می رسی ؟
من دخیل التماسم را به چشمت بسته ام
هشتمین دردانه زهرا به دادم می رسی

السلام علیک یا امام الرئوف!
سلام بر تو که مهربانی هایت از شمار زائران انبوهت بسیار بیشتر است.
امروز، سلام اشکبار ما با سوختن «اباصلت» همراه شده است.
*******
سلام بر تو ای خورشید تابان خراسان که تمام انگورها، مرثیه خوان واپسین لحظات توانَد.
*******
سلام بر تو ای عصمت هشتم! کوچه های توس، هنوز بوی عطرآگین تو را می دهد و آوای غریب ملایک هنوز در طواف حریم کبریایی ات به گوش می رسند.
*******
ای امام الرئوف! همراه با کبوتران حرمت، محزون و گریان دل را به دور بارگاه تو پر مى دهیم تا با زمزمه ملائک همراه شویم.

دکتر حسن عباسی

دکتر حسن عباسی - بررسی ابعاد جنگ نرم - 28 دی 1388 شیراز [لینک دانلود]
دکتر حسن عباسی - تحليل سريال لاست (Lost) و تلویزیون استراتژیک [لینک دانلود]
مداحی (طهماسب پور) ما با ولایت زنده هستیم... - (در رابطه هتک حرمت عاشورا توسط منافقین سبز)روز عاشورا خنده به اشک عزادارا ولله خجالت داره ؛ روز عا [لینک دانلود]
محرم (حسن خلج) - از دل خیمه چون شراره، اومد مثل ماه پاره، مادر من کنار خیمه گرم نظاره، بند نعلینم شده پاره ذوق و شوق من بی شماره [لینک دانلود]
محرم (حسن خلج) - دوباره اشکام مثل شبنم، داره نم نم، می چکه از دیده پر غم، توی ماتم، می خونه نوحشو کم کم [لینک دانلود]
محرم (حسن خلج) - شعرخوانی و روضه خوانی در وصف کودکان یتیم اباعبدالله [لینک دانلود]
محرم (حسن خلج) - ای رفتنت کشتن من، بازا و بنگر دوباره، این مرگ تدریجی ام را، جان دادن بی شماره [لینک دانلود]
محرم (حسن خلج) - ذکر؛ عشق زینب برادر، ای عشق زینب برادر [لینک دانلود]
محرم (محمود کریمی) - نگار قد رشید ابالفضل مرتضاست، باقی ترین امید اباالفضل مرتضی است [لینک دانلود]
محرم (محمود کریمی) - توی خیمه های داغ دیده عطش دوباره پا گرفته برای بی تابی گلها میر حرم عذا گرفته [لینک دانلود]

پيام قدرداني رهبر فرزانه انقلاب اسلامي از حضور شگفتي‌آفرين ملت

بسم‌الله الرحمن الرحيم
ملت عظيم‌الشان و شگفتي‌آفرين ايران
خسته مباد گامهاي استوارتان؛ سربلند باد پرچم همت و آزادگيتان. درود خدا بر عزم راسخ و بصيرت بي‌همتايتان، كه هميشه درلحظه‌ نياز، صحنه‌ي رويارويي با بددلان و بدخواهان را عرصه‌ي پيروزي حق ميسازد و نمايشگاهي از عزت و عظمت مي‌آرايد.
و سپاس از ژرفاي دل و جان، آفريننده‌ هستي را كه دست قدرت خود را در عزم و ايمان و بصيرت شما نمايان ساخت و در سي و يكمين سالروز تولد جمهوري اسلامي، نيرومندي و سرزندگي اين نظام را كه بر ايمان و اعتماد به نفس ملتي كهن تكيه زده است، بيش از هميشه به رخ دشمنان كشيد.
آيا سي و يك سال آزمون و خطاي چند دولت متكبّر و زورگو كافي نيست كه آنان را از خواب غفلت بيدار كند و بيهودگي تلاش براي سيطره بر ايران اسلامي را به آنان تفهيم نمايد؟
آيا حضور دهها ميليون انسان بصير و پرانگيزه در جشن سي و يكسالگي انقلاب كافي نيست كه معاندان و فريب‌خوردگان داخلي را كه گاه رياكارانه دم از "مردم " مي‌زنند، به خود آورد و راه و خواست مردم را كه همان صراط مستقيم اسلام ناب محمدي صلي‌الله عليه و آله و راه امام بزرگوار است،‌ به آنان نشان دهد؟
دوستان و دشمنان ملت ايران بدانند كه اين ملت راه خود را شناخته و تصميم خود را گرفته است و براي رسيدن به قله پيشرفت و سعادت با تكيه بر خدا و اعتماد به قدرتي كه خداوند به او بخشيده است هر مانعي را از سر راه بر خواهد داشت.
كمك و توفيق الهي يار اين ملت و دعاي حضرت بقية‌الله ارواحنا فداه پشتيبان آنان باد.
سيد علي خامنه‌اي

نشانه‏هاي ظهور امام زمان (ع)

نشانه‏هاي ظهور امام زمان (ع)
نشانه‏هاي ظهور امام زمان (ع)

نويسنده:حسين الهی نژاد




رهبران و بزرگان دين، براي جلوگيري از انحرافها و كج‏رويها، بايد منجي و مصلحِ آخر زمان را با تمام شاخصه‏ها و خصال معرفي نمايند و براي ظهور او نشانه‏ها و علايمي را بيان كنند تا مردم در تحير و ترديد نمانند.
ظهور منجي بشر در دوران آخرزمان، باوري است قطعي و همگاني. اديان و شرايع توحيدي و غيرتوحيدي و نيز بعضي از مكاتب بشري، نويد چنين روزي را به پيروان خويش داده‏اند. در اين ميان، اسلام با مباني قويِ نظري و عملي، موضوع ظهور را به صورت صحيح تبيين كرده و با راهكارهاي مناسب و درخور، واژه انتظار و منتظرِ مصلح را در ميان جوامع اسلامي تبيين كرده است.
واژه مهدويّت و مهدي عليه‏السلام تبلور فرهنگ انتظار است كه همه مسلمين، اعم از شيعه و اهل سنت در باور داشتِ آن، اتفاق نظر دارند. از زمان ظهور اسلام، پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله و اهل بيت عليهم‏السلام و صحابه و ياران ايشان، عهده‏دار تبيين فرهنگِ مهدويت بوده‏اند و اين رسالت در هر عصري، ميان آنها ادامه پيدا كرده تا دوران غيبت كبرايِ امام زمان عليه‏السلام كه در اين برهه مهم و حساس، علما و مبلغان ديني مسئوليت تبيين و تثبيت آن را به عهده گرفته و مردم را به فرا رسيدن روزگار ظهور اميدوار مي‏كنند.

ضرورت بيان نشانه‏هاي ظهور

هر مسئله‏اي كه اهميت و مقبوليت عمومي داشته باشد، مخاطرات و تهديدها نسبت به آن از ناحيه سودجويان و فرصت طلبان بيشتر خواهد شد؛ از جمله اين مسائل كه داراي شاخصه‏هاي جهاني و همگاني است، ظهور منجي است كه به منزله اعتقاد و باور عمومي در همه اديان مطرح شده است. طبيعي است افرادي كه به دنبال منفعت و سودجويي فردي‏اند با آزمندي بسيار و با ظاهر سازي فريبنده به اغفال مردم مي‏پردازند تا به نيّت سوء خود برسند.
از اينرو بيان نشانه‏ها و علايم ظهور، ضروري است و رهبران و بزرگان دين، براي جلوگيري از اين انحرافها و كج‏رويها و براي حفظ باورهاي اصيل مردم، بايد منجي و مصلحِ آخر زمان را با تمام شاخصه‏ها و خصال معرفي نمايند و براي ظهور و قيام او نشانه‏ها و علايمي را بيان كنند تا مردم در تميز سره از ناسره در تحير و ترديد نمانند.
از همين رو در روايات و احاديث بسياري منجيِ آخر زمان (= حضرت مهدي عليه‏السلام ) و كيفيت ظهور او، با تمام علايم و نشانه‏ها بيان شده است.
در رويكرد كلي و كلان، مي‏توان نشانه‏ها و علايم ظهور امام زمان عليه‏السلام را به انواع مختلف تقسيم كرد كه به يكايك آنها خواهيم پراخت:

الف) نشانه‏هاي عام و خاص

1. نشانه‏هاي عام:

آن دسته از نشانه‏ها و علايمي كه شاخصه‏هاي كلي و عمومي دارند يعني در قالب پديده خاص، در برهه خاص و در افراد خاصي متصف نشده‏اند، «علايم عمومي» ناميده مي‏شوند؛ نظير احاديث و رواياتي كه از احوال و اوضاع مردمان آخر زمان خبر مي‏دهند و از انحرافات و كج رويهايي كه در آن دوره رخ مي‏دهد سخن به ميان آورده‏اند كه در واقع، نوعي بيان علايم و نشانه‏هاي ظهور امام زمان عليه‏السلام است، امّا در قالب و معيار كلي و عمومي.
«عَنْ اِبْنِ عَباس عَنْ رَسُولِ اللّه‏ِ صلي‏الله‏عليه‏و‏آله : فِي حَديثٍ اَنَّ اللّه‏َ اَوْحي اِلَيهِ لَيْلَةً اَسْري بِهِ اَنْ يُوصِيَ اِلي عَلِيِّ وَاَخْبَرَهُ بِالْأَئِمّةِ مِنْ وُلْدِهِ اِلي اَنْ قالَ وَآخِرُ رَجُلٍ مِنْهُمْ يُصَلّي عِيسَي ابْنُ مَرْيَمَ خَلْفَهُ يَمْلأُ الاَْرْضَ عَدْلاً كَما مُلِئَتْ جَورا وَظُلْما... فَقُلْتُ اِلهي وَسَيِّدي مَتي يَكُوُنُ ذاكَ؟ فَاَوْحَي اللّه‏ُ عَزَّوَجَلَّ اِلَيَّ: يَكُوُنُ ذالِكَ اِذا رُفِعَ الْعِلْمُ وَظَهَرَ الْجَهْلُ وَكَثُرَ القِراءَةُ وَقَلَّ الْعَمَلُ وَكَثُرَ الْقَتْلُ وَقَلَّ الْفُقَهاء وَالْهادُونَ وَكَثُرَ فُقَهاءُ الضَّلالةِ وَالْخَوْنَةِ... وَكَثُرَ الْجَورُ وَالْفَسادُ وَظَهَرَ الْمُنْكَرُ وَاَمَرَ اُمّتُكَ بِهِ وَنَهي عَنِ الْمَعْروُفِ...؛1
ابن عباس مي‏گويد: «در شب معراج، مطالبي به رسول اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله وحي شد كه بايد به حضرت علي عليه‏السلام سفارش كند و به او در مورد ائمه بعد از آن حضرت كه از فرزندانش هستند خبر داد؛ تا آنجا كه فرمود: آخرين آنها [نشانه هايي دارد؛ از جمله اينكه [عيسي بن مريم پشت سرش نماز مي‏خواند؛ زمين را پر از عدل و داد مي‏كند، چنانچه پر از ظلم و جور شده باشد،... عرض كردم: خداوندا! آن كي خواهد شد؟ خداوند به من وحي كرد: هر گاه علم از ميان برداشته شود و جهل و ناداني ظاهر شود؛ قرائتهاي [قرآن [زياد امّا عمل كم شود؛ قتل و كشتار زياد شود، فقهاء و هدايت كنندگان واقعي كم شوند؛ علماي فاسق و خيانتكار زياد شوند،... جور و فساد زياد شود؛ منكر ظاهر شود؛ امت تو امر به منكر و نهي از معروف كنند،...»
«حضرت علي عليه‏السلام در جواب سؤال «صعصعة بن صوحان» ـ كه از ياران آن حضرت بود ـ در باب دجّال و خروجش، و پيرامون نشانه‏هايي از ظهور امام زمان عليه‏السلام ، چنين فرمودند:
«فَاِنَّ عَلامَةَ ذلِكَ اِذا اَماتَ النّاسُ الصَّلاةَ وَاَضاعُوا الاَمانَةَ وَاسْتَحَلُّوا الْكِذْبَ، وَاكَلُوا الرِّبا وَاَخَذُوا الرُّشا وَشَيَّدُوا البُنْيانَ وَباعُوا الدّين بِالدُّنْيا وَاسْتَعْمَلُوا السُّفَهاءَ وَشاوَرُوا النِّساءَ وَقَطَعُوا الاَرْحامَ وَاتَّبَعُوا الاَهْواءَ، وَاسْتَخَفُّوا بِالدِّماءِ...؛2 علامت خروج و قيام دجال زماني است كه مردم نماز را ترك كنند [و در ميان مردم بميرد]، امانتها را ضايع كنند؛ دروغ گفتن را حلال شمارند؛ ربا بخورند؛ رشوه بگيرند؛ ساختمانها را محكم سازند و دين را به دنيا فروشند؛ مردمان كم عقل را بر كارها گمارند؛ زنان را در كارهاي اجتماعي و شخصي طرف مشورت قرار دهند؛ قطع صله ارحام كنند؛ از هوا و هوس پيروي كنند و [كشتار و [خونريزي را كوچك شمارند،... .»

2. نشانه‏هاي خاص:

بعضي از نشانه‏ها و علايم ظهور، به صورت خاص و با شاخصهاي ويژه در افراد متعين، تبلور مي‏يابد؛ مثلاً در روايات بسياري ذكر شده است، كه ظهور امام زمان عليه‏السلام در سال فرد و در روز فرد تحقق پيدا خواهد كرد. ظهور و خروج افرادي به نام «دجال» و «سفياني» كه مظهر ضلالت و گمراهي و نيز قيام افرادي مثل يماني و سيد خراساني كه سنبل هدايت هستند جزء علايم خاص شمرده مي‏شود و در احاديث، با اسم و رسم و با ويژگيهاي مخصوصشان وارد شده است.
امام باقر عليه‏السلام فرمودند:
«تَنْزِلُ الرّاياتُ السُّودُ الَّتي تَخْرُجُ مِنْ خُراسان اِليَ الْكُوفَةِ، فَاِذا ظَهَرَ الْمَهديُّ بَعَثَ اِلَيه بِالْبَيْعَةِ؛3 پرچمهاي سياهي از ناحيه خراسان بيرون مي‏آيد و به جانب كوفه به حركت در مي‏آيد. پس چون مهدي ظاهر شود، اينان وي را دعوت به بيعت مي‏كنند.»
و نيز امام باقر عليه‏السلام فرمود:
«براي مهدي ما، دو نشانه است كه از هنگامي كه خداوند آسمانها و زمين را خلق فرمود، سابقه ندارد: خسوف در شب اوّل ماه رمضان و كسوف در نيمه همان ماه. و اين دو از زماني كه خداوند آسمانها و زمين را خلق كرده است، [اين چنين ] وجود نداشته است.»4
در روايات فوق نشانه‏ها و علايم خاصي براي ظهور امام زمان عليه‏السلام تعيين شده است.

ب) نشانه‏هاي حتمي و غير حتمي

1. نشانه‏هاي حتمي:

علايم و نشانه‏هايي كه به طور قطع قبل از ظهور حضرت، رخ خواهند داد و در واقع، هيچ گونه قيد و شرطي در ايجاد آنها لحاظ نشده است علايم حتمي ناميده مي‏شوند و شايد بتوان گفت كه ادعاي ظهور قبل از تحقق آنها كذب و دروغ است.
امام سجاد عليه‏السلام فرمود:
«اِنَّ اَمْرَالْقائِمِ حَتْمٌ مِنَ اللّه‏ِ وَاَمْرَ السُّفيانِي حَتْمٌ مِنَ اللّه‏ِ وَلايَكُونُ قائِمٌ اِلاّ بِسُفْيانِي5؛ ظهور قائم، از ناحيه خداوند، قطعي و خروج سفياني نيز، از جانب خداوند قطعي است و قائمي جز با سفياني وجود ندارد.»
امام صادق عليه‏السلام فرمود:
«وَالْيَمانِي مِنَ‏الْمَحْتُومِ؛ [قيام] يماني از نشانه‏هاي حتمي است.»
فضل بن شاذان از ابي حمزه ثمالي نقل مي‏كند:
«قُلْتُ لاَبيِ جَعْفَرٍ خُرُوجُ السُّفْيانِي مِنَ الْمَحْتُوم؟ قالَ نَعَمْ وَالنِّداءُ مِنَ الْمَحْتُومِ وَطُلُوعُ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِها مِنَ الْمَحتُومِ وَاخْتِلافُ بَنِي الْعَباسِ فِي الدَّوْلَةِ مِنَ الْمحْتُومِ وَقَتْلُ النَّفْسِ الزَّكِية مَحْتُومٌ وَخُرُوجُ الْقائِمِ مِنْ آلِ مُحَّمد مَحْتُومٌ...6؛ به امام باقر عليه‏السلام عرض كردم: آيا خروج سفياني حتمي است؟ فرمودند آري، صيحه آسماني نيز از علايم حتمي است و طلوع خورشيد از مغرب حتمي است. اختلاف بين بني عباس در رابطه با حكومت، حتمي است. كشته شدن نفس زكيّه حتمي است، قيام قائم آل محمد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله حتمي است،...»

2. نشانه‏هاي غير حتمي:

بعضي از نشانه‏هاي ظهور قبل از ظهور، بطور مشروط رخ مي‏دهند؛ يعني اگر مقتضي آنها موجود و موانع مفقود باشد، تحققشان حتمي خواهد بود. در ميان نشانه‏ها و علايم، آنچه حتمي شمرده شده، جزء محتوميات هستند و غير از آنها كه گروه بسياري از علايم را تشكيل مي‏دهند جزء علايم غير حتمي شمرده مي‏شوند.

ج: علايم با فاصله و بي‏فاصله

1. نشانه‏هاي نزديك به وقت ظهور:

در بعضي از روايات، تصريح شده كه بعضي از علايم در سال ظهور امام زمان عليه‏السلام ، رخ مي‏دهند؛ يعني قبل از ظهور و در آستانه قيام حضرت مهدي عليه‏السلام ، اين نشانه‏ها يكي پس از ديگري پديدار شده، به ظهور امام زمان منتهي مي‏شود.
امام صادق عليه‏السلام فرمود:
«خُرُوجُ الثَّلاثَةِ، اَلخُراسانِي وَالسُّفْيانِي وَاليَمانِي فِي سَنَةٍ واحِدَةٍ فِي شَهْرٍ واحِدِ، فِي يَوْمٍ واحِدٍ وَلَيْسَ فيها رايةً بِأَهْدي مِنْ رايةِ الْيَماني يَهدي اِلَي الْحَقِّ؛7
خروج سه كس: قيام خراساني و سفياني و يماني، در يك سال و در يك ماه و يك روز خواهد بود و در اين ميان، هيچ پرچمي به اندازه پرچم يماني، به حق و هدايت دعوت نمي‏كند.»
امام باقر عليه‏السلام فرمود:
«لَيْسَ بَيْنَ قِيامِ القائمِ وَقَتْلِ النَّفْسِ الزَّكيَّةِ اَكْثَرَ مِنْ خَمْسَ عَشَرَ لَيْلَة8؛ بين ظهور مهدي عليه‏السلام و كشته شدن نفس زكيه، بيش از پانزده شب فاصله نيست.»

2. علايمي كه با ظهور، فاصله زماني دارد:

بعضي از نشانه‏ها و علايم در بستر تاريخ با فاصله بسياري با وقت ظهور تحقق مي‏يابد؛ حتي بعضي از آنها قبل از تولد امام زمان رخ مي‏نمايند و بعضي بعد از تولد و قبل از ظهور با فاصله زياد، تحقق پيدا كرده و خواهند كرد؛ چنان كه شماري از آنها، همچون از هم گسستن بني اميه و بني عباس، خروج ابومسلم خراساني، اختلاف بين مسلمانان و... اتفاق افتاده است.

د) علايم زميني و آسماني

1. علايم طبيعي و زميني:

در ميان نشانه‏ها و علايم ظهور، غالب آنها نشانه‏هاي طبيعي و زميني‏اند و هر كدام در تثبيت حقانيت ظهور و قيام حضرت مهدي عليه‏السلام نقش اساسي دارند.
امام علي عليه‏السلام فرمود:
«وَيَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ اَهْلِ بَيْتي فِي الْحَرَمِ فَيَبْلُغُ السُّفْيانِي، فَيَبْعَثُ اِلَيه جُنْدا مِنْ جُنْدِهِ فَيهْزِمُهُمْ فَيَسيرُ اِلَيه السُّفْياني بِمَنْ مَعَهُ، حَتّي اِذا جاوَزوا بِبَيْداء مِنَ الاَرْضِ، خَسَفَ بِهِمْ، فَلايَنْجوا منْهُمْ اِلاّ المُخْبِرُ عَنْهُمْ؛ مردي از خاندان من، در سرزمين حرم قيام مي‏كند، پس خبر خروج وي به سفياني مي‏رسد.
وي، سپاهي از لشكريان خود رابراي جنگ، به سوي او مي‏فرستد و آنان را شكست مي‏دهد، آنگاه خود سفياني با همراهانش به جنگ وي مي‏روند و چون از سرزمين بيداء مي‏گذرند، زمين آنان را فرو مي‏برد و جز يك نفر، كه خبر آنان را مي‏آورد كسي از آنان نجات نمي‏يابد.»
نشانه هايي نظير فرو رفتن سفياني در بيداء، قيام يماني، خراساني، سفياني، دجّال، قتل نفس زكيّه، جنگهاي خونين و غيره ... از جمله علايم زميني و طبيعي هستند.

2. علايم آسماني:

به علت اهمّيت ظهور امام زمان، علاوه بر نشانه‏هاي زميني و طبيعي، برخي علايم آسماني نيز در زمان ظهور حضرت رخ خواهند داد، تا مردم بهتر رهبر و مصلح آسماني را شناخته و در راستاي تحققِ رسالت و اهداف او مشاركت كنند؛ مانند:
ـ صيحه آسماني:
امام صادق عليه‏السلام فرمود:
«اِذا نادي مُنادٍ مِنَ السَّماءِ اَنَّ الْحَقَّ فِي آل محمَدٍ صلي‏الله‏عليه‏و‏آله فَعِنْدَ ذلِكَ يَظْهَرُ المَهديُّ عَلي اَفْواهِ النّاسِ وَيَشْربُونَ حُبَّهُ، وَلايَكُونُ لَهُمْ ذِكْرُ غَيْرِهِ؛ هر گاه گوينده‏اي از آسمان ندا دهد كه حق با اولاد محمد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله است، در آن هنگام، ظهور مهدي عليه‏السلام به سر زبانها مي‏افتد، و همه [شراب] دوستي او مي‏نوشند و غير او را ياد نمي‏كنند.»
ـ كسوف:
امام صادق عليه‏السلام فرمود:
«عَلامَةُ خُرُوجِ الْمَهْدي كُسُوفُ الشَّمسِ فِي شَهْرِ رَمَضانٍ في ثَلاثَ عَشَرَةَ وَاَرْبَعَ عَشَرَةَ مِنْهُ9؛
نشانه ظهور مهدي عليه‏السلام كسوف خورشيد در ماه مبارك رمضان است [و وقت كسوف] سيزدهم يا چهاردهم ماه رمضان خواهد بود.»

پی نوشت ها :

1. اثباة الهداه، ج7، ص390.
2. بحار الانوار، ج 52، ص193.
3. بحار الانوار، ج 52، ص217.
4. منتخب الاثر، ص444.
5. بحارالانوار، ج52، ص82.
6. ارشاد مفيد، ج3، ص347.
7. كتاب غيبت نعماني، ص252.
8. ارشاد مفيد، ج2، ص374؛ اعلام الوري، ص427.
9. غيبت نعماني، ص270.

منبع: www.bfnews.ir

پیامک( اس ام اس ) رحلت پیامبر ( ص ) و شهادت امام حسن ( ع )

پیامک(اس ام اس) رحلت پیامبر(ص) وشهادت امام حسن(ع)
پیامک(اس ام اس) رحلت پیامبر(ص) وشهادت امام حسن(ع)

تهیه کننده: سید امیرحسین کامرانی
منبع: راسخون


سیاه پوش بیست و هشتمین روز صفر، شانه به شانه آسمان فشرده در ابر مدینه مى گریم.
*******
دلم به یاد تو امشب لبالب از شور است
تو کیستی که حریمت چو کعبه مشهور است؟
رحلت پیامبر اکرم (ص) بر تمام مسلمین جهان تسلیت باد
*******
فقدان رسولان، پشت اهالی ایمان را می شکند و عشق را داغدار می کند؛ رحلت رسول اعظم اسلام تسلیت باد!
*******
به گلها بگویید به اشک ژاله، رخ بشویند و بلبلان را به نوحه خوانی بخوانید که پیامبر باران، امشب دیگر نمی خندد.
*******
در شب رحلت خاتم انبیا، محمد مصطفی (ص) فرشتگان عرش می گریند. عاشقانش با چشمانی اشک آلود، مرثیه غم می سرایند. ما نیز در شب رحلت آسمانی اش در سوگ می نشینیم.
*******
رحلت پیامبر اعظم، معراج وصال اوست با حضرت دوست. رحلت جانسوزش را به عاشقان رسالتش تسلیت می گوییم.
*******
در شب رحلت پیامبر اعظم (ص)، اشک غم می ریزیم و بی تاب می شویم. عروج آسمانی اش را تسلیت می گوییم.
*******
غمی در سینه ام می جوشه امشب
چراغ آسمون، خاموشه امشب
گمونم پیرنِ مشکی شو، زهرا علیهاالسلام
به جای مادرش، می پوشه امشب!
*******
یا رسول اللّه! امروز ماتم سرای دل را به نام تو، سیه پوش کرده ایم و نام مبارک تو را با درود و تحیّت بر زبان جاری می سازیم.
*******
اى خاتم مهربانى و عشق! سلام بر تو که گام هاى مهتابى ات شب هاى جهل بشر را به جاده هاى راستى کشاند!
*******
یا رسول الله! مثل تو دیگر در پهنه زمین تکرار نخواهد شد، اما با تکرار صلوات بر تو، نور حضورت را در قلب خود احساس مى کنیم.
*******
یا رسول الله! با غروب آفتاب تو، کعبه تا قیامت سیه پوش گشته و زمزم، اشک عزا به رخسار مکه مى ریزد.

سلام، غریب تر از هر غریب!
سلام، مزار بی چراغ، تربت بی زایر، بهشت گمشده!
سلام، آتشفشان صبر، چشمان معصوم، بازوان مظلوم، زبان ستمدیده!
سلام، سینه شعله ور، جگر سوخته، پیکر تیرباران شده!
سلام، امام غریب من!
*******
ای کریم آل طه ! باور کن آسمان، تاب تنهایی نمی آورد و کمرش زیر داغت، خم خواهد شد.
*******
ای کریم آل طه ! وقتی تو رفتی، چشمان آسمان سیاهی رفت و اشک از نگاه ستاره غلتید.
*******
ای کریم آل طه ! بوی غربت حنجره ات، جهانی را غریبانه به گریه می اندازد.
*******
ای کریم آل طه ! باور کنم، تشییع غریبانه پیکرت را در هجوم بی امان نفرت و کینه؟
*******
شهادت دومین نور ولایت، صاحب کرامت و شفیع قیامت، امام حسن مجتبى علیه السلام ، را تسلیت مى گوییم.
*******
اى کریم اهل بیت علیهم السلام! قلب اندوهگینمان در عزاىت ، دیدار و شفاعتت را در قیامت مى طلبد تا طعم بخشندگى تو را دریابیم.

غریب مدینه - ویژه نامه شهادت امام حسن علیه السلام

غریب مدینه


 
بانک صوت و فیلم
     
کاغذ دیواری
       
کارت پستال
 
جستاری کوتاه در زندگانى امام حسن(ع)(1)
حسن بن على (علیهما السلام) از دوران جد بزرگوارش چند سال بيشتر درك نكرد زيرا او تقريبا هفت سال بيش نداشت كه پيامبر اسلام بدرود زندگى گفت. پس از درگذشت پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تقريبا سى سال در كنار پدرش امير مومنان
دانستنی هایی درباره امام حسن مجتبی (ع)(1)
چون امام حسن مجتبی علیه‏السلام پا بر پهنه عالم خاکی نهاد، خانه حضرت فاطمه علیهاالسلام در انتظار گام‏های نازنین پیامبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم لحظه شماری می‏کرد. گویی تا آمدن آن وجود مبارک، حیرانی عظمت و جلال تولد آن
دل نوشته هایی درسوگ شهادت کریم اهل بیت (ع)(1)
چه دشوار است شرح جان‏گذار سوختن شمع و چه دنیای غریبی است دنیای پست خاک. آن که فروغش بیشتر است، سوز و گدازش نیز بیشتر است و آن که بیشتر در اندیشه روشنایی و فروزندگی است، بیشتر در معرض حمله ظلمت و خاموشی. آنان که دل از سنگ
جستاری کوتاه در زندگانى امام حسن(ع)(2)
بزرگان و زمامداران جهان، هنگامى كه اوضاع و شرائط را بر خلاف هدفها و نظريات خود مى‏يابند، همواره سعى مى‏كنند در موارد دوراهى، جانبى را بگيرند كه زيان كمترى دربر داشته باشد، و اين يك اصل اساسى در محاسبات سياسى و اجتماعى است
دانستنی هایی درباره امام حسن مجتبی (ع)(2)
به نوشته مورخان در سال 41 ه .ق، در يكى از ماههاى ربيع الاول يا ربيع الثانى و يا جمادى الاولى، معاويه به وسيله عبدالله بن عامر و عبدالرحمان بن سمره نامه‏اى به عنوان قرارداد صلح، براى حسن بن على(علیه السلام) فرستاد. اين نامه
دل نوشته هایی درسوگ شهادت کریم اهل بیت (ع)(2)
امشب دوباره چه شده است که سایه خسته شانه‏هایت که بی‏صدا می‏لرزد، بر قبور قبرستان بقیع افتاده است! چه گریه غریبانه‏ای! پس از آن شب اندوهناک، که مادرت را به آغوش خاک‏های من سپردند، همه غربت عالم در بقیع جمع شد و من کم کم
در سایه سار کلام گهربار امام حسن(ع)
12. بدانيد كه‌ خدا شما را بيهوده‌ نيافريده‌ و سر خود رها نكرده‌ ، مدت‌ عمر شما را معين‌ كرده‌ ، و روزى‌ شما را ميانتان‌ قسمت‌ كرده‌ ، تا هر خردمندى‌ اندازه‌ خود را بداند و بفهمد كه‌ هر چه‌ برايش‌ مقدر است‌ به‌ او مى‌رسد
حکایت های شگرف از امام حسن مجتبی (ع)
در زندگی امام حسن علیه السلام موارد گوناگونی از بیان اخبار غیبی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می‌شود: 1) زمانی امام حسین علیه السلام و عبدالله بن جعفر در تنگدستی واقع شده بودند. امام حسن علیه السلام یکی از روزهای ماه
گلچین احادیث از امام حسن مجتبی (ع)
امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمود: اى فرزند آدم! نسبت به محرّمات الهى عفیف و پاكدامن باش تا عابد و بنده خدا باشى. راضى باش بر آنچه كه خداوند سبحان برایت تقسیم و مقدّر نموده است، تا همیشه غنى و بى نیاز باشى. نسبت به همسایگان،
سرّ دلبران در حديث ديگران
محقق ارجمند، استاد حسن مصطفوى با نگارش كتابى با عنوان «الامام‏المجتبى، ابومحمد الحسن بن على عليه‏السلام ، حياته، مقاماته، خلافته، حلمه، جريان صلحه، كلماته، خطبه، ردّ الاعتراضات» و با استناد به كتب تاريخى و حديثى و صحاح اهل
كريم اهل‏بيت(ع)
«كريم»، در زبان و فرهنگ اسلامى، نژاد و اصيل1، خوش خوى و خوش روى2، پاكدامن و عفيف،3 جوانمرد و با مروّت، بخشاينده، بلند همّت و بزرگوار، خيرخواه و مهربان، نيكوكار، نيك نفس و نيكونهاد و در يك كلمه، جامع همه ارزشها4 است. و اين
شخصيّت علمى امام حسن مجتبى (ع)
تواضع، فروتنى، خداترسى، روابط حسنه، احترام متقابل و كمك به بينوايان از ابعاد برجسته زندگى آن سرور جوانان بهشتى است. آن بزرگوار بازويى علمى، قضايى و نيرويى بسيار كارآمد براى حكومت علوى و شخص اميرمؤمنان عليه‏السلام بوده است. امام
فعاليت‏هاى فرهنگى و سياسى امام مجتبى(ع) پيش از امامت
پرتوی از زندگانی امام حسن مجتبی (ع)
امام حسن مجتبي (ع) و ياران خائن
شناخت زمينه هاو علل صلح امام حسن (ع)
بر ساحل قرآن
امام حسن (ع) و پاسداری از ارزش‏ها
كتابشناسى امام حسن مجتبى (ع)(1)
كتابشناسى امام حسن مجتبى (ع)(2)
صلح امام حسن (ع) پرشكوه‏ترين نرمش قهرمانانه تاريخ
صلح عزت آفرين از زبان امام حسن (ع)
اخلاق کریمانه امام حسن مجتبی (ع)

غروب خورشید - ویژه نامه شهادت نبی اکرم (ص)

غروب خورشید


 
بانک صوت و فیلم
     
کاغذ دیواری
       
کارت پستال
 
در سوگ أسوه حسنه (1)
حضرت محمد بن عبد الله‏صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم ، آخرين سفير الهى و بزرگ رهبر جهان اسلام، در سحرگاه روز جمعه 17 ربيع الاول سال 571 ميلادى در مكه مكرمه و در دامن پاك حضرت آمنه، ديده به جهان گشود . آن حضرت كه قبل از تولد، پدر
پيامبر اسلام و شيوه گذر از جامعه جاهلى به جامعه اسلامى(1)
برخى از نظريه پردازان با طرح تئورىهاى خطى بر تقليد از غرب اصرار مى ورزند و برخى ديگر با تإكيد بر الگوهاى غير خطى سعى بر بومى سازى نظريات توسعه دارند. مقاله حاضر ....
ويژگي ها و شايستگى های پيامبر اعظم (ص)
در ميان مقامات اجتماعى، هيچ مقامى ارزشمندتر و در عين حال پيچيده‏تر از منصب رهبرى نيست و تا فردى داراى مجموعه‏اى از كمالات و سجاياى انسانى و محاسن اخلاقى نباشد،...
دل نوشته هایی در سوگ نبی رحمت (ص)(1)
زمان بر اهل خانه می‏گذرد؛ اما چونان خنجری که بر سینه پر دردشان می‏نشیند. آه، یا رسول اللّه‏! حتی دیوارهای کاهگلی من، هیچ‏گاه بانویشان فاطمه علیهاالسلام را این گونه مضطرب و پریشان ...
دانستنی هایی درباره نبی رحمت (ص) و رحلتشان (1)
خاتم الانبیا حضرت محمد بن عبدالله در سال 571 م که مصادف با روز جمعه هفده ربیع‏الاول بود، در مکه چشم به جهان گشودند و در چهل‏سالگی از طرف خداوند متعال به پیامبری برگزیده شدند...
پيامبر اسلام(ص) از ديدگاه گوستاولوبون
«گوستاو لوبون» از جمله خاورپژوهان بلندپايه فرانسوي است كه به سال 1841 ميلادي چشم به جهان گشود و در سال 1931 از دنيا رفت. وي مطالعات گسترده‏اي درباره اسلام و تمدن مسلمانان به ...
پيامبر اسلام و شيوه گذر از جامعه جاهلى به جامعه اسلامى(2)
به تعبير يكى از انديشمندان معاصر در شرح گفتار امام على(علیه السلام) در خطبه 26 نهج البلاغه: دوران جاهليت دورانى است كه مردم در آن دوران, دچار دوگونه نابه سامانى و كمبود بودند....
تأسی به پيامبر اعظم (ص) از منظر مقام معظم رهبری
لزوم تبیین ابعاد شخصیت والای پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) از سوی گویندگان و نویسندگان ذکر نام مقدس پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)و شرح گوشه هائی از زندگی ....
پیامبر رحمت در کلام امام صادق (ع)
در طول تاريخ بشريت، كم تر انسانى وجود دارد كه مانند پيامبراسلام تمام خصوصيات زندگى اش به طور واضح و روشن بيان و ثبت‏شده‏باشد. خداوند متعال در قرآن كريم كتابى كه خود حافظ اوست ....
پيامبر (ص) در آينه فقه
بعثت، هجوم نور به قلب تاريكى است. عاشقان كوى محمد نقد دل را به پاى محبت او نثار مى‏كنند تا صفاى باطن به دست آورند. دل را به چشمه معرفت او مى‏سپارند تا با زلال احكام الهيش زنگار از درون بزدايند.....
پيامبر اكرم (ص) در عهدين
مقدمه خداى سبحان در آيه 157 سوره اعراف چنين فرموده است: «الذين يتبعون الرسول النبى الامى الذي يجدونه مكتوبا عندهم فى التوراة و الانجيل يامرهم بالمعروف و ينهاهم عن المنكر... .»
دل نوشته هایی در سوگ نبی رحمت (ص)(2)
بردباری تو، مرهم زخم‏های دیرینه ما بود، کلامت، شفای دردِ نادانی ما، دست هایت سایه‏بان بی یاوری، و هستی‏ات، بهانه آفرینش ما. و امروز، یارانت تلخ‏ترین جرعه‏ها را از ظرف زمان می‏نوشند
در سوگ اسوه حسنه (2)
او] دفع كننده لشگرهاى باطل و درهم كوبنده شوكت گمراهان است؛ آن گونه كه بار سنگین رسالت را بر دوش كشید و به فرمانت، قیام كرد و به سرعت، در راه خشنودى تو گام برداشت؛
سیره‌ رسول نور(ص) در کلام وحی
رحلت رسول اعظم (ص)
تاريخچه زندگي رسول اكرم (ص)(2)
علم غيب پيامبر اکرم (ص)
حقوق حيوان ها در سيره و سخن پيامبراعظم
حاكميت‏سياسى پيامبر (ص) وسلم در قرآن
خصایص نبی اعظم (ص)
نقش اخلاق در سيره عملى پيامبر اسلام (ص)
تاريخچه زندگي رسول اكرم (ص)(1)
دانستنی هایی درباره نبی رحمت (ص) و رحلتشان (2)
گلچین احادیث نورانی نبوی (ص)
پیامبر اکرم(ص) و وقايع سال دهم هجرت

نظام ولايي از مرزهاي ايران فراتر رفته است

خبرگزاري دانشجويان ايران - زنجان

داوود احمدي نژاد در زنجان:
نظام ولايي از مرزهاي ايران فراتر رفته است
امروز شعار مرگ بر آمریکا، شعار مردم خیلی از کشورها شده است

دبیر کمیته پدافند غیرعامل کشور با بیان اینکه ملت های جهان از رفتار شجاعانه ملت ایران در مقالبه با استکبار الگو گرفته اند، گفت: امروز بی شک دنیا متاثر از ایران اسلامی و مردم آن مي باشد، به گونه اي كه نظام ولایی از مرزهای جمهوری اسلامی ایران فراتر رفته است.

به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) منطقه زنجان، داوود احمدی نژاد در مراسم گرامیداشت سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی در امامزاده سید ابراهیم (ع) زنجان، اظهار كرد: انقلاب اسلامی ایران امروز در جایگاهی رفیع و مقتدر ایستاده و این مهم برای دولت های استکباري، مطلوب نمي باشد، به همين دليل همواره سعی در مقابله با آن دارند.

وی با بيان اينكه ملت باید برای پاسداری و حفاظت از نظام اسلامی، همانند پروانه حول شمع ولایت سوخته تا نظام را مصون نگاه دارند، به تلاش های ناکام دشمنان در طول 30 سال گذشته اشاره کرد و افزود: مردم باید همانند گذشته در همه زمینه ها هوشیار باشند و بدانند که اگر ولایت فقیه نباشد، بدون شک نظام اسلامی نیز وجود نخواهد داشت.

دبیر پدافند غیر عامل کشور، موفقیت و پیروزی های چشمگیر ملت های ستمدیده به ویژه مردم فلسطین و لبنان را ناشی از الهام گیری آنان از ولایت فقیه دانست و یادآور شد: امروز غزه به تنهایی در مقابل خاکریز اسکتبار جهانی ایستاده است.

احمدی نژاد جایگاه کنونی ملت ایران را جایگاهی ارزشمند، تاثیرگذار و مقتدر در سطح بین المللی دانست و با یادآوری موفقیتهای تاریخی ملت ایران در طول پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ادامه داد: ملت بزرگ ایران در طول سه دهه گذشته از تاریخ انقلاب اسلامی با اتکا به نیروی ایمان و آراستگی به زیور تقوا و رهبری حکیمانه حضرت امام (ره) و تاسی از فرامین مقام معظم رهبری همه نقشه های دشمنان را بر هم زده است.

وی با تاکید بر اینکه استکبار از گرایش ملت های جهان و گسترش و صدور انقلاب اسلامی ایران در هراس است، تصريح كرد: امروز انقلاب اسلامی برای آزادیخواهان دنیا مایه امید و برای ستمگران و ظالمین موجب نا امیدی شده است.

دبیر پدافند غیرعامل کشور با اشاره به معادلات جهانی و شکست توطئه ها و برنامه ها و توطئه های استکبار جهانی بر علیه ملت ایران، افزود: امروز استکبار جهانی و در راس آن آمریکا از اریکه قدرت پایین آمده و شعار مرگ بر آمریکای ملت ایران، شعار مردم خیلی از کشورها شده است.

اين مقام مسئول با تاکید بر اینکه بزرگترین منافع کشور، نظام ولایی است، تاکید کرد: اگر گوش به فرمان مقام عظمای ولایت باشیم، همه توطئه های استکبار دفع خواهد شد. زيرا دفاع از ولایت فقیه به عنوان بزرگترین پدافند غیر عامل در کشور مي باشد و ولایت پذیری، جامعه را از هر گونه توطئه دشمنان مصون نگه می دارد.

وي ولایت فقیه را یکی از عوامل بازدارنده و استراتژیک در مقابل تهدیدهای دشمنان عنوان کرد و افزود: مردم و مسوولان جامعه باید دل در گرو این رکن رکین نظام داشته باشند تا از هرگونه گزندی مصون بمانند.

دبیر پدافند غیرعلامل کشور با تاکید بر اینکه آمریکا و انگلیس در زمان شکل گیری اسرائیل به دنبال ایجاد و پیاده کردن متحد و کشورهای مدافع برای اسرائیل در جهان بودند، تاکید کرد: امروز به برکت نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، موج مخالفت با اسرائیل و موج حمایت از فلسطین گسترش یافته است.

حضور حماسي مردم زنجان در راه پيمايي يوم الله 22 بهمن

حضور حماسي مردم زنجان در راه پيمايي يوم الله 22 بهمنخبرگزاري دانشجويان ايران - زنجان

مردم انقلابي و ولايت‌مدار زنجان، امروز با حضور گسترده خود در راهپيمايي يوم‌الله 22 بهمن حماسه اي ديگر آفريدند و بار ديگر با آرمان هاي امام خميني (ره) شهداي انقلاب اسلامي تجديد ميثاق كردند.


به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) منطقه زنجان، راهپيمايي يوم‌الله 22 بهمن در شهر زنجان از ساعت 10 صبح آغاز و راهپيمان حركت خود را از چهار راه اميركبير به سمت بلوار آزادي آغاز نمودند.


شرکت کنندگان در اين راهپيمايي عظيم و باشکوه با حمل پلاکاردهايي با شعارهاي مختلف در حمايت از نظام جمهوري اسلامي و خدمتگزاران اين نظام ، برعزم و اراده خود در دفاع از دستاوردهاي انقلاب اسلامي و مقام معظم رهبري تاکيد کردند.


مردم زنجان با شعارهاي مرگ بر آمريكا، مرگ بر اسرائيل، مرگ بر منافق، هم غزه هم لبنان جانم فداي ايران، خامنه اي خميني ديگر است، ولايتش ولايت حيدر است و شعار «زنجانيلار قانورر انقلابا جانورر» بار ديگر حمايت خود را از انقلاب، نظام و رهبر معظم انقلاب به نمايش گذاشتند.


در اين راهپيمايي 1357 نفر از دانش آموزان زنجاني نيز به ياد سالروز پيروزي انقلاب اسلامي ايران در سال 57، سرود "خميني اي امام " را سردادند.


سخنران اين مراسم حجت‌الاسلام‌ والمسلمين "محمدجعفر منتظري" رييس ديوان عدالت اداري کشور بود.


در پايان راهپيمايي باشکوه مردم زنجان، بيانيه شوراي هماهنگي تبليغات اسلامي در 10بند قرائت و با فريادهاي "الله اکبر" راهپيمايان تاييد شد.

در بخشي از اين بيانيه تاکيد شده است: ملت ايران بار ديگر بر پيمان ناگسستني خود با امام به عرش سفر کرده ي خود، بنيانگذار جمهوري اسلامي حضرت امام خميني (ره)، آرمانهاي شهيدان و بيعت دشمن شکن خود با رهبر فرزانه انقلاب اسلامي تاکيد کرده و با تاسي از امام بزرگوار حفظ نظام را بزرگترين واجب و حمايت از ولايت فقيه را که نماد اسلاميت و جمهوريت و ضامن سلامت هميشگي نظام اسلامي است فصل الخطاب نهايي و محور وحدت ملت در همه زمينه ها مي داند.

در اين بيانيه همچنين آورده شده است: ملت ايران، انگيزه الهي، وحدت، همدلي، اعتماد به نفس و انسجام ملي را سرمايه بزرگ پيروزي و سرافرازي خود ميداند و مخدوش کردن وحدت کلمه ملت را از سوي هرکس و با هر شعار لفظي و عملي خدمت به بيگانگان و خيانت به آرمانهاي امام راحل، ملت و مملکت برمي شمارد و بر ضرورت حفظ وحدت و اتحاد حول محور ولايت و رهبري تاکيد مي کند.


بر اساس گزارش‌هاي رسيده از خبرنگاران ايسنا، مراسم راهپيمايي يوم‌الله 22 بهمن در ديگر شهرها و بخش‌هاي استان زنجان نيز با شکوه خاصي برگزار شد.

ادامه نوشته

گزارش تصويري از راهپيمايي يوم الله ۲۲ بهمن در زنجان

گزارش تصويري از راهپيمايي يوم الله ۲۲ بهمن در زنجان

گزارش تصويري از راهپيمايي يوم الله ۲۲ بهمن در زنجان

گزارش تصويري از راهپيمايي يوم الله ۲۲ بهمن در زنجان

گزارش تصويري از راهپيمايي يوم الله ۲۲ بهمن در زنجان

گزارش تصويري از راهپيمايي يوم الله ۲۲ بهمن در زنجان

گزارش تصويري از راهپيمايي يوم الله ۲۲ بهمن در زنجان

گزارش تصويري از راهپيمايي يوم الله ۲۲ بهمن در زنجان

گزارش تصويري از راهپيمايي يوم الله ۲۲ بهمن در زنجان

گزارش تصويري از راهپيمايي يوم الله ۲۲ بهمن در زنجان

گزارش تصويري از راهپيمايي يوم الله ۲۲ بهمن در زنجان

گزارش تصويري از راهپيمايي يوم الله ۲۲ بهمن در زنجان

گزارش تصويري از راهپيمايي يوم الله ۲۲ بهمن در زنجان

موسوي با پوشش پارچه‌اي از محل راهپيمايي گريخت

به گزارش خبرنگار سياسي خبرگزاري فارس، ميرحسين موسوي ساعت 11 امروز به قصد شركت در راهپيمايي 22 بهمن از خيابان رودكي عازم راهپيمايي بود كه پس از مشاهده حضور ميليوني مردم به سمت يكي از كوچه‌هاي اين خيابان به نام بن‌بست مصطفي رفته و در يکي از کوچه هاي اين خيابان متواري و پنهان شد.
برپايه اين گزارش وي تا ساعت دو و نيم بعد از ظهر امروز خود را در اين منزل پنهان كرد. تيم حفاظتي وي پس از مشاهده خلوتي خيابان‌ها و عدم حضور مردم او را تحت مراقبت شديد با پوشش پارچه اي از كوچه خارج كرده و سوار برخودروها به سرعت منطقه را ترك كردند.

ازدواج و طلاق هويدا (2)

ازدواج و طلاق هويدا (2)
ازدواج و طلاق هويدا (2)

نویسنده : ابراهيم ذوالفقاری




روايتي از شب ازدواج اين دو ـ كه حاكي از مصلحت انديشي ظاهري اين ازدواج است ـ به شرح زير است:
«حال و هواي ليلا را مي‌توان در يكي از تصاوير آن شب سراغ كرد. كنار هويدا نشسته بود و او دستش را به دور بازوان ليلا گذاشته بود. اما ليلا انگار به حركتي ظريف مي‌خواست خود را از آغوش هويدا بيرون بكشد. لباس بي‌آستين زيبايي به تن و كفش‌هاي پاشنه بلند به پا داشت. سيگاري در يك دست و جام شرابي در دست ديگرش بود.» 7
ملكه وثوق‌ به عنوان هديه ازدواج از محل ارثي كه از پدرش ـ وثوق‌الدوله ـ به او رسيده بود، خانه‌اي را به عروس و داماد بخشيد.
سه ماه بعد از اين ازدواج، راننده نظام‌‌الدين امامي، كه ملكه وثوق‌ و ليلا امامي را به آرايشگاه مي‌برد، اظهارات ليلا را به شرح زير، نقل كرد كه به ساواك رسيد:
من نمي‌دانم چه بگويم. نظام امامي مي‌گويد: با وجود اينكه آقاي هويدا داماد من است، ولي من در تمام عمر، نخست‌وزيري از اين بي‌مصرف ‌تر نديده‌ام و نمي‌دانم چرا شاهنشاه به ديدن چنين شخصي مي‌آيند. خانم نخست ‌وزير گفت: اين هم يك جورش است كه شاهنشاه به اشخاص بي‌عرضه احترام مي‌گذارند.» 8
از اين اظهارات هم مي‌‌توان به ميزان علاقه ليلا امامي به شوهرش واقف شد. البته بايد پذيرفت كه اميرعباس هويدا زيرك ‌تر از آن بود كه كسي مانند ليلا امامي، بتواند از اميال دروني او مطلع گردد. كما اينكه خود او در گفتگوي سال 1999 با ميلاني اِقرار كرده است كه:
«هرگز نمي‌شد فهميد در درون او چه مي‌گذرد آدمي تودار بود. »9
در اين موقع، ازدواج نخست‌وزير 47 ساله با ليلا امامي 34 ساله، سوژه بسياري از نشريات بود كه در اين ميان، نشريه توفيق ـ كه در آن زمان يكه‌تاز صحنه طنز ايران محسوب مي‌شد ـ بيشتر از همه به آن مي‌پرداخت.
بهرام شاهرخ ـ رئيس خبرگزاري آلمان در ايران ـ معتقد بود:
«مدتي است روزنامه توفيق كه ارگان سازمان امنيت است و در يكي از ساختمان‌هاي سازمان امنيت اتاق دارد سخت با مسخره و استهزاء به هويدا و زنش حمله مي‌كند و اين دستور سازمان امنيت است كه هويدا را تضعيف كند.» 10
شايد براي همين بود كه در موقعي كه تصميم گرفته شد تا برخي از نشريات به دليل نداشتن تيراژ مناسب، تعطيل شوند، نشريه توفيق هم در بين آنها جا زده شد و تعطيل گرديد. در اين تعطيلي، برادران توفيق، «بيش از هر كس هويدا را مسئول بسته شدن توفيق مي‌دانستند. به همين خاطر هم در وزارت دادگستري دوران شاه، عليه او اقامه دعوا كردند.» 11
اين در حالي بود كه اميرعباس هويدا در مقام نخست‌وزيري به رتق و فتق امور اقوام همسرش نيز، مشغول بود. سناتور علي دشتي، در اين باره، مي‌گويد:
«ماندن آقاي هويدا در پست نخست‌وزيري براي برادران مرحوم جمال امامي [عموي ليلا] نافع بود، زيرا آقاي هويدا اقدامي نموده كه دولت يك صد و هشتاد هزار تومان قرض‌هاي جمال امامي را پرداخت نمايد و دو عمل ديگر هم با نظر شاهنشاه آريامهر انجام داده است كه بعداً به شما خواهم گفت.» 12
اينك ليلا امامي، همسر نخست‌وزير و در سفرهاي رسمي همراه او بود. سفر ده روزه هويدا به مسكو در تيرماه سا ل1346، يكي از اين سفرها بود و در حالي كه در همين سال، سفارت امريكا در تهران، مقدمات سفر او و همسرش را به امريكا مهيا مي‌‌كرد، در تهران شايعه سوءقصد عليه او، نقل بعضي محافل سياسي و مطبوعاتي بود.
ساواك اين شايعه را تكذيب كرد و احتمال داد:
«بروز اين شايعه، به علت اختلاف و نزاعي بوده كه چندي قبل، بين باغبان و راننده آقاي نخست‌وزير در منزل ايشان، واقع گرديده است.» 13
عباس ميلاني به نقل از همسر نخست‌وزير، در اين باره مي‌نويسد:
«يكي از اولين ريشه‌هاي تنش ليلا با هويدا، وجود و رفتار مأموران نخست‌وزير بود. در نخستين سال صدارت هويدا يكي از اين مأموران به سهو، باغباني را كه سال‌ها در منزل خانواده ليلا كار مي‌‌كرد، به ضرب گلوله به هلاكت رساند. از همان زمان ليلا به وجود محافظان در درون خانه اعتراض داشت.» 14
در آذرماه 1346، سفارت امريكا در ايران، تلگرافي به وزارت امور خارجه آن كشور فرستاد و توصيه كرد كه «اميرعباس هويدا را براي يك سفر رسمي به آمريكا دعوت كنيد.» در نامه‌ي سفارت آمده بود كه:
«سرشت روابط ايران و امريكا در حال دگرگوني‌‌هاي مهمي است ... هويدا سخت راغب ديدار از امريكا است.. او قاعدتاً در سال‌هاي آينده كماكان چهره مهمي در عرصه سياست ايران خواهد بود و به همين خاطر، چنين سفري روابط ما را با شخص او حسنه و مستحكم خواهد كرد.» 15
در تمهيدات و تحليل‌هايي كه پيرامون علت اين سفر انديشيده شد، زندگي نامه كوتاه و دقيقي هم درباره يك‌يك همراهان هويدا در اختيار جانسون ـ رئيس جمهوري وقت امريكا ـ گذاشته شد. در اين گزارش‌ها درباره ليلا امامي آمده است:
«او از نسل جديد زنان يكسره آزاد و غرب گراي ايراني است. تيزهوش است و فعال و اهل بحث و جدال. اراده‌اي سخت استوار دارد. پايبند سنت نيست. از آنچه در جهان مي‌گذرد، مطلع است. به سرعت نظرات قاطع پيدا مي‌كند و گاه حتي به نظر اهل جدل مي‌‌آيد. خانم هويدا گاه در عين حال سخت عصبي و كم حوصله جلوه مي‌كند. آداب و مناسك رسمي را بر نمي‌تابد و از مهماني‌ها و مراسم رسمي كه اغلب هم در آن اتفاقي نمي‌افتد بيزار است. خانم هويدا سيگار وينستون مي‌كشد و مشروب مورد علاقه‌اش ويسكي است.» 16
اين سفر در انتهاي دوره رياست جمهوري ليندون جانسون،‌ انجام شد.
نمونه‌هاي ديگري كه ليلا امامي به همراه نخست‌وزير در مراسم رسمي شركت داشت، به شرح زير است:
ـ شركت در مراسم ايستگاه آزمايشي برنج در قريه وليسر از توابع شهرستان رودسر و عبور از مقابل صف استقبال كنندگان17
ـ بازديد از اردوي جوانان كرج و عزيمت به قزوين و مهماني خصوصي در روستاي شخصي مهندس شيباني، استاد دانشكده كشاورزي كرج.18
ـ شركت در جشن آغاز سال تحصيلي دانشگاه در اصفهان به همراه فاطمه پهلوي و شاهقلي19
ـ شركت در مراسم حزب مردم به مناسبت ششم بهمن در سينما ونك. در اين مراسم، هويدا با فاطمه پهلوي و ليلا امامي با دكتر شاهقلي مي‌رقصيدند. 20
ـ سفر به بيرجند به دعوت اسدالله علم به همراه خاندان پهلوي. 21
در اين بين، بازديدهاي خصوصي ليلا امامي و هويدا از كشورهاي مختلف نيز در دستور كار قرار داشت.
در دي‌ماه 1348، به بهانه كسالت ليلا امامي، به انگلستان رفتند. اسدالله علم در يادداشت‌هاي خود در اين باره نوشته است:
«ديشب نخست‌وزير از لندن از راه مسكو برگشته و مي‌گفت: چه احترام و اعتمادي هر دو طرف به ما دارند. (نخست‌وزير به علت كسالت همسرش به لندن رفته بود، با ويلسن نخست‌وزير انگليس [در لندن] و كاسيگين نخست‌وزير شوروي در فرودگاه مسكو، ملاقات كرده است.» 22
و در دي‌ماه 1349، خبرگزاري فرانسه، گزارش داد:
«آقاي اميرعباس هويدا نخست‌وزير ايران كه روز چهارم ژانويه، براي يك بازديد خصوصي وارد پاريس شده با مقامات فرانسوي، ملاقات‌هاي خصوصي انجام خواهد داد. ولي هنوز مقامات فرانسوي، پيرامون اين موضوع اطلاعي نداده‌‌اند ... سفارت ايران نيز از دادن هر گونه توضيحي درباره اين ملاقات خودداري مي‌كند و فقط گفته مي‌شود كه: مسافرت آقاي هويدا با بانو كاملاً خصوصي است.» 23
ظاهراً اين آخرين سفر هويدا و ليلا امامي بود. در اين موقع تنش در زندگي اين دو، روزافزون شده بود.
بدخلقي‌هاي ليلا كه در مصرف مشروبات الكلي هم افراط مي‌كرد، بيش از پيش بود. اين براي اولين بار نبود كه اين زندگي در حال فروپاشي بود، بلكه در طول سال‌هاي زندگي مشترك هويدا و ليلا چندين بار به طور موقت از يكديگر جدا شده بودند و در هر مورد هويدا به منزل مادرش نقل مكان كرده بود‌ ولي اين دفعه، ليلا امامي، همانطور كه بي مقدمه، تقاضاي عروسي كرده بود، تقاضاي طلاق كرد و از قضا، هويدا هم، همانگونه كه در پاسخ به درخواست او به ازدواج مقاومتي نكرد، اين بار هم، هيچ مقاومتي از خود نشان نداد. چمدان لباس‌هايش را برداشت و منزل ليلا را ترك كرد.
گزارش اين جدايي در اسناد ساواك، به شرح زير است:
«در تاريخ 4/5/50 وزير دادگستري، شيخ بهاءالدين مهدوي را كه داراي دفتر ازدواج و طلاق مي‌باشد، به دادگستري احضار و به وي گفته است كه: آقاي نخست‌وزير قصد دارد همسرش را طلاق بدهد. شما دفتر را بنويسيد و براي امضاء به منزل ايشان ببريد. كه به همين ترتيب عمل و در تاريخ مذكور آقاي اميرعباس هويدا با همسرش متاركه نمود.» 24
اين متاركه، داراي بازتاب‌هاي متفاوتي بود كه در اين جا، بدون هيچ‌گونه اظهار نظر به نقل برخي از آن‌ها كه در گزارشات ساواك، گردآوري شده است، مي‌پردازيم:
1ـ «در اين دو روزه، موضوع جدايي آقاي هويدا از همسرشان سوژه جالبي را به دست مردم داده است. صرف‌نظر از اينكه شايعات مختلفي درباره عدم توانايي انجام وظايف زناشويي هويدا مطرح است، موضوع ديگري كه مورد توجه است اين است كه عده‌‌اي ... مي‌گفتند: علت طلاق دادن آقاي هويدا اين بود كه خانمشان از موقعيت خود سوءاستفاده‌هاي كلاني كرده و با خريد زمين‌هاي زياد و همچنين گرفتن حق حساب از مقاطعه كاران و اشخاص متمول، كار آنان را در دستگاه‌هاي دولت انجام مي‌داده كه اين وضع، باعث عدم رضايت كلي شده و باعث گرديده كه اين جدايي حاصل شود.» 25
2ـ «ايرج يميني، كارمند شركت نفت، اظهار داشت:
هويدا همسرش را به خاطر اينكه شاه به او دستور داده بود، طلاق داد. چون زن منصور، نخست‌وزير اسبق در اروپا عليه دستگاه كار مي‌كند و عنوان نموده كه شوهرش را به دستور شاه كشته‌اند و شاه احتياط كرده كه مبادا همسر هويدا، اقداماتي عليه او در ايران انجام دهد.» 26
3ـ «حاج كريم بخش سعيدي، عضو فراكسيون پارلماني حزب مردم در يك صحبت خصوصي درباره علت جدايي آقاي هويدا و همسرش اظهار داشت:
«در مسافرتي كه نخست‌وزير به اتفاق همسرش به شاهرود رفته بود، در آنجا با زن بانفوذي به نام لقاءالدوله كه فاميل هويدا نيز هست، ملاقات و به انجام امور مملكتي مي‌پردازد. پس از ورود و اتمام تشريفات دولتي، هويدا به خانم ليلا مي‌گويد: تو در منزل لقاءالدوله بمان، چون من بايد با مقامات محلي ملاقات كنم و شام را نزد آنها باشم. موقع خوابيدن نزد شما خواهم آمد. پاسي از شب گذشته، از آمدن آقاي هويدا خبري نمي‌شود و خانم هويدا به بهانه گردش در شهر از خانه لقاءالدوله خارج و به خانه فرماندار شاهرود مي‌رود، چون مأمورين گارد او را مي‌شناخته‌اند، طبعاً مانع نمي‌شوند و خانم هويدا سر زده وارد اطاقي كه نخست‌وزير در آنجا استراحت مي‌كرده است، مي‌شود ولي با كمال تعجب مشاهده مي‌كند كه هويدا با يك پسر بچه كه از قرار معلوم به وسيله فرماندار براي او آورده شده، مشغول لواط مي‌باشد. مشاهده اين منظره باعث ناراحتي شديدي براي خانم هويدا مي‌شود و بلافاصله منزل را ترك و در تهران از هويدا تقاضاي طلاق مي‌‌كند.
نظريه شنبه: با اينكه صحت و سقم اين داستان معين نيست ولي از نظر اينكه اين اظهارات را يك نماينده مجلس شوراي ملي درباره طلاق نخست‌وزير نموده و امكان دارد در جاهاي ديگر نيز بازگو شود، بسيار مهم مي‌باشد.» 27
4 ـ سندي ديگر از حاكي است:
«... خانم ليلا امامي چون دفعتاً وارد منزل مي‌شود، ملاحظه مي‌كند كه آقاي برهمن، فرماندار كل سابق سمنان، با آقاي نخست‌وزير، مشغول عمليات بوده است، روي اين اصل، ايشان تقاضاي طلاق نموده است.»‌28
5ـ اميراسدالله علم، خطاب به محمدرضا پهلوي:
«تمام رؤسا و مردان بزرگ ناچار بايد يك سرگرمي كامل داشته باشند كه به نظر من فقط از راه زن ميسر است و گرنه ممكن است بي‌رحم هم بشوند. به اين جهت من خيال مي‌كنم، هويدا نخست‌وزير كه عنين است، بايد باطناً مرد خطرناكي باشد. فرمودند:
نمي‌دانم ولي خودش را با كارها بسيار مشغول مي‌دارد.
عرض كردم: اين خطر بزرگتري است، زيرا فقط حسّ جاه‌طلبي اين نقيصه او را جبران مي‌كند و براي جاه‌طلبي، انسان مي‌تواند همه كاري بكند و مي‌كند.» 29
6ـ «در مورد خصوصيات اخلاقي آقاي هويدا نخست‌وزير، موارد زير را اعلام مي‌دارد:
... تعدادي عقيده دارند كه ايشان انحراف جنسي دارد و بعضاً افراد نزديك به ايشان، به طور ضمني گاهگاهي موضوع را تأييد مي‌نمايند. مضافاً در نخست‌وزيري شايع بود كه خانم هويدا روابط جنسي نزديك با آقاي پرويز راجي، مشاور مخصوص نخست‌وزير و سفير شاهنشاه آريامهر داشته است.» 30
اميرعباس هويدا چند سال قبل از ازدواج رسمي، با ليلا امامي حشر و نشر داشت و پس از طلاق هم، تا پايان عمر، با او بود و حتي در تعطيلات تابستاني او را به سفرهاي خارجي مي‌برد. از آن جمله است: سفر به يكي از جزاير يونان در اولين هفته مرداد 1356، كه عباسعلي خلعتبري و همسرش نيز، همراه او بودند. 31
در سال 1355، ليلا امامي، گلخانه مدرني در كرج تأسيس كرد كه نام آنرا «سامان گل» گذاشت. در گزارشي كه پيرامون اين موضوع تهيه شد، آمده است:
«به طور كلي تأسيسات ساختمان و وسايل مربوط به آن، بدون گمرك و به عنوان نخست‌وزير وارد شده و از نظر فني و غيره نيز، كليه پرسنل فني نخست‌وزيري، بخصوص آقاي مصطفي بهرامي تكنسين برق، در هفته دو الي سه روز در گلخانه خانم مزبور، انجام وظيفه مي‌نمايد. قسمت عمده فعاليت‌‌هاي گلخانه، با نيروي انساني و بودجه نخست‌وزيري اداره و هدايت مي‌شود. در حالي كه خانم امامي هر سبد گل را از 400 الي 1500 تومان به نخست‌وزيري مي‌فروشد و در ايام نوروز و كريسمس، متجاوز از /000/350 تومان پول گل به ايشان پرداخت مي‌شود ... ضمناً يك اتومبيل بنز 280 با دو نفر راننده نخست‌وزير، در اختيار ايشان قرار داد.»‌32
اين گزارش براي تحقيق بيشتر به اداره كل نهم ساواك ارسال شد33 كه اداره كل نهم در پاسخ نوشت:
«مفاد اطلاعيه واصله مورد تاييد واقع شده و اشعار مي‌دارد: با توجه به اينكه در حال حاضر روابط نامبرده با آقاي نخست‌وزير حسنه مي‌باشد و غالباً با هم به سر مي‌برند، به دستور آقاي هويدا كليه مايحتاج منزل و همچين وسايل فني و غير فني گلخانه سامان خانم امامي واقع در كرج كه جديدترين گلخانه پيش ساخته و مجهز به مدرن‌ترين دستگاه‌‌ها است، از طريق نخست‌وزيري از داخل و خارج تهيه و وجه آن از بودجه محرمانه آقاي نخست‌وزير پرداخت مي‌شود و آقاي نخست‌وزير علاوه بر تامين گل موردنياز نخست‌وزيري خريد آن را به دوستان و آشنايان خود نيز، توصيه كرده است و خانم امامي از اين راه سود زيادي مي‌برد.» 34
پس از آنكه اين گزارش، توسط اداره كل نهم، تأييد شد، گزارش كامل آن، براي نصيري ـ رئيس وقت ساواك ـ ارسال گرديد، كه نصيري در ذيل آن نوشت:
«درست است كه از هم جدا شده‌اند ولي مثل آنكه زن و شوهر هستند. در هزينه‌هاي يك نخست‌وزير براي خانمش، اين جزئي، قابل بحث نيست.»35
پایان.

پي نوشت :

7. معمای هویدا، ص 235.
8. آرشيو سند 17531/20 هـ 5، 5/8/45، البته نظام‌الدين امامي، در معرض انتقادات هم قرار داشت. از جمله اينكه، روزي يكي از بازرسان كل كشور، به او گفت: «باز خدا رحمت كند داماد سابقت مرحوم منصور را كه خيلي به كار مملكت وارد بود و اشخاص را خوب مي‌شناخت و بد و خوب را تشخيص مي‌داد، ولي اين آقاي هويدا هيچ سر از كار مملكت در نمي‌آورد. مگر كار مملكت هم بچه بازي است. تمام افراد لايق را از كار بركنار و به جاي آنها يك مشت بچه را گمارده است.»
«سند 25971/20 هـ 5، 29/10/45».
9. معماي هويدا، ص 263.
10. آرشيو، سند 22720/هـ 7، 24/9/45.
11. معماي هويدا، ص 333.
12. آرشيو، سند 27204/20 هـ 5، 10/11/45.
13. همان 27069، 4/9/46 و 23920/20 هـ 7، 21/8/46.
14. معماي هويدا، ص 328.
15. همان، ص 299.
16. همان، ص 300.
17. آرشيو، سند 10078/1 هـ، 24/5/47.
18. همان، بدون شماره، 25/5/47.
19. همان، 406، 31/6/48.
20. اميرعباس هويدا به روايت اسناد ساواك، ج 2، ص 36.
21. يادداشت‌هاي اسدالله علم، سه شنبه 7/7/49 تا شنبه 25/7/49.
22. همان، دوشنبه 1/10/48، البته روزنامه‌‌ها نوشتند: «نخست‌وزير در حال بازگشت از اروپا، در مسكو، مدت 90 دقيقه با كاسيگين نخست‌وزير شوروي مذاكره كرد.» «روزشمار تاريخ ايران، ج 2، ص 236».
23. امبرعباس هويدا به روايت اسناد ساواك، ج 2، ص 135.
24. آرشيو، سند 10195/20 هـ 12، 5/5/1350.
25. همان، 26333/20 هـ 22، 10/5/1350.
26. همان، 12427/20 هـ 12، 15/7/1350.
27. همان، 23550/20 هـ 21، 30/8/1350.
28. همان، 28298/20 هـ 22، 2/11/1350.
ايرج برهمن: متولد 1315 كرمانشاه و دكتراي پزشكي داشت. و مدتي هم رئيس دفتر نخست‌وزير بود. سوءاستفاده‌هاي مالي فراواني داشت و ساواك در مورد او نوشت: «نامبرده و همسرش پاي بند عفت نيستند و در اين باره شايعات زيادي در افواه وجود دارد كه مورد تأييد مي‌باشد. ضمناً مشاراليه در مجالس قمار شركت داشته و گزارشات زيادي مبني بر شب زنده‌داري، روابط نامشروع، مي‌خوارگي و قماربازي وي به ساواك سمنان ارسال شده است.» « اميرعباس هويدا به روايت اسناد ساواك ، ج 2، ص 246».
29. يادداشت‌هاي علم، دوشنبه 16/4/54.
30. آرشيو، سند 68770/20 هـ 22، 31/6/54.
31. معماي هويدا، ص 377.
32. آرشيو، سند، 62369/20 هـ 22، 20/10/35 [55].
33. همان، 4123/342، 12/11/35 [55].
34. همان، 20558/932، 18/11/35 [55].
35. همان، گزارش مورخه 30/11/35 [55].

منبع:كتاب «قصه هويدا»،مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي

پشت پرده دربار

پشت پرده دربار
پشت پرده دربار






در سالهاي حكومت محمد‌رضا پهلوي، دربار و رويدادها و زد و بندهاي نامشروع آن از منابع اصلي ترويج مفاسد اخلاقي در جامعه ايران بود. رخدادهائي كه در اين نوشتار اشاره مي‌شود گوشه‌هاي كوچكي از اين مفاسد را از زبان دست‌اندركاران آن رژيم به تصوير مي‌كشد:
فريدون هويدا ـ برادر اميرعباس هويدا ـ سفير شاه در سازمان ملل در كتاب خاطرات خود تحت عنوان سقوط شاه (صفحات 94 تا 97) مي‌نويسد:
يكي از مسائل حيرت‌انگيز براي مردم ايران، دخالتهاي دربار شاه در امور مربوط به مواد مخدر بود. به «محمود‌رضا» يكي از برادران شاه اجازه داده شده بود در امر كشت ترياك و و فروش محصول آن فعاليت داشته باشد و آن‌طور كه مردم تهران نقل مي‌كردند همه ساله محمود‌رضا به بهانه اينكه محصول ترياك خوب نبوده، مقدار زيادي از ترياكهاي به دست آمده را براي خود نگه مي‌داشت و بعداً آن را به قيمت هنگفت در بازار سياه به فروش مي‌رساند.
مردم همچنين رسوايي سال 1972 [1351] توسط يكي از اطرافيان شاه به نام «امير‌هوشنگ دولو»را كه در سوئيس اتفاق افتاده فراموش نمي‌كردند. و نيز مي‌دانستند كه شاه اين شخص را پس از دستگيريش به خاطر قاچاق موادمخدر در سوئيس با ضمانت خود از زندان بيرون آورد و يكسره به فرودگاه زوريخ برد، و از آنجا در حالي كه مأموران پليس ناظر فرار زنداني از كشورشان بودند ـ‌ ‌ولي به خاطر حضور شاه كاري از دستشان بر نمي‌آمد‌ ـ او را به هواپيماي آماده پرواز نشاند و از سوئيس خارج كرد.
اين ماجرا گرچه در سوئيس و مطبوعات اروپايي انعكاس وسيع يافت، ولي همان زمان به خاطر سانسور خبري ايران كسي در داخل كشور از ماوقع مطلع نشد، تا آنكه پس از مدتي جريان واقعه دهان به دهان به گوش همه رسيد و مردم را از اين مسأله حيرت‌زده كرد كه چطور قاچاقچي‌هاي خرده‌پاي بدبخت به دستور شاه تيرباران مي‌شوند، ولي همين شاه دوست خود را كه به جرم قاچاق موادمخدر در سوئيس بازداشت شده از محاكمه و زندان مي‌رهاند؟!
راجع به «اميرهوشنگ دولو» نيز گفتني است كه او تا چند ماه خود را از نظرها پنهان كرد. ولي بعد از آن بار ديگر به دربار آفتابي شد و كارهاي سابق خويش را از سرگرفت.
در ميان اطرافيان خانواده سلطنت كم و بيش افراد ترياكي وجود داشتند، ولي چون ترياك كشيدن اين عده در دربار، بعضي اوقات سبب ناراحتي شاه مي‌شد، آنها ناچار برنامه خود را براي مدتي به جاي ديگر منتقل مي‌كردند، تا آنگاه كه خشم شاه فرونشيند و بتوانند دوباره بساط دود و دم خود رادر دربار براه بياندازند.
اكثر اعضاي خانواده سلطنت و مقامات سطح بالاي كشور به گونه‌اي زندگي مي‌كردند كه حداقل مي‌توان گفت روش آنها نه تناسبي با دستورات مذهب رسمي كشور داشت و نه قابل تطبيق با اصول اخلاقي بود.
شاه به تحريك اميراسدالله علم (وزير دربار) و مفت‌خورهايي كه علم را در محاصره داشتند، دستور داد چند كازينوي قمار و تفريحگاه در ايران احداث شود. علت آن هم چنين توجيه شد كه: وجود اينگونه مراكز براي جلب شيوخ ثروتمند خليج [فارس] لازم است و براي احداث آنها هم انگيزه‌هاي سياسي و اقتصادي بيشتر مد‌نظر قرار دارد.
به دنبال اين دستور، انواع و اقسام قمارخانه در شهرهاي مختلف كشور ظاهر شد، كه در اكثر آنها نيز اعضاي خانواده شاه به نحوي مشاركت داشتند. پس از چندي، جزيره كيش هم با خرج مبالغ هنگفت و اختلاس از خزانه مملكت تبديل به تفريحگاهي شد كه ميلياردرها بتوانند از آن براي گذراندن دوره تعطيلات خود استفاده كنند و چنين شايع بود كه شركت هواپيمائي ايرفرانس در پروازهائي كه با هواپيماي كنكورد به اين جزيره دارد هميشه تعدادي زنان برچين شده از سوي «مادام كلود» معروفه را از پاريس به كيش مي‌آورد.
با توجه به اينكه اسلام، صرف الكل و قماربازي را تحريم كرده، طبيعي است كه دست‌زدن به اقداماتي نظير تأسيس قمارخانه و تفريحگاههايي مثل كيش مي‌توانست صدمات فراواني به وجهه شاه و خانواده سلطنتي در بين مردم ايران وارد آورد و در اين مورد شايعه‌اي نيز بر سر زبانها بود كه والاحضرت‌ اشرف مبالغ هنگفتي را در يكي از كازينوهاي خارجي باخته است. بعضي‌ها هم مي‌گفتند كه والاحضرت شمس از اسلام روگردانده و به مذهب كاتوليك گرويده است.
***
پرويز راجي آخرين سفير شاه در لندن دركتاب خاطرات خود به نام «خدمتگزار تخت طاووس» (چاپ 1340، ص 40) مي‌نويسد:
امشب (25 آذر 1355) شام ميهمان لرد «وايدن فلد» بودم، كه در منزل او جمعي از دوستان انگليسي هم حضور داشتند.
خانم «ميلفورد ـ هاون» كه از ميهمانان بود، تعريف مي‌كرد: چند سال قبل در ضيافت شام سفارت ايران كه به افتخار ورود هويدا نخست‌‌وزير برپا بود شركت داشت و هويدا را مردي يافت كه در او جاذبه‌ي چنداني براي جلب زنان ديده نمي‌شود. و بعد هم اضافه كرد: «به نظر من اينطور رسيد كه رفتار هويدا مي‌تواند بيشتر مورد توجه مردان قرار بگيرد!». كه چون با گفتن اين حرف،‌ حالت ناخوشايندي بر مجلس حكمفرما شد،‌ من بلافاصله به جوابگوئي برخاستم و گفتم: «گرچه هويدا مردي نيست كه چشمش به دنبال زنها باشد‌، ولي اطمينان دارم كه او انحراف ادعائي شما را ندارد.»
خانم «ميلفورد ـ هاون» پرسيد: «شما از كجا به اين موضوع پي برده‌ايد؟» و موقعي كه جواب دادم: «براي اينكه حدود 12 سال زير دستش كار مي‌كردم»، او بلافاصله آهي كشيد و من واقعاً نفهميدم كه آيا توانسته‌ام او را متوجه طبيعي بودن هويدا بكنم يا نه؟ (!)
***
«ويليام شوكراس» در كتاب «آخرين سفر شاه» (ص 122 و 123) وضع سفارت ايران در واشنگتن در زمان شاه و سفير او يعني اردشير زاهدي را چنين تشريح مي‌كند:
«... هميشه به پنجره‌هاي سفارت ايران در واشنگتن، قوطي‌هاي خاويار و بطري‌هاي شامپاين و بسته‌هاي كادو آويخته بود و تمام شهر به او تملق مي‌گفتند تا اين كه انقلاب، همه اينها را از زير پايش جارو كرد. آنگاه اعمال نفوذهايي كه كرده بود، بيش از ريخت و پاش‌هايش نقل مجالس و محافل شهر گرديد.
در واشنگتن اردشير زاهدي نقش يك الواط شيفته خوشگذراني را بازي مي‌كرد كه سيل اغذيه لذيد و اشربه گرانبها را به حلق قدرتمندان و سرشناسان سرازير مي‌كرد.
او يك نمايشگر افسانه‌اي بود كه از بوسيدن هنري كيسينجر و ليزامينلي و اندي وارهول و اليزابت تيلور به يك اندازه لذت مي‌برد. اليزابت تيلور يكي از مشهورترين معشوقه‌هاي بي‌شمارش بود.
هيچ‌جايي پر ريخت و پاش‌تر از سفارت ايران در خيابان ماساچوست با سقف گنبدي آينه‌كاري و پرده‌هاي ابريشمي مجلل و قالي‌هاي گرانبها وجود نداشت كه تالار آن به وسيله شخصيت پرشر و شور زاهدي ميزبان اين ضيافت‌ها، گرم و گيرا مي‌شد.
ساعتهاي مچي طلا و خاويار و شامپاين و زنان زيبا بخشي از بذل و بخشش‌هاي بي‌حساب زاهدي به مهمانان او بود.
زاهدي ... بدون موفقيت زياد كوشيد دانشجويان تندروي ايراني را قانع سازد كه به جاي تظاهرات عليه شاه، بايد از او پشتيباني كنند... او به جمعي از دانشجويان گفت كه ارتقاء او به مقام سفارت نشان مي‌دهد كه چه فرصتهاي بزرگي براي جوانان در ايران وجود دارد. يكي از جوانان جواب داد: «آري، ولي شاه فقط يك دختر دارد.» با توجه به اينكه زاهدي داماد شاه بود جمله مزبور كنايه دقيقي بوده است.
***
احمد نفيسي از شهرداران تهران در عصر پهلوي دوم (از خرداد 1341تا مهر 1344) در خاطرات خود كه در (فصلنامه تاريخ معاصر ايران، سال دوم، شماره 8، ص 285) منعكس است مي‌نويسد:
«زماني كه در سازمان برنامه بودم جمشيد آموزگار وزير كار شده بود. يك روز به من تلفن كرد كه به او سري بزنم چون كار فوري داشت. وقتي به ديدنش رفتم، گفت: دنبال يك معاون براي وزارت كار مي‌گردم. كساني را كه براي اين كار مناسب مي‌شناسي به من معرفي كن. من چند نفر كه مي‌شناختم به او معرفي كردم. مشير يزدي، فتح‌الله معتمدي، آريانا و دكتر بهرامي را به او معرفي كردم. گفت: همه اينها را مي‌شناسم حالا من يك نفر را انتخاب كردم. ببين مي‌پسندي يا نه؟ و بلافلاصله عطاءالله خسرواني را كه رئيس دفترش بود زنگ زد تا بيايد. خسرواني وقتي در را باز كرد همان جا در برابر او و من چنان تعظيمي كرد كه سرش به زانوانش رسيد. آموزگار خيلي بد دهن بود. به طرزي زننده و خشن به او گفت: يك نامه‌اي ديروز دستت دادم و گفتم رسيد بايد صادر شود مثل اين كه هنوز آن را نفرستاديد. خسرواني مجدداً تعظيم كرد و گفت: قربان من چنين نامه‌اي نديدم. گفت: چطور نديدي، چشمت كجا بود؟ خسرواني گفت: قربان اجازه مي‌فرماييد بروم نگاهي كنم و برگردم. سپس تعظيم كرد و رفت. جمشيد رو به من كرد و خنديد و گفت: من هرگز نه نامه‌اي به او داده بودم و نه چيزي از او خواسته بودم. من چنين معاوني مي‌خواهم كه تعظيم كند و هر چه مي‌گويم تأييد كند.»
***
ابوالحسن ابتهاج از سرمايه‌داران با نفود عصر پهلوي دوم و از مرتبطين دربار در كتاب خود «خاطرات ابوالحسن ابتهاج، ج 2، ص 560 و 561) راجع به ريشه‌‌هاي فروپاشي حكومت شاه چنين مي‌نويسد:
«شاه با زورگويي، فساد، ناچيز شمردن مردم، كنار گذاشتن شخصيت‌هاي ارزنده از صحنه سياست، انتصاب افراد ضعيف و فرصت‌طلب به مقامات حساس، زمينه را براي انقلاب آماده كرد. درآمد سرشار نفت هم به او اين امكان را داد كه در مقابل ملت ايران و خارجي‌ها قدرت نمايي كند.
جشنهاي 2500 ساله را در سال 1350 با صرف ميليون‌ها دلار در بيابان‌هاي خشك و بي‌آب و علف مرودشت با نمايشاتي كه بيشتر به فيلمهاي مبتذل هاليوودي شباهت داشت صرفاً به اين خاطر برگزار كرد كه به سران كشورها ثابت كند شاهنشاهي او سابقه 2500 ساله دارد. تقويم كشور را، كه ريشه‌هاي تاريخي و مذهبي داشت، به تقويم شاهنشاهي تبديل كرد. چون ديگر حتي تحمل احزاب فرمايشي را هم نداشت با تشكيل حزب رستاخيز و يك‌حزبي كردن مملكت اعلام كرد كه هركس مايل نيست به عضويت حزب رستاخيز درآيد مي‌تواند گذرنامه‌اش را بگيرد و مملكت را ترك كند.
او براي اين كه بتواند حمايت كارگران را به دست بياورد ظاهراً آنان را در سهام كارخانجات و بعد در سود شركتها سهيم كرد ولي هيچ يك از اين طرحها عملي نشد.
جشن هنر شيراز با صرف هزينه‌هاي هنگفت و به ترتيبي كه انجام شد يعني ارائه مبتذل‌ترين جوانب فرهنگ غرب اجراي نمايشات مهمل و بي‌بندوبار در مواردي قبيح توسط هنرپيشه‌هاي دست دوم خارجي بخصوص در ماه رمضان، اجراي موسيقي ناشناخته بي سرو ته و ناهنجار خارجي بر سر قبر حافظ بدون ترديد اثر سوء در برداشت و گذشته از آن برداشت مردم عادي از تمدن و فرهنگ غرب، ديدن و شنيدن همين گونه برنامه‌ها بود.
داير كردن قمارخانه در جزيره كيش با پول آستان قدس رضوي و همچنين از محل صندوق بازنشستگي كارمندان شركت نفت كه با بهره نازلي نزد بانك عمران سپرده مي‌شد، از خبط‌هاي ديگر بود. اينها همه پلهايي بود براي رسيدن به «دروازه‌هاي تمدن بزرگ» كه شاه نويد آن را به مردم ايران مي‌داد.
***
احمد‌ علي مسعود انصاري از خويشاوندان فرح پهلوي در كتاب خاطرات خود كه تحت عنوان «پس از سقوط» (ص 302 و 303) از سوي مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي منتشر شده است، راجع به خروج جواهرات سلطنتي از كشور مي‌نويسد:
«... موقع ترك وطن، شاه و خانواده‌اش مقدار زيادي از جواهرات خود را به همراه آوردند. از جمله شاه به همراه اثاثيه خود چهارجعبه جواهرات آورد. استوار شهبازي، كه همراه خانم ديبا، مادر فرح جواهرات را براي امانت سپردن به بانك سوئيس برده بود، به من گفت كه جواهرات در چهار جعبه بزرگ، هر يك به اندازه نيم قد انسان بود. البته اين جواهرات خود شاه و فرح بود، و الا والاحضرت‌ها جواهرات خود را به طور جداگانه‌اي آورده بودند. به ويژه اشرف، كه پيش از اوج‌گيري انقلاب از ايران خارج شده بود به سر فرصت عمده جواهرات خود را از ايران خارج كرده بود. هم‌چنين ملكه مادر هم، كه حدود يك سال قبل از انقلاب به لندن آمده بود، بيشتر جواهرات خود را در همان زمان همراه آورده بود.
***
ارتشبد حسين فردوست در جلد اول كتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوي راجع به يكي از جاسوسان انگليس در دربار محمد‌رضا پهلوي اطلاعات جالبي ارائه كرده است.
پرون كسي بود كه از زمان تحصيل محمد‌رضا پهلوي در سوئيس، به عنوان «مستخدم» و «باغبان» در اطراف وي بود. او تا 1340 ـ زمان مرگ خود ـ گزارش محرمانه تحولات دربار را به سفارت انگليس مي‌داد. در كتاب فرودست مي‌خوانيم:
رضاخان علناً از پرون بدش مي‌آمد. هرگاه به كاخ وليعهد مي‌آمد، مي‌پرسيد كه ‌آيا اين ارنست پرون در ساختمان است يا نه؟! اگر بود به ساختمان نمي‌آمد و نمي‌خواست با وي مواجه شود. يكبار به محمد‌رضا گفت: «اگر من پرون را در باغ نزديك خودم ببينم طوري او را مي‌زنم كه جان سالم به در نبرد!» وليعهد هم مسئله را به پرون گفت و او پاسخ داد كه سعي مي‌كنم طوري رفت و آمد كنم كه از يكي دو كيلومتري شاه رد شوم! به هر حال، يكبار پرون اشتباه كرد و به محل قدم زدن رضاخان در كاخ سعد‌آباد نزديك شد و شاه او را ديد و با عصا دنبالش كرد. پرون نيز كه جوان بود از لاي درخت‌ها فرار كرد و جان سالم به در برد!
يك روز وليعهد به من گفت از پدرم پرسيدم اين چه دشمني است كه شما با پرون داريد؟ و او پاسخ داد كه پرون جاسوس مسلّم انگليس است، من ترديدي ندارم كه او جاسوس انگليس‌ها است و خوشم نمي‌آيد در خانه‌‌ام يك جاسوس باشد. مسلماً در دربار رضاخان جاسوس انگليس فراوان بود، و شايد همه بودند،‌ولي رضاخان از پرون نفرت خاصي داشت اين نفرت فقط به دليل جاسوس بودن او نبود هر چند كسر شأن خود مي‌دانست و دلخور بود كه در حريم زندگي خصوصي او يك جاسوس حضور داشته باشد. نفرت رضاخان از پرون به علت نمودهاي رفتار هم‌جنس‌گرايانه پرون بود و رضاخان با شمّ قوي خود و تجربه زندگي قزاقيش اين حالت را در پرون حس كرده بود و طبيعي بود كه به عنوان يك پدر از مجاورت او در كنار پسرش نفرت داشته باشد. اين رفتار پرون بعدها براي همه محرمان دربار محمد‌رضا پهلوي آشكار شد. پرون به تشكيل يك باند هوموسكسوئل از نزديك‌ترين دوستان شاه دست زد.
فردوست در جاي ديگر كتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوي (ص 188) مي‌نويسد:
«پرون تقاضاهايش را از محمد‌رضا با خشونت مطرح مي‌كرد و هر چه مي‌خواست بايد انجام مي‌شد... پرون رفت و آمد علني به سفارتخانه‌هاي انگليس (بويژه)، سوئيس و فرانسه داشت او در صحبتهاي خصوصي با محمد‌رضا و نيز در صحبت‌‌هايي كه من حضور داشتم به وضوح نظرات انگليسي‌‌ها را مي‌گفت. او عموماً جزئيات را به من مي‌گفت تا به محمد‌رضا بگويم. مثلاً مي‌گفت: «من به سفارت مراجعه كردم و چنين نظراتي دارند كه بايد اجرا شود. نظر آنها چنين است... اين‌‌ها را به محمد‌رضا بگو!»
فردوست مي‌گويد گاه كه نظرات سفارت انگليس از طريق پرون و با واسطه من به محمد‌رضا گفته مي‌شد و پذيرش آن برايش ثقيل بود، در چنين مواردي يك حالت انفعال و تمكين در او مشاهده مي‌‌كردم. اين حالت انفعال تا رفتن محمد‌رضا از ايران در او وجود داشت. هرگاه محمد‌رضا مسئله‌اي‌را نمي‌پذيرفت، پرون آمرانه و با حالت تحكم به من مي‌گفت تا به او بگويم و جملاتي از اين قبيل را به كار مي‌برد: «من مي‌خواهم اين كار بشود!» پرون گاه حتي در حضور من نيز با محمد‌رضا با چنين لحني صحبت مي‌كرد. اگر او موردي را نمي‌پذيرفت، مي‌گفت: «بايد بكني، وگرنه نتايج ‌آن را خواهي ديد!» محمد‌رضا براي اينكه از شر پرون خلاص شود و يا براي اين كه توهين بيشتري نشنود مي‌پذيرفت و عليرغم اين توهين‌ها، همواره درمقابل پرون حالت تسليم داشت.
تسلط پرون بر محمد‌رضا قدرت او نبود، بلكه ضعف مهم محمد‌رضا بود كه در تمام طول سلطنتش وجود داشت و من اين روحيه را كاملاً مي‌شناختم.
توقعات شخص پرون از محمد‌رضا برخلاف من بود كه هيچ چيز نمي‌خواستم. پرون براي دوستان ايراني‌اش پست مي‌گرفت و براي دشمنانش ترك پست. دامنه دستورات پرون همه عرصه‌ها را فرا مي‌گرفت: اشخاص مهمي كه در مراجع قضايي تحت تعقيب بودند (در رده وكيل و وزير و امثالهم) گاه پرون خواستار راكد شدن و توقف پرونده‌هايشان مي‌‌شد. در انتصابات مداخله جدي داشت و كار به جايي كشيده بود كه ديگر براي عزل يا نصب يك مدير كل به محمد‌رضا احتياج نداشت و رأساً انجام مي‌داد و تنها براي انتصاب وزراء و يا تحميل نمايندگان مجلس به محمد‌رضا مراجعه مي‌كرد و تحقيقاً همه نظراتش برآورده مي‌شد. دوستي يا دشمني پرون با اشخاص هميشه در حد اعلا درجه قرار داشت و اعتدالي در كار او نبود.
پرون در ميان خانواده‌هاي درباري موقعيت عجيبي كسب كرده بود. خانواده‌هاي اشرافي اسم و رسم‌دار افتخار مي‌كردند كه پرون نزد آنها برود و پرون از همه اين اماكن اخبار را جمع مي‌كرد و به سفارت انگليس مي‌داد. رفت و آمدهاي پرون همه با «هزار فاميل» بود، مانند فرمانفرمائيان‌ها،‌ قوام‌الملك‌شيرازي‌ و غيره. او گاه به من مي‌گفت «ديشب منزل فلاني بودم،‌مشكلاتي داشت و دستور دادم مقداري از گرفتاري‌هايش حل شود!» مقامات مملكتي به موقعيت پرون پي‌برده بودند و حتي اگر براي يك وزير مشكلي پيش مي‌آمد به پرون مراجعه مي‌كرد. رفتار پرون با مقامات بسيار زننده بود. او كه با محمد‌رضا با تحكم صحبت مي‌كرد، مشخص بود كه با مقاماتي كه از نظر رده خيلي پائين‌تر بودند، چگونه برخورد مي‌كرد. مي‌گفت: «دستور مي‌ دهم چنين شود!» و چنين نيز مي‌شد. اكثر اين كارها را پرون براي ارضاء خود مي‌كرد و نه اجراي دستور سفارت.
رفتار پرون با محمد‌رضا بي‌پروا و بسيار زننده شده بود. گاه با همين صراحت به محمد‌رضا مي‌گفت: «تو ارزش نداري كه من با تو صحبت كنم!» اوايل من انتظار داشتم كه محمد‌رضا در مقابل چنين توهيني خجالت بكشد و دستوردهد كه او را سوار هواپيما كنند و به سوئيس بفرستند؛ ولي با تعجب مي‌ديدم كه محمد‌رضا سكوت مي‌كرد و گاه تنها چند‌روزي قهر مي‌كرد. اين تمكين و تحمل را بايد به حساب ذلت روحي محمد‌رضا گذارد و محمد‌رضا به راحتي اين ذلت را پذيرفته بود. من گاه خود را با محمد‌رضا مقايسه مي‌كردم و به خود مي‌گفتم كه اگر به جاي محمد‌رضا بودم با يك دستور كه «از اتاق برو بيرون و ديگر نبينمت» خود را از شر پرون خلاص مي‌كردم. ولي محمد‌رضا چنين نمي‌كرد. در طول ساليان متمادي اين رفتار پرون و محمد‌رضا برايم عادي شد و ديگر تعجب‌آور نبود.
ثريا اسفندياري همسر دوم شاه در خاطرات مي‌نويسد: «دشمن ديگري كه زندگي را از همان روز اول ازدواج به من تلخ كرد مردي بود سوئيسي به نام ارنست پرون. بسياري اين مرموزترين فرد دربار را «راسپوتين ايران» مي‌ناميدند، و اين گرچه مقايسه‌اي اغراق‌آ‌ميز به نظر مي‌‌آمد،‌ اما ترديدي نبود كه ارنست پرون از نفوذي حيرت‌آور در دربار ايران برخوردار است. تاآنجا كه من توانستم كشف كنم پرون در دوران تحصيل شاه در سوئيس باغبان كالج لُه‌روزي بود. بعد از اينكه شاه درسش تمام شد و به ايران برگشت دستور داد پرون را به دربار بياورند. هرگز معلوم نشد رضاشاه، كه مردي كاملاً جدي بود و به طور معمول وجود خارجي‌ها را در دربار تحمل نمي‌كرد، چرا در مورد اين سوئيسي به ناگهان استثناء قائل شد.
پرون هرگز به سوئيس بازنگشت. در ايران شغل رسمي نداشت و فقط به عنوان دوست نزديك شاه در دربار زندگي مي‌كرد و مورد احترام همه بود. عليرغم اصل و نسب و گذشته ساده‌اش، مهم‌ترين مشاور شاه به شمار مي‌رفت و عادت داشت هر روز صبح براي گفتگو به اتاق خواب شاه برود. هيچ‌كس دقيقاً نمي‌دانست اين مرد چكاره است. مثل هر مكتب نرفته‌ي بيكاره‌اي، ادعاي شاعري و فيلسوفي داشت. و البته شعر و فلسفه‌اش اين بود كه رابط شاه با سفارتخانه‌هاي انگليس و آمريكا باشد. مدتي پيش از آمدن من به دربار، در اثر سانحه غريبي يك پايش فلج شده بود. مي‌‌گفتند مسمومش كرده‌‌اند.
بعد از عروسي من با شاه، پرون سعي كرد در كارهاي من هم فضولي كند. مرتباً به اتاق من مي‌آمد ومسائل خصوصي را پيش مي‌كشيد. تا اينكه يك شب كه وقاحت را به جايي رساند كه در مورد روابط زناشويي من و شاه سؤال كرد، كاسه صبرم لبريز شد و با عصبانيت گفتم: «مثل اينكه يادتان رفته با چه مقامي طرف صحبت هستيد!» پرون زخم‌خورده پس از اين حرف از اتاق بيرون خزيد و از آن لحظه به بعد تمام قدرتش را بر اين گذاشت كه زهرش را به جان من بريزد. جالب اين است كه من تنها قرباني او نبودم، او در انداختن خواهران شاه به جان يكديگر هم يد طولايي داشت.
ارنست پرون در سال 1961 فوت كرد و به اين ترتيب تمام اسرارش را با خود به گور برد. در بيان اوضاع دربار سلطنتي ايران همين بس كه حتي من،‌ به عنوان ملكه كشور و زن شاه، نتوانستم از كار اين باغبان سابق سوئيسي و يار غار شاه سردربياورم.»
پرون روحيات زنانه داشت. ولي تنها پس از به قدرت رسيدن محمد‌رضا بود كه به طور صريح خود را به عنوان يك همجنس‌باز تمام عيار، كه رل زن را بازي مي‌كرد، علني ساخت. او هر روز صبح آنچه را كه در شب برايش اتفاق افتاده بود براي محمد‌رضا تعريف مي‌كرد. چون اكثراً اين حوادث شبانه با دردسرها و گرفتاري‌هايي توأم مي‌شد و پرون با آب و تاب تعريف مي‌كرد،‌ محمد‌‌رضا مانند يك قصه با علاقه گوش مي‌داد. پرون با فرد معيني رابطه نداشت و هر شب يك نفر را در سطح عمله و كارگر پيدا مي‌‌كرد و پول كلاني به او مي‌داد. پرون خانه‌اي اجاره كرده بود كه در آن با يك سوئيسي ديگر شريك بود. اين فرد رئيس قسمت بازرگاني سفارت سوئيس در ايران بود و از حدود سال 1315 تا سال 1355،‌يعني تا مرگش، در ايران بود و در همان شغل كار مي‌كرد. به گفته‌ي پرون او نيز همجنس باز بود. اين دو هيچ كدام زن نداشتند و ازدواج نكردند. تقي امامي، كه پرون او را به دربار آورد و به محمد‌رضا و فوزيه نزديك كرد،‌ نيز طبق گفته پرون به من، همجنس باز بود. يكي دو سال بعد از امامي، پرون اميرعلائي را به دربار آورد و بعداً به من گفت كه وي نيز رفيق جنسي اوست.
به هر حال، ارنست پرون [در سال 1340] مرد و دكتر عبدالكريم ايادي، كه مدتها جزء دوستان محمد‌رضا بود، جاي او را گرفت. نقش ايادي تا انقلاب ادامه يافت.
منبع: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی

سيا، ساواك و سفارت آمريكا

سيا، ساواك و سفارت آمريكا
سيا، ساواك و سفارت آمريكا

نويسنده: مظفر شاهدي




سيا از آغاز حضورش در ايران عصر‌ پهلوي ارتباط مستقيمي با سفارت امريكا در تهران پيدا كرد و در واقع بخشي از سفارت امريكا در تهران در اختيار سيا قرار داشت. در بسياري از امور ميان اعضاي رسمي سفارت و عوامل سيا هماهنگي لازم برقرار بود. با اين حال سيا در فعاليتهايش از استقلال عمل كافي برخوردار بود و چه بسا فعاليتهاي پرشماري از آن، از ديد و اطلاع اولياي سفارت مخفي مي‌ماند. به عبارت ديگر سيا در گزارش اقدامات و فعاليتهايش در امور مختلف به اولياي رسمي سفارت امريكا در تهران الزام و اجباري نداشت. با اين حال اين به مفهوم تقابل و يا تضاد سفارت و سيا نبود بلكه طرفين در امور بسياري در هماهنگي با يكديگر عمل مي‌كردند و گزارشات و اقدامات و فعاليتهاي آنان در عملكرد و خط مشي طرفين تأثيري انكار‌ناپذير و به سزا داشت.

در همان حال ميان سفارت و نمايندگي سيا در تهران و وزارت خارجه امريكا و نيز سازمان مركزي سيا در امريكا هم ارتباط تنگاتنگ قابل توجهي وجود داشت و اساساً با مجموع تعامل اطلاعاتي و فعاليتهاي سياسي طرفين بود كه سياستها و تصميم‌سازيهاي ريز و درشت دولتمردان و سياستگذاران امريكا در مورد ايران به مورد اجرا گذاشته مي‌شد و در ارتباط و تعامل حكومت ايران با آن كشور تصميم لازم اخذ مي‌شد. در همان حالي كه سفارت عمدتاً از طريق مستقيم و آشكار، روابط امريكا با حكومت ايران را تنظيم مي‌كرد مجموعه گزارشات و اطلاعات سيا از شئون مختلف زندگي ايرانيان دولتمردان آن كشور را قادر مي‌ساخت رفتار سياسي فيمابين را براساس داده‌هاي اطلاعاتي مذكور طبقه‌بندي و تنظيم كرده به كار بندند. در رابطه با حكومت ايران هم علاوه بر اينكه رؤساي وقت سيا در ايران ارتباط و تماس مستقيم و منظمي با شاه داشتند. برخي ديدگاهها و خواسته‌هاي آنان هم از طريق مجاري رسمي سفارت امريكا درتهران به اطلاع مقامات ايراني مي‌رسيد. در همان حال روابط سيا و سفارت امريكا درتهران با ساواك هم از قاعده‌هاي مشابه پيروي مي‌كرد. ساواك كه ارتباط اطلاعاتي ـ امنيتي تنگاتنگي با سيا داشت در هماهنگي اطلاعاتي ميان سيا، سفارت و حكومت ايران نقش قابل اعتنايي ايفا مي‌كرد. اسناد بر جاي مانده نشان مي‌دهد كه سيا، سفارت آمريكا در تهران و حتي وزارت خارجه آن كشور در گزارشات و اطلاعات واصله از ساواك در زمينه حضورشان در ايران بهره‌فراواني مي‌بردند و برخي از مهمترين جنبه‌هاي زندگي ايرانيان وحتي شناخت ويژگي‌ها و مسائل پرشمار مربوط به مجموعه حاكميت، دولت، دربار و شخص شاه از كانال ساواك در اختيار سيا و مقامات سفارت و وزارت امور خارجه امريكا قرار داده مي‌شد.

وزارت امور خارجه در امريكا با مسئولان سيا در ايران جلسات و مذاكرات منظمي داشت و در همان حال سمينارهاي متعددي با شركت كارشناسان، متخصصان و نمايندگان فيمابين تشكيل مي‌شد كه درباره اوضاع سياسي، استراتژيكي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي مباحث و مسائل گوناگوني مطرح و مذاكره مي‌‌كرد و از جمع‌بندي اين گونه‌جلسات و مذاكرات بود كه درنهايت استراتژي و دكترين امريكا در رابطه با ايران شكل مي‌گرفت و به مورد اجرا گذاشته مي‌شد. با اين توضيح كه مباحث مطروحه در اينگونه سمينارها و جلسات اساساً برپايه اطلاعات و گزارشاتي بود كه از سوي مأموران و نمايندگي سيا و سفارت امريكا در تهران تهيه و ارسال شده بود. در اين باره هماهنگي منظم و تعريف شده‌اي ميان طرفين وجود داشت. در مواردي وزارت امور خارجه و سازمان مركزي سيا در امريكا فهرستي از سرفصلهاي مهم اطلاعاتي ـ امنيتي مورد نياز را در اختيار ايستگاه سيا و نيز سفارت امريكا در تهران قرار مي‌دادند تا براساس راهنمائي ارائه شده داده‌هاي اطلاعاتي تهيه و در اختيار مركز قرار داده شود. براي نمونه سازمان مركزي سيا در امريكا در نامه‌اي كه در 27 ارديبهشت 1356 / 17 مه 1977 براي سفارت امريكا در تهران مي‌فرستد سرفصل‌هاي مورد نياز اطلاعاتي وزارت امور خارجه و سيا در مورد ايران را به شرح ذيل تعيين كرده و تقاضا مي‌كند اولياي آن سفارت به ياري مأموران سيا درتهران اطلاعات خواسته شده را با مطالعه در موارد اطلاع داده شده براي مركز ارسال دارند.
سري
سرپرست سازمان مركزي اطلاعات (CIA)
كميته منابع انساني
طبقه‌بندي: سري
تاريخ: 17 مه 1977
27 ارديبهشت 1356
دفتر رئيس
از: ادوراد، اس، ليتل
به: ويليام اچ. سوليوان ـ سفير امريكا ـ تهران
درموقع ارسال «بررسيFOCUS ايران» براي جك ميكلوس (كاردار) در ژانويه، سرپرست سازمان مركزي اطلاعات (CIA) اشاره كرد كه يك ليست اوليه با ارجحيت مسائل اطلاعات ملي براي سفارت تهيه خواهد شد. ضميمه، ليست مزبور است كه به وسيله كميته منابع انساني با نظر مأمور اطلاعات ملي براي خاور نزديك و جنوب آسيا تهيه شده است. چون ليست فشرده است ترتيبي براي ارجحيت منظور نشده است. راهنما جدا از بررسي FOCUS تهيه شده و در فرم اسكلت‌وار به نظر مي‌رسد. ما اميدواريم كه اين ليست براي شما به عنوان نموداري از مسائل هماهنگ شدة بين سازماني، مهم‌ترين احتياجات اطلاعاتي واشنگتن را در برداشته باشد. يك راهنماي مفصل‌تر براساس منظمي از طريق كانالهاي سازماني براي شما تهيه شده است. همچنان كه در برنامه FOCUS تجربه كسب مي‌كنيم، اميدواريم كه اين ارزيابيهاي گزارشي كار هيئتهاي خارج از كشور را سهل‌تر و ‌آسانتر سازد. نظرات شما در مورد اين موضوع ماية خوشوقتي من است.
سري
راهنما: ايران
ليست زيرين سرفصلهاي مورد علاقه جامعه اطلاعاتي و امور خارجه مي‌باشد.

الف‌ـ سياسي

الف‌‌ـ داخلي
1ـ هدفها و سياستهاي دراز‌مدت شاه و مشاورين اصلي او، نظامي و غير نظامي.
2ـ تصميمات اساسي سياسي، ملي، امنيتي و اقتصادي به وسيله چه كساني و چگونه گرفته مي‌شود.
3ـ نقشي كه ساواك در دولت بازي مي‌كند.
4ـ نقش دولت ايران در موضوع حقوق بشر.
5ـ برنامه‌ريزي‌هاي آينده و فعل و انفعالات شخصي كه جانشين را تعيين مي‌كند.
ب‌ـ خارجي
1ـ منابع تهديدات نظامي خارجي براي ايران.
2ـ موازنه قدرتها در منطقه به نحوي كه ايران را متأثر مي‌سازد.
3ـ روابط با اتحاد شوروي و كشورهاي خليج فارس، خصوصاً عربستان سعودي و عراق.
4ـ روابط با هند، پاكستان، افغانستان و تركيه

ب ـ اقتصادي

الف ـ برنامه‌هاي رشد اقتصادي، بويژه، استراتژي و سياستهاي فروش شركت ملي نفت ايران.
ب ـ طرهايي كه براي توسعه اتمي ريخته شده.
3ـ قابليتهاي نظامي نيروهاي مسلح سلطنتي ايران. 1
از ميان سفيران امريكا در تهران حداقل سه تن پيش از انتصاب به اين مقام در سازمان سيا عضويت داشتند كه از آن ميان ريچارد هلمز مشهورترين آنهاست، ريچارد مك‌كارا هلمز كه در امريكا به ديگ شهرت داشت برادرش در سوئيس همكلاسي محمد‌رضا شاه پهلوي بود. از اواخر دهة 1930 م در سازمانهاي اطلاعاتي ـ جاسوسي امريكا جذب شد و از آغاز تأسيس سيا در 1947 به استخدام آن درآمد و به سرعت از مسئولان درجه اول سيا شد و در 1962 به معاونت عملياتي سيا ارتقاء مقام يافت و نهايتاً در 30 ژوئن 1966 به عنوان رئيس سيا منصوب گرديد. وي در ميان اعضاي بلندپايه سيا تحت عنوان «سلطان مطلق جاسوسان» لقب داشت. ريچارد هلمز در تمام دوراني كه در رياست سيا بود از حكومت ايران سخت پشتيباني مي‌كرد و شاه نيز متقابلاً با او احساس نزديكي فزاينده‌اي داشت. ريچارد هلمز طي سالهاي 1345 ـ 1351 ش/ 1966 ـ 1972 م. به مدت هفت سال رئيس سيا بود و طي اين سالها بارها به ايران مسافرت كرد. آگاهان به امور ريچارد هلمز را «يكي از دو مرد آگاه جهان» مي‌دانستند. نفر بعدي رئيس كا.گ.ب بود. ريچارد هلمز به دنبال رسوايي واترگيت از مقامش عزل شد(20 نوامبر 1972) و مدت كوتاهي بعد به عنوان سفير امريكا درتهران منصوب شد. 2
ورود ريچارد هلمز به تهران به عنوان سفير جديد امريكا اوج دوران قدرت محمد‌رضا شاه پهلوي محسوب مي‌شد. شاه به عنوان ژاندارم منطقه در دفاع و حمايت از اهداف و خواسته‌هاي غرب و امريكا در منطقه براي خود رسالتي قائل بود ودر همان حال فعاليتهاي مشترك سيا، ساواك، موساد و نيز اينتليجنت سرويس انگلستان در منطقه در يكي از حساس‌ ترين مقاطع خود قرار گرفته بود. يك سال پيش از ورود هلمز به تهران كانوي رئيس سابق سيا در تهران جاي خود را به نيكولاناتزيوس با نام مستعار ويليام برومل داده بود كه عضو كهنه‌كار سيا محسوب مي‌شد و از شاخص‌ترين اعضاي سيا در سراسر جهان به شمار مي‌رفت. او پيش از آن در ايستگاه‌هاي سيا در كره جنوبي، آرژانتين و هلند خدمات شاياني براي سيا انجام داده بود. با ورود ويليام برومل به ايران بودكه ايستگاه منطقه‌اي سيا از قبرس به تهران منتقل شد و از آن پس تهران به مركز فرماندهي دستگاه جاسوسي ـ اطلاعاتي امريكا در منطقه خاورميانه تا مشرق دور ارتقاء مقام يافت. وجود ريچارد هلمز در تهران در همين مقطع اهميت و حساسيت قابل توجه ايران را براي مراجع اطلاعاتي ـ جاسوسي و وزارت امور خارجه امريكا آشكار مي‌كند. 3 ريچارد هلمز تا ژوئن 1977 / 1355 ش. مقام سفارتش را درتهران حفظ كرد. 4 در دوران وي بود كه علاوه بر گسترش فعاليتهاي سيا در شئون مختلف سفارت امريكا در تهران نيز نقش بسيار برجسته‌اي در گسترش روابط ايران و امريكا بر عهده گرفت.
پژوهشگران و آگاهان به امور براي سفارت امريكا در تهران در پيشبرد اهداف اطلاعاتي‌ـ جاسوسي آن كشور در ايران و منطقه خاورميانه نقش قابل توجهي قائل شده‌اند. حضور و فعاليت گستردة مأموران سيا در پوششهاي مختلف سياسي‌ـ ديپلماتيك در سفارت و نيز حضور چهره‌هاي برجسته سيا به عنوان سفير و كاردار و نظاير آن در ايران اين فرضيه را سخت قوت مي بخشد كه مسائل اطلاعاتي‌ـ امنيتي و جاسوسي در روابط ايران و امريكا جايگاه بي‌بديلي داشت. منصور رفيع‌زاده آخرين نماينده ساواك در امريكا تأكيد دارد كه سفارت امريكا در تهران در درجه اول به عنوان پايگاهي براي انجام فعاليتهاي جاسوسي ـ اطلاعاتي سيا در ايران انجام وظيفه مي‌كرده است.5 اين مهم البته از ديد ساواك و حكومت ايران پنهان نبود و چه بسا جهت پيشبرد اهداف فوق مساعدتهاي قابل اعتنايي هم در اختيار آن قرار مي‌گرفت. 6
علاوه بر سفارت امريكا در تهران حداقل سه نمايندگي سياسي ديگر آن كشور در شهرهاي مختلف ايران فعاليتهاي سياسي، اطلاعاتي ـ جاسوسي پرشماري در راستاي اهداف سيا به انجام مي‌رسانيدند و در هر يك از اين نمايندگيها مأموراني از سيا حضور داشتند و فعاليت اطلاعاتي ـ جاسوسي اين مراكز تحت هدايت سفارت امريكا در تهران قرار داشت. اين نمايندگيها در شهرهاي تبريز، اصفهان و شيراز واقع بود. طي سالهاي پاياني حكومت در شهرهاي ديگر هم فعاليتهاي سياسي ـ اطلاعاتي امريكاييان گسترش يافت. 7
سفارت امريكا درتهران داراي شش بخش مجزا بود كه عبارت بودند از: «1ـ بخش امور سياسي 2ـ بخش نظامي 3ـ بخش اقتصادي و بازرگاني 4ـ كميسيون مشترك ايران و امريكا 5ـ بخش كنسولي و 6ـ بخش امور اداري. 8
ديگر نمايندگيهاي مهم و مراكز سياسي و ديپلماتيك امريكا در تهران و ساير نقاط ايران عبارت بود از: 1ـ كنسولگري امريكا در تبريز 2ـ كنسولگري امريكا در اصفهان 3ـ كنسولگري امريكا در شيراز 4ـ كنسولگري امريكا در مشهد 5ـ انجمن كارمندان امريكايي 6ـ سازمان ارتباطات بين‌المللي 7ـ سازمان مبارزه با مواد مخدر 8ـ دفتر وابسته كشاورزي امريكا در تهران.» 9
در اين مراكز و نمايندگي‌ها كه افراد پرشماري در پوششهاي مختلف خدمت مي‌كردند سيا مأموران متعددي داشت كه در پوششهاي سياسي، اقتصادي، ديپلماتيك و ... وظايف محوله در امور اطلاعاتي ـ جاسوسي را به انجام مي‌رسانيدند.
از منابع اطلاعاتي و كسب خبر سفارت امريكا در تهران و نيز سيا در بخشهاي مختلف كشور، عوامل و عناصر ايراني مرتبط با سفارت بود. در اسناد و مدارك بر جاي مانده از سفارت امريكا در تهران اسامي و مشخصات افراد پرشماري ذكر شده است كه با سفارت در تماس دائمي و منظمي بودند و اخبار و اطلاعات ارزشمندي را از حوزه فعاليت خود در اختيار آنان قرار مي‌دادند. برخي از مهم‌ترين فعالان سياسي مخالف، روشنفكران، اساتيد و مديران دانشگاهها، رجال و كارگزاران دولتي وحكومتي در زمره اين افراد بودند. سفارت امريكا در تهران و نيز سيا در موارد متعدد با كمترين مشكل اطلاعات ذي‌قيمت قابل توجهي از اين منابع و رابطين خود به دست مي‌آوردند. بسياري از كساني كه در امريكا تحصيلات عاليه خود را پشت سر گذارده بودند، روابط نزديكتري با سفارت و نمايندگان پيدا و پنهان سيا در تهران و ساير نقاط كشور داشتند اطلاعات ارائه شده از سوي رابطين و دوستان ايراني سفارت و سيا در تغذيه اطلاعاتي‌ـ جاسوسي سيا اهميتي انكار ناپذير داشت. 10 در يك مورد سفارت امريكا در تهران از مهدي هروي نام مي‌برد كه «مأموران گوناگون سفارت با او آشنايي» تامي داشتند. او كه تحصيلات دانشگاهي‌اش را در ا مريكا انجام داده بود «در اوايل سال 1975 به عنوان مشاور با نمايندگان امريكا در سومين كنگره حزب ايران نوين كار مي‌كرد.» و بعدها پس از تأسيس حزب رستاخيز اين مهم را در حزب جديد بر عهده گرفت و روابط اطلاعاتي‌اش را با سفارت كماكان حفظ نمود. 11
سفارت امريكا و سيا در ايران از اين دوستان ايراني وفادار بسيار داشتند.
سفارت امريكا در تهران تا پايان دوران سلطنت محمد‌رضا شاه كماكان از حضور و وجود فعال اين رابطين و خبررسانان سود مي‌برد و حكومت ايران و نيز ساواك هم هيچ‌گاه مانعي بر سر راه اين ارتباطات كه چندان پنهان هم نبود ايجادنكردند.
بدين ترتيب اولياي سفارت و نيز نمايندگان و مأموران سيا در ايران تا واپسين روزهاي عمر رژيم پهلوي از مزيت اين منابع اطلاعاتي ارزشمند كه عمدتاً حساس‌‌ترين و كليدي‌ترين پستهاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و نظامي را در اختيار داشتند كماكان بهره بردند. ضمن سياسي و بويژه مخالفين ميانه‌رو حكومت هم ارتباطات بسياري با سفارت امريكا در تهران داشتند و اين تماسها تا آخرين روزهاي عمر رژيم پهلوي ادامه داشت.

پی نوشت ها :

1ـ ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، جلد دوم، صص 210ـ 216.
2ـ سينتيا هلمز، خطارات همسر سفير، صص 3ـ 6.
3ـ همان، ص 217.
4ـ مجموعه اسناد لانه جاسوسي امريكا، جلد 8، صص 94ـ 95.
5ـ اسكندر دلدم، پيشين، صص 24ـ 29.
6ـ يوسف ترابي، صص 91ـ 93.
7ـ همان، صص 95ـ 102.
8ـ همان، صص 102ـ 108.
9ـ مجموعه اسناد لانه جاسوسي امريكا، جلد 17، صص 107ـ 108.
10ـ همان، صص 108ـ‌109.
11ـ همان، ص 109.

منبع: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی

ازدواج و طلاق هويدا (1)

ازدواج و طلاق هويدا (1)
ازدواج و طلاق هويدا (1)

نويسنده:  ابراهيم ذوالفقاری




ازدواج اميرعباس هويدا مانند ديگر فصل‌هاي زندگي او، از پيچيدگي‌هاي خاصي برخوردار است. پيچيدگي‌هايي كه هم شامل انتخاب همسر و موقعيت زماني‌ آن است و هم نحوه زندگي و همسرداري.
از اولين روزهايي كه اميرعباس هويدا در مدرسه فرانسوي‌هاي بيروت به بلوغ جنسي رسيد و نخستين ارتباطات خود را با «رنه دومان » ـ كه دختري زيبا روي بود ـ آغاز كرد، تا روزي كه ليلا امامي خويي را به همسري برگزيد، زن‌هاي زيادي در زندگي او رفت و آمد داشتند.
«رنه دومان» ـ كه نويسنده كتاب معماي هويدا در سال 1377 ش، در بروكسل با او، گفتگو كرده است ـ اولين عشق دوران جواني هويداست كه تا پايان عمر هم در مكاتباتي كه با او داشته، اين ارتباط و علاقه را حفظ كرده است.
با توجه به حضور رنه دومان در بروكسل، مي‌توان گفت: علي‌رغم دلايل مختلفي كه براي تحصيل هويدا در بروكسل نقل شده شايد اصلي‌ترين علت آن، حضور اين معشوقه جوان در بروكسل بوده است.
پس از او و بعد از بازگشت به ايران و استخدام در وزارت امورخارجه و سپس رفتن به خدمت سربازي در دايره مستشاري، ردپاي زني به نام پروين در زندگي اوست. حضور اين زن در زندگي هويدا، گويا با اعزام او به اولين مأموريت اداري به فرانسه، پايان مي‌پذيرد و پس از آن، ارتباطات گسترده او با زن‌هاي آلماني در موقع حضور در اشتوتگارت كه جزو زندگي بي‌بند و بار او و حسنعلي منصور در آن مقطع مي‌باشد.
با بازگشت او به ايران و حضور در هيأت مديره شركت نفت نيز، زناني در زندگي او حضور داشته‌اند.

اما اولين و آخرين همسر رسمي او، ليلا امامي خويي است كه به طور رسمي، 5 سال و به طور غيررسمي نزديك به دو دهه ـ از سال 1338 تا 1357 ـ با او بود.
قبل از اينكه به تحليل علت اين انتخاب، اشاره شود، خوب است در خصوص، معرفي ليلا امامي، مطالبي براي ثبت در تاريخ، آورده شود.
ليلا امامي، نوه دختري ميرزا حسن‌‌خان وثوق‌الدوله، عاقد قرارداد ننگين 1919 ـ بود. وثوق‌الدوله، كه پدرش ميرزا ابراهيم مستوفي (معتمد‌السلطنه) و مادرش، دختر ميرزا علي‌خان امين‌الدوله بود، به علت حضور خانواده‌اش در ديوان سالاري قاجاريه، وقتي پدرش وزير دربار اعظم شد، به جاي او، مستوفي‌ آذربايجان گرديد و پس از آن به نمايندگي مجلس شوراي ملي رسيد و بعدها هم نخست‌وزير شد. او در همان هيأتي عضويت داشت كه حكم اعدام شيخ فضل‌الله نوري را صادر كرد.
در كابينه دوم او ـ كه به كابينه قرارداد مشهور شد ـ با امضاي قرارداد 1919، در قبال اين خدمت 130 هزار ليره انگليسي گرفت كه از آن مقدار 000/40 ليره را به اكبرخان صارم‌الدوله و 000/30 ليره را هم به نصرت‌الدوله داد و بخشي از آنرا نيز به قلم به مزدان انگليسي داد تا در نشريات، به دفاع از اين قرارداد ننگين، مطلب بنويسند. در اين موقع حبيب‌الله خان عين‌الملك ـ پدر هويدا ـ كه با نشريات سيد ضياءالدين طباطبائي ـ نخست‌وزير كودتاي 1299ـ همكاري داشت، 12 مقاله مسلسل در دفاع از قرارداد وثوق‌الدوله، در روزنامه رعد به رشته نگارش در آورد.
نقل است كه در ايام بستن قرارداد، در ملاقاتي كه بين وثوق‌الدوله و اديب‌ پيشاوري روي مي‌دهد، وثوق‌الدوله از او مي‌پرسد:
«چطور شد كه هندوستان به آن جمعيت زياد را يك مشت انگليسي آمدند و تمام آنجا را گرفتند و براي خود تصاحب كردند.»
و اديب پاسخ مي‌دهد:
«در آنجا هم امثال شما زياد بودند و انگليس‌ها به توسط آنها تمام هندوستان را به تدريج اشغال نمودند. »1
ليره‌هاي قرارداد 1919 كه زمينه كودتاي 1299 را فراهم كرد تا رضاخان بر كرسي شاهي ايران بنشيند، از سوي شركت نفت انگليس و ايران تأمين شد.
جالب اين است كه بدانيم كه ـ داماد وثوق‌الدوله ـ نظام‌الدين امامي خوئي، پدر همسر هويدا ـ كميسير نفت در انگليس بود و يك دهه ـ از حدود سال‌هاي 1323 تا 1333 ـ در انگلستان حضور داشت.
البته پس از آنكه، رضاخان بر تخت سلطنت جاي گرفت، رشو‌ه‌هاي دريافتي وثوق‌الدوله را پس گرفت و وثوق‌الدوله هم در شهريور 1320 كه رضاخان رفت و برادر كوچكترش ـ احمد قوام ـ نخست‌وزير شد، تلافي كرد. او از اين فرصت در هم و بر هم استفاده گرفت و زمين‌هاي شرق تهران را كه به ميليون‌ها متر مي‌رسيد، به نام خود ثبت كرد كه سال‌هاي سال دودمان او، از اين ثروت استفاده كنند.
وثوق‌الدوله، داراي هفت دختر و يك پسر بود و وقتي در سال 1329 مرد، اموال بسيار او، به فرزندانش رسيد. يكي از اين‌ها، ملكه وثوق، همسر نظام‌الدين امامي خويي، ـ مادر زن اميرعباس هويدا و حسنعلي منصور ـ بود و يكي هم، همسر علي اميني ـ نخست‌وزير جنجالي دهه 40 ـ كه با فشار امريكائي‌ها، به صدارت رسيد.
و اما نظام‌‌الدين امامي‌ـ پدر ليلي امامي‌ـ فرزند حاج ميرزا يحيي امام‌جمعه خوئي بود كه چند دوره نماينده مجلس بود و با شهيد آيت‌الله سيد حسن مدرس، در برخي از موضعگيري‌ها از جمله، مخالفت با قرارداد 1919 وثوق‌الدوله، همراهي داشت. او 5 سال زودتر از وثوق‌الدوله از دنيا رفت، يعني در سال 1324 شمسي.
ليلا امامي اولين فرزند ملكه وثوق و نظام‌الدين امامي در سال 1311ش، در شهر آبادان به دنيا آمد. از سن دوازده‌ سالگي به انگلستان رفت و در آنجا تحصيل كرد.
قيافه ظاهري او از هيچ موهبتي برخوردار نبود و از طرف ديگر به لحاظ ژنتيك نيز، خصلت‌هاي مستبدانه و بي‌رحمي پدر بزرگش ـ وثوق‌الدوله ـ را به ارث برده بود و اين هر دو، از او زني با خصوصياتي غير قابل تحمل، ساخته بود.
اميرعباس هويدا ـ در رفتار و منش ـ فردي زيبا طلب بود و هر زني كه با او ارتباط داشت از زيبابي‌ قابل توجهي برخوردار بود به همين دليل انتخاب ليلا امامي با اين خصلت‌ها نمي‌توانست تأمين كننده اين روحيه او باشد. ولي چاره‌‌اي نبود. حسنعلي منصور قرار بود، نخست‌وزير شود و قدرت را در دست بگيرد و او خواهر كوچكتر ليلا را ـ فريده امامي ـ كه برخلاف ليلا، از چهر‌ه‌اي زيبا برخوردار بود، به همسري گرفته بود و براي تسلط بر او، لازم بود تا هويدا نيز، در نگاه اول، يك دل نه صد دل، عاشق ليلا شود! و با ابراز اين عشق خود را به حسنعلي منصور نزديكتر نمايد. اصلاً در خانواده‌هاي حكومتگر در ايران، برقراري اينگونه ارتباطات براي رسيدن به قدرت، اصلي تغيير ناپذير است و اميرعباس هويدا نيز، با اين قاعده، آشنايي كافي داشت.
دكتر عباس ميلاني كه با ترس و لرز موفق به ديدار با ليلا امامي ـ در خانه يكي از خاله‌‌هاي او در پاريس، كه به نظر مي‌رسد، همسر دكتر علي اميني بوده‌ـ شده است، در معرفي او، به نكاتي به شرح زير اشاره كرده است:
ـ زني سركش و مستقل !
ـ زني بداخلاق
ـ زود از كوره در مي‌رفت و به آساني هم آرام نمي‌گرفت.
ـ اشراف‌زاده‌اي سرد و بي‌روح و متكبر بود.
ـ اغلب به هويدا فحش مي‌داد.
ـ به كرات او را «نچس وزير» خوانده بود.
ـ از مراسم رسمي بيزار بود و به ندرت در آنها شركت مي‌كرد.
ـ اغلب مشروب زياد مي‌خورد و مست مي‌كرد و اسباب خجالت شوهرش مي‌شد. 2
پس از مرگ حسن‌خان وثوق‌الدوله در سال 1329 ش، ماترك او ـ كه از راه‌هاي مختلف در دوران حضورش در ديوانسالاري دوران قاجاريه و پهلوي به چنگ آورده بود ـ بين فرزندانش تقسيم شد و به هر يك از آنان، سهم چشمگيري رسيد. ليلا امامي، كه از اين ثروت باد‌ آورده بهره مي‌برد، در سال 1334 به بهانه ادامه تحصيل به امريكا رفت و از دانشگاه كاليفرنيا در شهرهاي بركلي و لوس‌آنجلس، در رشته هنر ليسانس گرفت. وي در سال 1338 به ايران بازگشت و در خدمت اصل 4 ترومن قرار گرفت.
در همين موقع بود كه مراسم ازدواج حسنعلي منصور و فريده امامي برگزار شد و در همين شب هم اميرعباس هويدا، به يك باره عاشق ليلا امامي شد.
ليلا امامي در زمان حضور در امريكا، به جواني كه در همسايگي محل سكونتش بود، دل بست كه بنابر نقل «جين بيكر» كه دوست هم‌‌خانه ليلا بود و عباس ميلاني موفق به گفتگو با او شد:
«تنها عشق واقعي ليلا، همان جوان بود.»
اميرعباس هويدا كه در اين زمان در شركت ملي نفت، با حمايت عبدالله انتظام و كنسرسيوم، يكه تاز بود، براي اثبات عشق خود به ليلا، با زيركي، تزئين غرفه ايران در نمايشگاه بين‌المللي ازمير را به او واگذار كرد كه ليلا ضمن استقبال از اين پيشنهاد، ممنون هم شد.
پس از اين مرحله، يك روز ليلا امامي به دفتر مجلل اميرعباس هويدا در شركت ملي نفت، دعوت شد. ماجراي اين دعوت، از بيان عباس ميلاني، به استناد صحبت‌هايش با ليلا امامي در هشتم مارس 1999 در پاريس، به شرح زير است:
«ليلا گمان داشت هويدا براي او «كار ديگري پيدا كرده.» تا آن زمان روابطشان جدي و رسمي بود. ليلا مي‌گفت: «اصرار داشتم او را آقاي هويدا بخوانم.» اما آن روز در دفتر هويدا، به سرعت دريافت كه ديدارش ربطي به تزئين داخلي ندارد. در عوض، هويدا از عشق خود به ليلا سخن گفت و از ميلش به ازدواج. ليلا، پيشنهاد هويدا را رد كرد. مي‌گفت: «آماده ازدواج نيستم، به علاوه تصور بچه‌دار شدن هم برايم دشوار است.» هويدا بلافاصله جواب داد كه مسأله بچه براي او محلي از اعراب ندارد. بي‌‌آنكه حالتي جدي بگيرد، توضيح داد كه در گذشته، در نتيجه آزمايشات پزشكي، دريافته كه هرگز پدر نمي‌تواند شد ـ ليلا سرانجام چاره‌اي جز اقرار به واقعيت نداشت. «من آماده ازدواج نيستم. به علاوه عاشق مردي در آمريكا هستم.» اما حتي به رغم اين توضيحات، هويدا دست از طلب نكشيد. نه تنها ليلا را در بسياري از مهماني‌ها مي‌ديد، بلكه كماكان سودايش را در سر داشت. ولي در عين حال، سياست ديگر مشغله عمده ذهنش شده بود. ايران آبستن تحولاتي عظيم بود و هويدا هم عزم جزم كرده بود كه در اين تحولات نقشي مهم بازي كند.» 3
طبيعي بود كه اميرعباس هويدا، مي‌‌خواست از حسنعلي منصور جدايي ناپذير باشد و حتي در زندگي خصوصي او با فريده امامي هم حضور داشته باشد و اين امكان نداشت، مگر از طريق ارتباط با ليلا امامي و او اين استعداد را داشت تا خود را عاشق دلباخته نشان دهد.
اين عشق و عاشقي ادامه داشت تا اينكه برنامه‌ريزي‌ها و طرح‌هاي امريكايي‌ به ثمر نشست و بالاخره حسنعلي منصور نخست‌وزير و اميرعباس هويدا هم وزير دارايي كابينه او شد.
در پايان پنجمين ماه نخست‌وزيري منصور ـ مرداد ماه 1343ـ او و همسرش، به همراه ليلا امامي و هويدا، براي استراحت راهي شمال كشور شدند و در كاخ تابستاني فاطمه پهلوي ـ چهارمين دختر رضاخان از آخرين همسرش عصمت‌الملوك ـ به تفريح پرداختند و در پايان هفته با ماشين اپل ليلا امامي كه خودش رانندگي آن را به عهده داشت و اميرعباس نيز در صندلي جلو، كنار او نشسته بود و حسنعلي منصور و همسرش در صندلي عقب بودند، راهي تهران شدند. ساعت 10 صبح بود كه جمال امامي‌‌ـ عموي فريده و ليلا امامي ‌ـ در منزلش جلسه داشت و اتفاقاً صحبت از هويدا هم شد كه جمال امامي گفت:
«مشاراليه مرد خوبي است وليكن براي وزارت دارائي تجربه كافي ندارد.»
در اين موقع، خبر تصادف حسنعلي منصور و همراهانش به او داده شد و او ضمن آنكه جلسه را ختم كرد، براي عيادت راهي بيمارستان پارس شد. 4 اولين گزارش كه پيرامون اين حادثه تهيه شد، حكايت از حالت غيرعادي راننده اپل داشت:
«در بعضي از محافل مطلع شايع است كه در موقع تصادف اتومبيل آقاي نخست‌وزير، خواهر خانم آقاي منصور (دختر نظام‌الدين امامي) كه رفيقه آقاي هويدا، وزير دارائي نيز مي‌باشد، با حالت غيرعادي (مست) پشت فرمان اتومبيل قرار داشته و منجر به تصادف ماشين و مصدوم شدن سرنشينان اتومبيل گرديده است.» 5
با ترور حسنعلي منصور و نخست‌وزيري هويدا، حالات روحي فريده امامي به هم ريخت تا جايي كه به همه كس و همه چيز، بد مي‌گفت. حتي محمدرضا پهلوي را عامل كشته شدن شوهرش معرفي مي‌‌كرد و بطور طبيعي نسبت به هويدايي كه به جاي همسرش، نخست‌وزير شده بود هم، حساسيت داشت.
ليلا امامي كه در اين موقع، همواره همراه خواهرش فريده، بود، پس از چندي به همراه او راهي اروپا شد و اميرعباس هويدا هم علي‌رغم اينكه با او مكاتبه داشت، سرگرم فعاليت‌هاي نخست‌وزيري شد.
با گذشت دو سال از ماجراي قتل منصور و نخست‌وزيري هويدا، اواسط تيرماه 1345، ليلا امامي به ايران بازگشت و دو سه روز بعد از ورود به ديدار نخست‌وزير رفت و بدون مقدمه گفت:
«بيا عروسي كنيم»
ادامه اين ماجرا، در نوشته دكتر عباس ميلاني، به اين شرح است:
«هويدا حيرت‌زده شد، اما بلافاصله پذيرفت. ليلا اصرار داشت كه هر چه زودتر ازدواج كنند. در عين حال تاكيد داشت كه «مراسم مجللي در كار نباشد.» قرار شد هفته بعد در ويلاي هويدا در شمال ازدواج كنند. ليلا مي‌گفت: «زمين اين ويلا را من به او فروخته بودم ...» درست يك هفته بعد از ديدار ليلا با هويدا، آن دو در مراسم ساده‌اي در 29 تيرماه 1345 ازدواج كردند. شاه و ملكه، پدر و مادر ليلا، مادر هويدا، دوست هويداـ دكتر منوچهر شاهقلي و همسرش ـ تنها ميهمانان حاضر در مراسم بودند ... روز بعد روزنامه‌ها و مجلات تهران مقالاتي همراه با عكس و تفصيلاتي در باب عروسي منتشر كردند. جملگي سادگي و بي‌تكلفي مراسم را مي‌ستودند. اما منتقدان هويدا، ازدواجش را به انگيزه‌‌هاي پليد و مصلحت گرايانه تأويل مي‌كردند ... اما اين زمزمه‌هاي گاه زهر‌آلود ظاهراً جوهر واقعي ازدواج را درك نمي‌كرد. انگيزه هويدا براي ازدواج بيش از هر چيز عشق و براي ليلا شكرگذاري بود.» 6
... ادامه دارد.

پي نوشت :

1. شرح حال رجال ايران، مهدي بامداد، ج 1، ص 77.
2. معماي هويدا، ص 157.
3. همان، صص 3ـ 163.
4. آرشيو، سند 731/322، 19/5/43.
5. اميرعباس هويدا به روايت اسناد، ج 1، ص 86، در جريان همين تصادف بود كه، نامه‌اي خطاب به دكتر فرهنگ‌مهر ـ معاون وزارت دارائي ـ ارسال شد كه در آن از تصادف اتومبيل در شمال، اظهار تأسف گرديد و اين تأسف به ثابت پاسال و ديگر اعضاي فرقه بهائيت نيز، ابلاغ شد.
«سند 1619/326، 12/6/43».
دكتر محمود حسابي نيز در جلسه‌اي كه در منزلش داشت، ضمن صحبت از وابستگي هويدا به فرقه بهائيت گفت: «ليلا امامي نامزد هويدا است و تصادف جاده شمال را به رانندگي او نسبت داد.
«سند 1669/322، 19/11/43».
6. معماي هويدا، ص 233، البته در فرمي كه اميرعباس هويدا براي مركز مدارك وزارت اطلاعات، تكميل كرده است، تاريخ ازدواج خود را، خرداد 1344، نوشته است. «اميرعباس هويدا به روايت اسناد، ص 399».

منبع:كتاب «قصه هويدا»،مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي

ویترین انقلاب

مقالات دهه فجر

 
تأثیر شگرف
بسياري از صاحب نظران و پژوهشگران، معتقدند كه انقلاب اسلامي ايران يكي از عوامل مهم و تاثيرگذار در پيشبرد روند بيداري و آگاهي مسلمانان و افزايش فعاليت هاي موثر اسلامي در جوامع مسلمانان بوده است. از اين رو، در مقاله حاضر به
دانستنی هایی درباره انقلاب اسلامی (1)
بررسي تحليلي تاريخ دو قرن اخير ايران ، بخصوص سالهاي پس از 1300 از جهات بسياري حائز اهميت است . چگونگي نفوذ ،‌ حضور و سلطه استعمار و جابه‌جايي دو امپراتوري استعماري و چگونگي برخورد جريانهاي فكري مختلف با مسائل سياسي و فرهنگي
دانستنی هایی درباره انقلاب اسلامی (2)
اسـتقرار جـمهورى اسـلامى فـرهنگى بـارور و غنى براى اين ملت به ارمغان آورد. مدرسه اى باز كرد كه در اين مدرسه تعليمات فراوانى از در و ديوارش , از فضايش , از بوى باروت و صداى مسلسل و صفير گـلوله اش , از فريادهايش , از غريو
ناکامی بختیار در مقابل حضرت امام خمینی (ره)
اعلام استعفای سید جلال تهرانی از عضویت و ریاست‏شورای سلطنت ضربه روحی سنگینی به باقیمانده طرفداران رژیم سلطنتی در ایران، بخصوص فرماندهان نظامی بود.در همان روز اول بهمن 57 که این خبر انتشار یافت، اعلام شد که امام خمینی در چند
انقلاب اسلامي و نسل سوم
آيا فاصله نسل سوم از انقلاب اسلامي يك واقعيت است يا نه؟ نسل سوم چه نسبتي با انقلاب اسلامي دارد و در رابطه با آن چه صورت بندي پيدا كرده است؟ علت اين وضعيت چيست؟ چگونه مي توان حركت انقلاب اسلامي را با نسل سوم ادامه داد؟ در
انقلاب اسلامي و پيامدهاي معرفتي
انقلاب اسلامي ايران تنها براي بهبود وضع معاش مردم شكل نگرفت، بلكه فراتر از اين، يك ماهيت ارزشي و ديني دارد و از اين رو، اساسي ترين وصف انقلاب ايران، «اسلامي» بودن آن است. در اين نوشتار، به راه‌هاي جهاني سازي انقلاب اسلامي
انقلاب اسلامي ايران، جلوه هايي از الطاف امام عصر (ع)
درباره علل و عوامل ظاهري و مادي انقلاب اسلامي تا کنون فراوان سخن گفتهاند؛ اما جا دارد درباره ابعاد ناشناخته و پنهان اين جنبش تاريخساز - که رهبر فقيد انقلاب، آن را انفجار نور و معجزه الهي مي ناميد- نيز تحقيقات شايسته انجام
آثار و نتايج انقلاب اسلامى ايران
انقلاب اسلامى براى تحقيق و بررسى، يك موضوع كلان است. از لحاظ متدولوژى و روش تحقيق سؤالات و مجهولات اساسى زير در اين رابطه طرح مى‏شود: 1- تاريخچه و مراحل انقلاب اسلامى چه بوده است؟
نعمت انقلاب اسلامي
به مناسبت سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي در تاريخ 13/12/80 جمعي از خواهران دانشجوي دانشگاه آزاد اسلامي واحد اهواز با حضرت آيت اللّه مصباح ديدار كردند. ايشان در جمع آن‌ها درباره ارزش نظام اسلامي و مقايسه آن با پيش از انقلاب،
منشأ ناكامي غربي‌ها در تحليل انقلاب اسلامي ايران
انقلاب اسلامي ايران به عنوان مهم ترين و بزرگ ترين پديده سياسي و اجتماعي آخر قرن چهاردهم هجري قمري و رُبع آخر قرن بيستم ميلادي، در طي قريب به سه دهه حيات و پايداري، همواره مورد توجه پژوهشگران و دانشمندان، متخصصان علوم سياسي
سروده های انقلابی
برخيز، که فجر انقلاب است امروز بيگانه صفت، خانه خراب است امروز هر توطئه و نقشه که دشمن بکشد از لطف خدا، نقش بر آب است امروز فجر است و سپيده حلقه بر در زده است روز آمده، تاج لاله بر سر زده است
امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی از منظر مقام معظم رهبری
امام (رحمت الله علیه) كه خود درحقيقت پرچم دار بزرگ عصر جديدي در زندگي بشر است ضمن ابراز تعجب از غفلت علماي بلاد اسلامي‌از رسالت تاريخي خود باتصريح به آغاز عصر بشريت تشنة معنويت، گرايش جوامع بشري به ارزش‌‌‌‌‌هاي وحي و عطش
نقش امام خمینی(ره) در رهبری انقلاب اسلامی
از نظر رهبری این طور نبود که روز اول کسی خود را کاندیدا بکند و بعد مردم به او رأی بدهند و او را به رهبری انتخاب کنند و بدنبال آن، رهبر برای مردم تعیین خط مشی کند.واقعیت اینست که گروههای زیادی ـ از آنها که احساس مسئولیت می‏کنند
كلام مصلح، منشور اصلاحات فرهنگى
خاطرات آفتاب
اسوه های پایداری
دستاوردهای شگرف انقلاب اسلامی(1)
علل پیروزی انقلاب اسلامی و سقوط رژیم منحوس پهلوی
رهبری امام راحل در مراحل مختلف نهضت اسلامی
دستاوردهای شگرف انقلاب اسلامی(2)
فروپاشی رژیم پهلوی
دستاوردهای شگرف انقلاب اسلامی(3)
دانستنی هایی درباره انقلاب اسلامی(3)
دستاوردهای شگرف انقلاب اسلامی(4)
دانستنی هایی درباره انقلاب اسلامی(4)
دستاوردهای شگرف انقلاب اسلامی(5)
دانستنی هایی درباره انقلاب اسلامی(5)
دستاوردهای شگرف انقلاب اسلامی(6)
دل نوشته هایی به مناسبت پیروزی انقلاب اسلامی
وظايف روحانيت در دهه سوم انقلاب
انقلاب اسلامي، آذرخشي از عاشوراي حسيني
آسیب‏شناسی انقلاب اسلامی

صوت و فیلم عزاداري مردم زنجان در رثاي سالار شهيدان در حضور رهبر معظم انقلاب

صوت و فیلم
مراسم اربعین سید و سالار شهیدان حضرت امام حسین (ع) (فیلم)
دعای رهبر انقلاب در پایان مراسم عزاداری اربعین (صوت)

زندگينامه رهبر عاليقدر حضرت آيت الله سيد على خامنه اى

زندگينامه
رهبر عاليقدر حضرت آيت الله سيد على خامنه اى فرزند مرحوم حجت الاسلام والمسلمين حاج سيد جواد حسينى خامنه‌اى، در روز 24 تيرماه 1318 برابر با 28 صفر 1358 قمرى در مشهد مقدس چشم به دنيا گشود. ايشان دومين پسر خانواده هستند. زندگى سيد جواد خامنه اى مانند بيشتر روحانيون و مدرسّان علوم دينى، بسيار ساده بود. همسر و فرزندانش نيز معناى عميق قناعت و ساده زيستى را از او ياد گرفته بودند و با آن خو داشتند.
رهبر بزرگوار در ضمن بيان نخستين خاطره هاى زندگى خود از وضع و حال زندگى خانواده شان چنين مى گويند:
«پدرم روحانى معروفى بود، امّا خيلى پارسا و گوشه گير... زندگى ما به سختى مى گذشت. من يادم هست شب هايى اتفاق مى افتاد که در منزل ما شام نبود! مادرم با زحمت براى ما شام تهيّه مى کرد و... آن شام هم نان و کشمش بود
امّا خانه اى را که خانواده سيّد جواد در آن زندگى مى کردند، رهبر انقلاب چنين توصيف مى کنند:
«منزل پدرى من که در آن متولد شده ام، تا چهارـ پنج سالگى من، يک خانه 60 ـ 70 مترى در محّله فقير نشين مشهد بود که فقط يک اتاق داشت و يک زير زمين تاريک و خفه اى! هنگامى که براى پدرم ميهمان مى آمد (و معمولاً پدر بنا بر اين که روحانى و محل مراجعه مردم بود، ميهمان داشت) همه ما بايد به زير زمين مى رفتيم تا مهمان برود. بعد عدّه اى که به پدر ارادتى داشتند، زمين کوچکى را کنار اين منزل خريده به آن اضافه کردند و ما داراى سه اتاق شديم
رهبرانقلاب از دوران کودکى در خانواده اى فقير امّا روحانى و روحانى پرور و پاک و صميمي، اينگونه پرورش يافت و از چهار سالگى به همراه برادر بزرگش سيد محمد به مکتب سپرده شد تا الفبا و قرآن را ياد بگيرند. سپس، دو برادر را در مدرسه تازه تأسيس اسلامى «دارالتعّليم ديانتى» ثبت نام کردند و اين دو دوران تحصيل ابتدايى را در آن مدرسه گذراندند.

در حوزه علميه
ايشان از دوره دبيرستان، خواندن «جامع المقدمات» و صرف و نحو را آغاز کرده بود. سپس از مدرسه جديد وارد حوزه علميه شد و نزد پدر و ديگر اساتيد وقت ادبيات و مقدمات را خواند.
درباره انگيزه ورود به حوزه علميه و انتخاب راه روحانيت مى گويند: «عامل و موجب اصلى در انتخاب اين راه نورانى روحانيت پدرم بودند و مادرم نيز علاقه مند و مشوّق بودند».
ايشان کتب ادبى ار قبيل «جامع المقدمات»، «سيوطى»، «مغنى» را نزد مدرّسان مدرسه «سليمان خان» و «نوّاب» خواند و پدرش نيز بر درس فرزندانش نظارت مى کرد. کتاب «معالم» را نيز در همان دوره خواند. سپس «شرايع الاسلام» و «شرح لمعه» را در محضر پدرش و مقدارى را نزد مرحوم «آقا ميرزا مدرس يزدى» و رسائل و مکاسب را در حضور مرحوم حاج شيخ هاشم قزوينى و بقيه دروس سطح فقه و اصول را نزد پدرش خواند و دوره مقدمات و سطح را بطور کم سابقه و شگفت انگيزى در پنچ سال و نيم به اتمام رساند. پدرش مرحوم سيد جواد در تمام اين مراحل نقش مهّمى در پيشرفت اين فرزند برومند داشت. رهبر بزرگوار انقلاب، در زمينه منطق و فلسفه، کتاب منظومه سبزوار را ابتدا از «مرحوم آيت الله ميرزا جواد آقا تهرانى» و بعدها نزد مرحوم «شيخ رضا ايسى» خواندند.

 در حوزه علميه نجف اشرف
آيت الله خامنه اى که از هيجده سالگى در مشهد درس خارج فقه و اصول را نزد مرجع بزرگ مرحوم آيت الله العظمى ميلانى شروع کرده بودند. در سال 1336 به قصد زيارت عتبات عاليات، عازم نجف اشرف شدند و با مشاهده و شرکت در درسهاى خارج مجتهدان بزرگ حوزه نجف از جمله مرحوم سيد محسن حکيم، سيد محمود شاهرودى، ميرزا باقر زنجانى، سيد يحيى يزدى، و ميرزا حسن بجنوردى، اوضاع درس و تدريس و تحقيق آن حوزه علميه را پسنديدند و ايشان را از قصد خود آگاه ساختند. ولى پدر موافقت نکرد. پس از مدّتى ايشان به مشهد باز گشتند.

 در حوزه علميه قم
آيت الله خامنه اى از سال 1337 تا 1343 در حوزه علميه قم به تحصيلات عالى در فقه و اصول و فلسفه، مشغول شدند و از محضر بزرگان چون مرحوم آيت الله العظمى بروجردى، امام خمينى، شيخ مرتضى حائرى يزدى وعلـّامه طباطبائى استفاده کردند. در سال 1343، از مکاتباتى که رهبر انقلاب با پدرشان داشتند، متوجّه شدند که يک چشم پدر به علت «آب مرواريد» نابينا شده است، بسيار غمگين شدند و بين ماندن در قم و ادامه تحصيل در حوزه عظيم آن و رفتن به مشهد و مواظبت از پدر در ترديد ماندند. آيت الله خامنه اى به اين نتيجـه رسيدند که به خاطر خدا از قــم به مشهد هجرت کنند واز پدرشان مواظبت نمايند. ايشان در اين مـورد مى گويند:
«به مشهد رفتم و خداى متعال توفيقات زيادى به ما داد. به هر حال به دنبال کار و وظيفه خود رفتم. اگر بنده در زندگى توفيقى داشتم، اعتقادم اين است که ناشى از همان بّرى «نيکى» است که به پدر، بلکه به پدر و مادر انجام داده ام». آيت الله خامنه اى بر سر اين دو راهى، راه درست را انتخاب کردند. بعضى از اساتيد و آشنايان افسوس مى خوردند که چرا ايشان به اين زودى حوزه علميه قم را ترک کردند، اگر مى ماندند در آينده چنين و چنان مى شدند!... امّا آينده نشان داد که انتخاب ايشان درست بوده و دست تقدير الهى براى ايشان سر نوشتى ديگر و بهتر و والاتر از محاسبات آنان، رقم زده بود. آيا کسى تصّور مى کرد که در آن روز جوان عالم پراستعداد 25 ساله، که براى رضاى خداوند و خدمت به پدر و مادرش از قم به مشهد مى رفت، 25 سال بعد، به مقام والاى ولايت امر مسلمين خواهد رسيد؟! ايشان در مشهد از ادامه درس دست برنداشتند و جز ايام تعطيل يا مبازره و زندان و مسافرت، به طور رسمى تحصيلات فقهى و اصول خود را تا سال 1347 در محضر اساتيد بزرگ حوزه مشهد بويژه آيت الله ميلانى ادامه دادند. همچنين ازسال 1343 که در مشهد ماندگار شدند در کنار تحصيل و مراقبت از پدر پير و بيمار، به تدريس کتب فقه و اصول و معارف دينى به طلـّاب جوان و دانشجويان نيز مى پرداختند.

 مبارزات سياسى
آيت الله خامنه اى به گفته خويش «از شاگردان فقهى، اصولى، سياسى و انقلابى امام خمينى (ره) هستند» امـّا نخستين جرقـّه هاى سياسى و مبارزاتى و دشمنى با طاغوت را مجاهد بزرگ و شهيد راه اسلام شهيد «سيد مجتبى نوّاب صفوى» در ذهن ايشان زده است، هنگاميکه نوّاب صفوى با عدّه اى از فدائيان اسلام در سال 31 به مشهد رفته در مدرسه سليمان خان، سخنرانى پر هيجان و بيدار کننده اى در موضوع احياى اسلام و حاکميت احکام الهى، و فريب و نيرنگ شاه و انگليسى و دروغگويى آنان به ملـّت ايران، ايراد کردند. آيت الله خامنه اى آن روز از طـّلاب جوان مدرسه سليمان خان بودند، به شدّت تحت تأثير سخنان آتشين نوّاب واقع شدند. ايشان مى گويند: «همان وقت جرقه هاى انگيزش انقلاب اسلامى به وسيله نوّاب صفوى در من به وجود آمده و هيچ شکى ندارم که اولين آتش را مرحوم نوّاب در دل ما روشن کرد».

 همراه با نهضت امام خمينى (قدس سره)
آيت الله خامنه اى از سال 1341 که در قم حضورداشتند و حرکت انقلابى واعتراض آميز امام خمينى عليه سياستهاى ضد اسلامى و آمريکا پسند محمد رضا شاه پهلوى، آغاز شد، وارد ميدان مبارزات سياسى شدند و شانزده سال تمام با وجود فراز و نشيب هاى فراوان و شکنجه ها و تعبيدها و زندان ها مبارزه کردند و در اين مسير ازهيچ خطرى نترسيدند. نخستين بار در محرّم سال 1383 از سوى امام خمينى (قدس سره) مأموريت يافتند که پيام ايشان را به آيت الله ميلانى و علماى خراسان در خصوص چگونگى برنامه هاى تبليغاتى روحانيون در ماه محرّم و افشاگرى عليه سياست هاى آمريکايى شاه و اوضاع ايران و حوادث قم، برسانند. ايشان اين مأموريت را انجام دادند و خود نيز براى تبليغ، عازم شهر بيرجند شدند و در راستاى پيام امام خمينى، به تبليغ و افشاگرى عليه رژيم پهلوى و آمريکا پرداختند. بدين خاطر در 9 محرّم «12 خرداد 1342» دستگير و يک شب بازداشت شدند و فرداى آن به شرط اينکه منبر نروند و تحت نظر باشند آزاد شدند. با پيش آمدن حادثه خونين 15خرداد، باز هم ايشان را از بيرجند به مشهد آورده، تحويل بازداشتگاه نظامى دادند و ده روز در آنجا با سخت ترين شرايط و شکنجه و آزارها زندانى شدند.

 دوّمين بازداشت
در بهمن 1342 - رمضان 1383- آيت الله خامنه اى با عدّه اى از دوستانشان براساس برنامه حساب شده اى به مقصد کرمان حرکت کردند. پس از دو ـ سه روز توقف در کرمان و سخنرانى و منبر و ديدار با علما و طلـّاب آن شهر، عازم زاهدان شدند. سخنرانى ها و افشاگرى هاى پرشور ايشان بويژه درايـّام ششم بهمن ـ سالگرد انتخابات و رفراندوم قلـّابى شاه ـ مورد استقبال مردم قرار گرفت. در روزپانزدهم رمضان که مصادف با ميلاد امام حسن (ع) بود، صراحت و شجاعت و شور انقلابى ايشان در افشاگرى سياستهاى شيطانى و آمريکايى رژيم پهلوى، به اوج رسيد و ساواک شبانه ايشان را دستگير و با هواپيما روانه تهران کرد. رهبر بزرگوار، حدود دو ماه ـ به صورت انفرادى ـ در زندان قزل قلعه زندانى شدند و انواع اهانت ها و شکنجه ها را تحمّل کردند.

 سوّمين و چهارمين بازداشت
کلاسهاى تفسير و حديث و انديشه اسلامى ايشان در مشهد و تهران با استقبال کم نظير جوانان پرشور و انقلابى مواجه شد. همين فعاليت ها سبب عصبانيت ساواک شد و ايشان را مورد تعقيب قرار دادند. بدين خاطر در سال 1345 در تهران مخفيانه زندگى مى کردند و يک سال بعد ـ 1346ـ دستگير و محبوس شدند. همين فعاليّت هاى علمى و برگزارى جلسات و تدريس و روشنگرى عالمانه و مصلحانه بود که موجب شد آن بزرگوار بار ديگر توسط ساواک جهنّمى پهلوى در سال 1349 نيز دستگير و زندانى گردند.

 پنجمين بازداشت
حضرت آيت الله خامنه اى «مد ظله» درباره پنجمين بازداشت خويش توسط ساواک مى نويسد:
«از سال 48 زمينه حرکت مسلحانه در ايران محسوس بود. حساسيّت و شدّت عمل دستگاههاى جارى رژيم پيشين نيز نسبت به من، که به قرائن دريافته بودند چنين جريانى نمى تواند با افرادى از قبيل من در ارتباط نباشد، افزايش يافت. سال 50 مجدّداً و براى پنجمين بار به زندان افتادم. برخوردهاى خشونت آميز ساواک در زندان آشکارا نشان مى داد که دستگاه از پيوستن جريان هاى مبارزه مسلـّحانه به کانون هاى تفـّکر اسلامى به شدّت بيمناک است و نمى تواند بپذيرد که فعاليّـت هاى فکرى و تبليغاتى من در مشهد و تهران از آن جريان ها بيگانه و به کنار است. پس از آزادى، دايره درسهاى عمومى تفسير و کلاسهاى مخفى ايدئولوژى و... گسترش بيشترى پيدا کرد».

 بازداشت ششم
در بين سالهاى 1350ـ1353 درسهاى تفسير و ايدئولوژى آيت الله خامنه اى در سه مسجد «کرامت» ، «امام حسن» و «ميرزا جعفر» مشهد مقدس تشکيل مىشد و هزاران نفر ازمردم مشتاق بويژه جوانان آگاه و روشنفکر و طلـّاب انقلابى و معتقد را به اين سه مرکز مى کشاند و با تفکّرات اصيل اسلامى آشنا مى ساخت. درس نهج البلاغـه ايشان از شور و حال ديگـرى برخوردار بود و در جزوه هاى پلى کپى شده تحت عنوان: «پرتوى از نهج البلاغه» تکثير و دست به دست مى گشت. طلـّاب جوان و انقلابى که درس حقيقت و مبارزه را از محضر ايشان مى آموختند، با عزيمت به شهرهاى دور و نزديکِ ايران، افکار مردم را با آن حقايق نورانى آشنا و زمينه را براى انقلاب بزرگ اسلامى آماده مى ساختند. اين فعاليـّت ها موجب شد که در دى ماه 1353 ساواک بى رحمانه به خانه آيت الله خامنه اى در مشهد هجوم برده، ايشان را دستگير و بسيارى از يادداشت ها و نوشته هايشان را ضبط کنند. اين ششمين و سخت ترين بازداشت ايشان بود و تا پاييز 1354 در زندان کميته مشترک شهربانى زندان بودند. در اين مدت در سلولى با سخت ترين شرايط نگه داشته شدند. سختى هايى که ايشان در اين بازداشت تحمّل کردند، به تعبير خودشان «فقط براى آنان
که آن شرايط را ديده اند، قابل فهم است». پس از آزادى از زندان، به مشهد مقدس برگشتند و باز هم همان برنامه و تلاش هاى علمى و تحقيقى و انقلابى ادامه داشت. البته ديگر امکان تشکيل کلاسهاى سابق را به ايشان ندادند.

 در تبعيد
رژيم جنايتکار پهلوى در اواخر سال 1356، آيت الله خامنه اى را دستگير و براى مدّت سه سال به ايرانشهر تبعيد کرد. در اواسط سال 1357 با اوجگيرى مبارزات عموم مردم مسلمان و انقلابى ايران، ايشان از تبعيدگاه آزاد شده به مشهد مقدس بازگشتند و در صفوف مقدم مبارزات مردمى عليه رژيم سفـّاک پهلوى قرار گرفتند و پس از پانزده سال مبارزه مردانه و مجاهدت و مقاومت در راه خدا و تحمّل آن همه سختى و تلخى، ثمره شيرين قيام و مقاومت و مبارزه؛ يعنى پيروزى انقلاب کبير اسلامى ايران و سقوط خفـّت بار حکومتِ سراسر ننگ و ظالمانه پهلوى، و برقرارى حاکميت اسلام در اين سرزمين را ديدند.

 در آستانه پيروزى
درآستانه پيروزى انقلاب اسلامى، پيش از بازگشت امام خمينى از پاريس به تهران، «شوراى انقلاب اسلامى» با شرکت افراد و شخصيت هاى مبارزى همچون شهيد مطهرى، شهيد بهشتى، هاشمى رفسنجانى و... از سوى امام خمينى در ايران تشکيل گرديد، آيت الله خامنه اى نيز به فرمان امام بزرگوار به عضويت اين شورا درآمد. پيام امام توسط شهيد مطهرى «ره» به ايشان ابلاغ گرديد و با دريافت پيام رهبر کبير انقلاب، از مشهد به تهران آمدند.

 پس از پيروزى
آيت الله خامنه اى پس از پيروزى انقلاب اسلامى نيز همچنان پرشور و پرتلاش به فعاليّت هاى ارزشمند اسلامى و در جهت نزديکتر شدن به اهداف انقلاب اسلامى پرداختند که همه در نوع خود و در زمان خود بى نظير و بسيار مهّم بودند که در اين مختصر فقط به ذکر رؤوس آنها مى پردازيم:
٭ پايه گذارى «حزب جمهورى اسلامى» با همکارى و همفکرى علماى مبارز و هم رزم خود: شهيد بهشتى، شهيد باهنر، هاشمى رفسنجانى و... دراسفند 1357.
٭ معاونت وزارت دفاع در سال 1358.
٭ سرپرستى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، 1358.
٭ امام جمعه تهران، 1358.
٭ نماينده امام خميني«قدّس سرّه» در شوراى عالى دفاع ، 1359.
٭ نماينده مردم تهران در مجلس شوراى اسلامى، 1358.
٭ حضور فعّال و مخلصانه در لباس رزم در جبهه هاى دفاع مقدس، در سال 1359 با شروع جنگ تحميلى عراق عليه ايران و تجاوز ارتش متجاوز صّدام به مرزهاى ايران؛ با تجهيزات و تحريکات قدرت هاى شيطانى و بزرگ ازجمله آمريکا و شوروى سابق.
٭ ترور نافرجام ايشان توسط منافقين در ششم تيرماه 1360 در مسجد ابوذر تهران.
٭ رياست جمهورى؛ به دنبال شهادت محمد على رجايى دومّين رئيس جمهور ايران، آيت الله خامنه اى در مهر ماه 1360 با کسب بيش از شانزده ميليون رأى مردمى و حکم تنفيذ امام خمينى (قدس سره) به مقام رياست جمهورى ايران اسلامى برگزيده شدند. همچنين از سال 1364 تا 1368 براى دوّمين بار به اين مقام و مسؤوليت انتخاب شدند.
٭ رياست شوراى انقلاب فرهنگ، 1360.
٭ رياست مجمع تشخيص مصلحت نظام، 1366.
٭ رياست شوراى بازنگرى قانون اساسى، 1368.
٭ رهبرى و ولايت امّت، که از سال 1368، روز چهاردهم خرداد پس از رحلت رهبر کبيرانقلاب امام خمينى (قدس سره) توسط مجلس خبرگان رهبرى به اين مقام والا و مسؤوليت عظيم انتخاب شدند، و چه انتخاب مبارک و درستى بود که پس از رحلت امام راحل، با شايستگى تمام توانستند امّت مسلمان ايران، بلکه مسلمانان جهان را رهبرى نمايند.

دیروز... امروز... فردا  

امروز روز هدایت نسل های آینده است کمربندهاتان را ببندید که هیچ چیز تغییر نکرده است امروز روزیست که خدا اینگونه خواسته است... و دیروز خدا آنگونه خواسته بود و فردا انشاءالله روز پیروزی جنود حق خواهد بود! حضرت روح الله(ره) ۲۹/۴/۱۳۶۷

خاطره خواندنی رهبر انقلاب از بازگشت حضرت امام(ره) به ایران

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در سال 76، در گفت و شنودی صمیمانه با جمعی از نوجوانان و جوانان، به ذكر خاطره‌ای از روز ورود امام خمینی به میهن در دوازدهم بهمن 57 پرداختند.

به گزارش "تابناک" متن زیر، بخش‌هایی از بیانات ایشان در آن دیدار است:

* خاطره‏اى از دوران انقلاب و به طور اخص، خاطره‏اى در رابطه با امام راحل بفرماييد.

البته خيلى خاطره هست؛ يعنى همه محفوظات ما به يك معنا خاطره است. يكى از خاطرات خيلى جالب من، آن شب اوّلى است كه امام وارد تهران شدند؛ يعنى روز دوازدهم بهمن ـ شب سيزدهم ـ شايد اطّلاع داشته باشيد و لابد شنيده‏ايد كه امام، وقتى آمدند، به بهشت زهرا رفتند و سخنرانى كردند، بعد با هلى‏كوپتر بلند شدند و رفتند.

تا چند ساعت كسى خبر نداشت كه امام كجا هستند! علّت هم اين بود كه هلى‏كوپتر، امام را در جايى كه خلوت باشد برده بود؛ چون اگر مى‏خواسشت جايى بنشيند كه جمعيت باشد، مردم مى‏ريختند و اصلاً اجازه نمى‏دادند كه امام، يك جا بروند و استراحت كنند. مى‏خواستند دور امام را بگيرند.

هلى‏كوپتر در نقطه‏اى در غرب تهران رفت و نشست، بعد اتومبيلى امام را سوار كرد. همين آقاى «ناطق نورى» اتومبيلى داشتند، امام را سوار مى‏كنند ـ مرحوم حاج احمد آقا هم بود ـ امام مى‏گويند: مرا به خيابان ولى‏عصر ببريد؛ آن‏جا منزل يكى از خويشاوندان است. درست هم بلد نبودند؛ مى‏روند و سراغ به سراغ، آدرس مى‏گيرند، بالاخره پيدا مى‏كنند ـ منزل يكى از خويشاوندان امام ـ بى‏خبر، امام وارد منزل آنها مى‏شوند!

امام هنوز نماز هم نخوانده بودند ـ عصر بود ـ از صبح كه ايشان آمدند ـ ساعت حدود نه و خرده‏اى ـ و به بهشت زهرا رفتند تا عصر، نه ناهار خورده بودند، نه نماز خوانده بودند، نه اندكى استراحت كرده بودند! آن‏جا مى‏روند كه نمازى بخوانند و استراحتى بكنند. ديگر تماس با كسى نمى‏گيرند؛ يعنى آن‏جا كه مى‏روند، با كسى تماس نمى‏گيرند. حالا كسانى كه در اين ستادهاى عملياتى نشسته بودند ـ ماها بوديم كه نشسته بوديم ـ چقدر نگران مى‏شوند! اين ديگر بماند. چند ساعت، هيچ كس از امام خبر نداشت؛ تا بعد بالاخره خبر دادند كه بله، امام در منزل فلانى هستند و خودشان مى‏آيند، كسى دنبالشان نرود!

من در مدرسه رفاه بودم كه مركز عملياتِ مربوط به استقبال از امام بود ـ همين دبستان دخترانه رفاه كه در خيابان ايران است كه شايد شما آشنا باشيد و بدانيد ـ آن‏جا در يك قسمت، كارهايى را كه من عهده‏دار بودم، انجام مى‏گرفت؛ دو، سه تا اتاق بود. ما يك روزنامه روزانه منتشر مى‏كرديم. در همان روزهاى انتظار امام، سه، چهار شماره روزنامه منتشر كرديم. عدّه‏اى آن‏جا بوديم كه كارهاى مربوط به خودمان را انجام مى‏داديم.

آخر شب ـ حدود ساعت نه‏ونيم، يا ده بود ـ همه خسته و كوفته، روز سختى را گذرانده بودند و متفّرق شدند. من در اتاقى كه كار مى‏كردم، نشسته بودم و مشغول كارى بودم؛ ناگهان ديدم مثل اين كه صدايى از داخل حياط مى‏آيد ـ جلوِ ساختمان مدرسه رفاه، يك حياط كوچك دارد كه محلِّ رفت و آمد نيست؛ البته آن هم به كوچه در دارد، ليكن محلِّ رفت و آمد نيست ـ ديدم از آن حياط، صداى گفتگويى مى‏آيد؛ مثل اين‏كه كسى آمد، كسى رفت. پا شدم ببينم چه خبر است. يك وقت ديدم امام از كوچه، تك و تنها به طرف ساختمان مى‏آيند! براى من خيلى جالب و هيجان‏انگيز بود كه بعد از سالها ايشان را مى‏بينم ـ پانزده سال بود، از وقتى كه ايشان را تبعيد كرده بودند، ما ديگر ايشان را نديده بوديم ـ فوراً در ساختمان، ولوله افتاد؛ از اتاقهاى متعدّد ـ شايد حدود بيست، سى نفر آدم، آن‏جا بودند ـ همه جمع شدند. ايشان وارد ساختمان شدند. افراد دور ايشان ريختند و دست ايشان را بوسيدند. بعضيها گفتند كه امام را اذيّت نكنيد، ايشان خسته‏اند.

براى ايشان در طبقه بالا اتاقى معيّن شده بود ـ كه به نظرم تا همين سال ها هم مدرسه رفاه، هنوز آن اتاق را نگه داشته‏اند و ايام دوازده بهمن، گرامى مى‏دارند ـ به نحوى طرف پله‏ها رفتند تا به اتاق بالا بروند. نزديك پاگرد پله كه رسيدند، برگشتند طرف ما كه پاى پله‏ها ايستاده بوديم و مشتاقانه به ايشان نگاه مى‏كرديم. روى پله‏ها نشستند؛ معلوم شد كه خود ايشان هم دلشان نمى‏آيد كه اين بيست، سى نفر آدم را رها كنند و بروند استراحت كنند! روى پله‏ها به قدر شايد پنج دقيقه نشستند و صحبت كردند. حالا دقيقاً يادم نيست چه گفتند. به‏هرحال، «خسته نباشيد» گفتند و اميد به آينده دادند؛ بعد هم به اتاق خودشان رفتند و استراحت كردند.

البته فرداى آن روز كه روز سيزدهم باشد، امام از مدرسه رفاه به مدرسه علوىِ شماره دو منتقل شدند كه برِ خيابان ايران است ـ نه مدرسه علوى شماره يك كه همسايه رفاه است ـ و ديگر رفت و آمدها و كارها، همه آن‏جا بود. اين خاطره به يادم مانده است.

منبع: khamenei.ir

دعای رهبر انقلاب در پایان مراسم عزاداری اربعین

دعای رهبر انقلاب در پایان مراسم عزاداری اربعین

لطفا فلش پلير را نصب نماييد براي دريافت از اين لینک استفاده نماييد.




فایل دعای رهبر انقلاب در پایان مراسم عزاداری اربعین با مدت 00:05:03 را می توانید با توجه به پهنای باند اینترنت خود از یکی از سه لینک مستقیم زیر دریافت کنید :
کيفيت پایین 16K و حجم 594 کيلوبايت
کيفيت متوسط 32K و حجم 1.16 مگابايت
کيفيت بالا 64K و حجم 2.32 مگابايت

همچنین برای استفاده این صوت در سایت و یا وبلاگ خود می توانید از کد زیر استفاده کنید :

ویژه نامه اربعین حسینی

 
بانک صوت و فیلم اربعین
     
کاغذ دیواری اربعین
       
کارت پستال اربعین
   
ارزش و جایگاه اربعین حسینی از دیدگاه مقام معظم رهبری
اهمیت اربعین از کجاست ؟ صرف اینکه چهل روز از شهادت شهید می گذرد ، چه خصوصیتی دارد ؟ اربعین خصوصیتش به خاطر این است که در اربعین حسینی یاد شهادت حسین زنده شد و این چیز بسیار مهمی است . شما فرض کنید اگر این شهادت عظیم در تاریخ
جابر نخستین زائر اباعبدالله الحسین (علیه السلام)
یکی از راههای عمیق و در عین حال ساده و آسان برای شناخت اسلام ‏و آثار سازنده آن، مطالعه زندگی اصحاب خاص پیامبر(صلی الله علیه واله) و امامان‏معصوم (علیهم السلام) است. آنها که تا آخر عمر در خط پیامبر وامامان بودند و از جانب
عطیه عوفی همراه با سوگواری جابر
در لابلای اوراق زرین تاریخ اسلام چهره‏های درخشانی در سکوت ‏مرگبار ستم فرمانروایان غاصب مکتوم مانده است. کاش تاریخ‏نویسان، به جای آن همه کتابها که در باره اهل دوزخ نوشته‏اند، در راه شناساندن تندیسهای زهد و پاکی و الگوی مقاومت
زیارت اربعین نشانه هر مومن
يكي از نشانه هاي مومن، زيارت امام حسين(ع) در روز اربعين است. از حضرت امام حسن عسگري(ع) روايت شده است كه «علامتهاي مؤمن پنج چيز است، پنجاه و يك ركعت نماز فريضه و نافله در شبانه روز، زيارت اربعين، انگشتر به دست راست كردن، پيشاني
شرحي بر زيارت اربعين
روز بيستم ماه صفر، روز اربعين و به قول شيخين - شيخ مفيد و شيخ طوسي- بازگشت اهل حرم امام حسين عليه السلام از شام به مدينه، و روز ورود اولين زائر آن حضرت جابربن عبدالله انصاري به کربلا، جهت زيارت امام حسين عليه السلام است
بزرگداشت اربعين و پرسش ‌هایی درباره این روز
اعتبار اربعين امام حسين (علیه السلام) از قديم الايام ميان شيعيان و در تقويم تاريخي ‌وفاداران به امام حسين (علیه السلام) شناخته شده بوده است‌. كتاب مصباح المتهجد شيخ طوسي كه حاصل گزينش دقيق و انتخاب معقول شيخ طوسي از روايات
پژوهشی در اربعین حسینی(علیه السلام)
حضور اهل بیت(علیهم السلام) در اولین اربعین شهادت امام حسین(علیه السلام) بر سر مزار آن حضرت در کربلا از مسائلی است که در قرون اخیر برخی محققان شیعه درباره آن تشکیک کرده اند. در مقابل، برخی دیگر از اندیشمندان، درصدد رد این
اربعین در اشعار فارسی
بنازم آنکه دایم گفتگوی کربلا دارد دلی چون جابر اندر جستجوی کربلا دارد دلش چون کربلا کوی حسین است و نمی‏داند که همچون دوردستان آروزی کربلا دارد به یاد کاروان اربعینی با گریه می‏گوید به هر جا هست زینب رو به سوی کربلا
چهل روز اندوه
درد ، روایت هفتاد و دو ستاره خاموش را به توفان سپرده است.چهل غروب، آسمان، خورشید را بارید. چهل بار کوه، پژواک مظلومیت خون شهدا را به آسمان پاشید و گودال خون تراوش کرد. چهل روز غم، دیوارهای کوفه را کوبید و نیزه‏ها، نیمه جان،
گام به گام تا اربعین شهیدان
مسئله اربعين سيد الشهداء(عليه السلام) و اين که آيا خاندان آن حضرت پس از رهايى از اسارت يزيد قصد عزيمت به کربلا را داشته و نيز آيا توانسته اند در آن روز به زيارت آن مضجع شريف نايل آيند و مرقد مطهرش را زيارت کنند، از جمله مسائلى
نجات بشریت رمز جاودانگي‌ حماسه‌ عاشورا
تحقيق‌، بررسي‌ و تحليل‌ رمز جاودانگي‌ حماسة‌ عاشورا و اين‌كه‌ چه‌ سرّي‌ در خلق ‌و ايجاد اين‌ حماسة‌ جاويد نهفته‌ است‌ كه‌ تا امروز، به‌ عنوان‌ حماسه‌اي‌ ماندگار در تاريخ ‌بشر، مطرح‌ گرديده‌ و وجدان‌هاي‌ بيدار و آگاه ‌، پس‌
از شور عاشورا تا پيام‏هاي حسيني
همره هر موج خونش، گوهري ممتاز دارد كربلا در سينه‏اش پنهان هزاران راز دارد عبارت حماسه و شور حسيني، به طور مكرر در ميان مردم ما به كار رفته است و تحقق آن، كه مربوط به جنبه عاطفي و احساسي «عاشقان حسيني» است تأثيرات فراوان
گذری کوتاه بر پیامهای عاشورا
عاشوراى سال ۶۱ ه.ق فرا رسید؛ حاکمیت ‏بنى‏امیه، که ستمگرى و جنایت را به اوج رسانده بودند و هر روز بر منکرات مى‏افزودند، متزلزل شده بود. مردان الهى همکارى و همسویى با چنین حکومتى را ذلت محض مى‏دانستند و اعلام بى‏لیاقتى حاکمان
امام حسین و زیارت أربعین
آيا حسين (عليه السلام) خود را به هلاكت انداخت ؟
داستانهايى از فضيلت زيارت امام حسين (علیه السلام)
نهضت حسين عليه السلام از نظر رهبران مذهبى ، علمى و سياسى جهان
مأموريت چهل روزه اهل بيت(علیه السلام) در نهضت عاشورا
جايگاه اربعين در فرهنگ شيعى و عاشورا

عزاداري مردم زنجان در رثاي سالار شهيدان در حضور رهبر معظم انقلاب

مراسم اربعین سید و سالار شهیدان حضرت امام حسین (ع)
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir
www.leader.ir www.leader.ir www.leader.ir

عزاداري مردم زنجان در رثاي سالار شهيدان در حضور رهبر معظم انقلاب

همزمان با اربعين حسيني صورت گرفت؛
 

خبرگزاري فارس: مردم عزادار زنجان به سوگواري اربعين سالار شهيدان در محضر رهبر معظم انقلاب پرداختند.


به گزارش خبرگزاري فارس به نقل از پايگاه اطلاع رساني دفتر مقام معظم رهبري، در سالروز اربعين سيد و سالار شهيدان حضرت امام حسين (ع)، حسينيه امام خميني(ره) با عزاداري مردم و جوانان باصفاي زنجان، در حضور رهبر معظم انقلاب اسلامي، يكپارچه احساس و شور و شعور حسيني بود.
در اين مراسم باشكوه كه مسئولان نظام نيز حضور داشتند، مداحان و عزاداران زنجاني با مرثيه‌سرايي و نوحه خواني، بر مصائب كاروان اسراي كربلا و حضرت زينب (سلام الله عليها) گريستند و نوحه سرايي كردند.
در اين مراسم، حجت الاسلام و المسلمين واعظي نماينده ولي فقيه و امام جمعه زنجان به عزاداري با شكوه مردم اين استان در هشتم و يازدهم محرم اشاره كرد و گفت: نظام اسلامي اكنون مظهر عزت و عظمت حسيني است و مردم آماده‌اند تا پاي جان از اين عظمت پاسداري كنند.
وي با اشاره به ورود كاروان اسرا در اربعين به كربلا افزود: حضرت زينب(س) و كاروان اسراي كربلا، پيام آور ايستادگي و مقاومت در راه حق بودند.
پايان بخش اين عزاداري خالصانه، ذكر دعاي حضرت آيت‌الله خامنه‌اي بود.

***

با حضور مردم زنجان برگزار شد:
عزاداری اربعین سید و سالار شهیدان حضرت امام حسین (ع)
۱۳۸۸/۱۱/۱۶ - ۱۲:۳۱
در سالروز اربعین سید و سالار شهیدان حضرت امام حسین (ع)، حسینیه امام خمینی(ره) با عزاداری مردم و جوانان باصفای زنجان، در حضور رهبر معظم انقلاب اسلامی، یکپارچه احساس و شور و شعور حسینی بود.
در این مراسم با شکوه که مسئولان نظام نیز حضور داشتند، مداحان و عزاداران زنجانی با مرثیه سرایی و نوحه خوانی، بر مصائب کاروان اسرای کربلا و حضرت زینب (سلام الله علیها) گریستند و نوحه سرایی کردند.
 
www.leader.ir مراسم اربعین سید و سالار شهیدان حضرت امام حسین (ع)
۱۳۸۸/۱۱/۱۶
تعداد عکس:: 31
www.leader.ir
ادامه نوشته

اس ام اس اربعین حسینی

 

بسوز ای دل که امروز اربعین است / عزای پور ختم المرسلین است

قیام کربلایش تا قیامت /سراسر درس، بهر مسلمین است

_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _

به یاد کربلا دلها غمین است

دلا خون گریه کن چون اربعین است

_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _

بــاز دگر بـاره رســیــد اربـعـیــن / جوش زند خـون حـسـیـن از زمیــن

شـد چـهـلـم روز عــزای حـسـیــن / جــان جــهــان بـــاد فدای حـسین

_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _

درسی که اربعین به مامیدهد، زنده نگهداشتن یادحقیقت

و خاطره ی شهادت درمقابل طوفان تبلیغات دشمن است

_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _

امام صادق (ع): آسمان چهل روز در عزای حسین(ع) گریست

_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _

امشب شب اربعین مصباح هداست/ دل یاد حسین بن علی شیر خداست

پروانه به گرد شمع حق پر زد و سوخت/ امشب شب یاد عشقیاء و شهداست

_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _

نازم آن آموزگاری را که در یک نصف روز / دانش‌آموزان عالم را همه دانا کند

ابتدا قانون آزادی نویسد بر زمین / بعد از آن با خون هفتاد و دو تن امضا کند

_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _

کاش بودیم آن زمان کاری کنیم / از تو و طفلان تو یاری کنیم

کاش ما هم کربلایی می شدیم / در رکاب تو فدایی می شدیم

_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _

عالم همه قطره و دریاست حسین / خوبان همه بنده و مولاست حسین

ترسم که شفاعت کند از قاتل خویش / از بس که کَرَم دارد و آقاست حسین

_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _

السلام علیک یا ابا عبدالله

پرسیدم:ازحلال ماه، چراقامتت خم است؟ آهی کشیدوگفت:که ماه محرم است

گفتم: که چیست محرم؟باناله گفت:ماه عزای اشرف اولادآدم است

_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _

السلام علیکم یااباصالح المهدى (عج)السلام علیک یاامین الله

فى ارض وحجته على عباده
(یاصاحب الزمان آجرک الله)

_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _

نام من سرباز کوی عترت است / دوره آموزشی ام هیئت است

پــادگــانم چــادری شــد وصــله دار / سر درش عکس علی با ذوالفقار

ارتش حیــدر محــل خدمتم / بهر جانبازی پی هر فرصتم

نقش سردوشی من یا فاطمه است / قمقمه ام پر ز آب علقمه است

رنــگ پیراهــن نه رنــگ خاکــی است / زینب آن را دوخته پس مشکی است

اسـم رمز حمله ام یاس علــی / افسر مافوقم عباس علی

_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _

محرم ماه غم نیست ماه عشق است محرم محرم درد حسین است

_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _

اردوی محرم به دلم خیمه به پا کرد / دل را حرم و بارگه خون خدا کرد

حسین میا به کوفه ، کوفه وفا ندارد

_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _

ای به دل بسته ، قدری آهسته / کن مدارا با ، زینب خسته

_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _

یه جائیه تو دنیا همه براش می میرن / تموم حاجتا رو همه از می گیرن

بین دو نهر آبه ، یه سرزمین خشکه / شمیم باغ و لاله اش خوشبو ز عط مُشکه

شبای جمعه زهرا زائر این زمینه / سینه زن حسینه ، یل ام البنینه

_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _

السلام ای وادی کرببلا / السلام ای سرزمین پر بلا

السلام ای جلوه گاه ذوالمنن / السلام ای کشته های بی کفن

_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _

آبروی حسین به کهکشان می ارزد / یک موی حسین بر دو جهان می ارزد

گفتم که بگو بهشت را قیمت چیست / گفتا که حسین بیش از آن می ارزد

در سايه پيام امامت

 

روز عـاشـورا، حـسـين (ع) سوار بر مرکب خويش شده در ميدان، به سوي اردوي (عمرسعد) مي رود.

هـيـبـت و شـکـل و شـمـايـلي دارد، هـمـچـون جـدّشرسول الله.

در بـرابـر دشمن قرار مي گيرد، با صدايي رسا و بلند - آنسانکـه بيشتر آنان بشنوند - خطابه اي تاريخي و پرمحتوا ايراد مي کند، که از جمله فرازهاي آن سخن بلند، چنين است:

(...مردم!

سـخـنـم را بـشـنـويد و در کشتنم مشتابيد تا شما را موعظه کنم به آنچه حق شما بر گردن من است.

اگـر عـذرم را از آمـدن قـبـول کرده و سخنم را تصديق کرديد و به انـصـاف رفتار نموديد، به سعادت خواهيد رسيد و گر نه... بي انـدوه و مـهلت رفتار نماييد... همانا وليّ من خدايي است که قرآن رافرستاده و او پشتيبان صالحان است...)

اينجا صداي شيون زنها بلند مي شود. امام عباس را مي فرستد تاآنـان را ساکت و آرام کند. سپس، امام، پس از حمد و ثناي خدا و درودبـر پـيـامـبران و فرشتگان و سخناني پيرامون خلقت دنيا و مغرورشدن عدّه اي به آن، از جمله مي فرمايد:

(پروردگار ما، خوب پروردگاري است.

ولي شـمـا، بـد بندگاني هستيد. به طاعت اقرار کرده و به محمد (ص) ايمان آورديد، ولي به سوي اهل بيت و خاندانش و فرزندانش، هجومآورده قصد کشتن آنان را داريد.

شـيـطان بر شما چيره شده و ياد خدا را از دلهاتان برده است. وايبر شما و بر خواسته شما...

(انا للّه و انا اليه راجعون)

(... اي مردم!

(به نسب من بنگريد... که من کيستم؟

آنـگـاه بـه نـفس خود برگشته و آن را نکوهش کنيد. بنگريد که آيابر شما رواست کشتن و هتک حرمت من؟

آيا من پسر دختر پيامبرتان نيستم؟

آيا من پسر وصيّ پيامبر و پسر عموزاده او نيستم؟...

آيا (حمزه سيد الشهدا) عموي پدر من نيست؟

آيا (جعفر طيار) عموي من نيست؟

آيا سخن پيامبر درباره من و برادرم را نشنيده ايد که فرموده است:اين دو، سرور جوانان بهشتند؟

سخن من دروغ نيست

از جابر بن عبدالله انصاري و ابو سعيد خدري بپرسيد،

از زيد بن ارقم و انس بن مالک بپرسيد،

آيا اينها کافي نيست که از ريختن خون من دست نگهداريد؟...

آيا در اين شک داريد که من پسر دختر پيامبرتان هستم؟

به خدا سوگند، بين مشرق و مغرب، جز من پسر پيغمبري نيست!...

آيا به قصاص کدام خون يا کدام مال و جراحت، مرا مي کشيد؟...)

زمين زير پايشان مي لرزد.

سخنان امام بر ايشان غير قابل انکار است. امّا...

آنگاه امام، يکايک فرماندهان و افسران سپاه دشمن را، با نام، صدامي کند و مي فرمايد:

(آيا برايم نامه ننوشتيد که ميوه ها رسيده... و زمينه مناسب است ولشکري مجهّز برايت آماده است؟...)

به دروغ، و از روي بي حيايي مي گويند:

(ما ننوشته ايم).

گـفت وگوي هايي ميان امام و بعضي انجام مي گيرد و با گستاخيتمام، از امام مي خواهند که تسليم شود و گردن به امر حکومت نهد تا آسيب و گزندي به حضرت نرسد.

امام، در پاسخ، با اشاره به حيله گريها و پيمان، شکنيهاي آنانو يـاد از رفـتـار نـاجـوانـمـردانـه اي کـه بـا (مـسـلم بـن عقيل) داشتند، مي فرمايد:

(...نـه بـه خدا، من هرگز، از روي ذلّت دست به آنان نخواهم داد و هـمـچـون بردگان فرار نخواهم کرد... من به خداي خود و شما پناه مي برم از هر متکبّري که به روز حساب ايمان ندارد...)

آنـگـاه کـلماتي ميان بعضي از ياران امام حـسـيـن و سران جبهه دشمن،ردّ و بـدل مـي شـود و پـس از مـدّتـي، بـازهـم، امام، دلسوزانه ودردمندانه به سخن آمده خطاب به آنان چنين مي فرمايد:

(...نـابـود بـاد جـمـعتان، که ما را به هنگام سرگرداني تان بهفرياد رسي خوانديد و ما شتابان به دادخواهي شما آمديم و اکنون، هـمـان شـمـشـيـري را کـه به دستتان داديم، به روي ما کشيديد وآتشي را که ما به جان دشمنانمان افروختيم، بر ما افکنديد...

آلت دست دشمن شديد تا بر سر دوست بکوبيد... دشمناني که نه عدالتي براي شما گستردند و نه آرماني از شما برآوردند و ما رارهـا کـرديـد و هـمـچـون ملخ دريايي براي جنگ، هجوم آورديد و چونپروانه گرد آمديد.

مرگ و نابودي بر شما باد! اي کنيزپرستان و از حزب راندگانو قرآن دورافکنان و حقپوشان و هواخواهان گناه و پُفهاي شيطان وقانون شکنان... شما ميوه درختِ پيمان شکني پدرانتان هستيد.

ناپاک ناپاکزاده (ابن زياد) مرا ميان دو چيز قرار داده: يکي شمشيرو شـهادت و ديگري زندگي مذلت بار... امّا ما هرگز تن به ذلّتنمي دهيم.

ذلت از مـا بـه دور است و خدا و پيامبر و پاکزادان و آزادمردان، اينرا بـر مـا روا نـمي شمرند ما هرگز اطاعت از ناکسان را بر (مرگ شرافتمندانه) ترجيح نمي دهيم...)

آنـگـاه دسـت بـه سوي آسمان بلند کرده، و آنان را نفرين مي کند،چرا که آنان،ائمه را تکذيب کردند و خوار شمردند. آيا اين مصيبت،جانگدازتر نيست؟!

آيا سوزناک تر از زخم شمشير و ضربت نيزه، زخم زبان دشمن وجهالت و تيره روزي و گمراهي و ضلالت مردم نيست؟!

چرا... چرا...

راستي که حـسـيـن عزيز، چه دردهايي داشته است...

خطابه قاطع و استوار و دردمندانه امام، انفجاري از اندوه دروني و افسوس متراکم اوست، نسبت به سرنوشت اسلام و وضع مسلمين.

ولي... حـسـيـن (ع) کشته مي شود، تا اسلام زنده شود.

**

حر، وجداني که بيدار مي شود

امواج حقيقت، وقتي پخش مي شود، جانهاي آماده و انديشه هاي مستعد ودلهاي لايق، آن را مي گيرد.

جـهـان، سـراسـر امـواج حـق است، ولي گيرنده بايد قوي و سالم باشد.

سـخـنـان امام (که در قسمت پيش نقل شد) وجدان خفته (حرّ) را بيدارمي کند و زمينه (حريّت) او را فراهم مي سازد.

طوفاني از بيداري، درياي دلش را به موج مي نشاند...

- آيا به حـسـيـن، بپيوندم و زندگي و موقعيّت و منصب خويش را فداکـنم؟! من که فرمانده مقرّب سلطه حاکمم،... من که مورد اعتماد آنان و امير لشکرم...

يـا اينکه با امام، بجنگم؟... بي شک، عذاب هميشگي در اين نهفتهاست. جبهه حـسـيـن حق و عدل و داد و جهاد و جاودانگي است.

جنگ نزديک است.

اگر بماند، بي شک بايد در صف قاتلان امام قرار گرفته، دستبـه خـون پـاکـان بـيـالايد، حرّ، در آستانه اين (تولّد مجدّد) و درانديشه انتخاب راهي است که مي بايست تنها بپيمايد.

(انتخاب)،... اين دشوارترين لحظه اي که بر انسان مي گذرد.

حرّ، تصميم خويش را گرفته است.

از (ابن سعد) مي پرسد: آيا واقعا با اين مرد، جنگ خواهي کرد؟

- آري... جنگي که کمترين اثر آن، جدا شدن سرها و دستهاست....

حرّ، راه (آزادي) را پيش مي گيرد.

از صف سربازان، کناره مي گيرد.

(مـهـاجـر بـن اوس) يـکـي از سـپـاهـيـان ابـن زيـاد، از ديدن تغييرحال حرّ، و اضطرابش نزديک آمده مي پرسد:

- اي حـرّ!... مـن تـو را تـرسـو نمي دانستم. شجاعت و بي باکي و دلاوري تـو در مـيـان عـرب، ضـرب المـثـل اسـت. اگر از من دربارهشجاع ترين رزمندگان بپرسند، هرگز از نام تو نمي گذرم. ازاين گروه اندک که در محاصره ما هستند مي ترسي؟!

- از خدا بيم دارم.

- براي چه از خدا؟!

- چـون مـي خـواهـنـد مـردي را مـظـلومـانـه بـهقتل برسانند.

- حـسين، مظلوم نيست... چون بر خليفه شوريده و قصد اخلالگري و ايجاد ناامني دارد.

- در ايـن وضـع، صـلح و آرامـش هـسـت ولي بـراي يـزيـد و عمّال جيره خوار او و وابستگان به دستگاهش...

مرد مي پرسد؟

- اکنون چه قصد داري؟

حرّ مي گويد:

- مي خواهم از دو راهي بهشت و دوزخ، راه بهشت را برگزيده و به حـسـيـن ملحق شوم. اگر چه قطعه قطعه شوم و مرا در آتش بسوزانند،چون مرا تاب تحمّل آتش جهنّم نيست...

- يابن رسول اللّه... آيا توبه ام پذيرفته مي شود؟

مـن هـمـان کـسـم کـه راه را بـر تـو گـرفـتـم و بـردل خاندانت ترس ريختم.

اينک، آگاهانه و از روي شناخت به سوي تو آمده ام.

مـي خـواهـم کـه بـا فـدا کردن جان در رکاب تو در راه آرمان و هدف مقدست، توبه کنم.

آيا توبه ام پذيرفته است؟!

انتظار...

حـرّ، چند لحظه ميان يأس و اميد مي گذراند. بديهاي خويش را بهياد مي آورد و مأيوس مي شود، کرم و بزرگواري حـسـيـن را به يادمي آورد، اميدوار مي گردد و...

- آري اي حرّ، خداوند توبه ات را مي پذيرد.

اشک شوق در ديدگان حرّ حلقه زده است.

(حـرّ)، ايـنـک در جـبهه (احرار) است. از (بردگي) سپاه ستم،به (آزادگي) اردوي عدالت رسيده است.

راهي طولاني و پرخطر... امّا با يک (انتخاب).

حرّ، از امام اجازه مي طلبد تا اهل کوفه را نصيحت و ارشاد کند.

در مقابلارتش و سپاه دشمن مي ايستد، لشگرياني که تا چند لحظه پيشتر،خود، فرماندهي گروه هزار نفري آنان را به عهده داشت.

در دل حرّ... و سپاه کوفه، چه مي گذرد؟...

حرّ، تولدي تازه يافته است و چهره اي نوين به خود گرفته استو مي خواهد (خود) را در اين چهره جديد به همه نشان دهد و آنچه را که (شده) است، در معرض لمس و ديد و درک همگان - دوست و دشمن- قرار دهد و اعلام کند که (حرّ) است و آزاد...

رو در روي سـپـاه کـوفه مي ايستد و آنان را بر اين پيمان شکني و جـفـا و نـيـرنـگ، مـلامـت و نـفـريـن مـي کـند و وجدان آنان را به زيرتازيانه ملامت مي کشد...

سـپـاه کـوفـه کـه تـاب شـنـيـدن اين سخنان را ندارند، با دنائت و پـسـتـي، بـه سـويـش تـيـر مـي بـارنـد، و... حـرّ، درحال حمله، اين رجز را مي خواند:

(من حرّ و زاده حرّم.

دلاور و شجاعم،

نه ترسي دارم تا پا به فرار گذارم

و نه هراسي از شمشيرهاتان...

مي ايستم

و به خدا سوگند تا نکشم، کشته نمي شوم.

پيش مي روم و باز نمي گردم

ضربتي مي زنم که دو نيمتان کند.

و هرگز دست از نبرد با شما فرومايگان برنخواهم داشت)

شمشيري برهنه در دست دارد و تيغ مي زند و پيش مي رود.

پيکر پاک حر را به سوي اردوگاه امام آورده اند.

حـسـيـن بـه بالين او آمده است. حرّ هنوز رمقي در بدن دارد که امام،چهره خون گرفته اش را نوازش مي کند و مي فرمايد:

(...تـو هـمانگونه که مادرت، تو را (حرّ) نام نهاده، حرّ و آزادي)

(تو حرّي، هم در اين دنيا و هم در سراي آخرت...)

**

حج اکبر، عاشورا يا عيد قربان

عـاشـورا، محکي بود که بسياري با آن شناخته شدند.

هم خوبان...هم بدان،

هم حقپرستان...هم باطل پرستان

هم صاحبان (ولايت)...هم مخالفان (امامت)

هم خالصان مخلص...هم رياکاران هفت رنگ

هم اهل شعار...هم مردان کار و کارزار

هم (وارستگان)...هم (وابستگان)،

هم زاهدان انقلابي...هم زرپرستان زاهدنما،

هم صادقين...هم دروغگويان لافزن.

چـرا کـه، لحـظـه، لحـظـه امـتـحان و آزمايش است. صحنه، صحنه تـجـربـه و تـصـفـيـه است. روز، روز بازشناختن سره از ناسره،شـايسته از ناشايست، خودي از بيگانه است. کربلا محک تجربهاست، تصفيه گاه است. (فتنه) است.[1]

کربلا، تجلّيگاه با ارزش ترين خصلتهاي انساني است.

کربلا، سنگر بروز حق خواهي، ايثار، فداکاري و جانبازي است.

کـربـلا، تاريخ است، مدرسه است، دانشگاه است، معلم است، نبرد حـق و بـاطـل اسـت، (مـيـزان) شناخت چهره هاست، (ملاک) تشخيص(صداقت) از (دروغ) و تزوير است.

و کربلا، کربلاست.

حـج نـيـمـه تـمـام حـسـيـن (ع) در عـاشـورا کامل گشت.

حـسـيـن، برنامه (مکه) را در (کربلا) پياده کرد.

حـسـيـن، احرام را روز عـاشـورا در کربلا، به جاي آورد.

همانجا، (لبّيک، اللّهم لبّيک گفت.

همانجا، مُحرِم شد.

همان روز، در ظهر عـاشـورا، (عيد قربان) را بر پا نمود.

همان روز، سعي بين صفا و مروه نمود.

احـرام حـسـيـن، آن پـيراهن کهنه اي بود که از خواهرش زينب گرفت پوشيد، تا دشمنان پس از شهادتش، از تن وي، برون نياورند.

لبّيک حـسـيـن، آن عشق و آمادگيش براي شهادت و لقاءاللّه بود.

قـربـانـي حـسـيـن، هـفـتـاد و دو سـربـاز جـانـبـاز بـود،ابـوالفضل، علي اکبر، قاسم، عون، جعفر، عبداللّه، علي اصغر،بـرير، حبيب، مسلم، نافع، حرّ، انس و... که هر کدام، مظهر صدق و صفا و آزادگي و تقوا بودند.

سعي حـسـيـن، از صفاي خيمه گاه، تا مروه ميدان بود.

آن روز بـارها و بارها، اين فاصله را طي کرد، گاهي براي حمله،گاهي براي آوردن پيکر شهدا، به خيمه، گاهي براي حضور بر بالين جوانان شهيد،

گاهي براي دفاع از حرم و اهل بيت و خيمه ها،

گاهي آب خواستن براي علي اصغر و کودکان تشنه،

گاهي براي موعظه و ارشاد سپاه دشمن،

گاهي براي ياري برادرش عباس در ميدان جنگ،

کربلا، مناي حـسـيـن بود،

کربلا، قربانگاه هفتاد و دو تن از زبدگان بود،

کربلا، (حج اکبر) امام حـسـيـن بود.

مگر نه اينکه خدا، در کربلا هم هست؟!

پس هر جا که او هست، طواف هم همانجاست.

(ما را طواف کعبه، به جز دور يار نيست

کز هر طرف رويم، خدا روبروي ماست)

(علي اکبر)، با چشمان اشک آلود، از پدر اجازه ميدان مي گيرد.

جان را (فدا) مي کند، و به شهادت مي رسد.

حـسـيـن، بالاي سرش، دردمندانه چشم به آسمان مي دوزد و اين کلمات را مي توان از چهره اش خواند که:

(خدايا اين قرباني را در راه اسلام بپذير).

قـاسـم، اين جوان سيزده ساله، که يادگار امام مجتبي (ع) است درمـيـدان، پس از نبردي دليرانه بر زمين مي افتد، و حـسـيـن در باليناو حاضر مي شود.

تشنگي در خيمه ها بيداد مي کند.

وعـبـاس، بـراي آوردن آب، روانـه ميدان گشته، با نيروهاي دشمندرگير مي شود و به شهادت مي رسد.

اينک... ياران حـسـيـن، يکايک به شهادت رسيده اند.

از کوچک و بزرگ... از بني هاشم و ديگران.

و حـسـيـن، تنهاست...

چهره اش در هاله اي از افروختگي شوق آميز فرو رفته است.

امام، رو به دشمن:

هل من ناصر...؟

هل من معين...؟

و جواب:...؟

از هر سو به امام حمله مي آورند با اين تلاش که حـسـيـن (ع) را زنده بـه چـنـگ آورنـد... و امـام شـمـشـيـر مي کشد و اين رجز را مي خواند:القتل اولي من رکوب العار...)

پـيـش مي تازد و حمله مي کند: اللّه اکبر... اللّه اکبر در باران تيراز سـوي دشـمـن، دلاورانـه مـي جـنـگـد و از شـمشيرش خون مي چکد،ضربه ها پياپي بر امام وارد مي شود.

چهره اش از شوق شهادت برافروخته است.

خسته و تشنه، از جنگ مي ايستد تا دمي بياسايد.

تـيـري بـر سـيـنـه اش نـشـسـتـه، خـون آندل رؤ ف و شجاع، فوران مي زند.

تـوان امـام بـه پايان مي رسد و همچون نگيني بر زمين (کربلا) مي افتد، کربلاي خونرنگ و سرخ فام.

و... حـسـيـن (ع)، بـا خـونـش مـيـان حـق و باطل، مرزبندي مي کند.

چـشـمـان خـونگرفته اش را به آسمان مي دوزد و در واپسين دم، باخداي خويش راز و نياز مي کند.

و سـرانجام، آن (قلب تپنده) از کار مي افتد، تا قلبهاي جهانيرا به تپش و حرکت وادارد... (شهادت)!

سر سيدالشهدا(ع)، بر فراز ني، آيت بلند حق است.

دشـت، خـامـوش مـي شـود و آن هـمـه فـريـادهـا و غوغاها، به سکوت مبدّل مي گردد.

کـاروان اسـارت، بـا رهـتوشه اي از (آزادگي) از اين دشتِ غربتمي کوچد.

پيکرها بر زمين،

سرها بر نيزه ها،

و اسيران آزادي بخش، در راه کوفه و... سپس شام!

(زيـنـب)، کـاروان سـالار ايـن دلهـاي شکسته، امّا پرخروش است و صحراي سرخ کربلا را به سان لاله زاري پشت سر مي گذارند،با يک دنيا فرياد خاموش و يک جهان فرهنگ و حماسه.

(بر اين دشت خاموش بر ياد دارم که:

مرغان، سرود سفر ساز کردند

هوا سخت تاريک و نامهربان شد

تو گفتي که فريادي از دشت بر آسمان شد

چه گلها که بر خاک عريان فرو ريخت

چه گلها... که غمناک، بر خاک...)

(پايان)

دستخط مقام معظم رهبري در تجليل از نواب صفوي

دستخط مقام معظم رهبري در تجليل از نواب صفوي 






پس از قدرت يابي جريان موسوم به دوم خرداد ، در سال 1376 ، جريان تبليغاتي جديدي عليه تمامي مباني و ارزش هاي انقلاب اسلامي آغاز گرديد. اين جريان كه تا چند سال از ده ها تريبون كتبي ، با تيراژ بالا و گستره توزيع وسيع برخوردار بود حركتي را در جهت بازروايي ريشه هاي تاريخي نهضت اسلامي مردم ايران آغاز نمود كه بازه اي از نهضت كربلاي حسيني ، در سال 61 هجري تا نهضت جنگل و فدائيان اسلام در تاريخ معاصر را شامل مي شد.
در اين تحرك موذيانه ، موج بي شرمانه اي از تحريف و تاويل انحرافي به سوي موارد مذكور روان گرديد و حجم سنگيني از مطالب و تفاسير خلق الساعه و بي بنياد در جامعه منتشر شد. اين فضاي مسموم و خفقان آور ، مجال هرگونه دفاعي را از ريشه هاي مسلم نهضت اسلامي و عقبه تاريخي ملت ايران را در برابر طواغيت و مستكبران گرفته بود تا جايي كه حتي در ميان نيروهاي ارزشي و باورمند به انقلاب اسلامي و حكومت اسلامي ، استناد به چنين مواردي دشوار و داراي تبعاتي فرساينده بود.
يكي از مصاديق اين قبيل ريشه هاي تاريخي ، مبارزات فدائيان اسلام و خصوصا رهبري منحصر به فرد آن يعني شهيد نواب صفوي بود.
در سال 1379 ، درست در اوج حملات تبليغاتي سنگين و بي سابقه تربون ها و تئوري پردازان جريان اصلاح طلب به فدائيان اسلام و مبارزات آنان ، مقام معظم رهبري در ذيل تصويري از شهيد نواب صفوي ، رهبر فدائيان اسلام جمله اي در تكريم ايشان نوشت .
اين جمله گرچه كوتاه بود اما احياگر جايگاه رفيع اين شهيد عزيز در ميان وفاداران به انقلاب اسلامي بود.
متن كامل جمله مقام معظم رهبري از اين قرار است :

تعالي
سلام بر آن پيشاهنگ جهاد و شهادت در زمان ما
سيد علي خامنه اي

منبع: خبرگزاري فارس

عکس/ شناسنامه الکترونیکی رهبر انقلاب





 

مأموريت ماهواره نويد تصويربرداري از زمين با روش Push broom است

 

 ماهواره نويد علم و صنعت، نخستين ماهواره ملي- دانشجويي كشور است كه به دست متخصصان جوان دانشگاه علم و صنعت ايران طراحي و ساخته شده است.


به گزارش خبرنگار حوزه دانشگاه خبرگزاري فارس، اين ماهواره IRANSAT- IUST يك ماهواره كوچك با ابعاد 50×50×50 سانتي‌متر مكعب و جرم 40 كيلوگرم است كه به منظور استقرار در مدار بيضوي با ارتفاع 250 تا 375 كيلومتر و زاويه انحراف‌مداري 55 درجه طراحي شده است.
ارتباط ماهواره با ايستگاه زميني از طريق سه فرستنده وگيرنده در باندهاي VHF و UHF برقرار است و تامين انرژي آن نيز توسط صفحات خورشيدي نصب شده بر بدنه جانبي سازه ماهواره در كنار باتري و بهره‌گيري از تنظيم‌كننده‌ها و مبدل‌هاي ولتاژ صورت مي‌گيرد.
ماموريت ماهواره نويد علم و صنعت، تصويربرداري از زمين با رزولوشن (وضوح تصوير) 750 متر مبتني بر روش جاروبي (Push broom) و به صورت تك باند است.
به طور كلي، كاربرد تصاوير دريافتي از اين ماهواره در زمينه‌هايي چون جو و علوم هواشناسي (خصوصيات ابرها، بارندگي، رطوبت‌ و دماي هوا، مواد شيمايي جو، بادها، ديناميك جو و تراكم بخار) منابع (ماهيگيري، آب‌هاي ناشي از برف و يخ، آب‌هاي اقيانوس‌ها، گردبادها، طوفان‌ها و جزر و مد درياها) و بلاياي طبيعي (خشكسالي، آلودگي محيط زيست و زمين‌لرزه) است.

پیامک ( اس ام اس ) دهه فجر

پیامک ( اس ام اس ) دهه فجر
پیامک ( اس ام اس ) دهه فجر

تهیه کننده: سیدامیرحسین کامرانی
منبع: راسخون


آمدی فجرآزادی! که با آمدن تو، امام آمد، امامی که بر سربیدادگران، خروش کلیم داشت و برجان امت، دم مسیح. کلامش بوی وحی‏داشت و طعم شیرین آوای انبیا.
دهه فجرمبارک

همه برای امام بودند و امام برای همه و امت همراه امام برای خدا.
دهه فجرمبارک

از خون سرخ بهمن سرسبز شد بهاران
اندیشه باور شد، در امتداد باران
بر صخره‏های همّت جوشیده خون غیرت
بانگ سرود و وحدت آید زچشمه ساران
و الفجر بهمن آمد، فصل شکفتن آمد
بر پهندشت باور، خالی است جای یاران
دهه فجرمبارک

فجر است و سپیده حلقه بر در زده است
روز آمده، تاج لاله بر سر زده است
با آمدن امام در کشور ما
خورشید حقیقت زافق سر زده است
دهه فجرمبارک

برخیز که فجر انقلاب است امروز
بیگانه صفت، خانه خراب است امروز
هر توطئه و نقشه که دشمن بکشد
از لطف خدا نقش بر آب است امروز
دهه فجرمبارک

قلب‏ها، کهکشانی از عشق خمینی می‏شود و جامی لبریز از شراب طهور پیروزی. دهه فجرمبارک

سلام برتو ای مطلع فجر! ای سپیده سحر، ای انفجار نور، خوش‏آمدی. دهه فجرمبارک

دهه فجر، خوش آمدی که با مقدمت، عطرآزادی به جای بوی باروت در فضای‏میهن اسلامی‏مان پیچید. قفس‏ها شکسته شد و نفس‏ها از زندان سینه‏هارهایی یافت. دهه فجرمبارک

دهه فجر، خوش آمدی که با آمدنت، سوز و سرما از شهرو دیارمان‏گریخت، برفهای بهمن با حرارت ایمان و اخلاص، آب حیات شد. دهه فجرمبارک

فجرآزادی! خوش آمدی که آمدنت، شرنگ مرگ به کام شاهان ریخت،سلطه را به قبرستان سلطنت‏سپرد، کنگره‏های قصر استکبار را فروریخت. دهه فجرمبارک

اين اعجاز بزرگ قرن و اين پيروزي بي نظير و اين جمهوري اسلامي محتاج به حفظ و نگهداري است . امام خميني(ره)

انقلاب اصيل ماجلوه اي از نهضت پر عظمت حضرت رسول ا... (ص ) است . امام خميني(ره)

خون شهيدان ، انقلاب و اسلام را بيمه كرده است . امام خميني(ره)

رمز پيروزي شما ايمان و وحدت كلمه بود . امام خميني(ره)

پيروزي انقلاب مرهون فداكاريهاي دلاورانه ملت ، خصوصاً شهيدان است . امام خميني(ره)

انقلاب ما متكي به معنويات و خداست . امام خميني(ره)

اين انقلاب با تائيدات غيبي الهي پيروز گرديد . امام خميني(ره)

چشم دنيا به انقلاب ما معطوف است . امام خميني(ره)

ولايت فقيه براي شما يك هديه الهي است . امام خميني(ره)

هرچه انقلاب اسلامي دارد از بركت مجاهدت شهدا و ايثارگران است . امام خميني(ره)

اين نعمت بزرگ الهي ( انقلاب اسلامي ) را ارزان از دست ندهيد . امام خميني(ره)

22 بهمن بهمن در طول زندگي و براي نسلهاي آينده بايد سرمشق همه قرارگيرد . امام خميني(ره)

فجر انقلاب ، دميدن خورشيد استقلال و آزادي است . امام خميني(ره)

نهضت ايران ، نهضتي بود كه خداي تبارك و تعالي در آن نقش داشت . امام خميني(ره)

دهه فجر مقطع رهايي ملت ايران است . مقام معظم رهبری

زنده نگه داشتن ياد شهداي انقلاب باعث تداوم حركت انقلاب است . مقام معظم رهبری

دهه فجر آئينه اي است كه خورشيد اسلام در آن درخشيد و به ما منعكس شد . مقام معظم رهبری

انقلاب اسلامي با اتكاء به قدرت مردم ، آسيب ناپذير است . مقام معظم رهبری

اين انقلاب ، بي نام خميني (ره ) در هيچ جاي جهان شناخته شده نيست . مقام معظم رهبری

وحدت ، كليد موفقيت و رمز پيروزي انقلاب ما بوده است . مقام معظم رهبری

حفظ حيثيت و آبروي انقلاب اسلامي و نظام ، امروز بر همه واجب است . مقام معظم رهبری

خط انقلاب ، خط عظمت اسلام و مسلمين و دفاع از مظلومين و مستضعفين است . مقام معظم رهبری

دهه فجر ، دهه تجديد قواي نيروهاي انقلابي و تجديد ميثاق ملت با انقلاب است . مقام معظم رهبری

دهه فجر عيدي است كه يك تاريخ سر تا پا ظلم و طغيان را قطع كرد . مقام معظم رهبری

دهه فجر مظهر شكوه و عظمت و فداكاري ملت ايران است . مقام معظم رهبری

انقلاب و نهضت امام (ره ) براي حاكميت اسلام بود . مقام معظم رهبری

پيروزي انقلاب اسلامي در ايران سرآغاز حاكميت ارزشهاي معنوي بوده است . مقام معظم رهبری

وحدت كلمه و حضور خود را در صحنه حفظ كنيد و ياد امام و انقلاب را زنده نگه داريد . مقام معظم رهبری

22 بهمن روز تجديد عهد با انقلاب ،‌امام و اسلام است . مقام معظم رهبری

دهه در تاریخ ایران نقطه ای تعیین كننده و بی مانند به شمارمی رود. مقام معظم رهبری

جزييات ديدار دانشجويان با امام خميني(ره) در سال 42

 

خبرگزاري فارس: نسل جوان دانشگاهي در آن روزهاي كوتاه و زودگذر سال‌هاي چهل، كه امام (ره) در ايران به سر مي‌برد، بارها به حضورش شتافتند؛ اسناد بدست آمده از اين ديدارها و گفتگوها نشان مي‌دهد، دانشجويان از همان ابتداي سال‌هاي آغازين نهضت در سايه رهبري امام (ره) در انديشه حكومت اسلامي و نابودي صهيونيسم بوده‌اند.


به گزارش خبرنگار سرويس "فضاي مجازي " خبرگزاري فارس، خبرنامه دانشجويان ايران نوشت؛ بنا به اسناد ساواك، يك مورد از ديدارها و گفتگوهاي دانشجويان با امام خميني(ره) در ماه هاي نخست سال 1342 اين گونه گزارش شده است:

"در ساعت 18:00 روز 10/ 2/ 1342 جلسه دانشجويان وابسته به انجمن اسلامي در اتاق شماره 211 خوابگاه شماره 3 دانشكده كشاورزي تشكيل گرديد و يك نفر دانشجو به نام روحاني در مورد حكومت در اسلام سخنراني نمود و سپس تقي شامخي اظهاراتي به شرح زير بيان داشت:

1-روز جمعه به اتفاق عده اي از دانشجويان انجمن اسلامي مقيم تهران به قم رفتيم و به طور پراكنده وارد منزل آقاي خميني شديم؛ چند نفر پاسبان دور منزل ايشان بودند.
ابتدا دانشجويان مقاله اي كه به شرح زير تهيه شده بود براي ايشان قرائت كردند: "...مدت هجده سال است انجمن اسلامي دانشجويان تشكيل شده و فعاليت مي نمايد؛ ما احتياج مبرم به دين و مذهب داريم؛ روحانيون بايد ما را كمك كنند، ... " "
در ديدارهاي دانشجويان با امام خميني(ره)، دانشجويان هدف و آمال خود را اين گونه بيان مي كنند:
"...هدف ما اشاعه دين مبين اسلام و هدايت نسل جوان است؛ ما بايد مسلمان واقعي باشيم... ما اكنون آماده ايم پشتيباني خود را از علما اعلام داريم و نظر ما اين است كه رابطه نزديكي بين دانشگاه و حوزه علميه برقرار نمائيم "
به نظر مي رسد وحدت ميان حوزه و دانشگاه از همان ابتدا يكي از اساسي ترين اهداف نيروهاي اسلامگرا بوده و دست هايي نمي خواهند تا اين ارتباط برقرار گردد.

در ادامه گزارش ساواك آمده است:
"...سپس آقاي خميني جواب گفتند:
جوانان مسلمان دانشگاه تهران به منزل ما خوش آمديد. اميد است در نگهدارى دين خود استوار باشيد ... زيرا از شما جوانان برومند انتظار زيادى داريم. ما ملتهاى مسلمان بايد متحد شويم و با اسرائيل و عمال آنها در ايران مبارزه كنيم. حوزه علميه هر گز مخالف اصلاحات ارضى نبوده؛ ...ما مى‏دانيم اين موضوع براى سرگرمى كشاورزان فراهم شده است. موضوع حق شركت دادن زنان در انتخابات مانعى ندارد؛ ولى حق انتخاب شدن آنها فحشا به بار مى‏آورد. موضوع حق رأى دادن زنان و غيره در درجه آخر اهميت قرار دارد... "

ورود امام به روايت تصوير

عاشورا و امام حسين در متون عرفاني «آثار سنايي و هجويري‌»

 

ادبيات عاشورا ـ اگر نگوييم پيش از رخداد عاشورا ـ همزمان با اين رويداد شگفت آغاز مي‌گردد. اين واقعه جان‌سوز در ادبيات عرب و فارسي تأثيري به سزا و گسترده نهاده است و در ادب فارسي کمتر ديواني توان يافت که از اشارتي بدين موضوع‌، تهي باشد و اين جداي از سوگ‌نامه‌هايي است که بسياري از شاعران در اين‌باره سروده‌اند. در دفترهاي نظم و نثر عرفاني اين رويداد، از ديدگاه‌هاي گوناگوني نگريسته شده و کثرت توجه بدان درخور ژرف‌نگري است‌. اين جستار در آثار منظوم سنايي و يکي از کهن‌ترين متون نثر عرفاني‌، کشف‌المحجوب نگاشته ابوالحسن هجويري به بررسي واقعه عاشورا مي‌پردازد.

1ـ رخداد شگفت عاشورا، تا هميشه تاريخ‌، از زوايا و ديدگاههاي گوناگون‌، در تمامي ارکان جامعه بزرگ اسلام‌، اثرنهاده است‌. ادبيات عاشورا ـ اگر نگوييم پيش از محرم سال شصت هجري ـ بي‌گمان همزمان با اين رويداد بي همانند آغاز مي‌شود و دروازه‌اي بي‌کران در ادب عربي و فارسي به نام ادب طف يا ادب عاشورا گشوده مي‌گردد.

از نخستين روزهايي که از ادب پارسي نشاني در دست است‌، اشارات و ابيات بسياري در اين‌باره مي‌توان يافت‌.

اين نکته درخور تأمل است که با وجود اين‌که پيروان امام حسين‌(ع) و شيعيان‌،سوگواران هميشه اين سوگ بزرگ بوده‌اند، اما کدامين مسلماني است که از اين اندوه دلش به‌درد نيامده باشد و نيايد. پس‌، ادبيات عاشورا با آن‌که بخش اصلي ادبيات تشيّع است‌، اما فقط شيعيان‌، سوگوار اين رخداد نبوده‌اند، بلکه اين اندوهي است که تمامي مسلمانان را تحت تأثير قرار داده است‌.

ادب فارسي نيز اين‌گونه است‌، رخداد عاشورا در دفترهاي نظم و نثر پارسي از ديرباز بازتاب دارد و اين گستردگي و رواج و گسترش سوگواري‌ها درباره آن امام را، از ديرباز مي‌نماياند. بسياري از شاعراني که دراين‌باره سروده‌هايي دارند، اهل تشيّع نبوده‌اند، اما با نگرشي راستين به دين مي‌نگريسته‌اند. آن‌گونه که سيف فرغاني قصيده‌اي کامل با رديف «بگرييد» در اين باره سروده است و عطار و مولانا جلال‌الدين و ديگران نيز سروده‌هايي در اين باره دارند.

2ـ از اشعاري که درباره عاشورا و کربلا و قيام امام حسين‌(ع) سروده شده است مي‌توان نکات ديني‌، اجتماعي‌، تاريخي و فرهنگي بسياري دريافت‌. براي نمونه‌، هنگامي که «انوري ابيوردي‌» در مرگ ممدوح خويش که از سادات و در ماه رجب وفات يافته مرثيه مي‌سرايد آن هنگامه را به عاشورا و ماتم اولاد رسول تشبيه مي‌کند و اين‌بيانگر آن است که در قرن ششم در خراسان در روز عاشورا، براي امام‌حسين‌(ع) مراسم سوگواري برگزار مي‌شده است‌.

 

به وفات تو جهان ماتم اولاد رسول‌

تازه تر کرد مگر سلخ رجب عاشوراست‌

 

3ـ در دفترهاي نظم و نثر عرفاني‌، از خاندان پيمبر و اهل‌بيت (ع) اسوه‌هاي حقيقي عرفان هماره ياد شده است‌. افزون بر يادکرد آنان و به ويژه رويداد عاشورا، اين‌رخداد، زمينه‌اي براي تصويرسازي‌هاي عرفاني نيز گرديده است و شاعران نيز بدان پرداخته‌اند. در اين جستار، نگاهي مي‌افکنيم به کشف‌المحجوب که کهن‌ترين نثر عرفاني فارسي است و همين‌طور، گذري بر آثار «ابوالمجد مجدود بن آدم سنايي‌» داريم‌که پيش درآمد ادب عرفاني در شعر فارسي است‌. بي‌گمان کاوشي ژرف در اين وادي به نکته‌هايي شايسته رهنمون خواهدگشت‌.

4ـ هجويري‌، که عارفي حنفي است و در خراسان باليده و برآمده است‌، خاندان پيامبر را بس ارج مي‌نهد و آنان را بسيار مي‌ستايد. ستايش‌هايش درباره اين خاندان‌، باور دروني و راستينش را مي‌نماياند و هريک را با اوصافي درخور و شايسته مي‌ستايد. براي نمونه‌، درباره امام‌حسن (ع)، چنين مي‌نگارد:

جگر بند مصطفي و ريحان دل مرتضي و قرة العين زهرا

و درباره امام علي بن حسين (ع):

«وارث نبوت و چراغ امت سيد مظلوم و امام محروم‌، زين العباد و شمع الاوتاد.

و ابياتي از قصيده معروف فرزدق در ستايش آن امام همام نقل مي‌کند. او امامان را تا امام صادق ياد مي‌کند و مناقبي از آنان را برمي‌شمارد و احاديثي نيز ذکر مي‌نمايد و سپس مي‌گويد:

اگر جمله اهل بيت ياد کنم و مناقب يک يک برشمرم‌، اين‌کتاب‌، بل کتب بسياري حمل عشر عشيري از آن نکند.

او درباره امام حسين (ع) از قول عرفا و کساني که بينشي‌، همچون وي داشته‌اند، چنين نگاشته است‌:«شمع آل محمد و از جمله علايق مجرد سيد زمانه خود، ابوعبدالله الحسين بن علي بن ابي طالب رضي الله عنهما ازمحققان اوليا بود و قبله اهل بلا و قتيل دشت کربلا و اهل اين قصه بر درستي حال وي متفقند که تا حق ظاهر بود مر حق را متابع بود،چون حق مفقود شد، شمشير برکشيد و تا جان عزيز فداي شهادت خداي عزوجل نکرد بناراميد.

اين رويداد در بسياري از کتب حديث و تفسير و تاريخ آورده شده است‌. در نخستين‌کتاب عرفاني به فارسي نيز آمده است و رواج آن را در جامعه آن روز و نگرش عارفان و مردان را به اين رخداد شگرف مي‌نماياند.

و نيز آمده است‌:

«چون حسين علي را با فرزندان وي ـ رضوان الله عليهم ـ اندرکربلا بکشتند جز وي [علي‌بن‌الحسين (ع)] کسي نماند که برعورات قيم بودي و او بيمار بود و اميرالمؤمنين حسين (ع) وي راعلي اصغر خواندي‌، چون ايشان را بر شتران برهنه به دمشق اندر آوردند، پيش يزيد بن معاويه اخزاه الله‌، يکي و را گفت‌: کيف اصبحتم يا علي و يا اهل بيت الرّحمة‌. قال‌: اصبحنا من قومنابمنزله قوم موسي من آل فرعون يذبحون ابنائنا و يستحيون نسائنا فلا ندري صباحنا من مسائنا و هذا من حقيقة بلائنا.

بامدادتان چون بود يا علي و يا اهل بيت رحمت‌!؟ گفت‌: بامداد ما از جفاي قوم خود، چون بامداد قوم موسي از بلاي قوم فرعون بودکي فرزندان ايشان را مي‌کشتند و عوراتشان را پرده مي‌گرفتند تا نه‌شبانگاه کي شناسيم و اين از حقيقت بلاي ماست و ما مر خداوند را ـ جل جلاله ـ شکر مي‌گوييم بر نعمت‌هاي وي و حمد کنيم بر بليات وي‌.

و در جاي ديگر ترجمه مناجاتي از امام محمد باقر (ع) را مي‌آورد و مي‌گويد:

راوي از گريه بسيار او پرسيده است‌: شبي وي را گفتم اي سيدي و سيد آبايي چند گري و چند خروشي‌! گفت‌: اي دوست‌!يعقوب را يک پسر گم شد، چندان بگريست‌، تا نابينا شد و چشم‌هاسفيد کرد و من هژده کس را با پدر خود، يعني حسين و قتيلان کربلا گم کرده‌ام‌، کم از آن باري نباشم که بر فراق ايشان چشم‌ها سفيد کنم‌.

رويداد حماسي و شگفت عاشورا به زودي در تمام جهان اسلام منتشر گشت و سوگواري‌ها برپا شد و همواره ادامه يافت و نهال اين مراثي‌، در ادب پارسي با تلاش و باور شاعران و نويسندگان پاي گرفت و برآمد و درختي تناور گرديد و شاخ و برگ‌هاي آن در لابه‌لاي متون نثر و نظم چهره نماياند و با گذشت روزگاران در نوحه سرايي‌ها با مردم و باورهايشان بيشتر درآميخت‌.

5. ابوالمجد مجدود بن آدم سنايي‌، عارفي وارسته است که به باور همه پژوهندگان‌،عرفان را با ادب پارسي درآميخت درون‌مايه عرفاني شعر او و پيشرو بودن او در اين زمينه بر کس پوشيده نيست‌. اما مگر نه اين است که عارفان و بيشترين دبستان‌هاي درويشي خود را به امام علي‌(ع) باز مي‌بندند و دل در گرو او دارند و مگر امام حسين‌(ع) فرزند آن امام يگانه نيست‌؟ پس سنايي نيز که دل در گرو دوستي اهل‌بيت‌: دارد، به اين رويداد پرداخته است‌. از حديقة الحقيقه و شريعة الطريقه مي‌آغازيم منظومه‌اي که پيش از سنايي نمونه‌اي ندارد. سنايي اين منظومه را در ربع اول قرن ششم سروده است و از اين روي‌، نکاتي که درباره عاشورا و امام حسين بيان مي‌دارد در خور ژرف انديشي است‌. او درحديقه چنين مي‌نگارد:

در مناقب حسين بن علي (ع).

ذکر الحسين يضئي العينين‌. سلالة الانبياء و ولد الاصفيا و الاوليا و الاوصياء و شهيد الکربلا و قرة العين المصطفي‌، بضعة المرتضي وکبد فاطمة الزهراء رضي الله عنه و عن والديه‌.

قال الله تعالي عز من قايل في محکم کتابه‌: (ان الذين يوذون الله و رسوله لعنهم الله في الدنيا والا´خرة و اعدلهم عذابا مهينا و اولئک هم الخاسرون‌). و قال النبي عليه السلام‌: ترکت کتاب‌الله و عترتي‌، فاخبر: ان وعدالله حق‌.

او در اين تمهيد، به زيبايي و نيکويي امام حسين را مي‌ستايد، جايگاه او را نزد پيامبر و شرافت خاندانش را بيان مي‌دارد. به شهادت او اشاره مي‌نمايد و از قول خدا در قرآن‌کريم و از زبان پيامبر در حديثي دشمنان آن حضرت را مي‌نکوهد و به عذاب آخرت انذار مي‌نمايد.

سپس اين مختصر را در بيش از صد بيت مي‌سرايد و اين کهن‌ترين و نخستين جايي است در شعر فارسي‌، که به گستردگي به اين رويداد پرداخته شده است‌.

او در اين ابيات نخست به توصيف امام مي‌پردازد:

 

پسر مرتضي امير حسين‌

که چنويي نبود در کونين‌....

 

مصطفي مر ورا کشيده به دوش

‌مرتضي پروريده در آغوش‌...

 

به سرو روي و سينه و ديدار

راست مانند احمد مختار

 

اين توصيفات در 23 بيت ادامه و با اين بيت پايان مي‌يابد:

 

باد بر دوستان او رحمت

‌باد بر دشمنان او لعنت‌

 

و در پي او صفت قتل حسين بن علي (ع) به اشاره يزيد ـ عليه اللعنه ـ مي‌آيد، او دراين ابيات بدون مسامحه و ابهام‌، آشکارا ماجرا را بيان مي‌نمايد. ابياتي از اين قسمت مي‌خوانيم‌:

 

دشمنان قصد جان او کردند

تا دمار از تنش برآوردند

 

عمرو عاص از فساد رايي زد

شرع را خيره پشت پايي زد

 

بر يزيد پليد بيعت کرد

تا که از خاندان برآرد گرد

 

شرم و آزرم جملگي بگذاشت

‌جمعي از دشمنان بر او بگماشت‌

 

تا مر او را به نامه و به حيل

‌از مدينه کشند در منهل‌

 

کربلا چون مقام و منزل ساخت

‌ناگه آل زياد بر وي تاخت‌

 

عمروعاص و يزيد بد اختر

به سرآب برفکنده سپر

 

شمر و عبدالله زياد لعين

‌روحشان جفت باد با نفرين‌

 

برکشيدند تيغ بي آزرم

‌نز خدا ترس و نه ز مردم شرم‌

 

سرش از تن به تيغ ببريدند

واندر آن فعل سود مي‌ديدند

 

سپس ورود خاندان را به شام بيان مي‌کند:

 

عمرو عاص و يزيد و ابن زياد

همچو قوم ثمود، صالح و عاد

 

برجفا کرده آن سگان اصرار

رفته از حقد بر ره انکار

 

کرده دوزخ براي خويش معد

بو الحکم را گزيده بر احمد

 

او کربلا را مي‌ستايد و نسيم آن جاي‌گاه را بهشتي مي‌داند و بر کشتگان آن مرثيه مي‌خواند:

 

حبذا کربلا و آن تعظيم

‌کز بهشت آورد به خلق نسيم‌

 

و آن تن سربريده در گل و خاک‌

و آن عزيزان به تيغ دل‌ها چاک‌...

 

تيغ‌ها لعل گون زخون حسين

‌چه بود در جهان بتر زين شين‌

 

آل ياسين بداده يکسر جان‌

عاجز و خوار و بي‌کس و عطشان‌

 

مصطفي جامه جمله بدريده‌

علي از ديده خون بباريده‌

 

فاطمه روي را خراشيده

‌خون بباريده بي حد از ديده‌

 

حسن از زخم کرده سينه کبود

زينب از ديده‌ها برانده دو رود

 

شهر بانوي پير گشته حزين‌علي الاصغر آن دو رخ پر چين‌...حکايتي از نسيم کربلا مي‌آورد و در پايان مي‌گويد:

 

آن‌که را عمرو عاص باشد پير

يايزيد پليد باشد مير

 

مستحق عذاب و نفرين است‌

بد ره و بد فعال و بد دين است‌

 

لعنت دادگر برآن‌کس باد

که مر او را کند به نيکي ياد

 

اما سنايي در کليات خويش نيز، از اين رويداد بارها ياد کرده است‌.

در کوي‌ِ دين‌، نبايد شادي کرد، زيرا:

 

خرمي چون باشد اندر کوي دين کز بهر ملک

‌خون روان کردند از حلق حسين در کربلا

 

و هرکسي نيز نبايد از امام حسين (ع) ياد کند. کسي که از او ياد مي‌کند، بايست از خود منقطع باشد، به خويشتن و تعلقات نفساني وابسته نباشد. از اين روي سنايي خطاب به خود مي‌گويد:

 

چون سنايي ز خود نه منقطعي

‌چه حکايت کني ز حال حسين‌

 

آري‌، امام حسين (ع) همچون دين است‌، آرزو، مانند خوک و سگ‌. اما کسي که نفس‌پرست است‌، هماره حسين‌ِ دين خويش را تشنه مي‌کشد:

 

دين حسين تست آزو آرزو خوک و سگ است

‌تشنه اين را مي‌کشي و آن هردو را مي‌پروري‌

 

بر يزيد و شمر ملعون چون همي لعنت کني‌

چون حسين خويش را شمر و يزيد ديگري‌

 

و اين کشتگان هماره زنده و جاويدانند:

 

سر برآر از گلشن تحقيق تا در کوي دين‌

کشتگان زنده بيني انجمن در انجمن‌

 

در يکي صف کشتگان بيني به تيغي چون حسين

‌دردگر صف خستگان بيني به زهري چون حسن‌

 

و بهشت را نيز به دوستي آنان مي‌توان يافت‌:

 

هشت بستان را کجا هرگز تواني يافتن‌

جز به حب حيدر و شبير و شبر داشتن‌

 

امام حسين (ع) شهيدي يگانه است‌، همان‌گونه که مادرش بانويي يگانه بود:

 

سراسر جمله عالم پر زنانند

زني چون فاطمه خيرالنسا کو

 

سراسر جمله عالم پر شهيداست‌

شهيدي چون حسين کربلا کو

 

سراسر جمله عالم پر امام است

‌امامي چون علي موسي الرضاکو

 

6. اين نگاهي گذرا بود بر نگرش عارفان‌، و نخستين آثار عرفاني به کربلا و عاشورا بود.ايرانيان نه به پارسي‌، که به زبان عربي‌، بارها مرثيه اهل‌بيت سرودند و اين بيانگر باورها و علاقه دروني‌شان به اهل‌بيت است‌.

از عربي سرايي ايرانيان در اين رويداد سخني گفتيم‌، بهتر است با ابياتي از يکي از ايرانيان که در نيمه اول قرن پنجم هجري مي‌زيسته است‌؛ يعني ابوالحسن مهيار بن مرزويه کاتب که به دست شريف رضي در سال 394 هجري قمري اسلام آورد، سخن را فرجام بخشيم‌:

 

اري الدين من بعد يوم «الحسين‌»

عليلاً له الموت بالمرصد

 

سيعلم من «فاطم‌» خصمه

‌باي‌ّ نکال غدا يرتدي‌

 

و من ساء «احمد» سبطه

‌فباء بقتلک‌، ماذا يدي‌

 

فداوک نفسي و من لي بذاک‌

لوان مولي بعبد فدي‌

 

وليت سبقت فکنت الشهيد

امامک يا صاحب المشهد

 

انا العبد و الا کم عقده

‌اذا القول بالقلب لن يعقد

 

و فيکم ودادي و ديني معاً

و ان کان في «فارس‌» مولدي‌

 

خصمت ضلالي بکم فاهتديت‌

ولولاکم لم اکن اهتدي‌

 

و ما فاتني نصرکم باللسان‌

اذا فاتني نصرکم باليد

 

اين حماسه جاودان و بزرگ‌، تا تاريخ ادامه دارد و با نگاهي بر فرهنگ و ادب و تاريخ و تفسير، پيروزِ ميدان اين نبرد را مي‌توان آشکارا ديد.

دکتر مجتبی دماوندی عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی

آثار خودارضايي در دوران نوجواني

 

 

نويسنده : محمد رضا شرفي



نوجواناني که مبتلا به اين انحراف بوده اند، متناسب به جنس و سن، مدت ابتلا و برخي موارد ديگر، آثارنامطلوبي را بر جسم و روح خود احساس کرده اند.
در اينجا بهتراست به تحقيقي که حاصل بررسي 400 نامه ي رسيده از نوجوانان کشور به برنامه ي « آينده سازان » راديو است و توسط آقاي عباس رحيمي نژاد و همکاري آقاي رضا دهباني انجام گرفته و مديريت تحقيقات و آموزش امور تربيتي وزارت آموزش و پرورش در دي ماه 1367 آن را منتشر نموده است، اشاره اي گذرا داشته باشيم و مواردي را از اين تحقيق نقل کنيم:
«افرادي که مبتلا به استمنا ( خودارضايي ) مي باشند، موارد زير را به عنوان تأثير استمنا در سلامتي خود ذکر کرده اند. شايان ذکر است که اين افراد ناراحتيهاي زير را ناشي از ابتلا به استمنا مي دانند:
1-ضعيف شدن چشم
2-لاغر شدن صورت
3-ضعف اعصاب
4-لاغر شدن بدن
5-سرگيجه
6-زود به زود زکام شدن
7-کم خوني
8-سست شدن زانو
9-سياه شدن دور چشم
10-ضعيف شدن حافظه
11-زرد شدن صورت
12-ضعيف شدن حس شنوايي
13-جوش زدن صورت
14-شنيدن صداي زنگ در گوش
15-گوشه گيري
16-ظاهر نشدن در اجتماع
17-ضعف ايمان
18-بيمار شدن از نظر جسمي و روحي
19-ناراحتيهاي بسيار ديگر
موارد عمده دراختلال سلامتي اين افراد به نقل از آنها به ترتيب عبارتند از:
ضعيف شدن چشم، لاغرشدن صورت، ضعف اعصاب (افزايش تحريک پذيري)، ضعيف شدن بدن، ضعف حافظه و گوشه گيري.»

آثار ديگر خودارضايي

«موريس دبس» نيز در زمينه ي آثار ابتلا به استمنا (خودارضايي) مي نويسد:(1)
علايم عادي جلق زدن ( استمنا ) را همه مي شناسند و آن عبارت است از: پريدگي رنگ و بخصوص حلقه ي سياه رنگي که به دور چشم پيدا مي شود؛ فرد همواره خسته و خواب آلوده به نظر مي رسد، توجه او به سختي به چيزي جلب مي شود.غالب اوقات يک شرم و حياي اغراق آميز و کاذب در وي پيدا مي شود، گوشه گيري اختيار مي کند و خواب وي آشفته و ناراحت است.
اين کار، جوان را بسيار خسته مي کند و در طبايع حساس توليد و وسواس و ترديد عجيبي مي نمايد، به طوري که همواره خجل و شرمسار است و خود را مجرم مي پندارد.در هنگام مطالعه در امراض ذهني و فکري، غالباً با اين عادت زشت برخورد مي نماييم.تمامي جواناني که در تحصيل عقب مي مانند و مخصوصاً اشخاص ابله و گيج حتماً به آن مبتلا بوده اند که در اين موارد، اين عمل يک عادت زشت واقعي را پيدا مي کند.

چند نکته ي مهم در ارتباط با استمنا ، در پسران

در تحقيق مذکور چند نکته ي مهم به چشم مي خورد:(2)
1-شروع استمنا به طور کلي بيشتر در سنين 12 تا 14 صورت مي گيرد؛ به عبارت ديگر، اين مشکل از هنگام ورود دانش آموز به مقطع راهنمايي آغاز مي شود.
2-مدت اعتياد به اين عمل از 3 تا 8 سال ذکر شده است.
3-افرادي که توانسته اند اين عمل را ترک کنند، در سالهاي آخر دبيرستان مشغول تحصيل بوده اند؛ به بيان ديگر اين مشکل از دوره ي راهنمايي آغاز مي شود و تقريباً درپايان دوره ي دبيرستان رو به کاهش مي گذارد.
4-نحوه ي ابتلا بيشتر تماس با دوستان منحرف از جمله همکلاسهاي منحرف و نگاه کردن به نامحرم و...ذکر شده است.
5-حدوداً هشت نفر از 25 نفر افراد مزبور، ذکر کرده اند که دچار افت تحصيلي شده اند.اين افت تحصيلي از عدم تمرکز در درس خواندن شروع و به مردود شدن ختم مي شود.
6-اکثر افراد مبتلا به استمنا (16نفر از 25نفر)اظهار نموده اند که آنقدر اراده ندارند تا بتوانند دست از اين کار بردارند.
7-کساني که توانسته اند استمنا را ترک کنند، نگران هستند که آيا مي توانند پس از ترک اين عمل، ازدواج کنند و صاحب فرزند شوند.اگر پاسخ اين سؤال مثبت است، آيا پس از گذشت چه مدت از ترک اين عمل، افراد مذکور مي توانند ازدواج کنند؟ همچنين اين افراد پرسيده اند که آيا عوارض ناشي از استمنا پس از ترک آن از بين خواهد رفت يا خير؟
برخي نيز پرسيده اند که آيا پس از ترک اين عمل، گناه آنان بخشوده خواهد شد؟
8-ابتلا به استمنا به سلامت رواني فرد ضربه ي شديدي مي زند به طوري که افت تحصيلي هشت نفر از 24 نفر، يک نمونه ي بارز آن است. ضعف اراده در ترک استمنا که فرد، خود را اسير و ناتوان در برابر ترک آن مي بيند، ضربه ي مهم ديگري است.اين ضعف اراده ي او براي ترک عملي که مي خواهد آن را انجام ندهد و نمي تواند ترک کند، باعث مي شود که شخص خود را مريض روحي بداند، دايم ناراحت باشد و گوشه گيري کند، خود را نسبت به جامعه عقب مانده احساس کند و عصبي يا تحريک پذيرباشد و اعتماد به نفس خود را از دست بدهد.اين نمونه هاي ذکر شده، مواردي است که به عنوان ضربات روحي و رواني بر فرد وارد مي شود و آسايش و آرامش فکري را از او سلب مي کند؛به نحوي که فرد مبتلا به استمنا قادر نيست مثل ديگر افراد همسن و سال خود به زندگي عادي بپردازد.

زمينه هاي خاص انحراف و خودارضايي دختران

در تحقيق فوق، بررسيهايي در زمينه ي علل به انحراف کشيده شدن دختران انجام شده که حاصل آن، به شرح زير است:
به طور کلي بي توجهي والدين درمراقبت از فرزندان به عنوان علت انحراف جنسي بايد تلقي شود.موارد زير نمونه هايي است از بي توجهي والدين نسبت به مسايل جنسي دختران:
1-اطلاع دختران از روابط ويژه والدين
2-مورد تجاوز قرارگرفتن دختران از سوي فاميل و افراد غريبه
3-عدم نظارت والدين در دوستي دخترانشان با دوستان ناباب
4-جهل دختران نسبت به عوارض دستمالي کردن عضو جنسي خود (در بسياري از موارد دختران اين کار را به عنوان عادت انجام مي دهند و آن را يک سرگرمي تلقي مي کنند.اما وقتي مبتلا به خودارضايي شدند، کم کم مي فهمند که چه کرده اند.)
5-کنار هم قرار دادن بستر خواب دختر و پسر نابالغ
6-تنها گذاشتن دختر و پسر بالغ در خانه
7-تنها گذاشتن دختر در خانه (که از سوي همسايه يا افرد ديگر به آنها تجاوز شده است.)

نتيجه

بايد اذعان نمود که دختران از نظر جنسي نسبت به پسران، ضربه پذيرتر مي باشند.تمايلات خودکشي نيز در دختران، بخصوص دختراني که مورد تجاوز قرار گرفته اند، بسيار زياد است.در حالي که در پسران وضع به اين گونه نيست.دختران چون به لحاظ جسمي ضعيف تر از پسران هستند، با سهولت و رغبت بيشتري از طرف افراد هوسران مورد تجاوز قرار مي گيرند.چون سن بلوغ در دختران کمتر از سن بلوغ پسران است و آنها زودتر از پسران بالغ مي شوند.
دختران در اين سن معمولاً از آگاهيها و تعليمات جنسي برخوردار نيستند، لذا به سهولت در دام انحراف جنسي مي غلتند.
پيشنهاد مي شود مراقبتهاي والدين از اواخر مقطع تحصيلي ابتدايي (پنجم دبستان) بيشتر شود.
نکته اي را که بايد به مطلب فوق افزود،تفاوتهاي جسمي و جنسي دختران و پسران است، به گونه اي که ميزان و نحوه ي تأثيرپذيري آنها از انحرافات کاملاً با يکديگر متفاوت است.وضعيت يک پسر نوجوان قبل و بعد از انحراف جنسي (به ويژه ارتباط با جنس مخالف) تا اين اندازه دگرگون نمي گردد. دختر در رابطه با انحراف و تجاوز جنسي، چيزي را از دست مي دهد که به دست آوردنش محال است.حال آن که پسر نوجوان تقريباً تغيير چشمگيري در خود احساس نمي کند.از اين رو احتمال آبروريزي و رسوايي دختران بيش از پسران است و چون تقريباً راه نجاتي، نمي يابند، در ورطه ي نااميدي دست و پا مي زنند و غالباً خودکشي را نقطه پايان خوبي براي همه چيز مي دانند.بيشتردختراني که به آلودگي اخلاقي کشانيده مي شوند،
به دليل آن که راه ازدواج و تشکيل خانواده را بر روي خود مسدود مي بينند، از آينده کاملاً نااميد و سرخورده مي شوند.زيرا سلامت لازم را براي ازدواج آبرومندانه در خود نمي يابند.در اين صورت دو راه در مقابل خود مي بينند:
يکي غوطه ورشدن در ورطه ي هولناک فساد و انحرفات اخلاقي، به مراتب بيش از گذشته و اعتقاد به اين مطلب که بالاتر از سياهي رنگي نيست!
ديگري توسل به انتحار براي پاک کردن همه ي زشتيها و پليديها.چون وقتي ديگر در قيد حيات نبودي، نمي توان تو را محکوم نمود و دليلي براي دفاع از خود وجود ندارد.زيرا ديگر موجوديتي در کار نيست و متأسفانه کمتر، دختران مبتلا به انحرافات، (به ويژه جنسي)، به راه سوم مي انديشند. زيرا جامعه چندان پذيراي آنان نيست .ديگراين که خود را کاملاً شکست خورده و ناکام مي يابند.
در صورتي که راه سوم،توبه ي عميق و بازگشت به خدا و شروع زندگي پاک وسازنده اي است که درپناه فضل و نعم الهي انجام مي گيرد و بهترين راه است.

روشهاي پيشگيري از انحرافات جنسي (به ويژه خودارضايي)

با شرح عواملي که گذشت، اينک سؤالي که مطرح مي شود اين است که چگونه مي توان از ابتلاي نوجوانان به انحرافات جنسي و به ويژه خودارضايي پيشگيري نمود؟
پاسخ به اين سؤال را به ترتيب زير مي آوريم:

1-آموزش کافي به والدين

چنان که ملاحظه شده، والدين بالاترين نقش را در پرورش حيات جنسي فرزندان خود دارند.ضروري است که با والدين در سه زمينه گفتگو و آموزشهاي منظم و سودمندي به آنان ارائه شود:
الف ـ ايجاد روابط گرم و محکم:ابتدا به والدين بايد بياموزيم که با فرزندان و به ويژه نوجوانان خود، روابط صميمانه و ثمربخشي از حيث عاطفي برقرار کنند و همدلي با نوجوانان را به هر قيمتي فراهم آورند و رشته ي الفت را محکم کنند.در اثر اين برخورد سازنده، پل عاطفي بين آنان برقرار مي شود و اعتماد و اطمينان بر اين روابط حاکم مي گردد.
ب ـ حفاظت امور زناشويي:والدين بايد به خوبي نسبت به روابط جنسي خود با يکديگر و چگونگي برقراري آن، توجيه شوند و بخصوص در زمينه ي حفاظت مسايل خاصي که فقط بين آنان برقرار مي شود، دقت و رعايت کامل بنمايند. همانطور که قبلاً ملاحظه شد،برخي از نوجوانان علت ابتلاي خود را به استمنا و يا انحرافات ديگر، بي بندوباري جنسي والدين در برقراري روابط زناشويي ذکر کرده بودند.از اين رو ضروري است والدين با آگاهي کامل نسبت به اين گونه مسايل و روابط، از امورزناشويي خود حفاظت بيشتري به عمل آورند.
ج ـ گفتگوهاي ضروري و ثمربخش:بيشتر نوجوانان، دوران بلوغ خود را در تاريک و ابهام سپري مي کنند.به دليل بي اطلاعي از آنچه که بر سرشان مي آيد، سفر به اين سرزمين (بلوغ)را در ظلمات شروع نموده و در تنهايي به پايان مي برند.پدر و مادر وظايف مشابهي نسبت به فرزندان همجنس خود دارند. در اين زمينه والدين مي توانند در فضايي دوستانه و آکنده از اعتماد متقابل، پيرامون برخي از علايم بلوغ، اهميت دوستان در سلامت و يا انحراف اخلاقي، پيامدهاي معاشرتهاي آلوده و مسايلي از اين دست، با فرزندان نوجوان خويش به گفت و شنود بپردازند.

2-آموزش جامع به مربيان و ستادهاي تربيتي

غالباً خانواده ها آنچنان در مسايل روزمره غرق شده اند که مجالي براي پرداختن به مسايل روحي و اخلاقي فرزندانشان نمي يابند و يا در صورت داشتن فرصت،هشيارانه با اين امور برخورد نمي کنند.يکي از روان شناسان معتقد است که بيشتر انسانها درحالتي شبيه نيمه خواب و نيمه بيدار به سر مي برند.لذا اين مهم، متوجه مربيان و دست اندرکاران تعليم و تربيت مدارس است، به ويژه ستادهاي تربيتي که عمدتاً با مسايل اخلاقي و تربيتي دانش آموزان توجه دارند.
در فرصتهاي مناسبي که براي مربيان و ستادها فراهم مي شود، بايد به طرح مسايل ضروري اين دوره پرداخت و دانش آموزان نوجوان را با اهمّ وظايف خود، آشنا نمود.لکن اين که چه مسايلي را با نوجوانان بايد در ميان نهاد، نياز به آموزش جامع و دقيق در زمينه هاي روان شناسي بلوغ و نوجواني، روان شناسي تربيتي و به ويژه مشاوره ي کاربردي (فنون و تکنيکها)، دارد.
«در يک مورد خودکشي که در يکي از مدارس متوسطه تهران اتفاق افتاد، دختر نوجواني خود را از بين برد.پس از تحليل مسايل خانوادگي و تربيتي او اگر چه خانواده اش، مشکلات زيادي را در رابطه با تربيت وي به وجود آورده بودند، لکن زماني که دانش آموز پس از اين که عکس نامناسبي را از او به دست مي آورند، از معاون مدرسه خواهش مي کند که به مادرش اطلاع ندهند و به او فرصت دهند تا گذشته را جبران کند و قول مي دهد که اين مسئله ديگر تکرار نخواهد شد.اما معاون مدرسه نمي پذيرد. دانش آموز مجدداً درخواست مي کند که او را به هرشکلي که مي خواهند تنبيه کنند ولي مادرش را مطلع نسازند.باز هم معاون مدرسه اين فرصت را به نوجوان نمي دهد.در بررسيهاي به عمل آمده معلوم شد که مادر اين دختر بسيار سختگير و مقتدر بوده است.لذا دختر نوجوان پس از نااميدي از مدرسه و طرح اين مسئله با دوستش که من ديگر نمي توانم به منزل بروم، از طبقه ي دهم ساختمان خود را به خيابان پرتاب مي کند و پرونده ي عمر کوتاه او، اين چنين مظلومانه بسته مي شود.»
البته در هيچ شرايطي خودکشي نوجوان را نمي توان عملي موجه تلقي کرد، لکن چرا بايد معاون يک مدرسه که آگاهي نسبي از مسايل تربيتي و روان شناسي دارد، اين گونه با مسئله برخورد کند و کار را آنچنان تنگ بگيرد که وي ناگزيربه خودکشي شود؟

3-آموزش کافي به نوجوانان

آنچه در زمينه ي آموزش خانواده ها و اولياي مدارس ارائه شد، در نهايت منجر به آگاهي نوجوان از کم و کيف مسائل دوران بلوغ مي شود، لکن نوجوانان مستقيماً مي توانند موضوع و محور کارهاي تربيتي تلقي شوند.صدا و سيما و ديگر رسانه ها، نهادها و سازمانها، بخشي از فعاليتهاي تبليغي و ارشادي خود را به نوجوانان اختصاص دهند و آنان را با دنياي شگفت و پررمز و راز خودشان آشنا سازند.
در يکي از مناطق شمالي تهران، پرسشنامه اي در اختيار دانش آموزان هفت دبيرستان و مدرسه راهنمايي قرار گرفت و بيش از 200 نفر به آن پاسخ دادند.اين پرسشنامه شامل 11 سؤال مختلف بود.يکي از سؤالها با اين عنوان طرح شده بود:
نوجوان عزيز:اگر فردي براي شما سخنراني نمايد، چه موضوعي را لازم مي دانيد که مطرح شود؟
پاسخهاي نوجوانان به ترتيب فراواني آنها و اهميت موضوع، به اين صورت بود:
ـ مسايل اخلاقي
ـ مسايل مذهبي
ـ مسايل اجتماعي
ـ مسايل علمي و درسي
ـ مسايل مربوط به دوست يابي
ـ مسايل ورزشي، سياسي و اقتصادي
ـ مسايل مربوط به دوران بلوغ
ـ آشنايي با مسايل جنسي
ـ مسايل خاص جوانان
ـ مسايل مربوط به آينده ي يک نوجوان
ـ مسايل روز
ـ مسايل سنين نوجواني
ـ مسايل مربوط به اعصاب، ذهن و روان نوجوان
ـ چگونگي هدايت غريزه ي جنسي
ـ مسايل شادي آفرين
ـ حُرمت و منزلت اجتماعي نوجوان
ـ چگونگي تسلط برگفتار خود و نفي بيهوده گويي
ـ ازدواج
ـ بيدارنمودن مردم
ـ آگاهي ار ضرورتهاي دنياي امروز
ـ آزادي فکري و ذهني بيشتر
ـ انتقاد درباره ي کنترل نيروهاي انتظامي و محدود نمودن آن
ـ چگونگي راه و رسم زيستن
ـ ويژگيهاي رابطه ي موفق با والدين
ـ تفريحات
ـ استفاده از مکتب اسلام و تأثير آن در ساير کشورها
ـ احکام شرعي
ـ ارشاد دانش آموزان
ـ آداب معاشرت

4-حفاظت اخلاقي و تربيتي به ويژه از دختران نوجوان

انحرافات اخلاقي از ماهيت پيچيده و خاصي برخوردارند و شناخت مکانيسم انحرفات و چگونگي عملکرد آن، کاري است که در حد و توان نوجوانان ساده انديش و کم تجربه نيست.به ويژه آن که تحليل انحرفات و آسيبهاي اجتماعي، کاري عقلاني و فکري است و نوجوانان، دنيا و مسايل پيرامون خود را از پشت عينک عاطفي مي نگرند.گرچه پسران و دختران نوجوان همگي در معرض اين آسيبها قرار دارند، لکن دختران نوجوان به دو دليل آسيب پذيرتر هستند:
ـ يکي به لحاظ وضع خاص بدني و جنسي آنان که اگر حادثه اي بر آنها وارد شود، کاملاً مشخص مي شود و آينده و زندگي آنها را کاملاً دگرگون مي کند و تقريباً راه برگشت را غير ممکن مي سازد.
ـ ديگري به دليل حيات عاطفي دختران نوجوان که معمولاً احساساتي تر و انفعالي تر به مسايل مي نگرند و از قدرت تحليل مسايل و جمع بندي آنها، تقريباً در حد ضرورت برخوردار نيستند.از اين رو متأسفانه با مسايلي مواجه مي شويم که پاره اي از اين دختران نوجوان اظهارنموده اند؛ مثلاً:
ـ درکودکي، مورد تجاوز قرار گرفته اند.
ـ در منزل تنها بوده و مورد سوءاستفاده ديگران قرار گرفته اند.
ـ در سنين بلوغ با پسري در منزل تنها بوده اند و اغفال شده اند.
ـ به منزل دوستان رفت و آمد داشته در آنجا به انحرافاتي دچار شده اند.
چنانکه بر مسايل فوق، ضعف بدني دختران را هم بيفزاييم ملاحظه مي شود که به خاطر اين عامل، تسليم پذيري و مغلوب شدن آنان بيشتر از پسران بوده است و نيز اين نکته را اضافه کنيم که بيشتر دختراني که مورد تجاوز و رابطه ي نامشروع ديگران قرار گرفته اند، مورد تهديد و ارعاب واقع شده اند که مثلاً اگر مسئله را با کسي در ميان نهند احتمالاً کشته خواهند شد و يا تهديدهايي از اين قبيل که در نهايت، امکان روابط نامشروع بعدي را فراهم نموده و دختران نوجوان به گرفتاريهاي بيشتري آلوده شده اند.
خانواده ها، بايد مسئوليت حفاظت دختران و پسران خويش را همچون امري مهم و حساس بايد تلقي کنند.از تنها گذاشتن آنان در منزل خودداري کنند، به افراد نوجوان و جوان و فاميل و بستگان دور و نزديک و کساني که با آنها رفت و آمد خانوادگي دارند، بيش از حد خوش بين نباشند و اعتماد زيادي نکنند و احتياطهاي اخلاقي و روحي لازم را ملحوظ دارند تا ثمره ي زندگي آنها براي يک عمر دچار آسيبهاي اخلاقي و روحي نشود.به ويژه در خصوص رفت و آمد نوجوانان خود به منازل دوستان همسال و همسايه، مراقبتهاي ويژه اي به عمل آورند.

5-تکريم شخصيت

همان گونه که تضعيف شخصيت نوجوانان، آنها را در مواردي به عقب نشيني وادار کرده ومنزوي مي سازد، در مقابل، تکريم شخصيت، ايشان را به ميدان گسترده ي روابط اجتماعي و حضور مؤثر و فعالانه در صحنه هاي جامعه سوق مي دهد.
نوجوان، اگر احترام ببيند و مورد تکريم واقع شود، اعتماد مي کند ونيروها و انرژيهايش را در مسير سالم و سازنده اي به کار مي اندازد.اما اگر از صحنه هاي فعال جامعه عقب رانده شود، نيرويش را در خود مصرف مي کند.
با نوجوان مشورت کردن، به او مسئوليت دادن و در حضور اعضاي خانواده و بستگان و دوستان به شخصيتش احترام گذاشتن و برايش اهميت قايل شدن و آزادي نسبي و معقول براي او فراهم نمودن،از شيوه هايي است که نوجوان خود را در جمع، داراي پايگاه و موقعيت اجتماعي احساس مي کند و ديگر براي اين که به درون خود بخزد و با خود مشغول شود و درنااميدي شخصاً به ارضاي خويش بپردازد، نيازي احساس نمي کند.

6-کار مداوم، زندگي سالم

يکي از حکما براين عقيده بود که:
انسانهاي خوشبخت، آنهايي نيستند که پيوسته به خوشبختي و يا بدبختي فکر مي کنند، بلکه خوشبختها آنهايي هستند که پيوسته سرگرم کار و فعاليتند و فرصت فکر کردن به خوشبختي و يا بدبختي را پيدا نمي کنند.
نوجوانان از نيرويي پايان ناپذير برخوردارند و آمادگي عجيبي براي فعاليت و کار از خود نشان مي دهند.
اگر نوجوانان را به کار مداوم و زندگي سالم عادت دهيم و جوهر زندگي را در کار به آنان بنمايانيم، موفق شده ايم که از ابتلاي خودارضايي آنان، جلوگيري کنيم.
کارهاي بدني، از رنج روحي ما مي کاهد و موجب تعادل جسم و روان مي شود.اگر نيک بنگريم، انسانهايي را که پيوسته به کار فکري مشغولند و تلاش بدني ندارند، افسرده يا رنجور و فاقد شور زندگي مي يابيم، لازم است در محيط خانواده و محيطهاي آموزشي و تربيتي، کار ايجاد کنيم تا نوجوانان اوقات خود را با کار و آموزش توأم بگذرانند؛ در اين صورت، قدر زندگي و نعمتهاي آن را بيشتر و بهتر مي دانند و نيز براي قبول مسئوليتهاي آينده مهياتر مي شوند.

7-تنظيم خواب

نوجوانان را بايد عادت دهيم که شبها زماني به رختخواب بروند که کاملاً خسته و آماده ي خواب هستند.لازمه ي اين کار، شرکت دادن آنان در فعاليتهاي خانوادگي و قبول مسئوليت از جانب آنهاست.اگر بتوان ترتيبي اتخاذ نمود که نوجوانان اوايل شب به رختخواب بروند و صبح زود از جاي برخيزند، به نحوي از پيدايش زمينه هاي انحرافي پيشگيري به عمل آمده است.
طبيعي است اگر نوجوان با خستگي به رختخواب نرود، به ناچار مدت زماني را در بستر بيدارخواهد ماند تا به تدريج به خواب رود و چون افکار و انديشه هاي شهواني و تحريک آميز معمولاً در اين مواقع به سراغ نوجوان مي آيند، نوعي تنظيم ساعات خواب براي نوجوان، ضرورت خاصي پيدا مي کند.
از سوي ديگر مي توان نوجوانان را ترغيب نمود که هر بامداد، به محض بيدار شدن، از بستر برخيزد و اين لحظات را در بستر نمانند.به همان نسبت که خواب اول شب و سحرخيزي براي تندرستي و نشاط نوجوان نقش دارد، دير خوابيدن يا پس از بيداري در رختخواب ماندن و بخصوص خوابيدن پس از طلوع آفتاب، مضرّ، کسالت آور و ملال انگيز است.
به اين منظوربهتر است نوجوانان بعد از ظهرها حتي المقدور نخوابند، تا در اثر تلاش و فعاليتهاي روزانه، شب را زودتر و بهتر به استراحت بپردازد. دماي اتاق خواب نوجوانان در زمستان، نبايد خيلي گرم باشد.براي سلامتي و صحت بدن، اگر شبها مقداري از پنجره اي باز باشد، ضمن استفاده از هواي آزاد و مناسب، تهويه نيزانجام خواهد شد و زود برخاستن از خواب را سهولت خواهد بخشيد.
يکي از صاحبنظران معتقد است:(3)
درهرموسم خواب، نيمه ي نخستين شب بيش از نيمه ي دومين به تن نيرو بخشد و تندرستي را نگهدارد.همين که از خواب بيدار شديد بي درنگ از بستر برخيزيد به ياد آوريد که بامدادان، بيدار ماندن در بستر خواب، بسيار زيان خيزاست، پيکر را سست و ناتوان سازد و وسوسه هاي شوم در دل برانگيزد.
برخي از نوجوانان، به دليل بي خوابي، زماني دراز را در بستر بيدار مي مانند و با مشغول شدن به افکار و تصورات خود، زمان را سپري مي کنند تا لحظه ي خواب آنان فرا برسد.
ضرورت دارد که اين نوجوانان، براي رفع بي خوابي خود تلاش کنند و نيز در اولين فرصت به پزشک مراجعه نمايد و با مشورت او،تدابير درماني را به کار بندند.برخي از بيخوابيها، به دليل غم و اندوه نوجوان پيش مي آيد و يا اضطرابهاي خاص دوران بلوغ، بيش از حد او را متأثر مي کند.
دراين مواقع، مقداري قدم زدن قبل از خواب، تنفس عميق و دوش گرفتن، مي تواند به تنظيم خواب نوجوان کمک کند.

8-از دو جنبه بايد به بستر خواب نوجوان، توجه نمود.

ابتدا جدا نمودن بستر خواب دختر و پسر از شش سالگي به بعد (که شرح آن با احاديث مربوط رفت.)و اين امر با سلامت اخلاقي آنان ارتباط نزديکي دارد.در مورد دو نوجوان پسر يا دو نوجوان دختر نيز بايد تلاش نمود که در يک بستر نخوابند.
جنبه ديگر کيفيت بستر خواب است که بايد با دقت بررسي شود.بستر خواب نوجوان نبايد خيلي نرم و گرم باشد.«سيلوانوس استال»در اين زمينه مي نويسد:(4)
جوانان نبايد زير يا زبرِ پرهاي نرم بخسبند، هر چند در دهکده ها به سبب شدت سردي هواي خوابگاه، لحاف و تشک آکنده به پرهاي نرم و گرم به کار مي برند، اما جواناني که مي خواهند بدني نيرومند و ورزيده داشته باشند، از خفتن در چنين بسترهايي بپرهيزند، چون بسيار زيان خيز است.(5)
«کانت»نيزدراين مورد معتقد است:(6)
رختخواب درشت از رختخواب نرم سالمتر است و به طور کلي تعليم و تربيت سختگير به نيرومندي بدن، زياد کمک مي کند.مراد از تعليم و تربيت سختگير، تعليم و تربيتي است که از ايجاد روحيه ي راحت طلبي جلوگيري کند. نمونه هاي قابل ملاحظه اي در تأييد اين نظر مي توان يافت، الّا اين که مورد توجه واقع نمي شوند يا به عبارت صحيح تر، مردم بدانها توجهي ندارند و وقعي نمي نهند.
اگر بتوان نوجوانان را عادت داد که پس از اقامه نماز صبح، با قرآن و دعا، مأنوس شوند، اين امر در تجديد حيات معنوي و روحيه ي اخلاقي آنان بسيار مؤثر خواهد بود.به ويژه دعاهاي کوتاه که مخصوص هر روز است، مي تواند در شروع يک روز خوب و متعالي و با نشاط مؤثر واقع شود.

9-آسيب زدايي از محيط

در بررسي علل و عوامل انحرفات جنسي،ديديم که يکي از انگيزه هاي مثبت و مؤثر در اين زمينه، آسيب زدايي محيط نوجوان است.
محيط از طريق وارد نمودن عناصر محرک در گرايشهاي انحرافي، منجر به خودارضايي نوجوان و يا مشکلات ديگر انحرافي مي شود.
از اين رو بايد همزمان با سلامت اخلاقي محيط خانواده، در ابعاد اجتماعي نيز دقت عمل وجود داشته باشد.
مسايلي از قبيل بدحجابي،بي حجابي، روابط ناسالم و آزادانه ي دختر و پسر در برخي از محيطهاي عمومي (از قبيل پارکها، سينماها و ساير اماکن مشابه)، سريالهاي تلويزيوني و فيلمهاي خارجي و همچنين عرضه و فروش عکسهاي هنرپيشه ها و خوانندگان خارجي به گونه هاي مختلف در تحريک زايي نوجوان مؤثر است.
بجا خواهد بود اگر همزمان با سالم سازي محيطهاي خانوادگي و آموزشي، مسئولين مربوط در بهسازي اخلاقي محيط اجتماعي نيز اقدام نمايند تا نسلي که مديريت آينده ي کشور را در اختيار مي گيرد، بتواند با روحي قوي و سالم و اراده اي اخلاقي، به ايفاي مسئوليت خويش بپردازد.
مطالعه ي کتابهايي از قبيل «غروب آفتاب در آندلس»بيانگر اين واقعيت است که استعمار براي غلبه برانقلابها و حرکتهاي اسلامي و عقيدتي همواره از نفوذ عناصر مبتذل و فاسد فرهنگي،بهره جسته و سعي در به ابتذال کشيدن نسل نوجوان و جوان، از اين طريق دارد.هم اکنون شبکه هاي نامرئي فساد در تلاشند تا به طرق مختلف ريشه ي حميّت و غيرت را در نسل جوان جامعه ي ما بخشکانند.
ويدئو کلوپها به طريقه ي گسترده و تجديد،با آخرين دستاوردهاي صنايع عظيم فيلمسازي دنياي غرب که معجوني از سکس، خشونت و هيجان است، خانواده هاي مرفه و بي بندوبار را تغذيه مي کنند.نوجوانان و جوانان اين نوع خانواده ها نيز بارهاي منفي فرهنگي و ضداخلاقي خود را در مدارس به همسالان انتقال مي دهند و در آخرين کلام، فرستنده هاي تلويزيوني کشورهاي همسايه و جمهوريهاي آسياي ميانه، ترکيه، عراق تا کشورهاي عرب حوزه ي خليج فارس به طور فزاينده اي نوجوانان و جوانان مظلوم اين ديار را پوشش مي دهند که مقابله ي با آنها مشکل، اما مهم و کاري در حيطه ي مراکز تصميم گيري کشور است.اميد است مسئولين با توجه به حساسيت و اهميت روز افزون اين مسئله، اقدامي بايسته و خداپسندانه انجام دهند.

10-تغذيه ي صحيح

کيفيت تغذيه در دوران بلوغ، در شکل گيري مسايل انحرافي مي تواند مؤثر باشد.تغذيه به دو جهت حائز اهميت است:يکي از حيث محتوا و مواد غذايي مورد نياز نوجوانان و ديگري از جهت زمان استفاده ي آن.يکي از نويسندگان نگاشته است:
در دوران نوجواني، همه چيز جز موضوع گرسنگي، خواب و خيال است. اين عقيده لااقل از نظر اين که اهميت اشتهاي سير نشدني نوجوانان را معلوم مي دارد، صحيح به نظر مي رسد.با محاسبه معلوم شده است که جيره ي غذايي يک پسر نوجوان 14 تا 17 ساله بايد هشت دهم غذاي يک مرد کامل باشد و براي دختراني که در همين سنين باشند، اين ميزان در حد هفت دهم است. چون غذاي عادي يک زن نيز معمولاً هشت دهم غذاي يک مرد است.معلوم مي شود که غذاي يک پسرنوجوان در سنين بلوغ با غذاي يک زن معادل و مساوي است.(7)
به طور طبيعي غذاي مناسب نوجوان، غذايي است که توان لازم و مورد نياز بدن او را تأمين کند.بخصوص که نوجوانان در حال رشد سريع و چشمگيري هستند.لذا مواد غذاي محرک و حارّه اگر مکرر استفاده شود، براي اين سنين به هيچ وجه مطلوب نيست.چون شهوات و تمايلات خاص نوجوان را تحريک مي کند.
جنبه ي دوم تغذيه نوجوانان، انتخاب زمان مناسب براي آن است.معمولاً ديده مي شود که يکي از علل بدخوابي و يا بي خوابي نوجوانان، تغذيه ي نامناسب در شبهاست.
يکي از صاحبنظران مي نويسد:(8)
برخي از خوراکيها اگر در شب استفاده شود، معده را ناساز و ناآسوده، دارد. در بيداري، فرسودگي و در خواب، آشفتگي پديد آرد؛ مثلاً بعضي معده ها ماهي را هضم نمي کند، برخي ديگر با شير سازگار نيست، نانهاي شيرين بيشتر هنگام، به دشواري هضم مي شود، گروهي از مردم اگر ميوه را در شب ديرهنگام بخورند، هضم نمي کنند.
اين نويسنده همچنين يکي از علل احتلامهاي پياپي نوجوانان را در تغذيه ي نامناسب مي داند:
احتلام بيشتر هنگام، نزد کساني ديده مي شود که با معده ي سنگين مي خوابند. بهترين روش جلوگيري از اين امر و خواب سنگين بامداد آن است که شب، معده را از خوراکيهاي گوناگون ديرهضم پرنکنند و به همان اندازه که به کيفيت غذا اهميت مي دهيد به کميت آن نيز دقت کنند.(9)
در اينجا چند نکته را جهت خانواده ها و اوليا در مورد تغذيه ي صحيح نوجوانان يادآوري مي نماييم:
1-حتي المقدور سعي شود غذاي شب، سبک و زودهضم باشد و در اول شب صرف شود.
2-از غذاي آبکي و مواد گرم، در صورت امکان استفاده نشود.
3-غذاهايي که مواد محرک و حارّه در آنها به کار رفته است، در شبها استفاده نشود.
4-از غذاهايي که شور و نمکي بوده و در طول شب انسان را تشنه مي کند، استفاده نشود.
5-از نوشيدن قهوه و چاي زياد که خواب نوجوان را مختل و آشفته مي نمايد نيز خودداري شود.

11-اوقات فراغت

مسئله ي اوقات فراغت گرچه به لحاظ طرح مکررآن در جامعه، چندان تازگي ندارد، لکن علي رغم اين که بارها و بارها مطرح شده است، ولي همچنان مسئله آفرين است.
متأسفانه بايد گفت که درمقايسه با نظامهاي تعليم و تربيت کشورهاي ديگر، دستگاه تعليم و تربيت ما يکي از طولاني ترين تعطيلات را اعم از تابستان و تعطيلات نوروز، داراست.
اين تعطيلات در ازاي کمترين امکانات براي پرکردن اوقات فراغت نوجوانان و جوانان، به شدت مسئله آفرين است.نوجوانان، سرشار از نيرو و انرژي هستند و دوست دارند که دنيا را دگرگون کنند.آنها روحي بسيار حساس و مسئول دارند، ولي اوقات فراغت طولاني و بي برنامه، آنان را عاصي و سرگردان مي کند.
«دنيس گيبور»يکي از کارشناسان مسئله اوقات فراغت، اين چنين مي گويد:(10)
جاي شگفتي است که انسانها قدرت تطابق و سازگاري عجيبي در برخورد با مشکلات و سختيها از خود نشان مي دهند، لکن همين افراد از کنار آمدن با اوقات فراغتي که برنامه اي براي آن ندارند، عاجز مي باشند.
نوجوانان در عين حال که احساس سرگرداني و بلاتکليفي مي کنند، به تدريج سرخورده و مأيوس مي شوند و به دنياي درون خويش پناه مي برند و در کنج خلوت و انزوا،راهي براي مشغوليت خود مي جويند.شايد تعداد نوجواناني که به علت فقدان سرگرميهاي سالم و اوقات فراغت برنامه ريزي شده به انحرافات اخلاقي و از جمله خودارضايي مبتلا شده اند، کم نباشد.
يکي از راههاي پيشگيري از انحرافات جنسي نوجوانان، به کار گرفتن دستها، انديشه ها و تواناييهاي آنان است.نوجوانان را مي توان به فنرهاي فشرده اي که آماده ي پرتاب هستند، تشبيه کرد.اگر خانواده ها و اوليا بتوانند با برنامه ريزيهاي مناسبي اين انرژي متراکم را در قالبهاي جامعه پسند، مطلوب و خلاق بريزند، بخشي از انحرافات و مشکلات اخلاقي، کاهش خواهد يافت.
در اوقات فراغت تابستان و نيز فرصتهاي بيکاري نوجوانان در طول سال تحصيلي، ازطريق توسعه ي کانونهاي فرهنگي تربيتي دانش آموزان، محيطهاي ورزشي، فعاليتهاي اردويي (به ويژه اردوهاي کار)، فعاليتهاي فرهنگي و هنري، مسابقات هشتگانه ي مدارس، فعاليتهاي ادبي و نويسندگي مي توان به آنان جهت داد و خلأهاي بزرگ و دشوار زندگي آنان را پر نمود.
اين امر به «مثبت گرايي»نوجوانان، کمک و مساعدت مي نمايد و نيرويي مؤثر براي تلاش و سازندگي اجتماعي، در آنان به وجود مي آورد.درغير اين صورت شاهد گروههاي ناراضي، سرخورده و منزوي خواهيم بود که ممکن است به گرايشهاي مبتذل اخلاقي دست يازند.
اولين شرط برخورداري از اوقات فراغت اين است که، والدين اوقات فراغت خود را حتي المقدور و به گونه اي با فرصتهاي بيکاري فرزندانشان تطبيق دهند تا ايمان و اعتقاد کامل آنان را جلب نمايند.متأسفانه از والديني که اوقات فراغت خويش را خارج از چهارچوب خانواده و برخلاف ارزشهاي اخلاقي مي گذرانند، نمي توان انتظار داشت که در اين زمينه همکاران خوب و مؤثري باشند.
بخشي از اوقات فراغت سالم و مفيد را در منزل مي توان تنظيم نمود.از جمله مادران با تدبير، در اوقات طولاني تابستان مي توانند با تعليم هنرهاي ظريف از قبيل خياطي، گلدوزي، کوبلن و ساير کارهاي دستي، سرگرميهاي مثبت وسالمي براي دختران نوجوان خويش فراهم آورند.در مورد پسران نوجوان نيز مي توان با تفويض مسئوليتهاي مختلف در امور خانواده، ضمن تنظيم اوقات فراغت آنها، برايشان مقرّري در نظر گرفت، به گونه اي که نوجوان، علاوه بر احساس ارزش نمودن وفعالانه برخورد کردن با اوقات فراغت خويش، از درآمدي هم برخوردار باشد و بتواند با مشورت والدين در خرج کردن آن نيز،آزادي عمل و اختيار داشته باشد.
استاد دکتر مهدي کي نيا در ارتباط با اوقات فراغت و انحرافات اجتماعي، معتقد است که:
اقتصاد دانان جوامع صنعتي پيش بيني مي کنند که در زمينه ي رشد ميزان بازده کار درامر توليد و خدمات اجتماعي، دگرگونيهاي جهش گونه پديد خواهد آمد و با کاهش متمادي ميزان ساعات کار، اوقات فراعت افراد نيز همواره فزونتر خواهد شد.درکشورهاي صنعتي رفاه نسبي مردم به سرعت فزوني مي گيرد ولي به همان نسبت، معنويات جامعه رو به انحطاط مي رود.(11)
ايشان در جاي ديگر مي نويسد:
از سوي ديگر سنتهاي معمول درخانواده ها و گاهي عدم توجه به مدارس به هنگام پرورش کودکان و نوجوانان، درآنان روح فردگرايي را پرورش مي دهند که خود انديشه و تمايلات عالي و آرمانهاي بزرگ اجتماعي را درجوان تضعيف مي سازد و علاقمندي آنان را به علم و هنر محدود مي کند و زندگي ايشان را خالي از محتوا مي سازد.(12)

پي نوشت ها:

1-بلوغ (چه مي دانم)؛ موريس دبس، ترجمه حسن صفاري، ص 63.
2-تحقيق مربوط به آينده سازان، ص 23.
3-آنچه که يک جوان بايد بداند؟؛ سيلوانوس استال، ترجمه دکتر کاسمي، ص 38.
4-همان منبع، ص 37.
5-همان منبع، ص 38.
6-تعليم و تربيت؛ کانت، ترجمه دکتر شکوهي، انتشارات دانشگاه تهران، ص 30.
7-بلوغ ؛ موريس دبس، ص 37.
8-آنچه که يک جوان بايد بداند؟، ص 38.
9-همان منبع، ص 59.
10-نشريه ي پويه، مقاله ي اوقات فراغت از دنيس گيبور.
11-مباني جرم شناسي؛ دکتر مهدي کي نيا، جلد2، ص 1090.
12-همان منبع، ص 1091.

منبع:دنياي نوجواني

سخنرانی علامه حسن زاده آملی در محرم

                          برای دانلود سخنرانی علامه در محرم روی عکس کلیک کنید

صحیفه امام خمینی(ره)

 

دیباچه                     مقدمه ناشر               یادآوری

----------------------------------------------------------

 

جلد اول                  جلد دوم                  جلد سوم

جلد چهار                جلد پنج                  جلد شش

جلد هفت               جلد هشت              جلد نه

جلد ده                   جلد یازده                جلد دوازده

جلد سیزده             جلد چهارده             جلد پانزده

جد شانزده             جلد                        جلد هجده

جلد                      جلد بیست              جلد بیست و یک

 

پیامک مذهبی

چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی چه بغض ها که در گلو رسوب شد، نیامدی خلیل آتشین سخن،تیر به دوش بت شکن خدای ما دوباره سنگ و چوب شد، نیامدی برای ما که خسته ایم و دل شکسته ایم نه ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی تمام طول هفته را به انتظار جمعه ها دوباره صبح، ظهر، نه! غروب شد، نیامدی هر روزی که می گذرد، یک روز به ظهور امام زمان نزدیک تر می شویم؛ اما به خود امام زمان چطور؟ به امید روزی که متن اس ام اس ها این باشه: “مهدی آمد، انتظارها هم سرآمد … بیا برای فرج روز و شب دعا کنیم دل امام خویش را ز خود رضا کنیم عزیز فاطمه، مهدی(ع) دلش پر ز خون است بیا که بهر خدا از خدا حیا کنیم سر راهت در انتظارم برده هجرت صبر و قرارم جز ظهورت ای گل زهرا به خدا حاجتی ندارم بی تو غروب ها همیشگی اند بی تو صبح ها رویایی اند بی تو عشق ها دروغی اند به امید آمدنت، دل ها هوایی اند مانده ام با غم هجران نگارم چه کنم عمر بگذشت و ندیدم رخ یارم چه کنم چشم آلوده کجا دیدن دلدار کجا چشم دیدار رخ دوست ندارم چه کنم شنیده ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت فراق یار نه آن می کند که بتوان گفت حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر کنایتیست که از روزگار هجران گفت کلاس اول خواندیم: “آن مرد در باران آمد ولی حالا می فهمیم آن مرد تا نیاید، باران نمی آید بی تو غروب ها همیشگی اند بی تو صبح ها رویایی اند بی تو عشق ها دروغی اند به امید آمدنت، دل ها هوایی اند بیا برای فرج روز و شب دعا کنیم دل امام خویش را ز خود رضا کنیم عزیز فاطمه، مهدی(ع) دلش پر ز خون است بیا که بهر خدا از خدا حیا کنیم شنیده ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت فراق یار نه آن می کند که بتوان گفت حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر کنایتیست که از روزگار هجران گفت SMS هاي انتظار و مهدويت ** اگر به ديدن يوسف بريده شد انگشت جمال يوسف زهرا هزار يوسف کشت گفتم که خدا مرا مرادي بفرست توفان زده‏ ام مرا نجاتي بفرست فرمود که با زمزمه يا مهدي نذر گل نرگس صلواتي بفرست در انتظار باران نيست آنکه بذري نکاشته زهي خجسته زماني که يار باز آيد به کام غم‏زدگان غم‏گسار باز آيد اگر فداي امام زمان نخواهد شد ز سر چه گويم و سر، خود چه کار باز آيد ويرانه نه آنست که جمشيد بنا کرد ويرانه نه آنست که فرهاد فرو ريخت ويرانه دل ماست که هر جمعه به يادت صد بار بنا گشت و دگر بار فرو ريخت يازده پله زمين رفت به سمت ملکوت يک قدم مانده، زمين شوق شکفتن دارد شايد آن روز که سهراب نوشت: "تا شقايق هست زندگي بايد کرد" خبري از دل پر درد گل ياس نداشت بايد اينگونه نوشت: هر گلي هم باشد، چه شقايق چه گل پيچک و ياس زندگي بي مهدي زندگي با غم‏هاست اگر با آمدن "آفتاب" از "خواب" بيدار شويم نمازمان قضاست... اي مدني‏برقع و مکي نقاب سايه‏نشين، چند بود آفتاب منتظران را به‏لب آمد نفس اي ز تو فرياد به فرياد رس از ناکجای وجود بی مقدارم، تا آستان بی کران کوی تو، در میان سیلاب اشک، پلی از نیاز می زدم. پلی از انتظار، از غیبت تا ظهور چه انتظار عجیبی تو بین منتظران هم عزیز من چه غریبی ! عجیب تر آن كه چه آسان نبودنت شده عادت چه بی خیال نشستیم نه كوششی ، نه تلاشی فقط نشسته و گفتیم : خدا كند كه بیایی آقا بيا تا زندگي معنا بگيرد شايد دعاي مادرت زهرا بگيرد آقا بيا تا با ظهور چشم هايت اين چشم هاي ما کمي تقوا بگيرد اگر با آمدن "آفتاب" از "خواب" بيدار شويم نمازمان قضاست... اگرچه... او يوسف دلرباي زهراست/ با هيچ گهر خريدني نيست با ديده ي از گناه لبريز/ آن روي چو ماه ديدني نيست ولي... تو مگو ما را بدان شه بار نيست/ با کريمان کارها دشوار نيست. اين ديده نيست قابل ديدار روي تو/ چشمي دگر بده که تماشا کنم تو را تو در ميان جمعي و من در تفکّرم/ کاندر کجا روم و پيدا کنم تو را بخوان دعای فرج را دعــــــــــا اثــــــر دارد دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد بخوان دعای فرج را و عـافــیــت بـطـلـــب که روزگار بســـی فتنه زیر ســـر دارد بخوان دعای فرج را کـه یـوسـف زهــــــرا ز پشت پرده ی غیبت به ما نظـر دارد بخوان دعای فرج را به یاد خیمه ی سبز که آخرین گل سرخ از همه خبـــر دارد بــوی عـطــر یــار دارد جمـعه ها وعــــده دیـــدار دارد جمــعه ها جمــعـه هـا دل یاد دلبـر مـی کنـد نغمه یا ابـن الـحسن سـر مـی کنـد غروب پنجشنبه بي قرارم / شبيه جمعه ها چشم انتظارم فقط يك جمعه مي آئي ولي من / تمام جمعه ها را دوست دارم ... این عشق آتشین ز دلم پاک نمی شود مجنون به غیر خانه ی لیلا نمی شود بالای تخت یوسف کنعان نوشته اند هر یوسفی که یوسف زهرا نمی شود پر از عطشم، مرا تو دريايي کن سرشار از احساس و تماشايي کن هر چند که ما بديم و پيمان شکنيم اي خوب بيا دوباره آقايي کن چه انتظار عجیبی تو بین منتظران هم عزیز من چه غریبی ! عجیب تر آن كه چه آسان نبودنت شده عادت چه بی خیال نشستیم نه كوششی ، نه تلاشی فقط نشسته و گفتیم : خدا كند كه بیایی ! خانه آرزوهایم کلبه ای است کوچک در دشت شقایقها که تو را کم دارد راستی کی می آیی ؟ خستگان عشق را ایام درمان خواهد آمد - غم مخور آخر طبیب دردمندان خواهد آمد زهي خجسته زماني که يار باز آيد به کام غم‏زدگان غم‏گسار باز آيد اگر فداي امام زمان نخواهد شد ز سر چه گويم و سر، خود چه کار باز آيد سؤالي ساده دارم از حضورت من آيا زنده‌ام وقت ظهورت؟ اگر تو آمدي، من رفته بودم اسير سال و ماه و هفته بودم دعايم كن دوباره جان بگيرم بيايم در حضور تو بميرم عصر يك جمعه دلگير، دلم گفت: بگويم، بنويسم كه چرا عشق به انسان نرسيدست، چرا آب به انسان نرسيدست، و هنوزم كه هنوز است، غم عشق به پايان نرسيدست بگو حافظ دل‌خسته ز شيراز بيايد، بنويسد كه هنوزم كه هنوز است، چرا يوسف گم‌گشته به كنعان نرسيدست و چرا كلبه احزان به گلستان نرسيدست عصر اين جمعه دلگير، وجود تو كنار دل هر بي‌دل آشفته شود حس كجايي گل نرگس؟ عمريست كه از حضور او جا مانديم در غربت سرد خويش تنها مانديم او منتظر است تا كه ما برگرديم ماييم كه در غيبت كبري مانديم قطعه گمشده اي از پر پرواز کم است يازده بار شمرديم و يکي باز کم است اين همه آب که جاريست نه اقيانوس است عرق شرم زمين است که سرباز کم است ***اللهم عجل لوليک الفرج*** کاش صاحب برسد ،بنده به زنجیر کند ماجوانان همه را در ره خود پیر کند کاش چشم گل زهرا به دل ما افتد با نگاهش به دل غمزده تاثیر کند کی می‌شود صبح ، ناشتای چشم‌هایمان را به نگاه تو بگشاییم؟ کی می‌شود شام ، تصویر تو را به قاب خوابهایمان ببریم؟ کی می‌شود شب و روزمان، در فضای ظهور تو بگذرد؟ يا ابا صالح من ... گفتم که روی خوبت از من چرا نهان است گفتا تو خود حجابی ، ورنه رخم عیان است مُردم به خدا از غم هجران و جدايي/ اي دلبر دور از نظرم پس تو کجايي بر حال دل زار، تو خود خوب گواهي/ جز عشق تو ما را نبود هيچ گناهي مست عشقم، مست يارم، مست دوست مست معشوقي که عالم مست اوست يا صاحب الزمان ادرکني مهدي جان! صبح بي تو ، رنگ بعدازظهر يک آدينه دارد بي تو حتي مهرباني حالتي از کينه دارد نمي پرسم از هيچ کس از تو؛ که شأن هيچ پرسشي، پاسخي چون تو نيست اي آقاي آدينه ها نه شرم و حیا ، نه عار داریم از تو اما گله بیشمار داریم از تو ما منتظر تو نیستیم "آقا جان" تنها همه "انتظار" داریم از تو هجر تو ز درد و داغ ، دلگیرم کرد اندوه غم زمان زمینگیرم کرد گفتند که جمعه می‌رسی از کعبه این رفتن جمعه جمعه‌ها پیرم کرد ويرانه نه آنست که جمشيد بنا کرد ويرانه نه آنست که فرهاد فرو ريخت ويرانه دل ماست که هر جمعه به يادت صد بار بنا گشت و دگر بار فرو ريخت

متون ادبی

لبنان

اندیشه من مرا اندرز داده و التماس  كنان، از من می  خواهد كه آوازه و نام را رها كرده و آنها را چون شن ریزه های ساحل ابدیت به شمار آورم. اندیشه شما به دل تان نخوت و خود بزرگ بینی را نجوا می كند.
صدای سخن عشق «جبران خلیل جبران» ص: 107

نفرین بر او كه با بدكردارِ به اندرز خواهی آمده ، همدستی كند. زیرا همرأئی با بدكار، مایه رسوایی و گوش دادن به دروغ خیانت است.

ادامه نوشته

نصایح حضرت علامه حسن زاده آملی پیرامون اینکه باید تشنه علوم و معارف بود

 
 


برای دریافت فایل تصویری سخنرانی حضرت علامه حسن زاده که به فرمت wmv است بر روی لینک های زیر کلیک فرمایید.

Rapidshare                        Depositfiles


Hotfile                            Uploading.com


                               2shared.com

این فایل با حجم بسیار کم(حدود 5 مگا بایت)ارائه شده است.

راهنمای دانلود