عکس منتشرنشده از شهید مصطفی خمینی



نشسنه از راست: مرحوم ایت الله شهاب الدین اشراقی ـ مرحوم حاج شیخ محمد حسین بروجردی (پدر مرحوم دکتر محمود بروجردی داماد حضرت امام) ـ آیت الله فاضل لنکرانی ـ مرحوم آیت الله فقیه (حاج داداش)
به گزارش شیعه آنلاین، پایگاه اطلاع رسانی جماران عکسی دیده نشده از آیت الله شهید سید مصطفی خمینی را برای علاقمندان امام خمینی و خاندان او منتشر کرده است. این عکس که متعلق به دهه 1330 است، در قم گرفته شده است.

ایستاده از راست مرحوم سید محمد جلالی تهرانی ـ شهید سید مصطفی خمینی

نشسنه از راست: مرحوم ایت الله شهاب الدین اشراقی ـ مرحوم حاج شیخ محمد حسین بروجردی (پدر مرحوم دکتر محمود بروجردی داماد حضرت امام) ـ آیت الله فاضل لنکرانی ـ مرحوم آیت الله فقیه (حاج داداش)

شهادت حضرت محسن بن علی در پی هجوم غاصبین خلافت مروری بر وقایع تلخ و مصایب پس از شهادت رسول الله (صلی


عده‌اي از بيعت سرپيچي كرده بودند و در نزد علي در خانه فاطمه‌ جمع شده بودند. پس ابوبكر عمر را به دنبال آنها فرستاد. و این هنگامی بود که حضرت علی و زبیر برای مشورت در امر خلافت نزد حضرت زهرا رفت و آمد می کردند عمربن خطاب با خبر شد و گفت: ای دختر رسول خدا! به خدا در نزد ما کسی محبوبتر از پدرت نیست و پس از او محبوبترین تویی! و به خدا قسم این امر مرا مانع نمی شود که اگر علی و زبیر نزد تو جمع شوند دستور دهم که خانه را با آنها به آتش بکشند.
SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز :
 
مروری بر وقایع تلخ و مصایب پس از شهادت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم

1) تهدید عمر به آتش زدن خانه حضرت فاطمه (سلام الله علیها) :
 
عده‌اي از بيعت سرپيچي كرده بودند و در نزد علي در خانه فاطمه‌ جمع شده بودند. پس ابوبكر عمر را به دنبال آنها فرستاد. و این هنگامی بود که حضرت علی و زبیر برای مشورت در امر خلافت نزد حضرت زهرا رفت و آمد می کردند عمربن خطاب با خبر شد و گفت:(( ای دختر رسول خدا! به خدا در نزد ما کسی محبوبتر از پدرت نیست و پس از او محبوبترین تویی! و به خدا قسم این امر مرا مانع نمی شود که اگر علی و زبیر نزد تو جمع شوند دستور دهم که خانه را با آنها به آتش بکشند. ))اسلم گفت: چون عمر از نزد فاطمه بیرون رفت حضرت علی و زبیر به خانه برگشتند. پس فاطمه فرمود: (( می دانید که عمر نزد من آمد و به خدا قسم یاد کرده اگر شما ( بدون اینکه با ابوبکر بیعت کنید ) به خانه برگردید خانه را با شما آتش می زند؟؟ و به خدا سوگند که او به سوگندش عمل خواهد کرد.(1)
 
2) آمدن عمر با آتش به سوی خانه حضرت زهرا (سلام الله علیها) :
 
ابوبکر به علی پیام فرستاد تا با وی بیعت کند اما علی نپذیرفت. پس عمر با مشعلی آمد. فاطمه ناگاه عمر را با مشعلی در خانه اش یافت. پس فرمود:(( یابن خطاب اتراک محرقا علی بابی؟! قال نعم. ))ترجمه: (( یابن خطاب! آیا من نظاره گر باشم و حال آنکه تو در خانه ام را بر من به آتش می کشی؟ عمر گفت: بلی . . . ))(2)
 
3) هجوم عمر و عده ای به در خانه حضرت زهرا (سلام الله علیها) :
 
اسامي تعدادي از افراد كه به خانه فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) هجوم آوردند.(( عمربن خطاب، خالدبن وليد، عبدالرحمن بن عوف، ثابت ابن عميس شماس، زيدن بن لبيد، سلمة بن سالمة بن وقش، زيدبن ثابت، اسيربن حضير))علمای اهل سنت نوشته اند:(( همه افراد داخل خانه بيرون آمدند مگر علي كه گفت : من قسم خورده‌ام كه در خانه بمانم تا قرآن را جمع‌آوري كنم. عمر قبول نكرد ولي اعتراض فاطمه باعث شد تا عمر برگردد. او برگشت و ابوبكر را تحريك كرد تا پيگير مسئله باشد و او قنفذ غلام خود را چندين بار دنبال علي فرستاد ولي جواب منفي شنيد. بالاخره عمر با جمعي از مردم به خانه فاطمه رفتند. تا فاطمه صداي آنها را شنيد، ناله كرد. اي پدر، يا رسول الله، بعد از تو عمربن خطاب و ابوبكر بن ابي قحافه چگونه با ما رفتار مي‌كنند. ))(3)
 
4) تذکر به عمر! و بی اعتنایی او در آتش زدن خانه:
 
عمر به خانه علي و فاطمه رسيد و آنها را صدا زد اما آنها اعتنايي نكردند و از خانه خارج نشدند. عمر هيزم خواست و گفت : سوگند به خدايي كه جان عمر در دست اوست يا بيرون مي‌آييد و يا خانه را با اهلش به آتش مي‌كشم.به عمر گفتند: يا اباحفص! فاطمه در اين خانه است، حتي اگر فاطمه داخل خانه باشد؟ عمر جواب داد. (( اگر چه فاطمه باشد ))و نیزمقاتل ابن عطيه مي‌نويسد : (( هنگامي كه ابوبكر از مردم با تهديد و شمشير وزير بيعت گرفت، عمر، قنفذ و جماعتي را به سوي خانه علي و فاطمه فرستاد و عمر بر خانه فاطمه هيزم جمع كرد و در خانه را آتش زد. ))(4)
 
5) گریه فاطمه و به زور بیرون کشیدن حضرت علی از خانه و تهدید او به قتل:
 
در روایات اهل سنت آمده است که:(( . . . تا آنکه ( عمر و اصحابش ) پشت درب خانه فاطمه جمع شدند و دق الباب کردند. پس چون مردم صدای فریاد و گریه فاطمه را شنیدند در حالی که گریه می کردند متفرق شدند لکن عمر و اصحابش همانجا ماندند پس علی را با زور از خانه خارج کرده و او را به طرف ابوبکر کشاندند پس به او گفتند بیعت کن! علی گفت: اگر بیعت نکنم چه می کنید؟ گفتند: اگر بیعت نکنی به خدایی که جز او خدایی نیست گردنت را خواهیم زد؟! ))(5)
 
6)لگد عمر بر حضرت زهرا (سلام الله علیها):
 
ابن ابی دارم که ذهبی وی را (( الامام الحافظ الفاضل . . کان موصوفا بالحفظ و المعرفه )) خوانده، نقل کرده است:(( ان عمر رفس فاطمه حتی اسقطت بمحسن ))ترجمه: (( عمر لگدی بر حضرت زهرا زد تا محسن سقط گردید. ))و او این حدیث را مورد تقریر و تایید خود قرار داده است.(6)
 
7) شهادت حضرت محسن (علیه السلام):
 
عبارات و احادیث مختلفی از علمای اهل سنت در این قسمت نقل شده که دو نمونه از آن ها را عینا نقل می کنیم و برای بقیه آدرس کتاب موردنظر را می نویسیم. قابل ذکر است که برخی از جاها (( علت شهادت حضرت محسن ضربه قتفذ و برخی از جاها ضربه عمر)) ذکر شده است:ابن شهرآشوب سروی نقل می کند:(( فرزندان فاطمه عبارتند از حسن و حسین و زینب و ام کلثوم و همانا محسن که از ضربه قنفذ عدوی کشته شد. ))مسعودی در اثبات الوصیه می نویسد:(( . . آنان در هجوم به خانه فاطمه سیده زنان را در پشت درب چنان فشار دادند که محسن را سقط کرد. ))و نظام معتزلی معتقد است که بدون شک عمر در روز بیعت چنان فاطمه را زد که محسن را از شکم انداخت.(7)
 
8) غضب حضرت زهرا (سلام الله علیها) بر ابوبکر:
 
علمای اهل سنت نقل کرده اند که حضرت زهرا فرمودند:(( آنان ( ابوبکر و عمر ) جرمی مرتکب شدند که خدا خود بازخواستشان می کند و آنان را به حساب می کشد. ))(8)و از دیگر مطالبی که گواه خشم و غضب حضرت فاطمه بر ابوبکر و عمر و . . . می باشد خطبه ایشان در مسجد است که فرمودند:(( . . . ای پسر ابوقحافه ( ابوبکر ) آیا در کتاب خداست که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم ارث نبرم! عجب افترای بزرگی و چه بدعتی است که در دین می گذارید؟ . . . به زودی خواهید دید که هر خبری را جایگاهی و هر مظلومی را پناهی خواهد بود. ))(9)
و نیز در کتب مختلف اهل سنت نقل شده است که:(( . . . فوجدت فاطمه علی ابی بکر فی ذلک فهجرته فلم تکلمه حتی توفیت . . . ))ترجمه: (( فاطمه بر ابوبکر غضب نمود. پس با وی قهر کرد و با او سخنی نگفت تا وفات کرد. ))(10)
 
9)نفرین ابوبکر توسط حضرت زهر (سلام الله علیها)ا:
 
ابن قتیبه در کتاب الامامه و السیاسه ص 14 می نویسد حضرت زهرا خطاب به ابوبکر فرمودند:(( و الله لأدعون علیک فی کل صلاه أصلیها ))ترجمه: (( به خدا سوگند در هر نمازی که بخوانم تو را نفرین می کنم. ))و نیز علمای اهل سنت در کتب خودشان نقل کرده اند که حضرت زهرا خطاب به آن دو نفر فرمودند:(( إنی أشهد الله و ملائکته أنکما أسخطتمانی و ما أرضیتمانی لئن لقیت النبی لأشکونکما ))ترجمه: (( خداوند و ملائکه او را شاهد و گواه می گیرم که شما دو نفر ( ابوبکر و عمر ) مرا به غضب آوردید و رضایت مرا فراهم نکردید. اگر پیامبر را ملاقات کنم از شما شکایت خواهم کرد. ))(11)
 
10) غضب حضرت زهرا بر ابوبکر و عمر و اجازه ندادن به آن ها برای شرکت در تشییع جنازه و دفن شبانه او:
 
و باز علمای اهل سنت نقل کرده اند که:(( فلما توفیت دفنها زوجها علی لیلا و لم یوذن بها ابابکر و صلی علیها ))ترجمه: (( هنگامی که فاطمه وفات کرد همسرش او را شبانه دفن کرد و ابوبکر را خبردار نکرد و به او اجازه خواندن نماز بر او را نداد. ))و در کتابهای دیگر که آدرس داده می شود باز یا مشابه و یا عین همین مطلب نقل شده است.(12)
 
11) اعتراف ابوبکر به این جنایت عظیم:
 
در این قسمت به گفته های خود ابوبکر که به انجام این جنایت اعتراف کرده می پردازیم:متقی هندی می گوید ابوبکر گفت:(( ای کاش به خانه فاطمه حمله ور نشده بودم و آنجا را به حال خود وا می گذاشتم اگر چه علیه من پیمان جنگ می بستند. ))و در آدرس هایی که در پایین می آوریم مشابه همین عبارات و یا عین عبارات ایوبکر ذکر شده است.(13)
 
پي نوشت:
 
(1)کتاب المصنف ابن ابی شیبه ج 7 ص 432 حدیث 37045./سیوطی مسند فاطمه ص 36./ابن عبدالبر در کتاب الاستیعاب ج3 ص 975/تاريخ طبري ج 1 ص 1118./الامامه و السيامه، ابن قتيبه، ج 1 ص 20-19/ازالة الخلفا، دهلوي هندي، ج 362/2/عقدالفريد، ابن عبدربة المالك، ج 2 فصل سقيفه/تاريخ ابن اثير، ج 2 ص 335./شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 2 ص 56 چاپ بیروت از قول جوهری عالم قرن 4 و صاحب کتاب (( السقیفه و فدک ))
 
(2)تاریخ ابی الفداء ج 1 ص 156./عقدالفريد، ابن عبدربه ج 3 ص 64 چاپ مصر./کنز العمال ج 13 ص 140 که همین موضوع را تایید می کند./انساب الاشراف ج 1 ص 586حدیث 1184./اسماعیل عماد الدین در کتاب (( المختصر فی اخبار البشر )) ج 1 ص 156 چاپ مصر.
 
(3)عقدالفريد، ج 28 ص 322 و ج 3 ص 163/تاريخ ابن شحنه، ج7 ص 164./الامامه و السياسة، ج 1 ص 13./اعلام النساء، ج 3 ص 1207./شرح نهج‌البلاغه ابن ابي الحديد، ج 1 ص 134 و ج 2 ص 19./اثبات الوصيه مسعودي ص 123/الملل و النحل ج 1 ص 57 چاپ بیروت که عقیده نظام را در این رابطه بیان کرده است.
 
(4)اعلام النساء عمر رضا كحاله چاپ بیروت در قسمت حرف فاء ذیل نام فاطمه/الرياض النضره محب طبري ج 1 ص 167 و 341./ تاريخ الخميس ديار بكري ج 1 ص 178./الامامه و السياسه ابن قتيبه ج 1 ص 12./ الامه و الخلافه مقاتل ابن عطيه ص 160
 
(5)الامامه و السياسه، ابن قتيبه ج1 ص 13./اعلام النساء، عمررضا كحاله ج 4 ص 115./انساب الاشراف بلاذری ج 1 ص 587./اثبات الوصیه مسعودی ص 142./شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی ج 6 ص 48./السیره النبویه ابن کثیر ج 4 ص 495./السقیفه و الخلافه عبدالفتاح عبدالمقصود ص 15.
 
(6)سیر اعلام النبلاء ج 15 ص 578/اثبات الوصیه مسعودی ص 142 تحت عنوان حکایه السقیفه.
 
(7) کتاب المناقب ج 3 ص 132 به نقل از کتاب (( المعارف )) ابن قتیبه دینوری/اثبات الوصیه مسعودی ص 142./(( الملل و النحل )) شهرستانی ج 1 ص 57 چاپ بیروت./ذهبی در کتاب المیزان الاعتدال ج 1 ص 139 رقم 552./صفدی در الوافی بالوفیات ج 6 ص 17./الاسفرائینی التمیمی در الفرق بین الفرق ص 107./الحمویی الجوینی الشافعی در فرائد السمطین ج 2 ص 35./ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه ج 14 ص 192 چاپ بیروت.
 
(8)تاریخ خلفا ابن قطیبه ج 1 ص 19.
 
(9)بلاغات النساء ابوالفضل احمد ابن ابی طاهر متولد 204 ص 23 و 24 چاپ بیروت./ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 4 ص 78./المناقب احمد ابن موسی که سند آن منتهی به عایشه است./السقیفه ابوبکر احمد بن عبدالعزیز جوهری که به سندهای مختلف این خطبه را نقل کرده است.
 
(10)بخاری ج 5 ص 177 چاپ احیاء التراث وج 3 ص 38 کتاب المغازی و نیز در ج 2 ص 504 کتاب الخمس مشابه همین عبارت آمده است./سنن الکبری بیهقی ج 6 ص 300 چاپ بیروت./و نیز در کتاب مسلم ج 4 ص 30 کتاب الجهاد و السیر مشابه همین آمده است. و ج 1 ص 72 و ج 5 ص 153/کفایه الطالب گنجی شافعی ص 225./تیسیر الوصول الی جامع الاصول شیبانی ج 1 ص 209./الکامل فی التاریخ ابن اثیر ج 2 ص 126./تاریخ الرسل و الملوک ج 2 ص 448./شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 1 ص 122./مروج الذهب مسعودی ج 2 ص 144./تنبیه و الاشراف ص 250./الصواعق المحرقه ابن حجر الهیثمی ج 1 ص 12./ الاستیعاب ابن عبد البر ج 2 ص 144./تاریخ الخمیس الدیار البکری ج 1 ص 193./الامامه و السیاسه ابن قتیبه ج 1 ص 14./البداء و التاریخ المقدسی ج 5 ص 66
 
(11)الامامه و السیاسه ابن قتیبه ص 14./کفایه الطالب گنجی شافعی باب 99.
 
(12)کتاب بخاری ج 3 ص 36 و ج 5 ص 9 و ج 7 ص 87../کتاب مسلم ج 3 ص 1380 چاپ مصر./المصنف حافظ عبدالدین محمد بن ابی شیبه ج 4 ص 141./شذرات الذهب ابی فلاح الحنبلی ج 1 ص 15 چاپ قاهره./الثغور الباسمه سیوطی ص 15 چاپ بمبئی./تاریخ ابی ذرعه عبدالرحمان بن عمرو الدمشقی ج 1 ص 290 چاپ دمشق./شرح نهج البلاغه این ابی الحدید ج 6 ص 50./تاریخ یعقوبی ج 2 ص 115./اکمال الرجال خطیب تبریزی ص 735 چاپ دمشق./انسان العیون الشهیره بالسیره الجلیه شیخ علی ابن برهان الدین شافعی ج 3 ص 361 چاپ قاهره./سنن الکبری بیهقی ج 4 ص 29 چاپ حیدر آباد./مقتل الحسین ابوالموید موفق ابن احمد ص 83./مجمع الزوائد الهیثمی ص 211./طبقات الکبری ابن سعد ذهبی ج 2 ص 128 چاپ بیروت./تهذیب الاسماء حافظ النوری ج 2 ص 353./حلیه الاولیاء ابی نعیم اصفهانی ج 2 ص 42 چاپ مصر.
 
(13)کنز العمال ج 5 ص 631./تاریخ الامم و الملوک ابن جریر طبری ج 2 ص 619./ مروج الذهب مسعودی ج 2 ص 194./المعجم الکبیر طبرانی ج 1 ص 62./شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 2 ص 47./ازاله الخلفاء دهلوی هندی ج 2 ص 29./میزان الاعتدال ذهبی ج 2 ص 215./لسان المیزان ابن حجر عسقلانی ج 4 ص 219./الامامه و السیاسه ابن قتیبه دینوری ج 1 ص 18./10-الاموال حافظ ابوعبید ص 194. منبع :سایت سنت

رواج باور غلط بشارت بهشت با آغاز ماه ربیع


مهدی الله خواه: با پایان یافتن ماه صفر و حلول ماه ربیع الاول شاهد رواج یک باور غلط در جامعه ایمانی هستیم که در شرایط کنونی از طریق پیامک یا ایمیل، منتشر می‌شود. این باور غلط که به صورت بشارت بهشت از قول پیامبر صلوات الله علیه و آله در راستای خوشنودی ایشان از پایان یافتن ماه صفر و آغاز ماه ربیع الاول صورت می‌گیرد، متأسفانه باعث شده اصل و شأن حدیث، مورد غفلت قرار گرفته و مفهوم آن وارونه جلوه داده شود.

مرحوم استاد علی اکبر غفاری صفت، از اساتید و صاحب‌نظران برجسته در حوزه علوم حدیث، نقل می‌کردند که حتی این باور غلط در برخی نقاط ایران به صورت سنگ زدن به درِ مساجد بعد از اذان صبح روز اول ربیع الاول، انجام می‌شده است.

و اما اصل واقعه چیست؟

لازم به ذکر است این روایت در شأن یکی از بهترین صحابه‌ی پیامبر بزرگوار اسلام صلوات الله علیه و آله است که به دلیل رواج آن باور غلط، محور حدیث، به کلی فراموش شده است.

این حدیث در باب «معنى قول النبي ص من‏ بشرني‏ بخروج‏ آذار فله الجنة» از کتاب معانی الاخبار (النص / 204) و همچنین کتاب علل الشرایع مرحوم شیخ صدوق (ج 1 / ص 175) و در روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه اثر مرحوم محمد تقی مجلسی (ج 13 / ص 3) و با سلسله‌ی سند ذیل بیان شده:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الشَّيْبَانِيُّ وَ أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ وَ الْحُسَيْنُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُؤَدِّبُ وَ عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الوَرَّاقُ وَ عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ‏ الدَّقَّاقُ قَالُوا حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا بَكْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِيبٍ قَالَ حَدَّثَنَا تَمِيمُ بْنُ بُهْلُولٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْعَبْدِيِّ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ

سلسله سند به صحابی بزرگوار، عبدالله بن عباس منتهی می‌شود که ایشان اصل واقعه را این‎گونه توصیف می‌کند:

عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ‏ كَانَ النَّبِيُّ ص ذَاتَ يَوْمٍ فِي مَسْجِدِ قُبَا وَ عِنْدَهُ نَفَرٌ مِنْ أَصْحَابِهِ،

از ابن عباس نقل شده که گفت: روزی پیامبر (ص) به همراه تعدادی از اصحاب‌شان در مسجد قبا نشسته بودند،

فَقَالَ أَوَّلُ مَنْ يَدْخُلُ عَلَيْكُمُ السَّاعَةَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ،

رسول خدا (ص) فرمود: اولین کسی که الان بر شما وارد می‌شود، مردی از اهالی بهشت است،

فَلَمَّا سَمِعُوا ذَلِكَ قَامَ نَفَرٌ مِنْهُمْ فَخَرَجُوا وَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ يُحِبُّ أَنْ يَعُودَ لِيَكُونَ أَوَّلَ دَاخِلٍ فَيَسْتَوْجِبَ الْجَنَّةَ،

برخی از اصحاب تا این سخن را شنیدند، برخاسته و از مسجد خارج شدند، تا دوباره وارد شده و اولین کسی باشند که بهشت بر او واجب می‌شود،

فَعَلِمَ النَّبِيُّ ص ذَلِكَ مِنْهُمْ فَقَالَ لِمَنْ بَقِيَ عِنْدَهُ مِنْ أَصْحَابِهِ: إِنَّهُ سَيَدْخُلُ عَلَيْكُمْ جَمَاعَةٌ يَسْتَبِقُونَ. فَمَنْ بَشَّرَنِي بِخُرُوجِ آذَارَ فَلَهُ الْجَنَّةُ،

پیامبر (ص) متوجه شده، و به بقیه اصحاب که نزد ایشان بودند، فرمودند: اکنون جماعتی در حال سبقت گرفتن از یکدیگر، بر شما وارد می‌شوند، (ولی از میان آنها) کسی که پایان یافتن ماه آذار (نام یکی از ماه‌های رومی معادل ماه خرداد و در آن زمان معادل ماه صفر) را بر من بشارت بدهد، اهل بهشت است،

فَعَادَ الْقَوْمُ وَ دَخَلُوا وَ مَعَهُمْ أَبُو ذَرٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ،

آن جماعت برگشتند و وارد شدند و ابوذر رضی الله عنه نیز همراه‌شان بود،

فَقَالَ لَهُمْ فِي أَيِّ شَهْرٍ نَحْنُ مِنَ الشُّهُورِ الرُّومِيَّةِ؟

پیامبر به آنها فرمود: ما در کدام‌یک از ماه‌های رومی هستیم؟

فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ قَدْ خَرَجَ آذَارُ يَا رَسُولَ اللَّهِ.

ابوذر گفت: یا رسول الله! ماه آذار به پایان رسیده است.

فَقَالَ ص قَدْ عَلِمْتُ ذَلِكَ يَا أَبَا ذَرٍّ وَ لَكِنِّي أَحْبَبْتُ أَنْ يَعْلَمَ قُومِي أَنَّكَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ كَيْفَ لَا يَكُونُ ذَلِكَ وَ أَنْتَ الْمَطْرُودُ عَنْ حَرَمِي بَعْدِي لِمَحَبَّتِكَ لِأَهْلِ بَيْتِي فَتَعِيشُ وَحْدَكَ وَ تَمُوتُ وَحْدَكَ وَ يَسْعَدُ بِكَ قَوْمٌ يَتَوَلَّوْنَ تَجْهِيزَكَ وَ دَفْنَكَ أُولَئِكَ رُفَقَائِي فِي الْجَنَّةِ الْخُلْدِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُون‏

پیامبر فرمود: ای اباذر! من این مسأله را می‌دانستم ولی دوست داشتم قوم من بدانند که تو مردی از اهالی بهشتی، و چطور این‌گونه نباشد، در حالی که تو بعد از من به دلیل محبتت به اهل بیتم، از حرم من طرد (تبعید) می‌شوی، تنها زندگی می‌کنی و تنها می‌میری، و قومی که امر کفن و دفن تو را انجام می‌دهند، به واسطه‌ی تو خوشبخت می‌شوند، آنها دوستان من در بهشتی هستند که به پرهیزکاران وعده داده شده است.

تذکر فوق برای بیان این مسأله است که در بین کتب حدیث، تنها روایتی که اشاره به پایان یافتن ماه صفر و آغاز ربیع داشته باشد، همین روایت است؛ بنابراین لازم است جامعه‌ی مؤمنین، در عین توجه به مناسبت‌های دینی از ترویج باورهای غلط و وارونه از دین اجتناب کرده و با آغاز ماه ربیع الاول، یادآور بزرگواری، زندگی و منش حضرت اباذر به عنوان یار باوفای امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام و یکی از صحابه‌ی پیامبر صلی الله علیه و آله باشند که به مقام اهل بیتی ایشان نائل شد. («یا أباذرّ، إنّک منّا أهل البیت» أمالی مرحوم شیخ طوسی / النص / ص 525).

با توجه به مضمون روایت ذکر شده، امید است که با آغاز ماه ربیع، مانند گروهی که با دفن و تکریم حضرت اباذر علیه السلام، به عنوان «دوستان پیامبر صلی الله علیه و آله در بهشتی که به پرهیزکاران وعده داده شده» معرفی شدند، ما نیز با یادآوری مقام و تأسّی به او که در راه محبت اهل بیت و وفاداری به ایشان، در سخت‌ترین شرایط، جانش را فدا کرد، به جایگاه ایشان نائل شویم.

پی نوشت:

جهت مطالعه بیشتر مراجعه کنید به کتاب تلخیص مقباس الهدایه علامه مامقانی / تلخیص و تحقیق: استاد علی اکبر غفاری صفت / انتشارات دانشگاه امام صادق علیه السلام / چاپ اول / سال 1369 / ص 245

به مناسبت شب اول ربیع‌الاول سال 13 بعثت لیلة المبیت؛ شبی که ایثار امیرالمؤمنین موجب فخر خداوند شد

 در شب لیلة‌المبیت و در شأن ایثار و فداکاری خالصانه‌ امیرالمؤمنین(ع) آیه 207 سوره بقره نازل شد و حتی در روایات آمده است که خداوند درباره این ایثار بر فرشتگان فخر کرد و پرتویی از عظمت بنی‌آدم را بر آنان ستود.

خبرگزاری فارس: لیلة المبیت؛ شبی که ایثار امیرالمؤمنین موجب فخر خداوند شد

به گزارش خبرنگار ایثار و شهادت باشگاه خبری فارس‌ «توانا»، سران قریش و چند قبیله دیگر در دارالندوه گرد هم آمده‌اند و در مورد تحولات اخیر مکه به شور نشسته‌اند، سخنگوی جمعیت در آغاز جلسه گفت: "ما مردم حرم، پیش همه قبایل محترم بودیم؛ ولی محمد میان ما تفرقه افکنده و این خطر بزرگی برای ماست!"
قریش برای نجات خود از این موضوع توطئه‌هایی در دارالندوه چیدند؛ برخی می‌گفتند فرد با شهامتی از میان ما انتخاب شود و پنهانی به زندگی او پایان دهد، ولی این نظر رد شد، چون به طور حتم بنی‌هاشم قاتل وی را می‌کشتند. دیگری می‌گفت محمد را زندانی کنیم تا هم آیین او انتشار پیدا نکند و هم از سختی و گرسنگی بمیرد، ولی این نظر نیز رد شد، زیرا احتمال داشت که طرفداران وی او را نجات دهند و دوباره جنگ و درگیری آغاز شود.
پیشنهادی دیگر مطرح شد و این بود که محمد را به شتری ببندیم و میان قبایل متعصب رها کنیم و بگوییم این مرد دشمن بت‌های شماست، در نتیجه آنها او را می‌کشند. این نظر نیز مانند دو نظر قبلی رد شد، چون ممکن بود او با خواندن آیاتی، آنها را جذب کند و علیه آنها بشوراند.
سپس ابوجهل گفت: «از هر قبیله‌ای یک نفر انتخاب شود و شبانه به طور دسته ‌جمعی به خانه او حمله برند و در تاریکی شب او را قطعه‌قطعه کنند تا قاتل شناخته نشود و بنی‌هاشم نتوانند انتقام بگیرند. در این صورت خون وی بر عهده هیچ‌کس نیست؛ بلکه تمام قبایل در مقابل بنی‌هاشم قرار می‌گیرند، در نتیجه آنها نمی‌توانند با تمام قبایل بجنگند و به ناچار به خون‌بها راضی می‌شوند». این نظر پذیرفته شد و قرار بر این شد تا شب هنگام، شمشیرزنان هر قبیله، مأموریت خود را انجام دهند و بقیه سران قبایل نیز پشتیبان آنها باشند. 
پیامبر (ص) اما از این نقشه و خدعه‌ها و حتی نتیجه‌اش پیش از خوشان آگاه بود و علی (ع) به عنوان فدایی در جایگاهش بخوابد تا او جان سالم به در برد که آیه 30 سوره انفال «وَإِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُواْ لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَیَمْکُرُونَ وَیَمْکُرُ اللّهُ وَاللّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ؛ وقتی که کافران با تو مکر می‌کنند که تو را حبس کنند یا بکشند یا اخراج کنند، خداوند نیز تدبیر می‌کند و خداوند بهترین چاره‌جویان و تدبیر کنندگان است» بر پیامبر نازل شد.
 
* لیله المبیت

پیامبر اکرم پس از آگاهی از نقشه قتل خود، با استفاده از تاریکی شب و سرگرم بودن قریش به توطئه، به اتفاق حضرت علی (ع) وارد کعبه می‌شود و به ایشان می‌گویند‌ که پا بر شانه‌اش بگذارد. سپس پیامبر (ص) برمی‌خیزد و علی (ع) می‌گوید: «آنگاه بت‌ها و مجسمه‌های زرد و سرخ (طلا و مس) را جمع‌آوری و بر روی زمین ریختم و شکستم، و پایین آمدم. به سرعت حرکت کردیم و میان خانه‌ها پنهان شدیم تا مبادا کسی با ما دیدار کند».
پیامبر اکرم در ادامه ماجرا را برای حضرت علی (ع) اینگونه شرح می‌دهد: من امشب مأمور هستم از مکه بروم، زیرا نقشه قتل من در میان است؛ تو در بستر من می‌خوابی؟ مولای متقیان قبول می‌کند که شب در بستر رسول اکرم(ص) بخوابد، ولی برخی نوشته‌اند که پس از این از خودگذشتگی، پیامبر (ص) در همان شب فرمود: روپوش مرا بر خود بپوشان و سپس در مکه بمان تا امانت‌ها را به صاحبانشان بسپاری! ولی این مطلب را اکثر مورخان هنگام هجرت از غار به مدینه، نوشته‌اند.
در نخستین شب از ماه ربیع‌الاول سال سیزدهم بعثت، لحظات حساس فرا رسید، آنها با شمشیرهای آخته وارد خانه پیامبر(ص) شدند و با سر و صدا حضرت را می‌جستند. علی (ع) پرده را کنار زد و با کمال خونسردی گفت «چه می‌گویید؟» آنها گفتند «محمد را می‌خواهیم، او کجاست؟» حضرت علی (ع) فرمود «مگر او را به من سپرده بودید تا از من تحویل بگیرید، او در خانه نیست. خدایش او را نجات داد.» قریش از اینکه به رسول اکرم (ص) دست نیافتند، سخت ناراحت و غضبناک شدند و به تعقیب او پرداختند.

* آیه‌ای که در شأن شهادت‌طلبی و ایثار حضرت علی(ع) نازل شد

در آن شب در شأن علی (ع) و ایثار و فداکاری خالصانه‌اش آیه 207 سوره بقره نازل شد «وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بالْعِبَاد؛ از مردم کسی هست که جانش را برای خریدن رضای خداوند بفروشد و خداوند نیز با بندگان رئوف و مهربان است». و حتی در روایات آمده است که خداوند درباره این ایثار بر فرشتگان فخر کرد و پرتویی از عظمت بنی‌آدم را بر آنان ستود. همچنین نجم‌الدین عمربن فهد در کتاب اتحاف الوری می‌نویسد «این آیه درباره علی (ع) در آن شب نازل شد و علی اولین کسی است که جانش را به خداوند فروخت.»

* 100 شتر سرخ‌موی، جایزه پیدا کردن رسول اکرم(ص)
 
قریش برای یافتن پیامبر (ص)‌از هیچ عملی کوتاهی نکردند، به طوری که برای یافتن زنده یا مرده وی، 100 شتر سرخ موی جایزه تعیین کردند و در تمام شهر مکه، در کوچه‌ها و خانه‌ها به تعقیب او پرداختند و وقتی از این طریق مأیوس شدند به اشخاصی که رد پاها را می‌شناختند و صاحب آن را تشخیص می‌دادند (عرّاف) همانند، ابوکرز متوصل شدند و آنها را به وسیله ردیابی جای پای پیامبر (ص)‌ تا غار «ثور» راهنمایی کردند و از آنجا به بعد ردپایی دیده نشد. ولی به قدرت خداوند در دهانه غار، لانه کبوتر و تار بزرگی از عنکبوت تنیده شده بود، که به ذهن هیچ‌کس خطور نمی‌کرد که کسی وارد این غار شده باشد. این مسئله سبب شد آنها از وارد شدن به غار منصرف شوند. حال آنکه ابوبکر به شدت می‌هراسید و پیامبر (ص)‌ به او دلداری می‌داد و می‌گفت «نهراس!»

منابع:
بحار الانوار ج 38، ص 79
بحار الانوار ج 19، ص 13 و 61
دلایل‌الصدق ج 2، ص 294/علام‌الوری ص 34

منفعت دو برابری در مقایسه با افریقای جنوبی/ سود 5/1میلیارد دلاری جام جهانی نصیب چه کسی می شود؟


در حالی که تا برگزاری جام جهانی برزیل حدود دو سال باقی مانده، از سود یک و نیم میلیارد دلاری آن گفته می شود.

به گزارش خبرنگار ورزشی مشرق، هنوز دو سالی تا برگزاری جام جهانی برزیل باقی مانده که صحبت های مسئولان فدراسیون بین المللی نگاه ها را به خود جلب کرده است. آنها درباره سود هنگفت مالی این رقابت ها می گویند که به نظر می رسد به عددی بیش از یک و نیم میلیارد دلار می رسد و این یعنی، پولی فراوان!
جروم والکه، دبیرکل فیفا در گفت و گویی اعلام داشته سود کلی این رقابت ها به حدود یک و نیم میلیارد دلار امریکا می رسد که دو برابر جام جهانی 2010 افریقای جنوبی می شود. البته، وی اذعان داشته که این منفعت به تمام فوتبال دنیا خواهد رسید.
وی در دیداری که از ریودوژانیرو (پایتخت برزیل) داشت، عنوان داشت: "رقمی معادل 3 و نیم میلیارد دلار چرخش مالی در دوران برگزاری این دیدارها خواهیم داشت. ما برنامه ای داریم که یک و نیم میلیارد دلار به عنوان سود، نصیب فوتبال جهان شود." این در حالی است که جام جهانی افریقا دارای منفعتی 631 میلیون دلاری برای فیفا و سایرین بوده است. این رشد خیره کننده، اهالی مستطیل سبز را حسابی خوشحال و ذوق زده کرد؛ اما این همه ماجرا نیست.

* این سود نصیب چه کسی می شود؟
به نظر می رسد با توجه به ویژگی های اقلیمی و اقتصادی برزیل، رسیدن به چنین سودی چندان دور از ذهن نباشد؛ اما این عدد نصیب چه کسی یا کسانی می شود؟ اگرچه این مقام مسئول در فیفا، فوتبال جهان را سهم دار این گردش بزرگ مالی می داند؛ اما چند درصد آن نصیب برزیل خواهد شد؟
تجربه افریقای جنوبی نشان می دهد که میزبان، بزرگ ترین بازنده این رقابت هاست چرا که کمترین بهره نصیبش می شود. اکنون که مدت ها از برگزاری این رویداد در این کشور قاره سیاه می گذرد، آنها مانده اند و هزینه نگهداری ورزشگاه ها و مخارجی که نصیبی نداشت؛ الا تفریح توریست ها و مسئولان سازمان های جهانی.
اگرچه برزیل متفاوت از افریقاست و اقتصاد و صنعت توریسم رشد یافته تری دارد؛ اما به نظر می رسد، برنده اصلی، فیفا و شرکت های اقتصادی بین المللی باشند. آنها هستند که سهمدار عمده این ثروت هنگفت و ثمرات آن هستند. البته، میزبان در حال تلاش هایی ست تا سهم خود را بالا ببرد؛ اما فیفا و گردانندگانش می دانند وارد چه میدانی شوند و چه کنند.

حاشیه های خواندنی دیدار رهبر معظم انقلاب با خانواده شهید رضایی​نژاد نقاشی آرمیتا هدیه دختر شهید به ر


دختر خردسال شهید رضایی​نژاد، صمیمیتی بسیار با مهمان سرزده خود یافته بود، مهمانی که با لبخند نقاشی​های او را می​نگریست و یکی را به یادگار با خود برد.
به گزارش مشرق، پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری در گزارشی از حضور سرزده مقام معظم رهبری در منزل شهید رضایی نژاد نوشت: از همان لحظه‌ی ورودمان، دختربچه شروع می‌کند به ورجه وورجه توی اتاق. اسمش «آرمیتا»ست؛ آرمیتا رضایی‌نژاد؛ دختر شهید داریوش رضایی‌نژاد. 5 ساله است. احتمالا خوشحالی‌اش از این است که امروز این همه مهمان به خانه‌شان آمده. «خانه» که چه عرض کنم؛ نمی‌دانم با گذشت چندماه، توانسته اینجا را به عنوان خانه قبول کند یا نه. بعد از این که پدرش را جلوی چشمان او و مادرش شهید کردند، به‌خاطر مسائل روحی، به این محل نقل مکان کرده‌اند. خانه‌ای ظاهرا نوساز که هنوز به جز یک قاب عکس بزرگ از پدر، چیز دیگری روی دیوارهایش نصب نشده؛ حتی عکس آرمیتا روی دوش پدر هم روی میز است.
سعی می‌کنم سر صحبت را با آرمیتا باز کنم. اما بر خلاف ظاهر بازیگوشش، انگار خیلی اهل حرف زدن نیست. عمویش می‌گوید: «به این راحتی‌ها با کسی کنار نمی‌آید.» ناچار می‌شوم از تخصصم استفاده کنم. می‌روم سراغ حساس‌ترین موضوع برای دختربچه‌ها: «چی کار کردی موهات اینقدر بلند شده؟» جواب می‌دهد: «شیر خوردم.» لحن شیرین کودکانه‌اش بیشتر از بازیگوشی‌هایش جذاب است. کتابی که دستش هست را نشانم می‌دهد و از روی آن اعداد را می‌خواند. همه عددها را بلد است. به جز «صفر» که به آن می‌گوید «ده». قبول می‌کند که تا «20» برایم بشمرد و این کار را می‌کند. بعد هم کلمات نامفهومی زیر لب زمزمه می‌کند و می‌گوید: «تا 30 شمردم. اما تند تند.» ظاهراً یخش آب شده. می‌گویم کتابش را برایم بخواند. کتاب را روی زمین می‌گذارد و دراز می‌کشد برای خواندن کتاب. اما برگه‌های وسط کتاب پاره می‌شود. فوری می‌گوید: «شیطون پارش کرد.»

کم‌کم عکاس و فیلمبردار هم از راه می‌رسند. شلوغی اتاق، آرمیتا را کمی ساکت و مظلوم می‌کند و کار من را مشکل. پیشنهاد می‌کنم از مادرش اجازه بگیرد و برایم نقاشی بکشد. خوشبختانه انگار از نقاشی هم خیلی خوشش می‌آید. مادرش هم استقبال می‌کند و یک مقوای کوچک و بسته پاستل‌هایش را به او می‌دهد. خودش هم تاج قرمز رنگش را می‌آورد و کنار من مشغول نقاشی می‌شود. البته حواسش هست که: «اگه اینجا رو به هم ریخته بکنم، مامانم دعوام می‌کنه.»
قرار می‌شود نقاشی خودش را بکشد. اول سر، بعد بدن، بعد دست و پاها. از او می‌پرسم: «پس صورتش کو؟» تذکر می‌دهد که صبر داشته باشم. اول دهان را می‌کشد و بعد چشم‌ها را. آخر سر هم یک نقطه می‌گذارد و می‌گوید: «حوصله ندارم دماغ بکشم.» پاهای نقاشی که شبیه دم ماهی می‌شود، نظرش عوض می‌شود: «این پری دریاییه.» بعد هم برای پری دریایی یا همان آرمیتای سابق، یک تاج می‌کشد. لباس پری را بنفش می‌کند و می‌گوید: «لباسش صورتی باشه. از صورتی خیلی خوشم میاد.» و با رنگ زرد، تاج پری را رنگ می‌کند و برای این که مبادا من رنگ‌ها را اشتباه کنم، توضیح می‌دهد: «زرد همون طلاییه دیگه.» نقاشی کشیدن آرمیتا فرصت خوبی برای عکاس‌ها مهیا می‌کند تا قبل از رسیدن آقا، چند عکس خوب از او بگیرند.
من هم به سمت دیگر اتاق می‌روم، جایی که مادر در حال صحبت با یکی از مسئولین است و عمو هم با یکی از عکاس‌ها گرم گرفته. در جایی که بتوانم حرف‌های دو طرف را بشنوم، می‌ایستم. مادر از سوابق همسرش می‌گوید: «متولد 56 بود. اهل آبدانان ایلام هستیم. دو سال جهشی خوند و دیپلمش رو تو 16 سالگی گرفت. برای این که به خانواده فشار مالی نیاد، رفت دانشگاه مالک‌اشتر؛ مهندسی برق. همیشه شاگرد اول بود. حتی توی دانشگاه. قرار بود از مهرماه دکتراش رو شروع کنه. استادی که باهاش مصاحبه کرده بود، خیلی ازش راضی بود.» اینها را می‌گوید و لابه‌لای حرف‌هایش، چند چیز دیگر هم می‌گوید و بعد تذکر می‌دهد که: «البته اینا رو که نباید منتشر کنید.» و این چند چیز، از موضوع تحقیقات «داریوش» هست تا جایگاه مدیریتی و علمی‌اش. عمو هم آن طرف دارد همین حرف‌ها را می‌زند.

خود مادر، کارشناسی ارشد علوم سیاسی‌اش را از دانشگاه علامه گرفته. البته دوره لیسانسش را دانشگاه تهران بوده و همانجا از طریق برادر شهید که حقوق می‌خوانده با داریوش آشنا شده. برادر شهید که الان هم در خانه هست و همه «عمو» صدایش می‌زنند، الان دیگر قاضی شده.
همسر شهید می‌رود سراغ خاطراتش از شهید. از این که روز ترور، اول مرداد بوده و روز 26 تیر، یازدهمین سالگرد ازدواجشان. از این که هر از گاهی خواب شهید را می‌بیند که در آرامش است. و از این که «متاسفانه مادر شهید، کمتر خواب پسرش رو می‌بینه.» مادر و خواهر شهید هم در خانه هستند و توی آشپزخانه مشغول صحبت با یکدیگرند.
همسر شهید از احوال بعد از ترور می‌گوید و این که آنقدر پریشان‌حال بوده که یک روز بعد از ترور، پدرشوهرش او را نشناخته. می‌گوید معمولاً مردم در این شرایط دچار شوک می‌شوند. چند اصطلاح روان‌شناسی هم می‌گوید. حرف‌هایش چندان عجیب نیست. بالاخره وقتی مردی را جلوی همسر و دخترش ترور کنند، شوکه‌شدن چیز ساده‌ای به نظر می‌رسد. توضیح هم می‌دهد: «به‌خاطر همین هم دو تا روانشناس برای ما گذاشتن. اما چون من و دخترم، هر دوتامون «برون‌گرا» هستیم، مدام درباره‌ی روز حادثه باهم حرف می‌زنیم و دخترم اون روز رو برام تعریف می‌کنه. همین هم باعث شد که ما به اون شوک دچار نشیم. دکترها هم خیلی تعجب کرده بودن. حتی من دیگه وقتی ماجرای اون روز رو تعریف می‌کنم، گریه هم نمی‌کنم.» جمله همسر شهید تمام نشده که بغض میپرد توی گلویش. البته خیلی زود بر خودش مسلط می‌شود.

تازه متوجه می‌شوم که چرا وقتی از او اجازه گرفتم که عکس پدر را به آرمیتا بدهم، آنقدر راحت اجازه داد. البته مادر اشاره می‌کند که دخترش خیلی حساس است که تلویزیون حتما پدرش را در کنار سایر شهیدان نشان دهد و تعریف می‌کند که چند روز پیش، بعد از ترور مهندس احمدی روشن که تلویزیون کلیپی از دانشمندان شهید نشان می‌داده و تصویر داریوش در آنها نبوده، دخترش اعتراض کرده که: «پس چرا عکس بابا رو نشون ندادن.»

همسر ادامه می‌دهد که اگرچه اهل آبدانان ایلام بوده، نه در خانواده خودش و نه در خانواده همسرش، شهید نداشته‌اند. برای همین هم تازه متوجه حال و هوای خانواده شهدا می‌شود: «حالا که خودم قربانی هستم.» و ادامه می‌دهد که همین موضوع باعث شده با همسر سه دانشمند شهید دیگر، دکتر علی‌محمدی، دکتر شهریاری و مهندس احمدی روشن رابطه نزدیکی پیدا کند.

از جنب و جوش مسئولین می‌فهمیم که میهمان خانه شهید تا چند لحظه دیگر می‌آیند. عکاس‌ها و فیلمبردارها سعی می‌کنند در محل مناسبی قرار بگیرند. اما همسر شهید خیلی راحت در حال مصاحبه است. یکی از مسئولین پیش او می‌رود و آرام می‌گوید: «من فقط یه نکته خدمتتون عرض کنم. الان آقا تشریف میارن خونه‌تون.» همسر که حرف این مسئول را جدی نگرفته است، لبخندی می‌زند. اما بعد از چند لحظه که انگار تازه متوجه تغییر رفتار خبرنگارها می‌شود، می‌پرسد: «جدی می‌گین؟» و تازه متوجه می‌شود که میهمان امشب‌شان کیست. از او می‌پرسم مگر خبر نداشتید و می‌فهمم که او فکر می‌کرده قرار است از «روایت فتح» برای مصاحبه بیایند. نگاهی به ظاهر تیم خبرنگاری می‌اندازم. تازه متوجه می‌شوم که واقعاً هم شک‌برانگیز نیست که از روایت فتح آمده باشند.
مادر و خواهر شهید هم که اینجا هستند، امروز صبح برای معالجه مادر شهید به تهران آمده بودند. اولین جمله‌ی همسر شهید این است: «کاش خبر داده بودین که به پدر شهید هم می‌گفتیم بیان تهران. تو روحیه‌شون خیلی تاثیر داشت.» یاد چند دقیقه قبل می‌افتم که تعریف می‌کرد پدر شهید، پاسدار بوده و از روز اولِ جنگ به جبهه رفته؛ با تفنگ «برنو» و «ام یک». تا آخر جنگ هم به ندرت مرخصی می‌آمده. همین هم باعث شده بود که داریوش همیشه با عکسی از امام خمینی که روی دیوار خانه‌شان قرار داشته درد و دل کند.
هرچند میوه و شیرینی و شکلات روی میز چیده شده و قبلا هم با چای از ما پذیرایی کرده‌اند، اما همسر شهید تازه به فکر می‌افتد که چه باید بکند. اولین کار این است: «آرمیتا! آقای خامنه‌ای میخوان بیان خونه‌مون. همونی که عکسشون رو نشونت می‌دادم. وقتی اومدن، بهشون خوشامد بگو.» بعد هم می‌پرسد: «لازمه روسری سرش کنم؟» و پاسخ می­شنود که هیچکدام از این کارها لازم نیست. بهترین کار این است که بچه را به حال خودش بگذارد و خودش هم دم در برود. چون آقا چند لحظه دیگر می‌رسند.
مادر به دختر می‌گوید که برای آقا نقاشی بکشد و «روز حادثه» را هم به‌عنوان موضوع پیشنهاد می‌دهد. دختر هم که انگار متوجه کم‌بودن وقت شده، همانجا فوری روی زمین دراز می‌کشد و شروع می‌کند به نقاشی. اول یک دایره می‌کشد که ظاهراً «سر» است. بعد هم یک دایره بزرگ توی همان سر. بعد هم دو تا چشم. مثل نقاشی قبلی، حوصله دماغ ندارد و جای آن یک نقطه بین دو چشم می‌گذارد. بعد هم روسریِ نقاشی را می‌کشد و در آخر بدن و دست و پا را. مادر که از نقاشی بچه تعجب کرده، می‌پرسد: «این چیه کشیدی؟ گفتم روز حادثه رو بکش.» و آرمیتا جواب می‌دهد: «خب. این تویی دیگه.» مادر که انگار از چهره زشت نقاشی ناراحت شده، می‌گوید: «پس چرا دهنم انقدر بزرگه؟» و آرمیتا توضیح می‌دهد: «یادت نیس؟ داشتی جیغ می‌کشیدی دیگه.» و معلوم می‌شود این تصویر دختربچه از مادرش است، روزی که پدرش را جلوی چشمانش شهید کردند.
‫از او می‌پرسم «اون روز چی شد؟» و آرمیتا جواب می‌دهد: «بابام رو با تفنگ کشتن. من بالا سرش بودم. مامان جیغ می‌کشید. من رفتم خونه همسایه‌مون. بابا رو بردن بیمارستان. بعد رفتم خونه عمو خوابیدم. چون مامان نبود.» می‌پرسم: «کی بابات رو کشت؟» می‌گوید: «اسراییلیا. اسراییل جزیره آدم بدهاست. آدم خوبا رو شهیدشون می‌کنن.» می‌گویم: «می‌خوای چی‌کارشون کنی؟» می‌گوید: «اول دستگیرشون می‌کنیم. بعد میندازیمشون جهنم.» جهنم را آنقدر سفت و سخت می‌گوید که خنده‌ام می‌گیرد و می‌پرسم: «خودت؟» می‌گوید: «نه. پلیسا می‌گیرنشون. خدا هم میندازدشون جهنم.» جوابش به نظر قانع‌کننده می‌رسد.
بالاخره چند دقیقه انتظار به پایان می‌رسد. ساعت حدود 7:45 است که مادر به همراه دختر به استقبال آقا می‌روند. عمو و مادر شهید هم همین‌طور. شروع صحبت‌ها طبق معمول، تسلیت است و صحبت از شهید. همسر شهید که از مقامات علمی داریوش می‌گوید، آقا حرفش را تایید و تکمیل می‌کنند: «اینها هم برجستگی علمی داشته‌اند، هم برجستگی معنوی. نشانه‌اش هم شهادت است. این حرف اینقدر تکرار شده که عمقش پنهان مانده. اما خدا شهادت را نصیب هرکسی نمی‌کند.»
رهبر سراغی از پدر شهید می‌گیرند و وقتی می‌شنوند در آبدانان است، از خاطرات حضورشان در آبدانان در زمان جنگ تعریف می‌کنند و می‌گویند: «آبدانان، اولین محل اسکان آواره‌های جنگ بود. به خاطر نزدیکی‌اش به مناطق جنگی. و از آنجا آواره‌ها را به تهران و شیراز و جاهای دیگر می‌فرستادند.»
لابه‌لای همین صحبت‌هاست که آرمیتا نقاشی‌اش از مادر را به مهمان نشان می‌دهد. وقتی از او می‌خواهند نقاشی را توضیح بدهد، ترجیح می‌دهد نقاشی را بگیرد تا کاملش کند و از آن طریق حرفش را بزند. انگار هنوز یخش برای حرف زدن باز نشده. می‌خواهد همانجا روی زمین نقاشی کند اما آقا او را کنار خودشان می‌آورند و میز کنار دست خودشان را هم برای «آرمیتا خانوم» خالی می‌کنند تا همانجا مشغول نقاشی شود. بعد هم همانطور که به حرف‌های میزبان گوش می‌دهند، چشم از نقاشی کشیدن دختر برنمی‌دارند و با دست هم نوازشش می‌کنند. آرمیتا هم تندتند نقاشی می‌کشد و رنگ می‌کند. این را از سریع عوض کردن پاستل‌هایش می‌توان فهمید. اما بعد از چند دقیقه نظرش عوض می‌شود. نقاشی را رها می‌کند و می‌دود و نقاشی «پری دریای‌»‌اش را از اتاق دیگر می‌آورد و به دست رهبر می‌دهد.
آقا می‌پرسند: «این تو آبه؟ داره شنا می‌کنه؟» و آرمیتا که دیگر نطقش باز شده، جواب می‌دهد: «فکر کنم تو خشکی هم با دستاش بتونه راه بره.» همه از این حاضر جوابی خنده‌شان می‌گیرد. به‌خصوص خود آقا که می‌گویند: «معلومه خیلی باهوشه. از زمینی‌ها هم قوی‌تره.» و عمو باتعجب می‌گوید: «آرمیتا به این زودیا با کسی صمیمی نمی‌شه. با شما خیلی راحت صمیمی شد.» و آقا می‌گویند «القلب یهدی الی القلب».
آرمیتا از مادر اجازه می‌گیرد که از شکلات‌های روی میز بخورد. بعد هم شکلاتی برمی‌دارد و آن را جوری باز می‌کند و گاز می‌زند که میهمانشان هم ببیند. معنای این حرکاتش معلوم است. هرچند میزبانان به قدری در فضای جلسه قرار گرفته‌اند که چیزی تعارف نمی‌کنند.
همسر شهید از برادر دیگر شهید می‌گوید که رشته برق را رها کرده و حقوق خوانده. و حالا که برادرش شهید شده، می‌گوید کاش من هم همان برق را می‌خواندم. رهبر هم تایید می‌کنند: «البته در همه رشته‌ها می‌شود موثر بود. واقعا کی فکرش رو می‌کرد مهندس برق یا فیزیک بتواند اینقدر در سرنوشت کشور تاثیر بگذارد. هرکس باید در بخش خودش قوی باشد. فقط باید مانع جلویش نباشد و بستر برای پیشرفت آن فراهم باشد. هرکس هم نیتش را خدایی کند، سودش مضاعف می‌شود.» بعد هم تعریف می­‌کنند که رئیس یکی از مهمترین دانشگاه‌های تونس، چند روز پیش چند دقیقه‌ای بعد از نماز پیش ایشان رفته و از حیرتش از رشد علمی ایران گفته است. رهبر اینها را می‌گویند و می‌رسند به این مطلب که جوان جمهوری اسلامی اینقدر مؤثر است که هزینه می‌کنند تا ترورش کنند؛ هم هزینه‌ی مالی، هم اعتباری، هم وقت، هم نیرو؛ چون این جوان برای سایرکشورها هم الگو می‌شود.

آرمیتا که حالا یک نقاشی دیگر هم کشیده، آن را به رهبر نشان می‌دهد: «این خودمم.» توی این نقاشی، آرمیتا دو جفت بال دارد که بعداً به من می‌گوید قرار است با آنها تا «اون ور دنیا» پرواز کند. آقا هم حرفشان را قطع می­کنند و باز دختر را نوازش می­کنند؛ البته از همان موضوع حساس برای دختربچه‌ها می‌گویند: «چه موهای بلندی!» مادر که ظاهراً فکر می‌کند شاید بلندبودن موها چیز خوبی نبوده، فوری توضیح می‌دهد: «باباش خیلی این موها رو دوست داشت. برای همین آرمیتا نمی‌ذاره کوتاهش کنیم.» اما رهبر با یک حدیث منظورشان را تکمیل می‌کنند: «روایتی از امام صادق(ع) داریم که فرموده موهای «ام سلمه» همسر پیامبر(ص) آنقدر بلند بوده که آن را به «هجل» (پابند)ش می‌بسته و وقتی می‌ایستاده، از زیبایی مثل «پری» می‌شده است.» خیلی برایم جالب است که آرمیتا هم وقتی خودش را با موهای بلند نقاشی کرد، ترجیح داد نقاشی‌اش، تبدیل به تصویر یک پری بشود.
رهبر حال و احوالی هم با مادر شهید می‌کنند. مادر از فرزندانش می‌گوید که به جز داریوش که شهید شده، دو تا از پسرها قاضی هستند و یکی معلم. هر چهار دخترش هم تحصیل‌کرده هستند که دو نفر از آنها هم معلم هستند. تحصیل‌کرده بودن هر 8فرزند، دوباره صحبت‌ها را برمی‌گرداند به ماجرای شهید و این که در جواب آشنایانی که پیشرفت‌های کشور را کوچک می‌دانستند، جواب می‌داده: «ما پیشرفت‌هایی کرده‌ایم که فعلا لازم نیست کسی بداند.» و این خاطره، انگار داغ رهبر را تازه می‌کند تا ایشان هم خاطره‌ای تعریف کنند: «البته بعضی‌ها غرض ندارند. اما باور نمی‌کنند. اون اوایل که هنوز نطنز کامل نبود و تازه یکی از این آبشارهای 64 تایی را راه انداخته بودند، یکی از دانشمندان فیزیک کشور که هم پیرمرد خوبی است و هم از نظر علمی برجسته است، نامه‌ای به من نوشت که شما واقعاً باور کرده‌اید؟ من هم نوشتم که ایشان را در جریان ماجرا قرار بدهند.»
آقا البته تاکید می‌کنند که «پیشرفت کار جوانهاست. موتور حرکت، جوان‌ها هستند. پیرها، تجربه‌شان مفید است.» و بعد اشاره می‌کنند که زمانی موانع ذهنی درونی و موانع بیرونی و البته خیانت‌ها اجازه پیشرفت به ما نمی‌داد. همسر شهید هم که واقعا خوب صحبت می‌کند، ادامه می‌دهد: «شهادت دکتر علی‌محمدی، آغاز مسوولیت‌پذیری و تعهد دانشمندان بود.» اما حرفش نصفه می‌ماند. چون آرمیتا حالا نقاشی مادربزرگ را هم کشیده و می‌خواهد آن را به میهمان نشان دهد.

بالاخره وقتی آرمیتا می‌دود به اتاق دیگر، بحث ادامه پیدا می‌کند. کسی هم به صدای باز و بسته‌شدن کشوها در اتاق دیگر توجه نمی‌کند، به جز من که کنجکاو می‌شوم و می‌روم تا ببینم چرا آرمیتا به اتاق دیگر رفته. هرچند من هم سردر نمی‌آوردم او به دنبال چه چیزی می‌گردد.
همسر شهید، از داریوش می‌گوید که پیشنهادهای زیادی از دانشگاه‌های خارجی داشت، اما حتی جواب آنها را هم نمی‌داد. می‌گوید داریوش مسیرش را آگاهانه انتخاب کرده بوده و نشانش هم این که بعد از ترور 2 دانشمند، حاضر نشد از کارش دست بکشد. بعد هم می‌گوید که خوشحال است همسرش شهید شده چون: «می‌شد همسرم تو همین سن، خیلی عادی بمیره. اما اونوقت من دیگه چه توجیهی برای دخترم داشتم؟» هرچند حرف‌های همسر شهید، خیلی شبیه حرف‌هایی‌است که همسران شهید در ایام جنگ می‌زدند، اما وقتی دقت می‌کنم به تغییر شرایط جامعه، به روحیه‌ی بلندش غبطه می‌خورم.
دختر با بسته‌ای «بادام‌زمینی» برمی‌گردد و جلوی رهبر شروع می‌کند به خوردن آن. آقا حرف‌های همسر شهید را ادامه می‌دهند: «واقعا یک زمانی شاید اگر کسی می‌خواست شهید نشود، می‌رفت سراغ دانشگاه. ولی حالا برعکس شده. بعد از شهادت شهید احمدی‌روشن، چندصد نفر از دانشجویان تقاضای تغییر رشته به فیزیک هسته‌ای داده‌اند. این یعنی انتخاب آگاهانه.» رهبر که اینها را می‌گویند، طبق معمول دست چپشان را هم تکان می‌دهند و همین فرصتی می‌شود برای آرمیتا که معلوم بود چند لحظه‌ای است برای انجام کاری، دل‌دل می‌کند. آرمیتا جلو می‌رود و چند دانه بادام زمینی توی دست میهمان می‌گذارد. محبت کودک که تعارف کردن هم بلد نیست، همه را به وجد می‌آورد. عمو توضیح می‌دهد که آرمیتا خوراکی‌هایش را به کسی نمی‌دهد و مادر ادامه می‌دهد که آرمیتا اصلا دست‌ودل‌باز نیست و هیچکدامشان این رفتارهای دختر را باور نمی‌کنند. رهبر هم از آرمیتا اجازه می‌گیرند که بادام‌ها را بخورند. آرمیتا که خیلی خوشحال شده، شروع می‌کند به چرخیدن جلوی رهبر. توی همین چرخیدن، بادام‌هایش روی زمین می‌ریزد. اما او ابتکار دیگری به خرج می‌دهد. یک دستمال کاغذی برمی‌دارد و بادام‌زمینی‌هایش را توی آن می‌ریزد و دستمال‌کاغذی را به میهمان می‌دهد. رهبر می‌گویند: «اینا برای من زیاده.» و آرمیتا ساده جواب می‌دهد: «خب یه کمش رو بخور.»
آقا از آرمیتا اسم مهد کودکش را می‌پرسد و اسم «خانمشان» را. آرمیتا هم اسم مهد فعلی و قبلی‌اش را می‌گوید و اسم خانمشان که زینب است. مادر توضیح می‌دهد که آرمیتا عکس چهار شهید دانشمند را با خودش به مهد می‌برد. بعد هم ادامه می‌دهد که هرچند می‌داند علم به سرعت پیشرفت می‌کند، اما جزوه‌های همسرش را نگه داشته تا بعدها به آرمیتا بدهد.

دیگر کم‌کم وقت خداحافظی می‌رسد. رهبر قرآن‌هایی را به یادگار به همسر و مادر شهید هدیه می‌دهند. آرمیتا هم از دور سرک می‌کشد که ببیند رهبر چه چیزی در آنها می‌نویسند. بعد هم که مادرش قرآن را می‌گیرد، آن را توی دست مادر می‌بوسد. رهبر از آرمیتا اجازه می‌گیرند که یکی از نقاشی‌هایش را بردارند. آرمیتا اجازه می‌دهد: «باشه. همین رو ببر.» و آقا نقاشی آرمیتا از خودش را برمی‌دارند. در این نقاشی هم، لباس دختر صورتی است. از همان صورتی‌ها که ما بزرگترها می‌گوییم «بنفش». موقع خداحافظی، رهبر از آرمیتا می‌خواهند که «یک بوس خوشمزه» بدهد. آرمیتا هم همین کار را می‌کند و بعد هم خودش با بوسیدن صورت آقا، محبتش را تمام می‌کند.

فرازهایی از رهنمودهای رهبر معظم انقلاب در مورد انتخابات؛ انتخابات‏ مجلس‏ مظهر دخالت مردم در سرنوشت خ


اهمیت انتخابات‏ مجلس‏ این است كه شما با انتخاب نماینده مجلس، در واقع سرنوشت كشور را در چهار سال آینده رقم مي‏زنید. انتخابات‏ مجلس‏ مظهر دخالت مردم در سرنوشت خود و كشورشان است، چون مجلس مركز قانون‏گذاري است.
* انتخابات پُرشور ، سالم ، قوى و با حضور ملت انجام گیرد
 
انتخابات در پیش است. حضور در انتخابات یکى از مستحکم‏ترین وسیله‏هایى است که این ملت مى‏تواند آن را مثل یک زره پولادین در مقابل خود و در مقابل حمله دشمنان و سوءنیّت و بد دلىِ مستکبران و دخالت‏کنندگان نگه دارد.
انتخابات بسیار مهمّ است. آنچه که بنده در انتخابات از خداى متعال خواسته‏ام و مى‏دانم که ملت عزیز ما هم همین را مى‏خواهد، این است که انتخابات پُرشور، سالم، قوى و با حضور ملت انجام گیرد و ان‏شاءاللَّه خداى متعال به ملت ما توفیق دهد که نمایندگان صالح و توانمند و کارآمدى را به مجلس بفرستد.
 
بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار اقشار مختلف مردم قم‏ _ 1382/10/18
 
 
 
* یکى از مهمترین ارکان نظام، مجلس شوراى اسلامى است
 
یکى از مهمترین ارکان نظام، مجلس شوراى اسلامى است. اگر در مجلس نمایندگان مؤمن، بااخلاص و توانمند حضور داشته باشند، مجلس خیلى از گره‏ها را مى‏تواند باز کند.

مهمترین موضوعى که بنده توقّع و اهتمامِ به آن دارم، انتخابات است. البته انتخابات میدان رقابت است و افراد بایستى با هم رقابت کنند؛ رقابت سالم. هر کس که به این نظام معتقد و پایبند است، مى‏تواند وارد میدان انتخابات شود.

کسانى که این نظام و قانون اساسى را قبول ندارند، آمدنشان به مجلس خطاست و خودشان هم بایستى بدانند که از نظر این ملت آمدن آنها به مجلس خطاست. معلوم است کسانى که این قانون اساسى و این ملت و کارها و شعارها و راه و اهدافش را قبول ندارند، نباید به مجلس بیایند؛ اما آن کسانى که نظام، اسلام، قانون اساسى و امام را قبول دارند، باید به میدان رقابت بیایند؛ منتها رقابت سالم و نه رقابت لجوجانه و عنادآمیز.

این جناحها و خطوط و احزاب هم از نظر بنده اعتبارى ندارند. بعضى خودشان که کشمکش مى‏کنند هیچ، سعى مى‏کنند که رهبرى و دستگاههاى نظام را هم وانمود کنند که در دعواهاى جناحى و خطّىِ اینها واردند! این مطلب درست نیست. بنده حزب و شخصیت نمى‏شناسم؛ بنده این را مى‏شناسم که کسى که مى‏آید به مجلس، باید با تقوا باشد.
 
اوّلین شرط تقواست: «انّ اکرمکم عنداللَّه اتقاکم(8)». دیگر این که باید طرفدار محرومین باشد؛ بداند که در کشور محرومیت هست و سعى و همّت او باشد که رفع محرومیت کند. باید ضدّ فساد هم باشد و با فساد مالى و اقتصادى به‏شدّت و به‏جد، از بُن‏دندان و نه به لفظ، مخالف باشد، تا با فساد مبارزه کند.

البته توانمند، با اخلاص و عالِم هم باشد. صلاحیت بر اساس این مسائل است و مسؤولان دستگاه‏هاى مختلف - چه وزارت کشور، چه شوراى نگهبان و چه دستگاههایى که در زیرمجموعه این مراکز مشغول فعالیت هستند - باید معیارشان را قانون قرار دهند؛ زیرا در قانون این مسائل پیش‏بینى شده است.
بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار اقشار مختلف مردم قم‏ _ 1382/10/18
 
 
 
* حضور مردم در انتخابات کشور را بیمه مى‌کند
 
همه باید تلاش کنند که این انتخابات، پُرشور برگزار شود. این انتخابات، نشان‌دهنده واقعىِ حضور مردم در صحنه سیاسى کشور باشد. هر انتخاباتى که پُرشور شود، کشور را بیمه مى‌کند. انتخابات ریاست جمهورىِ سال گذشته، پُرشور برگزار شد.

اقبال مردم زیاد بود و به میزان زیادى کشور را بیمه کرد، دشمن را مأیوس نمود و مواردى از توطئه‌هاى سیاسى را که آنها داشتند خنثى‌ کرد. البته آنها از راه دیگرى وارد شدند. آنها بعد از انتخابات هم شروع کردند که تحلیلهاى نادرست روى انتخابات بگذارند. طبیعى است که دشمن از این کارها مى‌کند. از دشمن که انتظارى نیست.

امروز هم صرف نظر از این‌که چه کسى از صندوق رأى بیرون خواهد آمد، چه کسى انتخاب خواهد شد و چه کسانى مسؤولیت را بر دوش خواهند گرفت - این در درجه دوم است - باید همه در انتخابات شرکت کنند. من در انتخابات ریاست جمهورى هم همین را به مردم گفتم. این‌که چه کسى انتخاب شود، مسأله اوّل نیست؛ مسأله دوم است.

مسأله اوّل این است که مردم، همه در انتخابات شرکت کنند؛ پُرشور شرکت کنند، آگاهانه شرکت کنند، فکر کنند، تحقیق کنند و آن کسى را که مى‌خواهند، انتخاب کنند. انتخابات، خودش مهمّ است. حضور مردم در انتخابات مهمّ است. البته مجلس خبرگان هم حائز اهمیت است؛ اما اهمیت انتخابات و حضور مردم، اهمیت نقد است و کشور را بالفعل بیمه مى‌کند. همه جناحهاى سیاسى در کشور بایستى به این نکته توجّه کنند.
بیانات رهبر فرزانه انقلاب در دیدار جمعی از جهادگران _ 15/07/77
 
 
 
* حضور مردم در انتخابات دشمن را از تعرض و تجاوز باز مي‏دارد
 
اهمیت انتخابات مجلس از دو جهت است. اول از این جهت كه حضور شما در پاي صندوق هاي راي، بارزترین مظهر حضور مردمي است و این پشتوانه‏ انقلاب و كشور است. كساني كه با اخبار سروكار دارند، مي‏بینند كه مراكز سیاسي دنیا از گوشه و كنار سر بلند مي‏كنند و مي‏گویند ما نگران انتخابات ایران هستیم و مسایل انتخابات ایران را پیگیري مي‏كنیم، این به همین خاطر است.

نگاه مي‏كنند تا ببینند آیا مردم در صحنه حضور دارند یا نه. اگر دارند، مثل گذشته نمي‏شود با این نظام كاري كرد و اگر حضور مردم ضعیف شود،آن وقت استنتاج مي‏كنند كه بین مردم و نظام فاصله افتاده است. در این صورت راه را براي دخالت و سلطه و پنجه انداختن دوباره بر كشور هموار مي‏بینند. از این جهت متوجه انتخاباتند.

پس اهمیت اول انتخابات به‏ خاطر این است كه انتخابات سنگر كشور است، حضور مردم در پاي صندوق هاي راي، مصون‏ساز سرنوشت ملت و مردم است و دشمن را از تعرض و تجاوز و پررویي بیشتر بازمي‏دارد.

در این 25 سال، دشمنان ایران براي تسلط بر این كشور راه هاي گوناگوني را پیمودند و همه ناكام. یك راه براي آن‏ها باقي مانده است و آن، جدا كردن مردم از مسوولان و نظام است، چشم به این راه دوخته‏اند. همه‏ تلاش ها و تبلیغاتي كه مي‏كنند و همه حرف هاي زیادي‏اي هم كه مي‏زنند، به‏خاطر همین است، مي‏خواهند مردم را جدا كنند.
از بیانات رهبر انقلاب در خطبه‏هاي نماز جمعه تهران‏(بیست و چهارم بهمن 1382)
 
 
 
 
* انتخابات‏ مجلس‏ مظهر دخالت مردم در سرنوشت خود و كشورشان است
 
انتخابات توي دهن دشمن مي‏زند و او را مایوس مي‏كند، احساس مي‏كند كه مردم در میدان دفاع از كشور و مرزها و مصالح و نظامشان قرص و محكم ایستاده‏اند.

جهت دوم اهمیت انتخابات‏ مجلس‏ این است كه شما با انتخاب نماینده مجلس، در واقع سرنوشت كشور را در چهار سال آینده رقم مي‏زنید.  انتخابات‏ مجلس‏ مظهر دخالت مردم در سرنوشت خود و كشورشان است، چون مجلس مركز قانون‏گذاري است. قانون یعني جاده‏اي كه باز مي‏شود تا مسوولان اجرایي از آن جاده حركت كنند و با تلاش خود گوشه و كنار و زوایاي كشور را آباد و اصلاح كنند. این جاده‏بازكني به عهده قانون است و قانون را هم نماینده‏ شما در مجلس وضع مي‏كند. بنابراین مجلس خیلي مهم است. علاوه بر این، طبق قانون اساسيِ ما، مجلس ناظر بر دولت است. اگر دولت در جایي بد و یا كج حركت كند، پا در راه نادرستي بگذارد و خداي نكرده سوء استفاده‏اي بشود و فسادي به وجود آید، مركزي كه مي‏تواند جلوی فساد و انحراف را بگیرد، مجلس است. ببینید چقدر مهم است! این مجلس با آرای مردم تشكیل مي‏شود. هرچه آراء بیشتر باشد، مجلس قوي‏تر خواهد شد. شما وقتي كسي را صالح و شایسته دانستید و او را به مجلس فرستادید ، توانسته‏اید بخشي از توان خود را در ساختن و پیشرفت آینده به كار بگیرید، اهمیت مجلس از اینجاست. لذا مردم براي مصالح خود، مصالح كشور و مصالح نظام باید نگذارند انتخابات از آن شكوه و عظمت خودش بیفتد.

از بیانات رهبر انقلاب در خطبه‏هاي نماز جمعه تهران‏(بیست و چهارم بهمن 1382)
 

پیام امام خمینی (ره) به نمایندگان مجلس؛ صاحبان قلم، مواظب نوشته ها و گفته های خود باشند


صاحبان قلم و سخن و مطبوعات نیز به طور جدّ مواظب نوشته ها و گفته های خود باشند...


به گزارش باشگاه خبرنگاران، من احتمال می دهم که عوامل و دستهای ناپاکی بخواهند از رقابتهای انتخاباتی در رسیدن به آرزوهای خود استفاده کنند و با طرح مسائل پوچ و بی معنا دلها را از یکدیگر جدا سازند و یا با تردید و ایجاد ذهنیتها، صحت و سلامت انتخابات و نهایتاً مشروعیت مجلس را زیر سوال برند، که در این شرایط همه آحاد ملت ایران و همه روحانیون و دست اندرکاران کشور باید در کنار هم و دست در دست هم به راه مقدس خود ادامه دهند. و  صاحبان قلم و سخن و مطبوعات نیز به طور جدّ  مواظب نوشته ها و گفته های خود باشند.

(پیام به نمایندگان مجلس شورای اسلامی، 67/3/7، صحیفه امام، جلد 21، صفحه 51)

نگاهی به 7 دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی

اگر چه انتخابات تجلی‌گاه اراده مردم در اداره جامعه است اما در میان انتخابات‌های متعددی که در کشور ما برگزار می‌شود، انتخابات مجلس شورای اسلامی جایگاه ویژه‌ای دارد.

به گزارش مشرق به نقل از همشهری آنلاین، اگر چه انتخابات تجلی‌گاه اراده مردم در اداره جامعه است اما در میان انتخابات‌های متعددی که در کشور ما برگزار می‌شود، انتخابات مجلس شورای اسلامی جایگاه ویژه‌ای دارد.
در گزارشی که خانه ملت با عنوان "انتخابات مجلس شورای اسلامی از گذشته تا امروز" منتشر کرده آمده است: قدر و منزلتی که مجلس در نظام جمهوری اسلامی داراست و در کلام بزرگان نظام همواره بر آن تاکید و تصریح شده به خودی خود بیانگر اهمیت و حساسیت انتخابات مجلس نسبت به انتخابات سایر ارکانی است که با رای مردم شکل می گیرند.
 در میان نهادها و ارکانی که به واسطه رای مستقیم ملت هویت می یابند، این مجلس بود که از سوی معمار انقلاب "خانه ملت" لقب گرفت یا با عنوان "عصاره ملت" توصیف شد. از سوی دیگر با وجود اینکه انقلاب اسلامی از بدو تولد راه پر فراز و نشیبی را طی کرده است و دوره های پر تلاطمی را پشت سر نهاده، ولی انتخابات های مجلس شورای اسلامی را می توان نقاط عطفی در تاریخ جمهوری اسلامی دانست. به گونه ای که تقریبا همه این انتخابات ها در مراحل حساس و تعیین کننده ای برای کشور ما صورت گرفت؛ از این رو باز خوانی پیشینه انتخابات های مجلس شورای اسلامی به نوعی بازخوانی تاریخ انقلاب و نظام جمهوری اسلامی است.
بازخوانی پرونده انتخابات های پیشین خانه ملت اگر چه برای آنانی که در روزگاران این انقلاب موی سفید کرده اند حدیثی مکرر است اما برای نسل های پسین انقلاب به ویژه نسل تازه به سن رای رسیده آن می تواند روایتی مختصر از تاریخ انقلاب باشد.
انتخابات مجلس اول اولین انتخابات مجلس شورای اسلامی در روز 24 اسفند ماه سال 1358 برگزار شد. سال 1358 برای کشور ما سالی پر انتخابات بود و از این رو نقطه عطفی در تاریخ انقلاب اسلامی به شمار می آید. در اولین روزهای این سال، در دهم یازدهم فروردین ماه مردم با شرکت در همه پرسی جمهوری اسلامی ایران، به برقراری این نظام در کشورشان مهر تایید زدند؛
در روز پنجم مرداد ماه این سال انتخابات خبرگان بررسی نهایی قانون اساسی برگزار شد و در روزهای یازدهم و دوازدهم آذر ماه قانون اساسی جمهوری اسلامی به تصویب مردم رسید.
روز پانزدهم بهمن ماه روز برگزاری نخستین انتخابات ریاست جمهوری بود و بالاخره در روزهای پایانی سال 1358 مردم برای انتخاب نمایندگان خود در اولین دوره مجلس شورای اسلامی به پای صندوق های رای رفتند.
 در واقع سال 1358 را با برگزاری پنج انتخابات پیاپی در اولین سال تولد انقلاب اسلامی، می توان هنگامه تبلور یافتن اراده ملت ایران در تثبیت نظام، قانون اساسی و شکل گیری مهمترین نهادهای آن دانست.
در نخستین انتخابات مجلس در نظام تازه تأسیس جمهوری اسلامی، بسیاری از نیروهای شناخته شده انقلاب آمادگی خود را برای بر عهده گرفتن نمایندگی ملت در خانه ملت اعلام کردند. اولین انتخابات مجلس با حضور جریان ها و گروه های سیاسی متعددی برگزار شد چنانکه انتخابات این دوره مجلس شورای اسلامی از حیث تعدد گروه ها و دسته های سیاسی از انتخابات های دیگر دوره ها متمایز می نماید. در این دور از انتخابات مجلس حزب جمهوری اسلامی و جامعه روحانیت بعد از رایزنی های فراوان برسر ارائه فهرست مشترک با هم به توافق رسیده و با امضای بیانیه ای به امضای آیت الله "سیدعلی خامنه ای" از طرف حزب جمهوری اسلامی و "مهدی شاه آبادی" از سوی جامعه روحانیت مبارز ائتلاف خود را با عنوان ائتلاف بزرگ اعلام کردند. در این ائتلاف علاوه بر گروه های همسو با دو تشکل یاد شده، گروه هایی نظیر "سازمان مجاهدین"، "سازمان فجر اسلام"، "نهضت زنان مسلمان"، "اتحادیه انجمن های اسلامی" و "بنیاد الهادی" نیز شرکت کردند. گروه های دیگری نیز که در انتخابات حضور داشتند از جمله "دفتر هماهنگی مردم با رئیس جمهور" (ابوالحسن بنی صدر)، "نهضت آزادی" و گروه های اقماری آن نیز لیست های جداگانه ای ارائه کردند. نهضت آزادی با وجود استعفای دولت موقت و جریان اشغال سفارت آمریکا فهرست انتخاباتی خود را ذیل عنوان "کاندیداهای همگام" منتشر کرد. منافقین (مجاهدین خلق) نیز که از روز های نخستین انقلاب مسیر سهم خواهی از قدرت را می پیمودند، در این دور از انتخابات حاضر شدند. جمعیت واجدین شرایط رای دادن در این دوره انتخابات بیست میلیون و ۸۵۷ هزار و ۳۹۱ نفر اعلام شده بود که از این تعداد ۱۰ میلیون و ۵۷۵ هزار و ۹۶۹ نفر برابر با 14/52‎ درصد در کل کشور شرکت کردند. در اولین مرحله انتخابات ۹۷ نفر از سراسر کشور موفق به کسب اکثریت مطلق آرا شدند و در مرحله دوم انتخابات نیز ۱۳۷ نفر به مجلس راه یافتند.
انتخابات مجلس دوم انتخابات دومین دوره مجلس در روز 26 فروردین ماه سال 1363 برگزارشد. برگزاری این دوره با دوران پر تلاطمی از انقلاب اسلامی مصادف بود. انتخابات این دوره شدیداً تحت‌الشعاع جنگ قرار داشت. جنگ تحمیلی با فتح خرمشهر وارد مرحله حساسی شده بود. تصرف بخش‌هایی از مناطق مرزی کشور توسط نیروهای عراق عملا برگزاری انتخابات در این مناطق را غیرممکن ساخته بود اما انتخابات حوزه‌های جنگ زده برای مهاجرین آن شهرها در حوزه‌های مجاور برگزار شد. تصویب طرح عدم کفایت سیاسی رییس جمهور در مجلس اول و عزل بنی صدر از ریاست جمهوری، حادثه انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و شهادت دکتر بهشتی و ۷۲تن از یاران انقلاب از دیگر حوادثی بود که فضای کشورمان را در روزهای پیش از انخابات تحت تاثیر قرار می داد. در این دور از مجموعاً ۲۴میلیون و ۱۴۳هزار و ۴۹۸ نفر واجدشرایط بودند که ۱۵میلیون و ۶۰۷هزار و ۳۰۶نفر شرکت کردند. میزان مشارکت مردم در این انتخابات 64/64 درصد بود. درمرحله دوم این انتخابات نیز ۶میلیون و ۶۷۹هزار و ۳۲۴ نفر شرکت کردند. این انتخابات آغاز رقابت نیروهای انقلاب بود و سرآغازی برای ارائه دیدگاهها و فهرست های فرعی از چپ و راست و بروز تمایلات تمایزطلبانه ای بود که در انتخابات های بعد به شکل آشکارتری خود را نشان داد.
 انتخابات مجلس سوم روز نوزدهم فروردین ماه 1367 روز برگزاری انتخابات سومین دوره مجلس شورای اسلامی بود. انتخابات این دوره در حالی برگزار شد که جامعه ایران پیش از انتخابات حوادث مهمی را تجربه کرده بود. جمعه خونین مکه، انتخاب آیت الله خامنه ای به عنوان رئیس جمهور درچهارمین دوره ریاست جمهوری، انتخاب میرحسین موسوی به عنوان نخست وزیر و نیز تشکیل مجمع تشخیص مصلحت نظام به فرمان امام خمینی(ره). انحلال سازمان مجاهدین در مهرماه ۱۳۶۵ و حزب جمهوری اسلامی در اول خرداد۶۶ که هر دو با موافقت حضرت امام خمینی(ره) صورت گرفت و انشعاب مجمع روحانیون از جامعه روحانیت از جمله حوادث تاثیرگذار در این دور از انتخابات مجلس بودند. در این انتخابات 27 میلیون و 986 هزار و 736 نفر جمعیت واجد شرایط رای دادن را تشکیل می دادند که از این تعداد ١٦ میلیون و ٧١٤ هزار و ٢٨١ نفر به عبارتی 72/59 درصد در انتخابات شرکت کردند. یکی از وقایع قابل توجه مرتبط با این انتخابات این بود که اکبر هاشمی رفسنجانی که در این انتخابات در 24 مرداد 1368 از سمت نمایندگی تهران و ریاست مجلس استعفا کرد و به ریاست جمهوری ایران برگزیده شد.
انتخابات مجلس چهارم در فاصله انتخابات دوره سوم و انتخابات دوره چهارم مجلس شورای اسلامی کشور ما حوادثی را شاهد بود که از آغاز دوران جدیدی در تاریخ انقلاب اسلامی حکایت داشت. پایان جنگ تحمیلی در تابستان سال 1367، ارتحال امام خمینی (ره) در روز چهاردهم خرداد ماه سال 1368 و برگزیده شدن آیت الله خامنه ای به رهبری انقلاب، آغاز دوران سازندگی با ریاست جمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی رویدادهای بزرگ و تاثیرگذاری بودند که انتخابات چهارمین دوره مجلس شورای اسلامی را تحت الشعاع قرار می داد. در انتخابات چهارمین دوره مجلس شورای اسلامی جامعه روحانیت مبارز در سطحی گسترده با شعار پیروی از خط امام، اطاعت از رهبری و حمایت از هاشمی به صحنه انتخابات آمد. گروههای همسو این تشکل همچون جمعیت مؤتلفه، جامعه وعاظ، جامعه اسلامی مهندسین و جامعه اسلامی فرهنگیان، دانشگاهیان و جامعه زینب و جامعه اصناف و بازار نیز از فهرست جامعه روحانیت مبارز حمایت کردند. انتخابات در روز 21 فروردین ماه سال 1371 برگزار شد. جمعیت واجد شرایط رای دادن در این انتخابات ٣٢ میلیون و ٤٦٥ هزار و ٥٥٨ نفر بود که از این تعداد در مرحله اول ۱۸ میلیون و ۷۶۷ هزار و ۴۲ نفر در سراسر کشور در انتخابات شرکت کردند. میزان مشارکت مردم در این انتخابات 81/57 درصد بود. مرحله دوم این انتخابات ۱۸ اردیبهشت همان سال برگزار شد.
 انتخابات مجلس پنجم انتخابات پنجمین دوره مجلس شورای اسلامی با حضور چهار گروه عمده "ائتلاف خط امام"، "جامعه روحانیت مبارز"، "کارگزاران" و "جمعیت دفاع از ارزشهای انقلاب" در روز هجدهم اسفندماه سال 1374 برگزار شد. تعداد واجدین شرایط شرکت در انتخابات در این دوره ٣٤ میلیون و ٧١٦ هزار نفر بود که از این تعداد ٢٤ میلیون و ٦٨٢ هزار و ٣٨٦ نفر به پای صندوق های رای رفتند. نکته قابل توجه در انتخابات این دوره میزان حضور مردم 1/71 درصد واجدین شرایط بود که بالاترین میزان شرکت در تمامی انتخابات های مجلس شورای اسلامی است.
انتخابات مجلس ششم انتخابات ششمین دوره مجلس شورای اسلامی در زمان دولت اول "سید محمد خاتمی" برگزار شد. پیش از زمان برگزاری انتخابات کشورمان حوادثی چون قتل های زنجیره ای، صعود تیم فوتبال ایران به جام جهانی 1998 فرانسه و پیروزی بر تیم ملی کشور آمریکا در این مسابقات، تشکیل اولین دوره شوراهای شهر و روستا را تجربه می کرد. ویژگی خاص انتخابات مجلس ششم این بود که بنابر قانونی که در مجلس پنجم به تصویب رسید، تعداد نمایندگان مجلس شورای اسلامی از 270 نفر به 290 نفر افزایش می یافت. انتخابات در روز سی ام بهمن ماه سال 1378 برگزار شد. واجدین شرایط رای دادن در این انتخابات 38 میلیون و 726 هزار و 431 نفر بودند که از این تعداد ٢٦ میلیون و 82 هزار و 157 نفر در پای صندوق های رای حضور یافتند. میزان مشارکت مردم در این انتخابات 35/67 درصد بود.
انتخابات مجلس هفتم انتخابات هفتمین دوره مجلس شورای اسلامی در شرایطی برگزار شد که واکنش های غیرمتعارف کشورهای غربی به استفاده صلح آمیز جمهوری اسلامی از انرژی هسته ای و پافشاری ایران بر این حق مسلم خود به یکی از مسایل عمده در سطح جهان تبدیل شده بود. از سوی دیگر مجلس ششم روزهای پایانی خود را در التهابات ناشی از استعفا و تحصن برخی نمایندگان این دوره می گذراند. روز اول اسفند ماه سال 1382 روز برگزاری انتخابات بود. واجدین شرایط شرکت در این انتخابات 46 میلیون و 351 هزار و 32 نفر بودند که از این تعداد ٢٣ میلیون و 734 هزار و ٦٧٧ نفر در انتخابات شرکت کردند. میزان حضور مردم ٢١/51 درصد بود.
اینک شمارش معکوس برای روز سرنوشت ساز دیگری در تقویم انقلاب اسلامی آغاز گشته است. بار دیگر در آستانه انتخاباتی دیگر برای تعیین نمایندگان مردم در دوره دیگری از فعالیت مجلس شورای اسلامی قرار داریم و مردم ایران در حالی مهیای هشتمین انتخاب خود در عرصه قانونگذاری می شوند که کشورمان همچون دوره های پیشین با مسائلی کم و بیش از جنس مواردی که در این نوشتار به اختصار به آنها اشاره کردیم مواجه است.

چه كساني تحريم را بزك مي كنند ؟! تحلیل شریعتمداری از پشت پرده التهاب در بازار سکه و ارز


آيا تنها راه پيش روي آمريكا و متحدانش براي موثرنشان دادن تحريم ها، اين نيست كه در داخل كشور به ايجاد يك «فضاي كاذب» از افزايش قيمت ها دست بزنند و سپس ادعا كنند اين افزايش جهشي قيمت ها پي آمد تحريم هاست؟!

مشرق--- شايد با اولين نگاه به يادداشت پيش روي، كيهان را به «بدبيني»! متهم كنيد ولي شواهد و قرائن موجود ترديدي باقي نمي گذارد - و يا، دستكم اين احتمال را قوت مي بخشد- كه افزايش بي رويه و جهشي قيمت سكه و دلار طي چند هفته و مخصوصاً چند روز اخير پروژه اي هماهنگ با تحريم نفتي ايران از سوي اتحاديه اروپا بوده است و جرياني همسو با اصحاب فتنه كه چندان هم ناشناخته نيست با افزايش مصنوعي بهاي سكه و دلار و نهايتاً افزايش پرشتاب قيمت ساير كالاها، در تلاش بوده است تا آثار تحريم نفتي جمهوري اسلامي ايران از سوي آمريكا و سپس اتحاديه اروپا را سنگين و پرآسيب جلوه دهد! اين در حالي است كه نه فقط محاسبات سياسي و اقتصادي از بي فايده بودن تحريم هاي ياد شده خبر مي دهند بلكه شمار قابل توجهي از صاحبنظران و اقتصاددانان بلندآوازه غربي نيز بركم اثر بودن تحريم نفتي ايران و زيان متقابل و بيشتر آمريكا و اروپا از تحريم هاي اخير تأكيد مي ورزند. و اما، جريان مرموز مورد اشاره با كليد زدن اين پروژه چه مقصودي را دنبال مي كند و كدام هدف نهايي را نشانه رفته است؟! بخوانيد؛
1- روز 24 اسفند ماه سال 1363، هنگامي كه خطيب جمعه تهران- رهبر معظم انقلاب- خطبه دوم نماز را آغاز كرده بود، بمب قوي و پرقدرتي كه در يك زيرانداز جاسازي شده و به زمين چمن دانشگاه تهران راه يافته بود، با صداي مهيبي در ميان جمعيت فشرده نمازگزار منفجر شد. در پي اين انفجار 14 تن از نمازگزاران به شهادت رسيده و 88 تن ديگر مجروح شدند. بي اثر بودن اين انفجار در حضرت آقا و جمعيت نمازگزار و ادامه خطبه دوم كه حماسه اي ماندگار بود، حديث ديگري است بيرون از محدوده اين نوشته محدود. نگارنده در آن نماز جمعه توفيق حضور داشتم و تنها صدايي كه بعد از انفجار در فضا طنين انداز شد، فرياد الله اكبر جمعيت بود.
بعد از پايان خطبه ها و آغاز نماز و در حالي كه امام جمعه به قنوت ركعت دوم مشغول بود - تقريباً نيم ساعت بعد از انفجار -هواپيماهاي عراقي از راه رسيدند. شليك پياپي توپ هاي ضدهوايي با صداي انفجار بمب ها و راكت هايي كه جنگنده هاي عراقي- مانند هميشه- بي هدف روي شهر فرو مي ريختند، در هم آميخته بود و جماعت بي آن كه كمترين نشانه اي از وحشت و اضطراب در آنان ديده شود به ادامه نماز مشغول بودند. ماجراي نماز جمعه آن روز، همان شب با تقدير جانانه امام راحل(ره) از صلابت حضرت آقا- امام جمعه و رئيس جمهور وقت- و شجاعت نمازگزاران روبرو شد. و اما، عاملان بمب گذاري پس از دستگيري اعتراف كردند كه قرار بود بمب كارگذاري شده هنگامي منفجر شود كه هواپيماهاي عراقي براي بمباران تهران به فراز شهر رسيده باشند! يكي از افسران برجسته استخبارات ارتش بعثي- اطلاعات ارتش عراق- نيز بعد از اسارت توضيح داد كه تهديدهاي پي درپي صدام درباره بمباران نماز جمعه تهران با ناكامي روبرو شده بود و براي جبران اين ناكامي قرار بود بمب كارگذاري شده در نماز جمعه، همزمان با حضور هواپيماهاي عراقي برفراز شهر تهران منفجر شود تا اين انفجار به حساب بمباران هوايي نوشته شده و نشانه تأثير عملي تهديدهاي صدام درباره بمباران نمازجمعه تهران باشد.
2- تحريم هاي اقتصادي، سياسي و به كارگيري اهرم هاي فشار عليه جمهوري اسلامي ايران، تازگي ندارد بلكه از نخستين روزهاي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي تاكنون به طور بي وقفه و در مقياس گسترده با آن روبرو بوده ايم اما به گواهي آنچه پشت سر نهاده ايم، تحريم هاي گسترده و فشارهاي بي وقفه و پيوسته نه فقط ايران اسلامي را وادار به تسليم در مقابل باج خواهي آمريكا و متحدانش نكرده است بلكه دستاوردهاي عظيم و فراوان علمي و تكنولوژيك را نيز در پي داشته است كه فناوري هسته اي، نانوتكنولوژي، ورود به باشگاه فضايي، دستاوردهاي بزرگ در عرصه توليد تجهيزات پيشرفته نظامي و... تنها بخشي از نمونه هاي مثال زدني و آشكار آن است. بنابراين به نوشته روزنامه آمريكايي «يو.اس.اي تودي»، گزارش سالانه «آمريكن اينترپرايز» و اعتراف بي پرده - بخوانيد دردمندانه- مركز مطالعات امنيت ملي اسرائيل- INSS- و دهها نمونه مشابه ديگر كه شرح آن به درازا مي كشد، «تهديدي كه پيوست عملياتي نداشته باشد و يا طرف مقابل- ايران- قادر به مقابله با آن باشد، نه فقط «تهديد» نيست، بلكه براي جمهوري اسلامي ايران يك «فرصت» تلقي مي شود.»
در گزارش خبري امروز كيهان به نمونه هايي از اعترافات دشمنان بيروني درباره ناكارآمدي تحريم نفتي اخير اشاره شده است كه از تكرار آن خودداري مي ورزيم. و از دو بند فوق تنها به اين نتيجه بسنده مي كنيم كه حريف از موثر بودن تحريم ها در مقياس «آسيب جدي»! و يا به قول خانم هيلاري كلينتون «فلج كننده»! نااميد است و از سوي ديگر چنانكه اشاره خواهيم كرد، «تهديد» تنها گزينه اي است كه پيش روي دارد. بنابراين وقتي «تهديد» تنها گزينه باشد و اين گزينه، نيز آسيب جدي نداشته و قابل دور زدن و مقابله باشد، به آساني مي توان نتيجه گرفت دشمن به «حركت» و «اقدامي» نياز دارد كه تحريم را جدي و اثرگذار جلوه دهد.
3- نزديك به 3 هفته قبل -14/10/90- در بخش پاياني يك يادداشت با عنوان «چه كسي فرياد زد؟!» آورده بوديم؛
«اوباما و تيم اقتصادي او با استناد به نظرات كارشناسي اقتصاددانان برجسته آمريكايي با امضاي مصوبه مجلس نمايندگان آمريكا براي تحريم بانك مركزي ايران به شدت مخالف بودند و رئيس جمهور آمريكا بعد از فشارهاي پي در پي لابي صهيونيست ها -آيپك- نهايتا قول داد كه تصميم نهايي درباره امضاي اين مصوبه را بعد از پايان تعطيلات سال نو مسيحي اتخاذ خواهد كرد ولي ناگهان در آخرين ساعات سال 2011 و قبل از شروع تعطيلات و در حالي كه مشغول گذران تعطيلات در جزاير هاوايي بود، طرح ياد شده را امضاء كرد. پرسش اين است كه در اين فاصله چه اتفاقي افتاده بود كه اوباما را با عجله به امضاي مصوبه تحريم بانك مركزي ايران كشاند؟! نفرمائيد كه فشار نئومحافظه كاران، رقباي انتخاباتي و آيپك، علت عجله اوباما و امضاي ناگهاني طرح مورد اشاره بوده است! چرا كه اين فشارها پيش از آن نيز وجود داشت. پس علت عجله اوباما را كجا مي توان جستجو كرد؟! اگر كيهان را به بدبيني متهم نكنيد به نظر مي رسد كه آمريكا به اقدامي از درون ايران چشم اميد دوخته بود ولي در اين فاصله، اتفاقي افتاده است كه چشم طمع دشمن را كور كرده است. اين اتفاق كه از اقتدار و هوشياري مثال زدني ايران اسلامي حكايت مي كند چه بوده است؟! و كدام آرزوي دشمن را دود كرده و به هوا فرستاده است؟!»
و اكنون به سوالي كه در يادداشت 14/10/90 بي پاسخ گذاشته بوديم پاسخ مي دهيم كه برخي از ساده انگاران در پي توهم پراكني شماري از اطرافيان خويش، شرايط كنوني كشور را با دوران «شعب ابيطالب» مقايسه كرده و راه برون رفت از آن را، گشودن باب مذاكره با آمريكا دانسته بودند! بي آن كه بدانند و قادر به درك اين نكته بديهي باشند كه درگيري جمهوري اسلامي ايران با آمريكا يك درگيري ماهوي است و از ماهيت طرفين درگير ريشه مي گيرد. با اين توضيح كه تاكيد ايران به اسلام ظلم ستيز، استقلال طلب و آزادي خواه در تقابل با ماهيت مستكبر، خون ريز و غارتگر آمريكاست و آمريكا كه از تقابل و تخاصم سي و چند ساله خود با ايران اسلامي طرفي نبسته است و امروزه از الگو شدن انقلاب اسلامي براي ملت هاي مسلمان منطقه به شدت آسيب ديده است، مذاكره را فقط براي مذاكره مي خواهد و در پي آن است كه بلافاصله بعد از آغاز مذاكره، اين رخداد را براي ملت هاي مسلمان منطقه فاكتور كرده و خطاب به آنان در شيپورهاي تبليغاتي خود بدمد كه اگر ايران اسلامي را به عنوان «الگو» برگزيده ايد و نسخه انقلاب اسلامي را پيش روي خود داريد، جمهوري اسلامي ايران نيز بعد از سي و چند سال مقاومت، چاره اي جز رويكرد به آمريكا نداشته است!
متاسفانه برخي از ساده انديشان- درخوشبينانه ترين حالت- آمريكا را در فلان سريال تلويزيوني مي بينند كه در آن براي نجات يك گربه از درون چاه، 3 فروند هلي كوپتر امداد به كار گرفته شده است!! آمريكا را بايد در افغانستان و عراق و غزه و گوانتانامو و ابوغريب و مصر و تونس و ليبي تا چند سال قبل و مخصوصا ايران قبل از انقلاب اسلامي ديد و... و اما، در پي پاسخ قاطع و كوبنده حضرت آقا به اينگونه برداشت هاي گمراه كننده و پيشنهادهاي برخي از افراد مرعوب و خودباخته، بود كه رئيس جمهور آمريكا را با نااميدي به امضاي مصوبه مجلس نمايندگان اين كشور براي تحريم بانك مركزي ايران كشانيد. مصوبه اي كه ابتدا و تا قبل از پاسخ قاطع و قدرتمندانه حضرت آقا- حفظه الله تعالي- به شدت با آن مخالف بود.
گفتني است «درخواست مذاكره»، محور اصلي- بخوانيد اصلي ترين محور- در پيام شفاهي اخير اوباما به مسئولان بلندپايه جمهوري اسلامي ايران بود و انصراف ايران از بستن تنگه هرمز، محور ديگري از آن پيام بود كه نشاندهنده «پاشنه آشيل» آمريكا و متحدان اروپايي آن و صلابت باور شده ايران اسلامي است.
4- اكنون به آساني مي توان حدس زد آمريكا و متحدانش بعد از ناكامي در پروژه ياد شده كه شكستن الگوي ايران اسلامي و حذف آن از ميدان ديد و عمل ملت هاي مسلمان منطقه، اصلي ترين هدف آن بوده است، چه راه كاري را پيش روي داشته اند؟
الف: تحريم نفتي ايران؟! اين پروژه كه به اعتراف صريح آمريكايي ها و اروپايي ها ناممكن است و در صورت عملياتي شدن، بيشترين و جدي ترين آسيب آن متوجه آمريكا و اتحاديه اروپا خواهد شد. كشورهاي دوسوي اقيانوس اطلس كه به گفته برژينسكي در شوراي راهبردي آتلانتيك- 12 دسامبر 2011 در واشنگتن- بيرون از ضريب ايستادگي و آستانه تحمل آمريكا و اروپاي بحران زده است.
همين جا پرسشي در ميان است و آن، اين كه چرا اتحاديه اروپا در مصوبه اخير خود، زمان اجرا و عملياتي شدن تحريم نفتي ايران را به 6 ماه بعد- ژوئيه 2012- موكول كرده است؟! چرا؟! پاسخ را از مجموعه آنچه مقامات و رسانه هاي آمريكايي و اروپايي طي چند روز گذشته بر زبان و قلم آورده اند بشنويد؛
اول:تحريم نفتي ايران، شوك بزرگي در پي دارد و اروپاي بحران زده با شرايط سخت مالي و اقتصادي خود تحمل پذيرش اين شوك بزرگ را ندارد.
دوم: تحريم نفتي ايران، قيمت نفت را به گونه اي تصاعدي و جهشي افزايش خواهد داد و اين افزايش قيمت منحصر به نفت ايران نخواهد بود. جهش قيمت نفت براي اقتصاد بحراني اروپا يك كابوس وحشتناك و پديده اي شكننده است.
سوم: اگرچه عربستان تعهد كرده است با افزايش صادرات نفتي خود، پي آمد تحريم نفتي ايران را پر كند ولي اين اعلام آمادگي در حد و اندازه يك بلوف قابل ارزيابي است.
چهارم: تنها 17 تا 18 درصد از نفت ايران به اروپا و عمدتا 4 كشور اسپانيا، يونان، فرانسه و ايتاليا صادر مي شود و اين 4 كشور در شرايط اقتصادي شكننده اي قرار دارند. يونان با 1000 ميليارد يورو بدهي، ايتاليا با 1400 ميليارد بدهي، فرانسه با مشكل بزرگ طلب هاي غيرقابل وصول از يونان و اسپانيا با اقتصاد ورشكسته، كسري بودجه كلان و... روبرو هستند و از سوي ديگر، ساير كشورهاي اروپايي نيز، در بحران شديد مالي به سر مي برند و قادر به جبران خسارات فراواني كه در صورت تحريم نفتي ايران به4كشور ياد شده وارد مي شود، نخواهند بود.
پنجم: پالايشگاههاي 4 كشور اسپانيا، فرانسه، يونان و ايتاليا، براي تبديل نفت وارداتي به فرآورده هاي نفتي، نظير بنزين، گازوئيل و... متناسب با «نفت ايران» ساخته شده است و جايگزين نفت ايران، مستلزم تغيير اساسي در ساختار پالايشگاهها است كه در بحران مالي كنوني كشورهاي ياد شده اگر ناممكن نباشد، با صرف هزينه هاي كلان همراه است.
ششم: تحريم نفتي ايران مي تواند بستن تنگه هرمز را در پي داشته باشد. گفتني است كه مطابق كنوانسيون هاي 1958 ژنو و 1982 جامائيكا، بستن تنگه هرمز، حق مسلم جمهوري اسلامي ايران است و حتي انجام ايست و بازرسي كشتي هاي عبوري مي تواند، افزايش جهشي قيمت نفت، نرخ بيمه، اخلال در ارسال اسلحه و مهمات به كشورهاي همپيمان آمريكا در منطقه و... را در پي داشته باشد.
هفتم: يكي از اهداف اصلي تحريم نفتي ايران، آنگونه كه خانم اشتون، روز يكشنبه هفته جاري اعتراف كرد، كشاندن جمهوري اسلامي ايران به پاي ميز مذاكره است و اين اقدام مي تواند مذاكرات هسته اي را متوقف كند و توقف مذاكرات در حالي كه ايران به پيشبرد برنامه هاي هسته اي خود ادامه مي دهد، امتياز ديگري است كه به الگوي ايران اسلامي براي ملت هاي منطقه افزوده مي شود.
هشتم: آمريكا و متحدانش مي دانند كه عملياتي كردن تحريم نفتي براي ايران اسلامي، آسيب جدي در پي نخواهد داشت ولي با تعويق اجراي آن به 6 ماه بعد در پي آنند كه به خيال خود از اين «مشت بسته» به عنوان يك اهرم براي حمايت از عوامل خود در انتخابات مجلس نهم استفاده كرده و جمهوري اسلامي ايران را به تائيد صلاحيت وطن فروشان مدعي اصلاحات ترغيب كنند! و...
تمامي اين شواهد و نمونه ها حكايت از آن دارند كه تحريم نفتي ايران در عمل ناممكن است و جمهوري اسلامي دهها اهرم قدرتمند براي مقابله با آن را در اختيار دارد.
5- از آنچه گذشت مي توانيم به اين نتيجه منطقي برسيم كه اولا؛ تحريم نفتي ايران ناممكن و يا دستكم، بسيار كم اثر است. ثانيا؛ پي آمدهاي آسيب رسان آن براي تحريم كنندگان به مراتب بيشتر از آسيب هاي احتمالي براي ايران است. ثالثا؛ آمريكا و متحدانش به تهديد نياز دارند و رابعا؛ اين تهديدها زمينه اي براي پذيرش از سوي ايران ندارند.
حالا به صدر يادداشت پيش روي باز مي گرديم و اين پرسش را مطرح مي كنيم كه آيا تنها راه پيش روي آمريكا و متحدانش براي موثرنشان دادن تحريم ها، اين نيست كه در داخل كشور به ايجاد يك «فضاي كاذب» از افزايش قيمت ها دست بزنند و سپس ادعا كنند اين افزايش جهشي قيمت ها پي آمد تحريم هاست؟! دقيقا و در مقياسي بزرگتر از همان ماجراي انفجار بمب در نمازجمعه تهران؟!
آيا افزايش غيرطبيعي و پرشتاب بهاي سكه و دلار كه افزايش قيمت ساير كالاها و خدمات را از چند هفته قبل و مخصوصا طي چند روز گذشته در پي داشته است، همان ماموريت نيست؟ اگر هست - كه هست- اين ماموريت را چه كساني و يا كدام جريانات برعهده گرفته و عملياتي كرده اند؟! پاسخ اين سوال چندان دشوار نيست. چه كساني شرايط كنوني كشور را با دوران شعب ابيطالب مقايسه مي كردند؟ و راه برون رفت را در گشودن باب مذاكره با آمريكا مي دانستند؟! كه با خروش مقتدرانه حضرت آقا روبرو شدند. چه كساني از يكسو به افزايش مصنوعي قيمت سكه و دلار دامن مي زدند و از سوي ديگر به گونه اي حسابشده، اين افزايش قيمت را به حساب ايستادگي مردم و نظام در مقابل زورگويي ها و باج خواهي هاي آمريكا و متحدانش معرفي مي كردند و مثلا اينكه اگر سپاه از بستن تنگه هرمز سخن به ميان نياورده بود يا اگر دانشجويان انقلابي خشم مقدس خود را عليه آمريكا و انگليس مهار كرده بودند و يا... قيمت سكه و دلار افزايش نمي يافت؟!
و بگذريم از مراكز اطلاعاتي و امنيتي كشور كه جاي خالي آنها در اين ماجرا محسوس است!
6- و بالاخره؛ حالا كه قرار است تحريم نفتي ايران از 6 ماه ديگر عملياتي شود. چرا از هم اكنون؛ صدور نفت به كشورهاي اروپايي را متوقف نكرده و مشتريان پاي كار و فراوان ديگري را كه آماده خريد هستند جايگزين نكنيم؟ چرا نبايد از همين امروز با استناد به مواد 14 تا 23 كنوانسيون 1958 ژنو و مواد 17 تا 37 كنوانسيون جامائيكا، ابتدا ايست و بازرسي كشتي هاي عبوري تنگه هرمز را كه از سال 1991 داوطلبانه متوقف كرده بوديم، از سر نگيريم؟ و در مرحله بعد، از حق مسلم خود براي بستن تنگه هرمز به روي كشتي هاي متعلق به كشورهاي تحريم كننده نفت ايران استفاده نكنيم؟
حسين شريعتمداري

 

دختر مورد علاقه سردار! + عکس

همشیره هایش دورش را گرفتند و گفتند: دیگه وقتشه جواد. ما می خوایم زنت بدیم. نه نیاری که دل آیجی ها می شکنه؟ بگو چشمت دنبال کیه تا بریم پاشنه ی در خونه شو دربیاریم.
به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق ،جواد عنایتی در اردیبهشت سال 1343 ، در محله فخارخانه ، در شهرستان بیدگل متولد شد  جواد عنایتی ، به تاریخ 21 دی ماه 1365 ،در سومین روز عملیات کربلای پنج در منطقه شلمچه در جریان بمباران شیمیایی دشمن بعثی مجروح شد و 6 روز بعد در بیمارستان شهید فیاض بخش تهران ، به دلیل شدت جراحات وارده بال در بال ملائک گشود.او در زمان شهادت ، جمعی لشکر 14 امام حسین(صلوات الله علیه) بود.

خواهرهایی جواد ، مثل همه ی خواهر ها واقعادوست داشتند عروسی اش را ببینند. راستش خیلی ها چشم به راه ازدواج او بودند. شخصیت و مرامش به قدری شاخص و توی چشم بود که هر کس علاقه داشت ببیند چنین دسته گلی ، چگونه خانه و خانواده تشکیل خواهد داد. یک بار همشیره هایش دورش را گرفتند و گفتند: دیگه وقتشه جواد. ما می خوایم  زنت بدیم. نه نیاری که دل آیجی ها می شکنه؟ بگو چشمت دنبال کیه تا بریم پاشنه ی در خونه شو دربیاریم. از خداشم باشه. کی بهتر از تو... و از این جور حرفا. جواد خیلی تو دار و با حیا بود. صد تا رنگ عوض می کرد وقتی پای این حرفا میومد وسط. دخترها که دیدند قفل زبان برادر باز نمی شود ، پا پی اش شدند که باید روی کاغذ برای ما اسمشو بنویسی . جواد برگه را برداشت و نوشت. خواهر ها کلی ذوق کردند و ورق را قاپ زدند و خواندند اما از قیافه هایشان معلوم بود که دمق شده اند اما چیزی هم نگفتند. من که شاهد قضایا بودم ، رفتم کاغذ را برداشتم و خواندم. دلم هری ریخت. نوشته بود: "مزد جهاد، شهادت است”

راوی: پدر شهید

پاسدار شهید جواد عنایتی

حاشیه های خواندنی دیدار رهبر معظم انقلاب با خانواده شهید رضایی​نژاد نقاشی آرمیتا هدیه دختر شهید به ر


دختر خردسال شهید رضایی​نژاد، صمیمیتی بسیار با مهمان سرزده خود یافته بود، مهمانی که با لبخند نقاشی​های او را می​نگریست و یکی را به یادگار با خود برد.
به گزارش مشرق، پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری در گزارشی از حضور سرزده مقام معظم رهبری در منزل شهید رضایی نژاد نوشت: از همان لحظه‌ی ورودمان، دختربچه شروع می‌کند به ورجه وورجه توی اتاق. اسمش «آرمیتا»ست؛ آرمیتا رضایی‌نژاد؛ دختر شهید داریوش رضایی‌نژاد. 5 ساله است. احتمالا خوشحالی‌اش از این است که امروز این همه مهمان به خانه‌شان آمده. «خانه» که چه عرض کنم؛ نمی‌دانم با گذشت چندماه، توانسته اینجا را به عنوان خانه قبول کند یا نه. بعد از این که پدرش را جلوی چشمان او و مادرش شهید کردند، به‌خاطر مسائل روحی، به این محل نقل مکان کرده‌اند. خانه‌ای ظاهرا نوساز که هنوز به جز یک قاب عکس بزرگ از پدر، چیز دیگری روی دیوارهایش نصب نشده؛ حتی عکس آرمیتا روی دوش پدر هم روی میز است.
سعی می‌کنم سر صحبت را با آرمیتا باز کنم. اما بر خلاف ظاهر بازیگوشش، انگار خیلی اهل حرف زدن نیست. عمویش می‌گوید: «به این راحتی‌ها با کسی کنار نمی‌آید.» ناچار می‌شوم از تخصصم استفاده کنم. می‌روم سراغ حساس‌ترین موضوع برای دختربچه‌ها: «چی کار کردی موهات اینقدر بلند شده؟» جواب می‌دهد: «شیر خوردم.» لحن شیرین کودکانه‌اش بیشتر از بازیگوشی‌هایش جذاب است. کتابی که دستش هست را نشانم می‌دهد و از روی آن اعداد را می‌خواند. همه عددها را بلد است. به جز «صفر» که به آن می‌گوید «ده». قبول می‌کند که تا «20» برایم بشمرد و این کار را می‌کند. بعد هم کلمات نامفهومی زیر لب زمزمه می‌کند و می‌گوید: «تا 30 شمردم. اما تند تند.» ظاهراً یخش آب شده. می‌گویم کتابش را برایم بخواند. کتاب را روی زمین می‌گذارد و دراز می‌کشد برای خواندن کتاب. اما برگه‌های وسط کتاب پاره می‌شود. فوری می‌گوید: «شیطون پارش کرد.»

کم‌کم عکاس و فیلمبردار هم از راه می‌رسند. شلوغی اتاق، آرمیتا را کمی ساکت و مظلوم می‌کند و کار من را مشکل. پیشنهاد می‌کنم از مادرش اجازه بگیرد و برایم نقاشی بکشد. خوشبختانه انگار از نقاشی هم خیلی خوشش می‌آید. مادرش هم استقبال می‌کند و یک مقوای کوچک و بسته پاستل‌هایش را به او می‌دهد. خودش هم تاج قرمز رنگش را می‌آورد و کنار من مشغول نقاشی می‌شود. البته حواسش هست که: «اگه اینجا رو به هم ریخته بکنم، مامانم دعوام می‌کنه.»
قرار می‌شود نقاشی خودش را بکشد. اول سر، بعد بدن، بعد دست و پاها. از او می‌پرسم: «پس صورتش کو؟» تذکر می‌دهد که صبر داشته باشم. اول دهان را می‌کشد و بعد چشم‌ها را. آخر سر هم یک نقطه می‌گذارد و می‌گوید: «حوصله ندارم دماغ بکشم.» پاهای نقاشی که شبیه دم ماهی می‌شود، نظرش عوض می‌شود: «این پری دریاییه.» بعد هم برای پری دریایی یا همان آرمیتای سابق، یک تاج می‌کشد. لباس پری را بنفش می‌کند و می‌گوید: «لباسش صورتی باشه. از صورتی خیلی خوشم میاد.» و با رنگ زرد، تاج پری را رنگ می‌کند و برای این که مبادا من رنگ‌ها را اشتباه کنم، توضیح می‌دهد: «زرد همون طلاییه دیگه.» نقاشی کشیدن آرمیتا فرصت خوبی برای عکاس‌ها مهیا می‌کند تا قبل از رسیدن آقا، چند عکس خوب از او بگیرند.
من هم به سمت دیگر اتاق می‌روم، جایی که مادر در حال صحبت با یکی از مسئولین است و عمو هم با یکی از عکاس‌ها گرم گرفته. در جایی که بتوانم حرف‌های دو طرف را بشنوم، می‌ایستم. مادر از سوابق همسرش می‌گوید: «متولد 56 بود. اهل آبدانان ایلام هستیم. دو سال جهشی خوند و دیپلمش رو تو 16 سالگی گرفت. برای این که به خانواده فشار مالی نیاد، رفت دانشگاه مالک‌اشتر؛ مهندسی برق. همیشه شاگرد اول بود. حتی توی دانشگاه. قرار بود از مهرماه دکتراش رو شروع کنه. استادی که باهاش مصاحبه کرده بود، خیلی ازش راضی بود.» اینها را می‌گوید و لابه‌لای حرف‌هایش، چند چیز دیگر هم می‌گوید و بعد تذکر می‌دهد که: «البته اینا رو که نباید منتشر کنید.» و این چند چیز، از موضوع تحقیقات «داریوش» هست تا جایگاه مدیریتی و علمی‌اش. عمو هم آن طرف دارد همین حرف‌ها را می‌زند.

خود مادر، کارشناسی ارشد علوم سیاسی‌اش را از دانشگاه علامه گرفته. البته دوره لیسانسش را دانشگاه تهران بوده و همانجا از طریق برادر شهید که حقوق می‌خوانده با داریوش آشنا شده. برادر شهید که الان هم در خانه هست و همه «عمو» صدایش می‌زنند، الان دیگر قاضی شده.
همسر شهید می‌رود سراغ خاطراتش از شهید. از این که روز ترور، اول مرداد بوده و روز 26 تیر، یازدهمین سالگرد ازدواجشان. از این که هر از گاهی خواب شهید را می‌بیند که در آرامش است. و از این که «متاسفانه مادر شهید، کمتر خواب پسرش رو می‌بینه.» مادر و خواهر شهید هم در خانه هستند و توی آشپزخانه مشغول صحبت با یکدیگرند.
همسر شهید از احوال بعد از ترور می‌گوید و این که آنقدر پریشان‌حال بوده که یک روز بعد از ترور، پدرشوهرش او را نشناخته. می‌گوید معمولاً مردم در این شرایط دچار شوک می‌شوند. چند اصطلاح روان‌شناسی هم می‌گوید. حرف‌هایش چندان عجیب نیست. بالاخره وقتی مردی را جلوی همسر و دخترش ترور کنند، شوکه‌شدن چیز ساده‌ای به نظر می‌رسد. توضیح هم می‌دهد: «به‌خاطر همین هم دو تا روانشناس برای ما گذاشتن. اما چون من و دخترم، هر دوتامون «برون‌گرا» هستیم، مدام درباره‌ی روز حادثه باهم حرف می‌زنیم و دخترم اون روز رو برام تعریف می‌کنه. همین هم باعث شد که ما به اون شوک دچار نشیم. دکترها هم خیلی تعجب کرده بودن. حتی من دیگه وقتی ماجرای اون روز رو تعریف می‌کنم، گریه هم نمی‌کنم.» جمله همسر شهید تمام نشده که بغض میپرد توی گلویش. البته خیلی زود بر خودش مسلط می‌شود.

تازه متوجه می‌شوم که چرا وقتی از او اجازه گرفتم که عکس پدر را به آرمیتا بدهم، آنقدر راحت اجازه داد. البته مادر اشاره می‌کند که دخترش خیلی حساس است که تلویزیون حتما پدرش را در کنار سایر شهیدان نشان دهد و تعریف می‌کند که چند روز پیش، بعد از ترور مهندس احمدی روشن که تلویزیون کلیپی از دانشمندان شهید نشان می‌داده و تصویر داریوش در آنها نبوده، دخترش اعتراض کرده که: «پس چرا عکس بابا رو نشون ندادن.»

همسر ادامه می‌دهد که اگرچه اهل آبدانان ایلام بوده، نه در خانواده خودش و نه در خانواده همسرش، شهید نداشته‌اند. برای همین هم تازه متوجه حال و هوای خانواده شهدا می‌شود: «حالا که خودم قربانی هستم.» و ادامه می‌دهد که همین موضوع باعث شده با همسر سه دانشمند شهید دیگر، دکتر علی‌محمدی، دکتر شهریاری و مهندس احمدی روشن رابطه نزدیکی پیدا کند.

از جنب و جوش مسئولین می‌فهمیم که میهمان خانه شهید تا چند لحظه دیگر می‌آیند. عکاس‌ها و فیلمبردارها سعی می‌کنند در محل مناسبی قرار بگیرند. اما همسر شهید خیلی راحت در حال مصاحبه است. یکی از مسئولین پیش او می‌رود و آرام می‌گوید: «من فقط یه نکته خدمتتون عرض کنم. الان آقا تشریف میارن خونه‌تون.» همسر که حرف این مسئول را جدی نگرفته است، لبخندی می‌زند. اما بعد از چند لحظه که انگار تازه متوجه تغییر رفتار خبرنگارها می‌شود، می‌پرسد: «جدی می‌گین؟» و تازه متوجه می‌شود که میهمان امشب‌شان کیست. از او می‌پرسم مگر خبر نداشتید و می‌فهمم که او فکر می‌کرده قرار است از «روایت فتح» برای مصاحبه بیایند. نگاهی به ظاهر تیم خبرنگاری می‌اندازم. تازه متوجه می‌شوم که واقعاً هم شک‌برانگیز نیست که از روایت فتح آمده باشند.
مادر و خواهر شهید هم که اینجا هستند، امروز صبح برای معالجه مادر شهید به تهران آمده بودند. اولین جمله‌ی همسر شهید این است: «کاش خبر داده بودین که به پدر شهید هم می‌گفتیم بیان تهران. تو روحیه‌شون خیلی تاثیر داشت.» یاد چند دقیقه قبل می‌افتم که تعریف می‌کرد پدر شهید، پاسدار بوده و از روز اولِ جنگ به جبهه رفته؛ با تفنگ «برنو» و «ام یک». تا آخر جنگ هم به ندرت مرخصی می‌آمده. همین هم باعث شده بود که داریوش همیشه با عکسی از امام خمینی که روی دیوار خانه‌شان قرار داشته درد و دل کند.
هرچند میوه و شیرینی و شکلات روی میز چیده شده و قبلا هم با چای از ما پذیرایی کرده‌اند، اما همسر شهید تازه به فکر می‌افتد که چه باید بکند. اولین کار این است: «آرمیتا! آقای خامنه‌ای میخوان بیان خونه‌مون. همونی که عکسشون رو نشونت می‌دادم. وقتی اومدن، بهشون خوشامد بگو.» بعد هم می‌پرسد: «لازمه روسری سرش کنم؟» و پاسخ می­شنود که هیچکدام از این کارها لازم نیست. بهترین کار این است که بچه را به حال خودش بگذارد و خودش هم دم در برود. چون آقا چند لحظه دیگر می‌رسند.
مادر به دختر می‌گوید که برای آقا نقاشی بکشد و «روز حادثه» را هم به‌عنوان موضوع پیشنهاد می‌دهد. دختر هم که انگار متوجه کم‌بودن وقت شده، همانجا فوری روی زمین دراز می‌کشد و شروع می‌کند به نقاشی. اول یک دایره می‌کشد که ظاهراً «سر» است. بعد هم یک دایره بزرگ توی همان سر. بعد هم دو تا چشم. مثل نقاشی قبلی، حوصله دماغ ندارد و جای آن یک نقطه بین دو چشم می‌گذارد. بعد هم روسریِ نقاشی را می‌کشد و در آخر بدن و دست و پا را. مادر که از نقاشی بچه تعجب کرده، می‌پرسد: «این چیه کشیدی؟ گفتم روز حادثه رو بکش.» و آرمیتا جواب می‌دهد: «خب. این تویی دیگه.» مادر که انگار از چهره زشت نقاشی ناراحت شده، می‌گوید: «پس چرا دهنم انقدر بزرگه؟» و آرمیتا توضیح می‌دهد: «یادت نیس؟ داشتی جیغ می‌کشیدی دیگه.» و معلوم می‌شود این تصویر دختربچه از مادرش است، روزی که پدرش را جلوی چشمانش شهید کردند.
‫از او می‌پرسم «اون روز چی شد؟» و آرمیتا جواب می‌دهد: «بابام رو با تفنگ کشتن. من بالا سرش بودم. مامان جیغ می‌کشید. من رفتم خونه همسایه‌مون. بابا رو بردن بیمارستان. بعد رفتم خونه عمو خوابیدم. چون مامان نبود.» می‌پرسم: «کی بابات رو کشت؟» می‌گوید: «اسراییلیا. اسراییل جزیره آدم بدهاست. آدم خوبا رو شهیدشون می‌کنن.» می‌گویم: «می‌خوای چی‌کارشون کنی؟» می‌گوید: «اول دستگیرشون می‌کنیم. بعد میندازیمشون جهنم.» جهنم را آنقدر سفت و سخت می‌گوید که خنده‌ام می‌گیرد و می‌پرسم: «خودت؟» می‌گوید: «نه. پلیسا می‌گیرنشون. خدا هم میندازدشون جهنم.» جوابش به نظر قانع‌کننده می‌رسد.
بالاخره چند دقیقه انتظار به پایان می‌رسد. ساعت حدود 7:45 است که مادر به همراه دختر به استقبال آقا می‌روند. عمو و مادر شهید هم همین‌طور. شروع صحبت‌ها طبق معمول، تسلیت است و صحبت از شهید. همسر شهید که از مقامات علمی داریوش می‌گوید، آقا حرفش را تایید و تکمیل می‌کنند: «اینها هم برجستگی علمی داشته‌اند، هم برجستگی معنوی. نشانه‌اش هم شهادت است. این حرف اینقدر تکرار شده که عمقش پنهان مانده. اما خدا شهادت را نصیب هرکسی نمی‌کند.»
رهبر سراغی از پدر شهید می‌گیرند و وقتی می‌شنوند در آبدانان است، از خاطرات حضورشان در آبدانان در زمان جنگ تعریف می‌کنند و می‌گویند: «آبدانان، اولین محل اسکان آواره‌های جنگ بود. به خاطر نزدیکی‌اش به مناطق جنگی. و از آنجا آواره‌ها را به تهران و شیراز و جاهای دیگر می‌فرستادند.»
لابه‌لای همین صحبت‌هاست که آرمیتا نقاشی‌اش از مادر را به مهمان نشان می‌دهد. وقتی از او می‌خواهند نقاشی را توضیح بدهد، ترجیح می‌دهد نقاشی را بگیرد تا کاملش کند و از آن طریق حرفش را بزند. انگار هنوز یخش برای حرف زدن باز نشده. می‌خواهد همانجا روی زمین نقاشی کند اما آقا او را کنار خودشان می‌آورند و میز کنار دست خودشان را هم برای «آرمیتا خانوم» خالی می‌کنند تا همانجا مشغول نقاشی شود. بعد هم همانطور که به حرف‌های میزبان گوش می‌دهند، چشم از نقاشی کشیدن دختر برنمی‌دارند و با دست هم نوازشش می‌کنند. آرمیتا هم تندتند نقاشی می‌کشد و رنگ می‌کند. این را از سریع عوض کردن پاستل‌هایش می‌توان فهمید. اما بعد از چند دقیقه نظرش عوض می‌شود. نقاشی را رها می‌کند و می‌دود و نقاشی «پری دریای‌»‌اش را از اتاق دیگر می‌آورد و به دست رهبر می‌دهد.
آقا می‌پرسند: «این تو آبه؟ داره شنا می‌کنه؟» و آرمیتا که دیگر نطقش باز شده، جواب می‌دهد: «فکر کنم تو خشکی هم با دستاش بتونه راه بره.» همه از این حاضر جوابی خنده‌شان می‌گیرد. به‌خصوص خود آقا که می‌گویند: «معلومه خیلی باهوشه. از زمینی‌ها هم قوی‌تره.» و عمو باتعجب می‌گوید: «آرمیتا به این زودیا با کسی صمیمی نمی‌شه. با شما خیلی راحت صمیمی شد.» و آقا می‌گویند «القلب یهدی الی القلب».
آرمیتا از مادر اجازه می‌گیرد که از شکلات‌های روی میز بخورد. بعد هم شکلاتی برمی‌دارد و آن را جوری باز می‌کند و گاز می‌زند که میهمانشان هم ببیند. معنای این حرکاتش معلوم است. هرچند میزبانان به قدری در فضای جلسه قرار گرفته‌اند که چیزی تعارف نمی‌کنند.
همسر شهید از برادر دیگر شهید می‌گوید که رشته برق را رها کرده و حقوق خوانده. و حالا که برادرش شهید شده، می‌گوید کاش من هم همان برق را می‌خواندم. رهبر هم تایید می‌کنند: «البته در همه رشته‌ها می‌شود موثر بود. واقعا کی فکرش رو می‌کرد مهندس برق یا فیزیک بتواند اینقدر در سرنوشت کشور تاثیر بگذارد. هرکس باید در بخش خودش قوی باشد. فقط باید مانع جلویش نباشد و بستر برای پیشرفت آن فراهم باشد. هرکس هم نیتش را خدایی کند، سودش مضاعف می‌شود.» بعد هم تعریف می­‌کنند که رئیس یکی از مهمترین دانشگاه‌های تونس، چند روز پیش چند دقیقه‌ای بعد از نماز پیش ایشان رفته و از حیرتش از رشد علمی ایران گفته است. رهبر اینها را می‌گویند و می‌رسند به این مطلب که جوان جمهوری اسلامی اینقدر مؤثر است که هزینه می‌کنند تا ترورش کنند؛ هم هزینه‌ی مالی، هم اعتباری، هم وقت، هم نیرو؛ چون این جوان برای سایرکشورها هم الگو می‌شود.

آرمیتا که حالا یک نقاشی دیگر هم کشیده، آن را به رهبر نشان می‌دهد: «این خودمم.» توی این نقاشی، آرمیتا دو جفت بال دارد که بعداً به من می‌گوید قرار است با آنها تا «اون ور دنیا» پرواز کند. آقا هم حرفشان را قطع می­کنند و باز دختر را نوازش می­کنند؛ البته از همان موضوع حساس برای دختربچه‌ها می‌گویند: «چه موهای بلندی!» مادر که ظاهراً فکر می‌کند شاید بلندبودن موها چیز خوبی نبوده، فوری توضیح می‌دهد: «باباش خیلی این موها رو دوست داشت. برای همین آرمیتا نمی‌ذاره کوتاهش کنیم.» اما رهبر با یک حدیث منظورشان را تکمیل می‌کنند: «روایتی از امام صادق(ع) داریم که فرموده موهای «ام سلمه» همسر پیامبر(ص) آنقدر بلند بوده که آن را به «هجل» (پابند)ش می‌بسته و وقتی می‌ایستاده، از زیبایی مثل «پری» می‌شده است.» خیلی برایم جالب است که آرمیتا هم وقتی خودش را با موهای بلند نقاشی کرد، ترجیح داد نقاشی‌اش، تبدیل به تصویر یک پری بشود.
رهبر حال و احوالی هم با مادر شهید می‌کنند. مادر از فرزندانش می‌گوید که به جز داریوش که شهید شده، دو تا از پسرها قاضی هستند و یکی معلم. هر چهار دخترش هم تحصیل‌کرده هستند که دو نفر از آنها هم معلم هستند. تحصیل‌کرده بودن هر 8فرزند، دوباره صحبت‌ها را برمی‌گرداند به ماجرای شهید و این که در جواب آشنایانی که پیشرفت‌های کشور را کوچک می‌دانستند، جواب می‌داده: «ما پیشرفت‌هایی کرده‌ایم که فعلا لازم نیست کسی بداند.» و این خاطره، انگار داغ رهبر را تازه می‌کند تا ایشان هم خاطره‌ای تعریف کنند: «البته بعضی‌ها غرض ندارند. اما باور نمی‌کنند. اون اوایل که هنوز نطنز کامل نبود و تازه یکی از این آبشارهای 64 تایی را راه انداخته بودند، یکی از دانشمندان فیزیک کشور که هم پیرمرد خوبی است و هم از نظر علمی برجسته است، نامه‌ای به من نوشت که شما واقعاً باور کرده‌اید؟ من هم نوشتم که ایشان را در جریان ماجرا قرار بدهند.»
آقا البته تاکید می‌کنند که «پیشرفت کار جوانهاست. موتور حرکت، جوان‌ها هستند. پیرها، تجربه‌شان مفید است.» و بعد اشاره می‌کنند که زمانی موانع ذهنی درونی و موانع بیرونی و البته خیانت‌ها اجازه پیشرفت به ما نمی‌داد. همسر شهید هم که واقعا خوب صحبت می‌کند، ادامه می‌دهد: «شهادت دکتر علی‌محمدی، آغاز مسوولیت‌پذیری و تعهد دانشمندان بود.» اما حرفش نصفه می‌ماند. چون آرمیتا حالا نقاشی مادربزرگ را هم کشیده و می‌خواهد آن را به میهمان نشان دهد.

بالاخره وقتی آرمیتا می‌دود به اتاق دیگر، بحث ادامه پیدا می‌کند. کسی هم به صدای باز و بسته‌شدن کشوها در اتاق دیگر توجه نمی‌کند، به جز من که کنجکاو می‌شوم و می‌روم تا ببینم چرا آرمیتا به اتاق دیگر رفته. هرچند من هم سردر نمی‌آوردم او به دنبال چه چیزی می‌گردد.
همسر شهید، از داریوش می‌گوید که پیشنهادهای زیادی از دانشگاه‌های خارجی داشت، اما حتی جواب آنها را هم نمی‌داد. می‌گوید داریوش مسیرش را آگاهانه انتخاب کرده بوده و نشانش هم این که بعد از ترور 2 دانشمند، حاضر نشد از کارش دست بکشد. بعد هم می‌گوید که خوشحال است همسرش شهید شده چون: «می‌شد همسرم تو همین سن، خیلی عادی بمیره. اما اونوقت من دیگه چه توجیهی برای دخترم داشتم؟» هرچند حرف‌های همسر شهید، خیلی شبیه حرف‌هایی‌است که همسران شهید در ایام جنگ می‌زدند، اما وقتی دقت می‌کنم به تغییر شرایط جامعه، به روحیه‌ی بلندش غبطه می‌خورم.
دختر با بسته‌ای «بادام‌زمینی» برمی‌گردد و جلوی رهبر شروع می‌کند به خوردن آن. آقا حرف‌های همسر شهید را ادامه می‌دهند: «واقعا یک زمانی شاید اگر کسی می‌خواست شهید نشود، می‌رفت سراغ دانشگاه. ولی حالا برعکس شده. بعد از شهادت شهید احمدی‌روشن، چندصد نفر از دانشجویان تقاضای تغییر رشته به فیزیک هسته‌ای داده‌اند. این یعنی انتخاب آگاهانه.» رهبر که اینها را می‌گویند، طبق معمول دست چپشان را هم تکان می‌دهند و همین فرصتی می‌شود برای آرمیتا که معلوم بود چند لحظه‌ای است برای انجام کاری، دل‌دل می‌کند. آرمیتا جلو می‌رود و چند دانه بادام زمینی توی دست میهمان می‌گذارد. محبت کودک که تعارف کردن هم بلد نیست، همه را به وجد می‌آورد. عمو توضیح می‌دهد که آرمیتا خوراکی‌هایش را به کسی نمی‌دهد و مادر ادامه می‌دهد که آرمیتا اصلا دست‌ودل‌باز نیست و هیچکدامشان این رفتارهای دختر را باور نمی‌کنند. رهبر هم از آرمیتا اجازه می‌گیرند که بادام‌ها را بخورند. آرمیتا که خیلی خوشحال شده، شروع می‌کند به چرخیدن جلوی رهبر. توی همین چرخیدن، بادام‌هایش روی زمین می‌ریزد. اما او ابتکار دیگری به خرج می‌دهد. یک دستمال کاغذی برمی‌دارد و بادام‌زمینی‌هایش را توی آن می‌ریزد و دستمال‌کاغذی را به میهمان می‌دهد. رهبر می‌گویند: «اینا برای من زیاده.» و آرمیتا ساده جواب می‌دهد: «خب یه کمش رو بخور.»
آقا از آرمیتا اسم مهد کودکش را می‌پرسد و اسم «خانمشان» را. آرمیتا هم اسم مهد فعلی و قبلی‌اش را می‌گوید و اسم خانمشان که زینب است. مادر توضیح می‌دهد که آرمیتا عکس چهار شهید دانشمند را با خودش به مهد می‌برد. بعد هم ادامه می‌دهد که هرچند می‌داند علم به سرعت پیشرفت می‌کند، اما جزوه‌های همسرش را نگه داشته تا بعدها به آرمیتا بدهد.

دیگر کم‌کم وقت خداحافظی می‌رسد. رهبر قرآن‌هایی را به یادگار به همسر و مادر شهید هدیه می‌دهند. آرمیتا هم از دور سرک می‌کشد که ببیند رهبر چه چیزی در آنها می‌نویسند. بعد هم که مادرش قرآن را می‌گیرد، آن را توی دست مادر می‌بوسد. رهبر از آرمیتا اجازه می‌گیرند که یکی از نقاشی‌هایش را بردارند. آرمیتا اجازه می‌دهد: «باشه. همین رو ببر.» و آقا نقاشی آرمیتا از خودش را برمی‌دارند. در این نقاشی هم، لباس دختر صورتی است. از همان صورتی‌ها که ما بزرگترها می‌گوییم «بنفش». موقع خداحافظی، رهبر از آرمیتا می‌خواهند که «یک بوس خوشمزه» بدهد. آرمیتا هم همین کار را می‌کند و بعد هم خودش با بوسیدن صورت آقا، محبتش را تمام می‌کند.

انگشت سبابه فرمانده چه شد؟

به تمام قسمت های بدن علی اکبر ترکش خورده بود . قسمتی از سر انگشت سبابه اش نیز زخم برداشته بود . از علی اکبر پرسیدم : آیا احساس درد دارید؟

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، شهید علی اکبر حسین پور رهبر به سال 1333 ، در تبریز و در خانواده ای مرفه و متدین متولد شد. علی اکبر تا کلاس ششم ابتدایی تحصیل کرد و بعد از آن در کارگاه نجاری پدرش بیوک آقا مشغول به کار شد.

شهید حسین پور رهبر در دوران نوجوانی و جوانی بیشتر آثار آیت الله دستغیب را مطالعه می کرد. با اوج گیری انقلاب اسلامی، در سال 1357، علی اکبر به همراه خواهر و برادرهایش در تظاهرات شرکت می کرد و از طریق مسجد محل ، وارد عرصه جدی مبارزه علیه رژیم شد.

بعد از پیروزی انقلاب علی اکبر با شکل گیری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به این ارگان پیوست و در سال 1358 ، پنجمین دوره آموزشی سپاه را طی کرد و بعد از خدمت در واحد عملیات سپاه ، با شروع جنگ در سمت فرمانده واحدهای مختلف و گروه های اعزامی به جبهه، مشغول به خدمت شد.

همزمان با انجام وظایف و مسئولیت هایی که به عنوان یک فرمانده به عهده داشت، دو مسجد برای گردان به دست خود ساخت. از آنجا که با حرفه نجاری آشنا بود، با جمع آوری پلیت، از سنگرهای قدیمی در دشت عباس و در زمینهای فتح المبین از میان سنگرهای عراقی ، لوازم کار را مهیا می کرد و بعد با نقشه ای مناسب از این مصالح مسجدی به سبک بدیع می ساخت که بعدها روش کار او در دیگر گردانها رایج شد .
شهید رهبری با اینکه فردی از خانواده ای مرفه بود، اما همه چیز را کنار گذاشت و از آغاز جنگ در کنار شهید چمران بود .
با تشکیل لشکر عاشورا به این لشکر پیوست و نقش مهمی در آن داشت تا جایی که مهدی باکری - فرمانده لشکر - گفته بود که علی اکبر رهبر در گردان سید الشهدا لشکر عاشورا کمک بنده هستند.

علی اکبر رهبر در مدت سی و شش ماه حضور مستمر در جبهه ، پنج بار زخمی شد . تنها ایام دوری ایشان از جبهه، دوران نقاهت بود. در عملیات مسلم ابن عقیل مجروح شد و برای مداوا به بیمارستانی در باختران انتقال یافت . در بیمارستان دفترچه هایی در اختیار مجروحین می گذاشتند تا خاطرات خود را از عملیات و جبهه برای آیندگان بنویسند . علی اکبر به پرسشهایی که تمایلی به دادن پاسخ صریح به آنها نداشت، پاسخهای خاصی را آماده کرده بود. از جمله به سؤال میزان تحصیلات می نوشت: بی سواد؛ وقتی از معنویات سؤال می شد، می نوشت: گناهکار. به این سؤال که در چند عملیات شرکت داشته اید جواب می داد: شرمنده ام .

یک بار دیگر که زخمی شده و در بیمارستان تحت مداوا قرار گرفته بود ، برادر بزرگش به ملاقاتش رفت . او نقل می کند که : به تمام قسمت های بدن علی اکبر ترکش خورده بود . قسمتی از سر انگشت سبابه اش نیز زخم برداشته بود . از علی اکبر پرسیدم : آیا احساس درد دارید؟ در جواب گفت: «به جز سر انگشتم در جایی احساس درد نمی کنمو بعد گفت: «زخمی شدن انگشتم جریان مفصلی داردو نقل کرد که : «در یکی از روزها در زمان عملیات، موقعی که رزمندگان جهت حمله به صف حرکت می کردند، متوجه شدم که دو نفر در بین رزمنده ها غریبه به نظر می رسند. نزدیک رفتم تا آنها را بشناسم. دیدم دو نفر عراقی در میان رزمندگان هستند. در این میان دیدم یکی از آنها برای اینکه عملیات لو برود می خواست فریاد بکشد. متوجه شدم و در حالتی که می خواستم عراقی را خفه کنم انگشت سبابه ام را گاز گرفت و این زخم مربوط به این ماجراستبه دنبال این ماجرا رزمندگان به او علی اکبر خفه کن می گفتند.

علی اکبر رهبر چند روز بعد فرماندهی گردان سیدالشهدا که مأموریت پدافند منطقه هور را داشت، به عهده گرفت. در عملیات پدافندی به حاج بیوک آسایش گفت: «این بار که می روم دیگر برنمی گردمو همین طور هم شد.

شهید رهبری در هور در اثر اصابت ترکش گلولة توپ از ناحیه کمر مجروح شد. مصطفی شهبازی به بالای سرش رفت و گفت: «طوری نیست الان آمبولانس می آید و تو را به بیمارستان می رسانیمعلی اکبر در پاسخ آقا مصطفی می گوید: «این حرفها را ما به همه یاد دادیم

سرانجام علی اکبر حسین پور رهبر زمانی که جوانی سی ساله بود و فرمانده گردان سیدالشهدا(ع) لشکر ۳۱ عاشورا را نیز بر عهده داشت، در تاریخ 20 بهمن 1363 به شهادت رسید.


شهید رهبری فرمانده گردان سیدالشهدا(ع) در کنار شهید مهدی باکری فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا

*پیام آقا مهدی باکری به مناسبت شهادت علی اکبر رهبری

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم
«من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه ...»
این بار سردار رشید اسلام، محبوب رزمندگان، علی اکبر حسین‌پور رهبری عهد خود را وفا نمود، آنکه در میادین نبرد، همیشه بر کفار می‌خروشید و نعره مردانه‌اش، لرزه بر اندام پوسیده دشمنان خدا می‌انداخت و در جمع یاران، آنچنان متواضع بود که از مصاحبت‌اش و نگاه کردنش لذت می‌بردند، لبخندی همیشه بر گوشه لبانش نقش بسته بود، انگار به دنیا، به چهره بی‌وفای آن،به مکر و حیله‌های آن، می‌خندید، تلاش دیگران را که برای اسیر کردنش در این عالم خاکی به کار می‌برند، می‌دید و از روی بی‌اعتنائی متبسم می‌شد.

همیشه استوار و راست قامت بود، انگار که فشارهای روزگار مجروح شد‌ن‌های پیاپی، زخم زبان‌های دشمنان و تلاش‌های بی‌وقفه شبانه روزی‌شان در صحنه‌های سخت نبرد، هیچ کدام یاری خم کردن استوار قامت ایشان را نداشتند. صادق بود و پاک، رشید بود و شجاع، مهربان بود و خوش خلق، چه می‌گویم؟ از که می‌گویم؟ ما را یارای معرفی او نیست!

بر شجاعت و شهادت و ایمانش، سنگریزه‌های بیابان‌ها، بلندای کوه‌ها و عمق آبهای هور گواه است، عظمت ایمان درونی و صفات الهی‌شان را از سکوت راز دار شب‌ها باید سوال کرد، او را خدا بهتر می‌شناسد، همو که خلقش نمود و او را آنگونه که دوست می‌داشت آراست.

و باز هم ما شاگردان تنبل این کلاس، در حسرت وصال و داغ فراق و انتظار وداع، بر جای ماندیم.

به دشمنان بی‌مروت اسلام بگوئید که این آخرین تلاش‌های بی‌فائده‌اش را شاهد باشد، زود باشید که عذاب الهی در شکل نصرت حق تعالی که به لشکریان اسلام نازل می‌شود، بر فرقشان وارد شود، و آنگاه ما همسنگران این شهید بزرگ که از ملاقات با خانواده معظم‌شان خجالت می‌کشیم، امیدواریم

که در کنار مزار مطهر حضرت اباعبدالله الحسین (ع) پذیرای‌شان باشیم.

روحمان با یادش شاد

شهید علی اکبر حسین پور رهبری، فرمانده گردان سیدالشهدا(ع) از لشکر ۳۱ عاشورا

شهید علی اکبر حسین پور رهبری، ایستاده نفر دوم از سمت راست

فرمانده گردان سیدالشهدا(ع) از لشکر ۳۱ عاشورا، نفر اول از راست

فرمانده گردان سیدالشهدا(ع) از لشکر ۳۱ عاشورا، نفر چهارم از راست

شهید رهبری فرمانده گردان سیدالشهدا(ع)، با چفیه ای بر سرش در تصویر دیده می شود

شهید علی اکبر حسین پور رهبری، ایستاده سمت چپ

شهید علی اکبر حسین پور رهبری، فرمانده گردان سیدالشهدا(ع) از لشکر ۳۱ عاشورا

وقف چشمه جاری-ویژه نامه هفته وقف


 

ويژه نامه وقف، عدالت اجتماعی و حکومت مهدوی
 
ویژه نامه وقف، ایثار، احسان ماندگار
 
ویژه نامه وقف، نیازها، نقش و مردم
 
ویژه نامه وقف، امامزادگان، قطب فرهنگی
 
ویژه نامه  وقف، قرآن، بیداری اسلامی
 
ویژه نامه  وقف کارکردهای اقتصادی
 
ویژه نامه  وقف سنت نبوی و سیره علوی

نشانه رفتن اصل اسلام توسط وهابیت

یکى از بزرگترین نقاط ضعف برنامه زندگى “محمد بن عبد الوهاب” همین‏ است که با مسلمانانى که از عقائد کذائى او پیروى نمى‏کردند، معامله کافر حربى مى‏کرد. و براى جان و ناموس آنان ارزشى قائل نبود.

صرف نظر از اهداف سیاسی شکل گیری وهابیت  و حمله وهابیت  به وحدت اسلامی  در این نوشتار تاریخ شکل گیری وهابیت مورد بررسی قرار میگیرد .

بسیارى از مبانى، اصول و فروع دین در میان مسلمانان تا قرنها پس از ظهور اسلام مورد اتفاق بوده اما به دلایلی انحرافاتی پدید آمد . در عصر ما جمعی از انحرافات گذشته و بدعتهای نوین در فردى به نام محمّد بن عبدالوهاب با حمایت‏هاى استعمارگران خارجى، توان توسعه و تحکّم در مناطقى از حجاز و نجد را یافت و با وجود مخالفت بسیارى از علما و بزرگان سرزمین‏هاى مختلف اسلامى، با قدرت قاهره و نقشه‏هاى خارجى تلاش در گسترش این اعتقادات و افکار نمود و با در اختیار گرفتن اراضى مقدس و شریان‏هاى فکرى جهان اسلام و بهره‏مندى از منابع مالى مسلمین تلاش نمود برداشت‏هاى خویش را از روایات و سنت‏هاى نبوى به نام اسلام و با ادعاى تنها دیدگاه صحیح، از سنت ارائه کند و مراکز و مدارس بزرگى را در سراسر دنیاى اسلام براى ترویج این افکار تأسیس نماید و با طرح برداشت‏هاى «محمّد بن عبدالوهاب» به عنوان اسلام حقیقى و توحید ناب، پیروان سنّى و شیعه (مذاهب خمسه) را که تن به آراى بدعت آلود آنان نمى‏دادند به شرک و کفر متّهم نمایند.
این فرقه توانست با شیوه مذکور و با استبداد سیاسى و دینى، سالها بر مسلمانان تسلط یابد، در حالى که این تسلّط از اجراى آداب و مناسک ظاهرى و تحمیل‏هاى خشک و خشونت بار فراتر رفته و موجب آزار و اذیت روحى و جسمى شیعه و سنى در همه بلاد گردیده بود.دهه‏هاى اخیر شاهد ظهور اصلاحگرا نی بودیم که در برابر این فرقه منحرف به روشنگری پرداختند از جمله انها آقاى علوى مالکى است که از درون وهابیت برخاسته و در کتاب وزین خویش با عنوان «مفاهیم یجب أن تصحّح» خواستار تصحیح برداشت‏هاى غلط وهابیت از روایات و سنت نبوى گردید و در برابر آنان، که مسلمین را متّهم به شرک و کفر مى‏کردند، قد علم کرده با سلاح کلام و قلم و با احتجاج از طریق احادیث و روایات مورد پذیرش آنان، عقاید باطلشان را به چالش کشاند و با استقبال بى‏نظیر علماى تمامى کشورهاى اسلامى روبرو گردید. این کتاب از سوى فردى تألیف گردیده که سالها به عنوان یکى از علماى بزرگ وهابیت در مسجدالحرام به تبلیغ مى‏پرداخته و در اواخرعمر وظیفه خویش دانسته تا خطاها و برداشت‏هاى اشتباه را اصلاح کند.
البته مطالب مطروحه در کتاب، خوشایند وهابیت و برخى علماى حنبلى نبود و با عکس‏العمل شدید آنان روبرو شد و نویسنده آن از سوى علماى جامد وهّابى طرد و تکفیر شد؛ به‏گونه‏اى که مدتها مؤلّف آن در محاصره و تحت نظر بودو چاپ و انتشار کتاب وى ممنوع گردید؛ ولى‏این امر مانع انتشار این اثر ارزنده نگشت؛ بلکه در کشورهاى گوناگون از جمله: مصر، سوریه، امارات، پاکستان، مغرب و … مکرر به چاپ رسید .
آقاى علوى مالکى در این کتاب در باب مسلک وهابیت و پایه گذار آن آورده است : مسلک وهابى منسوب به شیخ محمد فرزند «عبد الوهاب» نجدى است که این نسبت از نام پدر او «عبد الوهاب» گرفته شده است. و به گفته برخى از دانشمندان، علت اینکه این مسلک را به نام خود شیخ محمد نسبت نداده‏اند یعنى «محمدیه» نگفته‏اند این است که مبادا پیروان این مذهب نوعى شرکت با نام پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله) پیدا بکنند ( دائرة المعارف فرید وجدى ج ۱۰ ص ۸۷۱ به نقل از مجله المقتطف ج ۲۷ ص ۸۹۳) ، و از این نسبت سوء استفاده نمایند.
شیخ محمّد در سال ۱۱۱۵ هجرى قمرى در شهر «عیینه» از شهرهاى «نجد» تولد یافت. پدرش در آن شهر قاضى بود. شیخ از کودکى به مطالعه کتب تفسیر و حدیث و عقائد سخت علاقه داشت، و فقه حنبلى را نزد پدر خود که از علماء حنبلى بود، آموخت، وى از آغاز جوانى بسیارى از اعمال مذهبى مردم «نجد» را زشت مى‏شمرد. در سفرى که به زیارت خانه خدا رفت بعد از انجام مناسک به «مدینه» رهسپار شد، در آنجا توسل مردم را به پیامبر در نزد قبر آن حضرت انکار کرد. سپس به «نجد» مراجعت نمود و از آنجا به «بصره» رفت به این قصد که از «بصره» به «شام» رود، مدتى در «بصره» ماند و با بسیارى از اعمال مردم به مخالفت پرداخت، ولى مردم «بصره» وى را از شهر خود بیرون راندند. در راه میان «بصره» و شهر «زبیر» نزدیک بود از شدت گرما و تشنگى و پیاده روى هلاک شود، امّا مردى از اهل «زبیر» چون او را در لباس روحانیت دید در نجاتش کوشید، جرعه‏اى آب به او نوشانید و بر مرکبى سوار کرد و به شهر «زبیر» برد. وى مى‏خواست از «زبیر» به «شام» سفر کند ولى چون توشه و خرج سفر به قدر کافى نداشت، مقصد را عوض کرد و رهسپار شهر «احسا» شد، و از آنجا آهنگ شهر «حریمله» از شهرهاى «نجد» را نمود.
در این هنگام که سال ۱۱۳۹ بود، پدرش «عبد الوهاب» از «عیینه» به «حریمله» انتقال یافته بود. شیخ محمد، ملازم پدر شد و کتابهائى را نزد او فرا گرفت و به انکار عقائد مردم «نجد» پرداخت به این مناسبت میان او و پدرش نزاع و جدال در گرفت. همچنین بین او و مردم «نجد» منازعات سختى رخ داد و این امر چند سال دوام یافت تا اینکه در سال ۱۱۵۳ پدرش «شیخ عبد الوهاب» از دنیا رفت (خلاصه از تاریخ نجد آلوسى از ص ۱۱۱ تا ۱۱۳).
«شیخ محمد» پس از مرگ پدر به اظهار عقاید خود و انکار قسمتى از اعمال مذهبى مردم پرداخت، و جمعى از مردم «حریمله» از او پیروى کردند و کار وى شهرت یافت. وى از شهر «حریمله» به شهر «عیینه» رفت. رئیس عیینه در آن وقت «عثمان بن حمد» بود.
«عثمان» شیخ را پذیرفت و او را گرامى داشت و در نظر گرفت وى‏ را یارى کند. «شیخ محمد» نیز در مقابل، اظهار امیدوارى کرد که همه اهل «نجد» از «عثمان بن حمد» اطاعت کنند. خبر دعوت «شیخ محمد» و کارهاى او به امیر «احسا» رسید. وى نامه‏اى براى «عثمان» نوشت که نتیجه‏اش این شد که «عثمان» شیخ را نزد خود خواند. عذر او را خواست. «شیخ محمد» به او پاسخ داد که اگر مرا یارى کنى تمام نجد را مالک مى‏شوى. اما عثمان از او اعراض کرد و او را از شهر «عیینه» بیرون راند.
«شیخ محمد» در سال ۱۱۶۰ پس از آنکه از «عیینه» بیرون رانده شد، رهسپار «درعیه» از شهرهاى معروف «نجد» گردید. در آن وقت امیر «درعیه» «محمد بن مسعود» (جد آل سعود) بود. وى به دیدن «شیخ» رفت و عزت و نیکى را به او مژده داد. شیخ نیز قدرت و غلبه بر همه بلاد «نجد» را به وى بشارت داد، و بدین ترتیب ارتباط میان «شیخ محمد» و «آل سعود» آغاز گردید.
در آن وقت که «شیخ محمد» به «درعیه» آمد و با «محمد بن سعود» توافق کرد، مردم آنجا در نهایت تنگدستى و احتیاج بودند.
«آلوسى» از قول «ابن بشر نجدى» نقل مى‏کند که من (ابن بشر) در اول کار شاهد تنگدستى مردم «درعیه» بودم سپس آن شهر را در زمان «سعود» مشاهده کردم، در حالى که مردم آن از ثروت فراوان برخوردار بودند و سلاحهاى ایشان با زر و سیم زینت یافته بود،بر اسبان اصیل و نجیب سوار مى‏شدند، و جامه‏هاى فاخر در بر مى‏کردند و از تمام لوازم ثروت بهره‏مند بودند، به حدّى که زبان از شرح و بیان آن قاصر است.
البته «ابن بشر» شرح نداده است که این ثروت هنگفت از کجا پیدا شده بود، ولى از سیاق تاریخ معلوم مى‏شود که از حمله به مسلمانان قبائل و شهرهاى دیگر «نجد»، (به جرم موافقت نکردن با عقاید وى)، و به غنیمت گرفتن و غارت کردن اموال آنان به دست آمده بوده است. و روش «شیخ محمد» در مورد غنائم جنگى (که از مسلمانان آن دیار مى‏گرفت) این بود که آن را هر طور مایل بود به مصرف مى‏رسانید، و گاهى تمام غنائمى را که در جنگى نصیب او شده بود و مقدار آن‏هم خیلى زیاد بود، تنها به دو یا سه نفر عطا مى‏کرد. و غنائم هر چه بود در اختیار شیخ قرار داشت و امیر نجد هم با اجازه او مى‏توانست سهمى ببرد.
و یکى از بزرگترین نقاط ضعف برنامه زندگى «شیخ» همین‏ است که با مسلمانانى که از عقائد کذائى او پیروى نمى‏کردند، معامله کافر حربى مى‏کرد. و براى جان و ناموس آنان ارزشى قائل نبود.
و کوتاه سخن اینکه «محمد بن عبد الوهاب» به توحید، اما توحید غلطى که او مى‏گفت دعوت مى‏کرد هر کس مى‏پذیرفت خون و مالش سالم مى‏ماند، و گر نه خون و مالش مانند کفار حربى حلال و مباح بود.
جنگهائى که «وهابیان» در «نجد» و خارج از «نجد» از قبیل «یمن» و «حجاز» و اطراف «سوریه» و «عراق» مى‏کردند بر همین پایه قرار داشت. هر شهرى که با جنگ و غلبه بر آن دست مى‏یافتند برایشان حلال بود، اگر مى‏توانستند آن را جزو متصرفات و املاک خود قرار مى‏دادند و الاّ به غنائمى که به دست آورده بودند اکتفاء مى‏کردند « جزیرة العرب فی القرن العشرین ص ۳۴۱».
کسانى که با عقاید او موافقت مى‏کردند و دعوت او را مى‏پذیرفتند باید با او بیعت نمایند و اگر کسانى به مقابله برخیزند باید کشته شوند و اموالشان تقسیم گردد. طبق این رویه مثلا از اهالى یک قریه به نام «فصول» در شهر «احسا» سیصد مرد را به قتل رسانیدند و اموالشان را به غارت بردند ( تاریخ المملکة العربیة السعودیة ج ۱ ص ۵۱).
«شیخ محمد بن عبد الوهاب» در سال ۱۲۰۶ درگذشت. و پس از «شیخ محمد» هم پیروان او به همین روش ادامه دادند. مثلا در سال ۱۲۱۶ «امیر سعود» وهابى سپاهى مرکب از بیست هزار مرد جنگى تجهیز کرد و به شهر کربلا حمله‏ور شد، کربلا در این ایام در نهایت شهرت و عظمت بود و زائرین ایرانى و ترک و عرب بدان روى مى‏آوردند، «سعود» پس از محاصره شهر سرانجام وارد آن گردید و کشتار سختى از مدافعین و ساکنین آن نمود.
سپاه «وهابى» آنچنان رسوایى در شهر کربلا به بار آورد، که به وصف نمى‏گنجد، پنج هزار تن یا بیشتر (تا بیست هزار هم نوشته‏اند) را به قتل رسانیدند. پس از آنکه «امیر سعود» از کارهاى جنگى فراغت یافت به طرف خزینه‏هاى حرم امام حسین (علیه السّلام) متوجه شد، این خزائن از اموال فراوان و اشیاء نفیس انباشته بود، وى هر چه در آنجا یافت، برداشت و به غارت برد.
«کربلا» پس از این حادثه به وضعى در آمد که شعرا براى آن مرثیه مى‏گفتند ( تاریخ کربلا و حائر حسین (علیه السّلام) ص ۱۷۲- ۱۷۴). «وهابیها» در مدت متجاوز از دوازده سال، گاه و ناگاه، به شهر «کربلا» و اطراف آن، و همین طور به شهر «نجف» حمله مى‏بردند و غارت مى‏کردند که نخستین این حملات هجوم در سال ۱۲۱۶ بود که شرح داده شد. و این هجوم به نوشته عموم نویسندگان شیعه در روز «عید غدیر» آن سال سرانجام گرفته است.
مرحوم علامه «سید محمد جواد عاملى» در آخر مجلد هفتم از کتاب فقهى پر ارج خود «مفتاح الکرامه» چنین مى‏گوید این جزء از کتاب، بعد از نیمه شب نهم رمضان المبارک ۱۲۲۵ به دست‏مصنف آن خاتمه یافت، در حالى که دل در نگرانى و تشویش بود، زیرا اعراب «عنیزه» که «وهابى» هستند، اطراف «نجف اشرف» و مشهد حسین (علیه السّلام) را احاطه کرده‏اند، راهها را بسته و زوار حسین (علیه السّلام) را که از زیارت نیمه شعبان به وطن‏هاى خود باز مى‏گشتند غارت نموده‏اند و جمع کثیرى از آنان (و بیشتر از زوار ایرانى را) به قتل رسانیده‏اند گفته مى‏شود عدد مقتولین (در این بار) یکصد و پنجاه تن بوده است. البته کمتر از این هم گفته‏اند « مفتاح الکرامه ج ۷ ص ۶۵۳».
توحیدى که «شیخ محمد» و پیروان او مردم را به آن دعوت مى‏کردند، که هر کس نمى‏پذیرفت جان و مالش مباح مى‏شد این بود که به پیروى از ظاهر پاره‏اى از آیات و احادیث براى ذات بارى تعالى اثبات جهت مى‏کردند و او را داراى اعضاء و جوارح مى‏دانستند.
«آلوسى» در این باره گفته است که «وهابیان» به پیروى از «ابن تیمیه» به احادیثى که بر فرود آمدن خداوند به آسمان دنیا (آسمان اول) دلالت مى‏کند تصدیق دارند و مى‏گویند خدا از عرش به آسمان دنیا فرود مى‏آید … و همچنین اقرار دارند به اینکه در روز قیامت خدا به صحراى محشر مى‏آید و خداوند به هر یک از مخلوقات خود به هر طور که بخواهد نزدیک مى‏شود، ( تاریخ نجد آلوسى ص ۹۰- ۹۱ و نیز در این باره به رساله العقیده الحمویه نوشته ابن تیمیه مراجعه شود. تاریخ نجد آلوسى ص ۹۰- ۹۱ و نیز در این باره به رساله العقیده الحمویه نوشته ابن تیمیه مراجعه شود.).
نگارنده : اینگونه خرافات و عقاید ظاهر بینانه ناشی از عدم درک صحیح معارف دینی است . خداوند نه جسم است و نه جسمانی چرا که لازمه ان ترکیب و نقص است .
عقاید و گفته‏هاى باطل «وهابیان» باعث شده که برخى که اسلام را از دیدگاه آنان مطالعه کرده‏اند بگویند اسلام دین خشک و جامدى است که به درد همه زمانها نمى‏خورد.
از همان وقت که «شیخ محمد بن عبد الوهاب»، عقاید خود را ابراز و مردم را به پذیرفتن آنها دعوت کرد، گروه زیادى از علماى بزرگ به مخالفت با عقاید او پرداختند، نخستین کسى که به شدت با او به مخالفت برخاست پدرش «عبد الوهاب» و سپس برادرش «شیخ‏ سلیمان بن عبد الوهاب» بودند که هر دو از علماى حنبلى محسوب مى‏شوند.
شیخ «سلیمان» کتابى تحت عنوان» الصواعق الالهیه فی الرد على الوهابیه» تألیف کرد و در آن عقاید برادرش را رد کرد.
«زینى دحلان» گوید: پدر شیخ «محمد»، مردى صالح از اهل علم بود. برادرش شیخ «سلیمان» نیز از اهل علم محسوب مى‏شد، و چون شیخ «عبد الوهاب» و شیخ «سلیمان» در ابتداى امر یعنى از زمانى که شیخ «محمد» در «مدینه» به تحصیل اشتغال داشت از سخنان و کارهاى او دریافته بودند که چنان داعیه‏اى دارد او را سرزنش مى‏کردند، و مردم را از وى بر حذر مى‏داشتند « الفتوحات الإسلامیة ج ۲ ص ۳۵۷٫».
«عباس محمود عقاد» مى‏گوید: بزرگترین مخالفان شیخ «محمد» برادرش شیخ «سلیمان» صاحب کتاب «الصواعق الالهیه» است. «عقاد» همچنین گفته است که شیخ «سلیمان» برادر شیخ «محمد» که از بزرگترین مخالفان او بود در ضمن اینکه سخنان برادرش را به شدت رد مى‏کند مى‏گوید: امورى که «وهابیان» آن را موجب شرک و کفر مى‏دانند و آن را بهانه مباح شدن مال و جان مسلمانان مى‏پندارند در زمان ائمه اسلام به وجود آمده بود، ولى از هیچیک از ائمه اسلام شنیده و روایت نشده است که مرتکبین این اعمال را کافر یا مرتد دانسته و دستور جهاد با آنان را داده باشند و یا اینکه بلاد مسلمانان را به همان گونه که شما مى‏گویید بلاد شرک و دار الکفر نامیده باشند « الاسلام فی القرن العشرین ص ۱۲۶- ۱۳۷».
در پایان باید دانست که شیخ «محمد بن عبد الوهاب» مبتکر و آورنده عقاید «وهابیان» نیست. بلکه قرنها قبل از او این عقاید به صورت‏هاى گوناگون از افرادى مانند «ابن تیمیه» و شاگرد او «ابن القیم» اظهار شده، ولى به صورت مذهب تازه‏اى در نیامده و طرفداران زیادى پیدا نکرده بود.
«ابو العباس احمد بن عبد الحلیم» معروف به «ابن تیمیه» از علماى حنبلى که در ۷۲۸ هجرى قمرى در گذشته است، چون عقائد و آرایى بر خلاف معتقدات عموم فرقه‏هاى اسلامى اظهار مى‏داشت پیوسته مورد مخالفت علماى دیگر قرار داشت و به عقیده محققین، همین عقائد «ابن تیمیه» است که بعدا اساس معتقدات «وهّابیان» را تشکیل داده است.
وقتى عقاید او را درباره زیارت پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله) به قاضى قضات مصر «البدر بن جماعة» نوشتند وى در زیر ورقه نوشت: زیارت پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله) فضیلت و سنت است و همه علماء بر آن اتفاق نظر دارند آن کس که زیارت پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله) را حرام مى‏داند باید نزد علماء توبیخ شود و از ابراز چنین گفتار باز داشته شود و اگر مؤثر نیفتاد زندانى گردد و معرفى شود تا مردم از او پیروى نکنند. نه تنها قاضى قضات فرقه شافعى درباره او چنین نظر داد، بلکه قاضى قضات سه مذهب دیگر در کشور مصر هر کدام به گونه‏اى نظر او را تأیید کردند و مشروح این قسمت را مى‏توانید در کتاب «دفع الشبهة» نگارش تقى الدین الحصنى مطالعه بفرمائید.
گذشته از این، معاصر او «ذهبى» که از نویسندگان بزرگ‏ در قرن هشتم هجرى است و آثار ارزنده‏اى در تاریخ و رجال دارد، در نامه دوستانه‏اى که به او نوشته، او را در اشاعه فساد و ضلالت همتاى حجاج خوانده است این نامه را مؤلف «تکملة السیف الصیقل» صفحه ۱۹۰ در کتاب خود آورده است و مرحوم علامه امینى نیز متن آن را در جلد پنجم، «الغدیر» صفحه ۸۷- ۸۹ نقل کرده است.
غائله «ابن تیمیه» با مرگ او در سال ۷۲۸ در زندان شام فروکش کرد و شاگرد معروف او «ابن القیم» هر چند به ترویج افکار استاد خود پرداخت ولى در زمانهاى بعد اثرى از چنین افکار و آراء نبود.
ولى آنگاه که فرزند «عبد الوهاب» تحت تأثیر افکار «ابن تیمیة» قرار گرفت و آل سعود براى تحکیم پایه‏هاى امارت خود در منطقه «نجد» به حمایت از او برخاستند بار دیگر عقاید موروثى از ابن تیمیه در مغز برخى از مردم نجد جوانه زد و به دنبال تعصب‏هاى خشک و متأسفانه به نام «توحید» سیل خون تحت عنوان جهاد با کافران و مشرکان به راه افتاد و هزاران هزار از مرد و زن و کودک قربانى آن شدند و بار دیگر فرقه جدیدى در جامعه مسلمین پدید آمد و تأسف از روزى افزایش یافت که حرمین شریفین در قبضه این گروه در آمد و نجدى‏هاى وهابى بر اثر سازش با بریتانیا و دیگر ابرقدرت‏هاى وقت، بر اساس متلاشى شدن امپراطورى عثمانى و تقسیم کشورهاى عربى میان ابرقدرت‏ها، بر مکه و مدینه و آثار اسلامى دست یافتند و در هدم آثار و اصالت‏ها و ویرانگرى قباب و قبور و بیوت الهى بیش از حد کوشش کردند.
در این موقع علماء شیعه در نقد آراء عبد الوهاب دوشادوش علماء اهل سنت کوششهاى فراوانى انجام دادند و هر دو گروه به نحو احسن جهاد منطقى و علمى را آغاز کردند.
نخستین ردى که از طرف علماء اهل سنت بر عقاید محمد عبد الوهاب نوشته شد کتاب «الصواعق الالهیة فی الرد على الوهابیة» نگارش سلیمان بن عبد الوهاب برادر «محمد بن عبد الوهاب» است.
نخستین کتابى که از طرف علماء شیعه بر رد عقاید محمد ابن عبد الوهاب نوشته شد کتاب «منهج الرشاد» است و مؤلف آن شیخ بزرگوار مرحوم شیخ جعفر «کاشف الغطاء» است که در سال ۱۲۲۸ در گذشته است، وى این کتاب را در پاسخ رساله‏اى که یکى از امراء آل سعود به نام «عبد العزیز بن سعود» براى او فرستاده بود نوشت و در آن رساله مجموع عقاید محمد بن عبد الوهاب را جمع نمود و این کتاب در سال ۱۳۴۳ هجرى قمرى در نجف چاپ شده است پس از این شخصیت، نقدهاى علمى فراوانى به تناسب حرکت‏هاى وهابى‏گرى در منطقه نگارش یافته و قسمت مهم آنها چاپ شده است ولى اکنون حرکتهاى وهابى بر اثر ثروت هنگفتى که آل سعود از طریق فروش نفت به چنگ مى‏آورند افزایش یافته و سال و ماهى نیست که از طرف أبو جهل و أبو لهب‏هاى زمان که کعبه را در قبضه دارند به گونه‏اى به مقدسات اسلامى حمله نشود و هر روز به نحوى آثار اسلامى از بین نرود چیزى که حرکت آنها را تند ساخته، همان اشارت‏هاى زیر پرده‏اى اربابان غربى آنها است که از وحدت مسلمین بیش از کمونیسم بین المللى مى‏هراسند و چاره‏اى جز این نمى‏بینند که به بازار مذهب تراشى و دین سازى داغى بخشند و بخشى از پول‏ نفتى که به دولت وهابى «سعودى» مى‏پردازند از این طریق نفله کنند و سرانجام از وحدت مسلمین به شدت جلوگیرى نمایند و آنها را مشغول تکفیر و تفسیق یکدیگر سازند.
وهابیت بازنگرى از درون‏ ، نویسنده: سید محمد بن علوى مالکى- ترجمه انیسه خزعلى
روح الله دارائی

شبستان

مناظره خواندني امام رضا با عالم بزرگ مسيحي/ تحلیل هجرت حضرت معصومه/ فيلم: تعويض مضجع شريف و مداحي در

+فيلم: مداحي كريمي در حرم

گروه فرهنگي- در شب شهادت سلطان سریر ارتضا حضرت ابالحسن علی بن موسی الرضا علیه آلاف و التهیة و الثناء بر آن شدیم تا به رسم مالوف حسینه‌ای مجازی به امید و رجای لطف آل الله علیهم السلام در رجانیوز برپا کنیم و آن را لبریز از عطر روح‌بخش رئوف آل فاطمه علیه السلام نماییم. حریم تنها امامی که ایرانیان برای سیر در سرایش نیاز به گذرنامه ندارند! نه ما که ملجأ و پناه پدران و مادران و اجدادمان بوده تا داشته و نداشته‌شان را با امام مهربان‌شان در میان بگذارند، آن زمان با که شور و شوق توش سفر بسته و عازم مشهد باصفایش می‌شدند.

آنچه که در ادامه آمده است، برشی کوتاه از بخش‌های مختلف زندگانی شریف امام رضا علیه السلام و روایاتی از وجود آن بزرگوار است که همراه با فیلم و صوت شعرخوانی و روضه‌خوانی تقدیم خوانندگان می‌شود:

فیلم/ تعویض ضریح مضجع شریف علی بن موسی الرضا علیه آلاف و التهیة و الثنا

 

 

براي دانلود فيلم اينجا كليك كنيد

 

 

فیلم/ مداحی حاج محمود کریمی شب شهادت امام رضا علیه‌السلام در حرم مطهر رضوي

 

 

براي دانلود فيلم اينجا كليك كنيد

 

 

روضه

سوگ‌نامه امام رضا علیه السلام

در گزارش‌های رسیده، دو سبب برای شهادت امام رضا علیه السلام ذکر شده است.

گزارش اول: آب انار مسموم

عبد اللَّه بن بشیر نقل می‌کند: مأمون به من دستور داد تا ناخن‌هایم را بیش از حد معمول بلند كنم و در این مورد به کسی هم چیزی نگویم. من نیز چنان كردم. روزی مرا خواست و چیزى شبیه به تمر هندى به من داد و گفت: این را با دو دست خود خوب بمال و ورز بده. من نیز چنان كردم. سپس برخاست و مرا تنها گذاشت و نزد حضرت رضا علیه السلام رفت و گفت: حال شما چگونه است؟ فرمود: امیدوارم امروز بهتر شوم، مأمون گفت: من نیز بحمداللَّه امروز خوبم. سپس مامون پرسید: آیا امروز پرستاران و خدمت‌گزاران خدمت شما رسیده اند؟ حضرت فرمود: نه. مأمون قیافه‌ای خشمناك به خود گرفت و بر سر خادمان خود فریاد زد (كه چرا رسیدگى به حال آن حضرت نكرده‏اند.) بعد هم گفت: همین الآن آب انار را بگیر و بخور كه براى رفع این بیمارى چاره‌ای جز خوردن آن نیست. عبداللَّه بن بشیر می‌گوید: مأمون به من گفت که براى ما انار بیاور. من هم آوردم. بعد مأمون رو کرد به من و گفت: با دست خود آن را فشار بده و آبش را بگیر. من هم این کار را کردم. مأمون آن آب انار را با دست خود به حضرت رضا علیه السلام خورانید و همان باعث شهادت حضرتش شد. ایشان پس از نوشیدن آن آب انار مسمومی که مأمون به او نوشانید دو روز بیشتر زنده نبودند. (الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص: 270)

گزارش دوم: انگور آغشته به سَمّ

از محمد بن جَهْم‏ نقل شده که امام رضا علیه السلام به انگور علاقه مند بود. [زمانی که مأمون آهنگ قتل او را کرد] مقدارى انگور براى آن حضرت تهیه كردند و چند روز با سوزن‌هاى زهر آلود كه به کاری ترین زهرها آلوده شده بودند حبه‌های آن را آلوده به سمّ کردند. آنگاه آنها را حضور امام رضا علیه السلام آوردند. حضرت رضا علیه السلام پس از تناول انگور زهر آلود رنجور شده و بدین وسیله به شهادت رسید. (همان ص270-271)

اباصلت هروی می‌گوید: وقتی مأمون از محضر امام علیه السلام خارج شد، من داخل شدم. همین که حضرت مرا دید به من فرمود: " یَا أَبَا الصَّلْتِ قَدْ فَعَلُوهَا"؛ اباصلت! بالاخره کارخودشان را کردند. اباصلت می‌گوید: بعد از این جمله شنیدم که حضرت شروع به حمد و ستایش الهی کرد. (همان ص 270)

مراسم و محل دفن آن حضرت

شیخ مفید(ره) می‌نویسد: پس از شهادت امام رضا علیه السلام؛ مأمون یک شبانه روز خبر شهادت ایشان را مخفی کرد. بعد از آن سراغ محمد بن جعفر (عموی آن حضرت) و جماعتی از آل ابی طالب که در خراسان بودند فرستاد. چون حاضر شدند خبر رحلت آن حضرت را به ایشان داد و شروع به گریستن کرد. مأمون خود را بسیار بی تاب نشان داد.

او جنازه آن بزرگوار را صحیح و سالم نشان ایشان داد و آنگاه خطاب به آن جسد مطهر كرده گفت: اى برادر بر من دشوار است تو را در این حال ببینم. من آرزو داشتم كه پیش از تو بمیرم (و تو جانشین من باشى) ولى خدا نخواست. سپس دستور داد آن حضرت را غسل داده كفن و حنوط كنند و خود جنازه را برداشت و به همین جایى كه اكنون حضرت مدفون است آورد و به خاك سپرد.

همین محل در آن زمان، خانه حمید بن قحطبه بود که در دهى از شهر طوس به نام سناباد (نزدیكى نوقان) قرار داشت. قبر هارون الرشید (پدر مأمون) هم همان جا بود. قبر شریف حضرت رضا علیه السّلام رو به قبله و جلوتر از قبر هارون قرار گرفته است. (همان ص 271)

 

 

پنج روایت از امام رضا علیه السلام

حجاب خدا

در باب 36 توحيد صدوق كه باب الرد على الثنويه و الزنادقه است، روايت شده است كه:

"دخل رجل من الزنادقه على الرضاعليه السلام - مردى از زنادقه نزد حضرت رضا عليه السلام آمد، تا اين كه گويد- قال الرجل: فلم احتجب؟ فقال ابوالحسن عليه السلام: ان الاحتجاج عن الخلق لكثره ذنوبهم..."

آن مرد مى‌پرسد كه چرا خدا از خلق پوشيده است؟

امام فرمود: گناهانشان حجابند.

شيخ اجل سعدى گويد:

سعدى! حجاب نيست، تو آيينه پاك دار

زنگار خورده چون بنمايد جمال دوست؟

به غم ما غمگين باش ؛ در شادى ما شاد!

در حديث زيان بن شبيب از امام رضا عليه السلام نقل است كه آن حضرت فرمود: "اى پسر شبيب! اگر مى‌خواهى كه به درجات اعلاى بهشت رسى، با ما باش! به غم ما غمگين باش و به شادى ما شاد! و بر تو باد ولايت ما! كه هر كس سنگى را دوست داشته باشد، خداوند در روز قيامت با آن محشورش كند."

شبى در حشر و معاد خود فكر مى كردم و به نامه اعمال خويش نظر مى افكندم و اين كه چگونه به اعمالم رسيدگى خواهد شد كه ديدم چيزى لازمه نفسم شده، با آن محشور گشته و از آن جدا نمى شود، وقتى دقت كردم ديدم كتابى خطى است كه آن را به شدت دوست دارم. در اين وقت اين حديث را به ياد آوردم كه هر كس سنگى را هم دوست داشته باشد با آن محشور می‌شود. كتاب هم مانند سنگ، از جمادات است و از اين جهت با آن فرقى ندارد.

اوهام قلوب بزرگ تر از ديدگان چشم است

كلينى در باب "ابطال الروية" از كتاب كافى، از محمد بن يحيى و او از احمد بن محمد از ابى هاشم جعفرى از امام رضا عليه السلام نقل مى‌كند كه از آن حضرت درباره خدا پرسيدم كه آيا به وصف در مى آيد؟ فرمود: آيا قرآن نخوانده اى؟ گفتم: آرى! خوانده ام.

فرمود: اين آيه را نخوانده‌اى كه مى فرمايد: "لاتدركه الابصار و هو يدرك الابصار" گفتم: چرا خوانده‌ام. فرمود: مى‌دانيد ابصار يعنى چه؟ گفتم: آرى. فرمود: يعنى چه؟ گفتم: ابصار ديدگان (ديدن چشمان) فرمود: اوهام قلوب بزرگ‌تر از ديدگان چشم است. پس اوهام نمى‌توانند او را درك كنند، ولى او اوهام را درك مى‌كند.

قياس احاديث با قرآن

حسن بن جهم از امام صادق عليه السلام نقل مى‌كند و مرحوم فيض قدس سره آن را در باب اختلاف حديث و حكم در كتاب وافى آورده است راوى مى‌گويد: به امام رضا عليه السلام عرض كردم روايت‌هاى مختلفى از شما به ما مى‌رسد، ما چه كار كنيم؟ آن حضرت فرمودند: هر روايتى كه از ما به شما رسيد، با قرآن و احاديث ما مقايسه كنيد؛ اگر به آن دو شباهت داشت، راست است و اگر شباهت نداشت، دروغ است و آنرا نگفته‌ايم.

فتواى تحريم خمر در قرآن

از على بن يقطين، روايت مى كند که مهدى عباسى از امام ابوالحسن عليه السلام پرسيد آيا حرمت شرب خمر در كتاب خداى تعالى ذكر شده است؟ زيرا مردم تنها مى‌دانند كه از آن نهى شده ليكن نمى‌دانند كه آيا تحريم نيز شده است يا نه! حضرت فرمود: خمر در كتاب خداى تعالى نيز تحريم شده است. مهدى عرض كرد: يا اباالحسن! اين حرمت در كجاى قرآن ذكر شده است؟ حضرت فرمود: در آنجا كه خداوند متعال مى فرمايد: "قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالإِثْمَ وَالْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ"

وقتى خداوند مى فرمايد که ما ظهر منها، مقصود زناى علنى و پرچم‌هايى است كه فاجران براى زنان بدكار در جاهليت در بالاى خانه نصب مى‌كرده اند و قول خداوند متعال كه مى فرمايد و ما بطن، يعنى زن پدر؛ زيرا پيش از بعثت پيامبر صلى الله عليه وآله چون پدر وفات مى‌كرد، پسرش كه از آن زن نبود او را به ازدواج خويش در مى‌آورد. پس خداى تعالى اين عمل را تحريم فرمود. مقصود از الاثم، همان خمر است كه خداى تعالى در جاى ديگرى مى فرمايد: "يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ" پس، اثم در كتاب خداوند، خمر و قمار است و همان طور كه خود فرموده، گناه‌شان بسى بزرگ‌تر است. پس مهدى مرا گفت: اى على بن يقطين! اين فتوايى هاشمى است. من نيز بدو گفتم: راست گفتى اى امير مؤمنان! و حمد خدايى را كه اين علم را از شما اهل بيت دور نساخت! به خدا قسم، هنوز چيزى نگذشته بود كه مهدى خطاب به من گفت: راست گفتى، اى رافضى!

منبع: فضايل و سيره چهارده معصوم در اثار علامه حسن زاده آملي

 

 

سخنرانی مکتوب

نقش تاريخی هجرت امام رضا علیه‌السلام به ايران در تشکیل جغرافیای جدید تشیع

حجت‌الاسلام والمسلمين سید مهدی ميرباقری

مهاجرت وجود مقدس امام رضاعلیه السلام به ايران، حاوی مسايل مهمی است كه توجه به آنها ديد تاريخی ژرفی به ما می‌دهد. اول اينكه اين هجرت، كاملاً آگاهانه بود و حضرت علیه‌السلام مي‌دانستند كه آثار هجرت‌شان چيست و چه پيامدی خواهد داشت و آن‌چه ما مي‏بينيم تنها گوشه‏ای از آن چيزی است كه امام رضا علیه‌السلام مي‏ديدند و تا زمان ظهور اتفاق خواهد افتاد!

يكی از نمونه‌‏های آثار مهاجرت امام رضاعلیه‌السلام، جابه‏جايی مرز جغرافيای شيعه است. وقتی حضرت علیه‌السلام به ايران تشريف آوردند تشيع را با خود جابجا كردند و شيعه دارای كانون جغرافيايی شد. امّتی كه در يك نقطه تمركز جغرافيايی ندارد، بسياری از امكانات اجتماعی را از دست می‌دهد؛ اين هجرت غالب شيعيان را در ايران متمركز كرد. در ادامه كم‌كم با فروپاشی عبّاسيان، دولت پادشاهی شيعی با زمام‌داری صفويه آغاز شد. بنابراين، شيعه به نقطه‌ای رسيد كه از فرهنگ مدوّن، كانون جغرافيايی مقتدر و روحانيّت متمركز برخوردار شد. سپس حركتی اجتماعی برای بنيان‌گذاری دولت دينی و حاكميت شكل گرفت كه در نهايت نيز به وسيله مرجعی مورد وفاق هم‌چون امام خمينی (ره)، به سرانجام رسيد و شيعه، نظام پيدا كرد. اكنون در اين مرحله از تاريخ می‌توان ادّعا كرد كه جريان تشيّع، جريانِ هدايت شده است: «انا غيرمهملين لمراعاتكم و لاناسين لذكركم و لولا ذلك لنزل بكم اللأواء و اصطلكم الاعداء».

اين‌كه در مهاجرت به طرف امام رضا علیه‌السلام بسيار تأكيد شده است و در زمره هدايت‌های تاريخی است؛ بايد در همين راستا تحليل و تبيين شود.

هجرت امام‌زادگان ادامه هجرت امام رضا علیه السلام بود

از سوی ديگر، بر اساس برخی نقل‏ها، امام رضاعلیه‌السلام بعد از هجرت خودشان امام‌زادگان را نيز دعوت كردند؛ يعنی هجرت امام‌زاده‏ها، ادامه مهاجرت امام رضاعلیه‌السلام است. جامعه‌ شيعه و فرهنگ تشيع، گرد امام‌زاده‏ها شكل مي‏گيرد. اين همان چيزی است كه برخی در بحث جامعه‏شناسی، هنگام مطالعه جامعه‏های شيعی اذعان می‌كنند كه «جوامع شيعی جوامعی هستند كه گرد امام‌زاده‏هايشان شكل گرفته‌اند و فرهنگ و هويت آنها متأثر از امام‌زاده‏هاست»! در دورترين روستاهای ايران امام‌زاده‏هايی وجود دارد كه اصلاً دين مردم آن روستاها به آن اما‌م‌زاده بستگی دارد؛ و اگر اين امام‌زاده‌ها نبودند تاريخ دين‌داری مردم عوض مي‌شد. در واقع، محور حفظ تشيع، همين امام‌زاده‏ها هستند و فرهنگ شيعی چه در گذشته و چه در حال، به وسيله آنها حفظ مي‏شود.

اگر آدمی در دوره كهن‌سالی و ميان‏سالی هم باشد، چنانچه رگه‏هايی از محبت اين امام‌زاده‏ها در روحش نقش بسته باشد، نمي‏تواند از آنها جدا شود. به هر ترتيب، اين امر نيز، يكی از آثار هجرت امام رضا علیه‌السلام بوده كه اثر عميقی بر فرهنگ جامعه ما بر جای گذشته است.

تحلیل واقع بینانه از هجرت حضرت معصومه سلام الله علیها

تلقی ما در خصوص هجرت حضرت معصومه سلام الله علیها نيز نبايد تلقی منفعلانه‌ای باشد؛ مثل اين‌كه گفته شود: ايشان برای برادرشان دلتنگ شده بودند و به قصد ديدار برادر هجرت كردند ولی در بين راه مريض شده و رحلت فرمودند و موفق به ديدار برادر نشدند! البته اين هم امر مهمی است ولی هدف از اين هجرت را هم بايد بيش از اين مطلب، تفسير كرد. حركت ايشان را هم بايد يك حركت آگاهانه، از سر يك بصيرت و احتمالاً با يك برنامه‏ريزی دقيق تاريخی دانست؛ حضرت معصومه سلام الله علیها مي‏آيند و در قم مدفون مي‏شوند تا اتفاقات خاصی را رقم بزنند. گرچه اين كار برای ايشان سخت و سنگين است ولی با آمدن خودشان، به جابه‌جايی در قطب معنويت كمك كرده‏اند. آمدن ايشان به قم منشأ پيدايش خيرات عظيمی در عالم بوده است؛ يعنی همان‌گونه كه آمدن امام رضاعلیه‌السلام به ايران يك جابه‌جايی در جغرافيای عالم اسلام به وجود آورده، تشيع به ايران منتقل شده و محور خاصی پيدا كرده و از اين‌جا به دنيا منتشر می‌شود، حضور حضرت معصومه سلام الله علیها در قم هم، تحولات عظيمی را با خود به همراه آورد است و آن حضرت سلام الله علیها در حركت خود همه اين عواقب را مي‏ديده‌اند.

البته ممكن است اين جريانات تصادفی به نظر بيايد، ولی انسان بصير و دارای فلسفه تاريخ اسلامی، دقيقاً يك جريان رو به پيش را مشاهده می‌كند، تا جايی كه امروزه می‌بينيم اسلام شيعی كه اسلام ناب است، به يكی از قطب‌های فرهنگی مهم و به يكی از كانون‌های تأثيرگذار در فرهنگ جهان تبديل شده است، به طوری كه فرهنگ جهانی از شيعه الهام می‌گيرد. دشمنان نيز مستقيم و غيرمستقيم به اين واقعيت اقرار می‌كنند. می‌بينيد وقتی رئيس جمهور ما به كشورهای آفريقايی می‌رود، بيش از شخصيت‌های سياسی خودشان از او استقبال می‌كنند! اين امر را نمی‌توان صرفاً يك جوشش سياسی دانست، بلكه يك جوشش عميق معنوی است كه گاهی چهره‌ی سياسی به خود می‌گيرد. اين جوشش عميق و متراكم معنوی كه از ايران بر می‌خيزد از مديريت تاريخی اهل بيت عصمت و طهارت علیه‌السلام جان می‌گيرد.

 

 

براي ديدن تصاویر ناب و دیده نشده از حرم امام رضا علیه‌السلام كليك كنيد

 

 

مناظره امام رضاعلیه‌السلام با جاثليق عالم بزرگ مسيحي

یکی از نکات برجسته زندگانی حضرت رضا علیه السلام مناظرات ایشان با بزرگان یهود و مسیحیت بود که در آن حضرت در باره موضوعاتي چون اثبات نبوت پيامبر اسلام صلی الله و علیه و آله، نقد الوهيت حضرت عيسي علیه السلام و نفي اين هماني اناجيل كنوني و انجيل اصلي به كتاب مقدس خود يهود و مسيحيان استناد كرده است.

مناظره خواندنی امام رضاعلیه‌السلام با جاثليق عالم بزرگ مسيحي در ادامه آمده است:

هنگامي که علي بن موسي الرضا علیه‌السلام وارد بر مأمون شد. او به فضل بن سهل، وزير مخصوصش دستور داد که پيروان مکاتب مختلف را مانند جاثليق (عالم بزرگ مسيحي) و رأس الجالوت (پيشواي بزرگ يهوديان) و رؤساي صائبين و هربز اکبر (پيشواي بزرگ زردشتيان) و نسطاس رومي (عالم بزرگ نصراني) و همچنين علماي ديگر علم کلام را دعوت کند تا سخنان آن حضرت را بشنوند و هم آن حضرت سخنان آنها را.

هدف مأمون از اين کار اين بود که به پندار خويش مقام امام علیه‌السلام را در انظار مردم پايين بياورد، به گمان اينکه امام علیه‌السلام تنها به مسائل ساده‌اي از قرآن و حديث آشناست و از فنون علم و استدلال بي‌بهره است.

اين مجلس تشکيل شد و مأمون رو به جاثليق کرد و گفت:‌ اي جاثليق! اين پسر عموي من موسي بن جعفر علیه‌السلام است. او از فرزندان فاطمه سلام الله علیها دختر پيامبر ما، و فرزند علي بن ابيطالب علیه‌السلام است. من دوست دارم با او سخن بگويي و مناظره کني، اما طريق عدالت را در بحث رها مکن.

جاثليق گفت:‌اي امير مؤمنان! من چگونه بحث و گفتگو کنم که (با او قدر مشترکي ندارم) او به کتابي استدلال مي‌کند که من منکر آنم و به پيامبری عقيده دارد که من به او ايمان نياورده‌ام.

در اينجا امام علیه‌السلام شروع به سخن کرد و فرمود: اي نصراني! اگر به انجيل خودت براي تو استدلال کنم اقرار خواهي کرد؟

جاثليق گفت: آيا مي‌توانم گفتار انجيل را انکار کنم؟ آري به خدا سوگند اقرار خواهم کرد هرچند به ضرر من باشد.

امام علیه‌السلام فرمود: هرچه مي‌خواهي بپرس و جوابش رو بشنو.

جاثليق: درباره نبوت عيسي و کتابش چه مي‌گويي؟ آيا چيزي از اين دو را انکار مي‌کني؟

امام علیه‌السلام: من به نبوت عيسي و کتابش و به آنچه به امتش بشارت داده و حواريون به آن اقرار کرده اند، اعتراف مي‌کنم و به نبوت (آن) عيسي که اقرار به نبوت محمد صلی الله و علیه و آله و کتابش نکرده و امتش را به آن بشارت نداده کافرم!

جاثليق: آيا به هنگام قضاوت از دو شاهد عادل استفاده نمي‌کني؟

امام علیه‌السلام: آري.

جاثليق: پس دو شاهد از غير اهل مذهب خود از کساني که نصاري شهادت آنان را مردود نمي‌شمارند بر نبوت محمد صلی الله و علیه و آله اقامه کن و از ما نيز بخواه که دو شاهد بر اين معنا از غير اهل مذهب خود بياوريم.

امام علیه‌السلام: هم اکنون انصاف را رعايت کردي‌اي نصراني، آيا کسي را که عادل بود و نزد مسيح، عيسي بن مريم مقدم بود مي‌پذيري؟

جاثليق: اين مرد عادل کيست، نامش را ببر؟

امام علیه‌السلام: درباره "يوحناي" ديلمي چه مي‌گويي؟

جاثليق: به به! محبوبترين فرد نزد مسيح را بيان کردي!

امام علیه‌السلام: تو را سوگند مي‌دهم آيا انجيل اين سخن را بيان مي‌کنند که يوحنا گفت: حضرت مسيح مرا از دين محمد عربي با خبر ساخت و به من بشارت داد که بعد از او چنين پيامبري خواهد آمد، من نيز به حواريون بشارت دادم و آنها به او ايمان آوردند؟

جاثليق گفت: آري! اين سخن را يوحنا از مسيح نقل کرده و بشارت به نبوت مردي و نيز بشارت به اهل بيت و وصيش داده است؛ اما نگفته است اين در چه زماني واقع مي‌شود و اين گروه را براي ما نام نبرده تا آنها را بشناسيم.

امام علیه‌السلام: اگر ما کسي را بياوريم که انجيل را بخواند و آياتي از آن را که نام محمد صلی الله و علیه و آله و اهل بيتش و امتش در آنها است، تلاوت کند آيا ايمان به او مي‌آوري؟

جاثليق: بسيار خوب است.

امام علیه‌السلام به نسطاس فرمود: آيا سفر سوم انجيل را از حفظ داري؟

نسطاس گفت: بلي، از حفظ دارم.

سپس امام به رأس الجالوت (بزرگ يهوديان) رو کرد و فرمود: آيا تو هم انجيل را مي‌خواني؟ گفت آري به جان خودم سوگند. فرمود سِفرِ سوم را بر گير، اگر در آن ذکري از محمد و اهل بيتش بود به نفع من شهادت ده و اگر نبود شهادت نده. سپس امام علیه‌السلام سفر سوم را قرائت کرد تا به نام پيامبرصلی الله و علیه و آله رسيد، آنگاه متوقف شد و رو به جاثليق کرد و فرمود:‌اي نصراني! تو را به حق مسيح و مادرش آيا قبول داري که من از انجيل باخبرم؟

جاثليق: آري.

سپس امام علیه‌السلام نام پيامبر صلی الله و علیه و آله و اهل بيت و امتش را براي او تلاوت کرد؛ سپس افزود: ‌اي نصراني! چه مي‌گويي، اين سخن عيسي بن مريم است؟ اگر تکذيب کني آنچه را که انجيل در اين زمينه مي‌گويد، موسي و عيسي هر دو را تکذيب کرده‌اي و کافر شده اي.

جاثليق: من آنچه را که وجود آن در انجيل براي من روشن شده است، انکار نمي کنم و به آن اعتراف دارم.

امام علیه‌السلام: همگي شاهد باشيد او اقرار کرد، سپس فرمود: ‌اي جاثليق هر سوالي مي‌خواهي بکن.

جاثليق: از حواريون عيسي بن مريم خبر ده که آنها چند نفر بودند و نيز خبر ده که علماي انجيل چند نفر بودند؟

امام علیه‌السلام: از شخص آگاهي سؤال کردي، حواريون دوازده نفر بودند و اعلم و افضل آنها لوقا بود. (اما علماي نصاري سه نفر بودند، يوحناي اکبر در سرزمين باخ، يوحناي ديگري در قرقيسا و يوحناي ديلمي در رجاز و نام پيامبر و اهل بيت و امتش نزد او بود، و او بود که به امت عيسي و بني اسرائيل بشارت داد.)

سپس فرمود:‌اي نصراني! به خدا سوگند ما ايمان به آن عيسي داريم که ايمان به محمد داشت، ولي تنها ايرادي که به پيامبر شما عيسي داريم اين بود که او کم روزه مي‌گرفت و کم نماز مي‌خواند!

جاثليق ناگهان متحير شد و گفت: به خدا سوگند علم خود را باطل کردي و پايه کار خويش را ضعيف نمودي و من گمان مي‌کردم تو اعلم مسلمانان هستي.

امام علیه‌السلام: مگر چه شده؟

جاثليق: به خاطر اينکه مي‌گويي عيسي ضعيف و کم روزه و کم نماز بود، در حالي که عيسي حتي يک روز را افطار نکرد و هيچ شبي را (به طور کامل) نخوابيد و صائم الدهر و قائم الليل بود.

امام علیه‌السلام: براي چه کسي روزه مي‌گرفت و نماز مي‌خواند؟!

جاثليق نتوانست پاسخ گويد و ساکت شد (زيرا اگر اعتراف به عبوديت عيسي مي‌کرد با ادعاي الوهيت او سازگار نبود)

امام علیه‌السلام:‌اي نصراني! سؤال ديگري از تو دارم.

جاثليق با تواضع گفت: اگر بدانم پاسخ مي‌گويم.

امام علیه‌السلام: تو انکار مي‌کني که عيسي مردگان را به اذن خداوند متعال زنده مي‌کرد؟

جاثليق در بن بست قرار گرفت و بنا به ناچار گفت: انکار مي‌کنم، چرا که آن کس که مردگان را زنده کند و کور مادرزاد و مبتلا به برص را شفا دهد او پروردگار است و مستحق الوهيت.

امام علیه‌السلام: حضرت اليسع نيز همين کار را مي‌کرد و او بر آب راه مي‌رفت و مردگان را زنده کرد و نابينا و مبتلا به برص را شفا داد، اما امتش قائل به الوهيت او نشدند و کسي او را عبادت نکرد. حزقبل پيامبر نيز همان کار مسيح را انجام داد و مردگان را زنده کرد.

سپس رو به رأس الجالوت کرده فرمود:‌اي راس الجالوت، آيا اينها را در تورات مي‌يابي که بخت النصر اسيران بني اسرائيل را در آن زمان که حکومت با بيت المقدس مبارزه کرد به بابل آورد، خداوند حزقيل را به سوي آنها فرستاد و او مردگان آنها را زنده کرد؟ اين واقعيت در تورات مضبوط است، هيچ کس جز منکران حق از آن را انکار نمي‌کنند.

راس الجالوت: ما اين را شنيده ايم و مي‌دانيم.

امام علیه‌السلام: راست مي‌گويي، سپس افزود:‌اي يهودي اين سِفر از تورات را بگير و آنگاه خود شروع به خواندن آياتي از تورات کرد، مرد يهودي تکاني خورد و در شگفت فرو رفت.

سپس امام رو به نصراني کرد و قسمتي از معجزات پيامبر اسلام را درباره زنده شدن بعضي از مردگان به دست او و شفاي بعضي از بيماران غيرقابل علاج را به برکت او برشمرد و فرمود: با اين همه ما هرگز او را پروردگار خود نمي دانيم، اگر به خاطر اينگونه معجزات، عيسي را خداي خود بدانيد بايد « اليسع و حزقيل » را نيز معبود خويش بشماريد. زيرا آنها نيز مردگان را زنده کردند و نيز ابراهيم خليل پرندگاني را گرفت و سر بريد و آنها را بر کوه‌هاي اطراف قرار داد، سپس آنها را فرا خواند و همگي زنده شدند. موسي بن عمران نيز چنين کاري را در مورد هفتاد نفر که با او به کوه طور آمده بودند و بر اثر صاعقه مردند انجام داد، تو هرگز نمي تواني اين حقايق را انکار کني، زيرا تورات و انجيل و زبور و قرآن از آن سخن گفته‌اند. پس بايد همه اينها را خداي خويش بدانيم.

جاثليق پاسخي نداشت بدهد، تسليم شد و گفت: سخن، سخن توست و معبودي جز خداوند يگانه نيست.

سپس امام علیه‌السلام در باب کتاب اشعيا از او و راس الجالوت سوال کرد. او گفت: من از آن بخوبي آگاهم. فرمود: اين جمله را به خاطر داريد که اشعيا گفت: من کسي را ديدم که بر دراز گوشي سوار است و لباس‌هايي از نور در تن کرده (اشاره به حضرت مسيح) و کسي را ديدم که بر شتر سوار است و نورش مثل نور ماه (اشاره به پيامبر اسلام (ص)) گفتند: آري اشعيا چنين سخني را گفته است.

امام علیه‌السلام افزود:‌اي نصراني، اين سخن مسيح را در انجيل به خاطر داري که فرمود: من به سوي پروردگار شما و پروردگار خودم مي‌روم و "بارقليطا" (مقصود ازپارقليطا يا فارقليطا که حضرت مسيح از آمدن او خبر داده است، حضرت محمد صلی الله و علیه و آله است و اين پيش‌گويي در انجيل يوحنا در ابواب 14و 15 و 16 وارد شده است.) مي‌آيد و درباره من شهادت به‌حق مي‌دهد. (آنگونه که من درباره او شهادت داده ام) و همه چيز را براي شما تفسير مي‌کند؟

جاثليق: آنچه را از انجيل مي‌گويي ما به آن معترفيم.

سپس امام علیه‌السلام سؤالات ديگري درباره انجيل و از ميان رفتن نخستين انجيل و بعد نوشته شدن آن بوسياه چهار نفر: مرقس، لوقا، يوحنا و متي که هر کدام نشستند و انجيلي را نوشتند (انجيل‌هايي که هم اکنون موجود و در دست مسيحيان است)، سخن گفت و تناقضهايي از کلام جاثليق گرفت.

جاثليق به کلي درمانده شده بود ؛ به گونه‌اي که هيچ راه فرار نداشت. لذا هنگامي که امام علیه‌السلام بار ديگر به او فرمود:‌اي جاثليق، هر چه مي‌خواهي سوال کن، او از هرگونه سوالي خود داري کرد و گفت: اکنون شخص ديگري غير از من سوال کند، قسم به حق که گمان نمي کردم در ميان مسلمانان کسي مثل تو باشد. (کتاب سيره پيشوايان –مهدي پيشوايي)

 

 

شاعر نمود و صف تو صد فيلسوف را

اين آفتاب شرقي بي کسوف را
اي ماه سجده آر و بسوزان خسوف را

"لا تقربواالصلوه" بخوان و به هم بزن
اين مستي بهم زده نظم صفوف را

نقاره ها به رقص کشاند اهل زهد را
شاعر نمود و صف تو صد فيلسوف را

مي ترسم از صفاي حرم با خبر شود
حاجي و نيمه کاره گذارد وقوف را

اين واژه ها کم اند براي سرودنت
بايد خودم بچينم از اول حروف را

روح القدس بيا بنشين شاعري کنيم
خورشيد چشمهاي امام رئوف را

محمد مهدي سيار

تصاویر ناب و دیده نشده از حرم امام رضا(ع)


 
روزی كه امام رضا(ع) به ایران آمدند، كسی فكر نمیكرد كه قرار است برای همیشه امام مهمان ایرانیان شوند، اما خداوند خواست تا امام بماند.
نسل ها آمدند و رفتند و به تاریخ پیوستند. اما... امام ماند و خواهد ماند.

آیین دوست یابی از دیدگاه حضرت علی(ع)

به گزارش مشرق به نقل از ایرنا، حضرت علی (ع) در حكمت 12 نهج البلاغه فرمودند: ناتوان ترین مردم كسي است كه در دوست یابي ناتوان است و از او ناتوان تر آن كسی است كه دوستان خود را از دست بدهد.
  
 
حكمت (11) روش برخورد با دشمن

اگر بر دشمنت دست یافتي، بخشیدن او را شكرانه پیروزي قرار ده.


حكمت (13) روش استفاده از نعمت ها

چون نشانه هاي نعمت پروردگار آشكار شد، با ناسپاسي، نعمت ها را از خود دور نسازید.


حكمت (14) روش برخورد با خویشاوندان

كسي را كه نزدیكانش واگذارند، بیگانه او را پذیرا مي شود.


حكمت (15) روش برخورد با فریب خوردگان

هر فریب خورده اي را نمی‌شود سرزنش كرد.


حكمت (16) شناخت جایگاه جبر و اختیار

كارها چنان در سیطره تقدیر است كه چاره اندیشي به مرگ مي انجامد.


حكمت (17) موقعیت شناسی

از امیرالمومنین (ع) درباره این سخن رسول خدا (ص) كه فرمود موها را رنگ كنید و خود را شبیه یهود نسازید، سوال كردند. امام (ع) فرمود: پیامبر (ص) این سخن را در روزگاري فرمود كه پیروان اسلام اندك بودند، اما امروز كه اسلام گسترش یافته و نظام اسلامي استوار شده، هر كس آن چه را دوست دارد انجام دهد.


حكمت (18) ره آورد شوم فرار از جنگ

امیرالمومنین (ع) درباره آنان كه از جنگ كناره گرفتند، فرمودند: حق را خوار كرده، باطل را نیز یاري نكردند.


حكمت (19) ره آورد شوم هوا پرستي

آن كسی كه در پي آرزوي خویش تازد، مرگ او را از پاي در آورد.


حكمت (20) روش برخورد با جوانمردان

از لغزش جوانمردان در گذرید. زیرا جوانمردي نمي لغزد، جز آن كه دست خدا او را بلند مرتبه مي سازد.

نبرد پنهان سیاسی امام رضا(ع)

از ابتدای نیمه دوم قرن اول هجری، خلافت اسلامی بطور آشکار، با پیرایه‌های سلطنت آمیخته شد. بطوری که خلافت اسلامی، جای خود را به سلطنت، خودکامگی و استبداد داده بود. لذا در این دوره، مبارزه سیاسی ائمه اطهار - علهم السلام – روی محور مبارزه با این حرکت بنا نهاده شد، که زمینه‌سازی آن، حرکت امام سجاد(ع) پس از واقعه عاشورا بوده است.
به گزارش مشرق به نقل از مهر، حدود 140 سال بین این وقایع و ولایتعهدی امام رضا علیه‌السلام فاصله وجود دارد که به سبب شیوه‌ای که جریان وابسته به اهل بیت پیش گرفته بودند، همیشه بزرگترین وخطرناکترین دشمن دستگاههای خلافت به شمار می‌آمدند که در نتیجه، همواره در فشار و سختی به سر می‌بردند.
این شیوه مبارزان یاران اهل بیت، در بسیاری از مقاطع، به پیروزی نزدیک می‌شده، اما هر بار ضربه بر محور و مرکز اصلی نهضت، یعنی شخص امام معصوم، به زندان رفتن یا شهادتشان، مانعی بر سر راه پیروزی نهایی بوده است. همچنین وقتی که نوبت به امام معصوم بعد می‌رسید، آنقدر فضای اختناق حاکم بود که مجدداً زمانی طولانی صرف آماده کردن شرایط می‌شد.
پس از شهادت امام موسی کاظم(ع) اختناق شدیدی بر سرزمینهای اسلامی حکمفرما شد. به تعبیر یکی از یاران امام رضا(ع): «از شمشیر هارون خون می‌چکید»، در این دوره که هارون از هیچ ظلمی نسبت به شیعیان دریغ نمی‌ورزید، امام رضا(ع) تلاش کرد تا درخت تشیع را از گزند حوادث به سلامت بدارد و مانع پراکندگی و دلسردی یاران پدرش شود. لذا «تقیه» را بعنوان ابزار کارآمدی برای حفظ جان امام که محور روح جمعیت شعیان بود، بکار گرفت.
این دوره از امامت حضرت علی بن موسی‌الرضا(ع) که با سلطنت هارون همراه بود، 10 سال بطور انجامید. پس از این دوره، شرایطی پیش آمد که «امین» پسر هارون که به خلافت رسیده بود به سبب بیم از جاه‌طلبی‌های مأمون – برادر کوچکش – آماده نبرد با او شد و سرانجام جنگی داخلی بین خراسان و بغداد درگرفت.
در تمام این جنگ که حدود پنجسال شد، شیعیان و جریانات وابسته به اهل بیت(ع) نهایت استفاده را بردند و به تقویت بیش از پیش خود پرداختند.
پس از پایان این جنگها روی کار آمدن مأمون، حکومت تضعیف شده عباسی که از جنگهای داخلی بیرون آمده بود و دیگر توان و ابهت دوره هارون را نداشت، شیعیان علوی را که در زمان جنگهای داخلی مأمون قدرت گرفته بودند، بعنوان مهمترین تهدید در پیش‌روی خود می‌دید.
لذا مأمون که فردی بسیار زیرک، باهوش و سیاست‌باز بود، با توجه به نقاط ضعف حکومت خود و قدرتمندی حریف، چنین تدبیر کرد که امام رضا(ع) را به خراسان دعوت کند.
انگیزه‌های مأمون از دعوت به خراسان عبارتند از:


1- تبدیل صحنه مبارزات حاد انقلابی شیعیان آن زمان، به عرصة فعالیت سیاسی آرام و بی‌خطر
این حرکت، یعنی پایان دادن به مبارزه خستگی‌ناپذیر شعیه در تقیه. از آنجا که تقیه با دو وجه «قداست» و «مظلومیت» همراه بود، تبدیل به ابزاری کارآمد جهت نشر اندیشه اسلام ناب محمدی شده بود. لذا مأمون سعی کرد تا امام را بعنوان ولیعهد انتخاب کند چرا که با ولیعهد شدن امام، دیگر وجهه جمع شیعیان، نه مظلوم بود و نه مقدس.


2- تخطئه ادعای شیعه بر غاصبانه بودن خلافت امویان و عباسیان و مشروعیت دادن به آنها
انتخاب شدن امام به ولیعهدی، ضمن تخطئه کردن ادعای شیعیان مبنی بر غاصبانه بودن خلافت امویان و عباسیان، این ادعا را ناشی از ضعف و عقده حقارت بروز می‌داد و ضمناً چنین وانمود می‌کرد که شیعیان و امام معصوم، بدلیل عدم دسترسی به دنیا نسبت به آن زهد می‌ورزیدند. این، یعنی نقض تمامی ادعاهای شیعیان.


3- کنترل کانون معارضه و مبارزه علیه عباسیان
با انتخاب شدن امام به ولیعهدی، امام معصوم که همواره کانون مبارزه و معارضه بود، در کنترل حکومت درمی‌آمد. این موفقیتی بود که هیچکدام از اسلاف مأمون به آن دست نیافته بودند.


4- تبدیل کردن وجهه امام، به وجهه‌ای غیرمردمی
در محاصره حکومت قرار گرفتن امام، سبب می‌شد تا بین امام و محبتها و عواطف مردم فاصله بیفتد. از طرفی سیستم شایعه‌پراکنی دستگاه عباسیان، با شایعاتی، سعی داشت تا مردم را نسبت به امام بدبین کند و تصویری مخالف آنچه که امام هست، ترسیم کند.


5-  کسب وجهه و حیثیت معنوی برای مأمون
مأمون با  این کار، برای خود وجهه‌ای معنوی دست و پا می‌کرد و رنگی از مقدس‌مآبی می‌گرفت، چرا که همواره نزدیکی دینداران به دنیاطلبان، از آبروی دینداران کاسته و به آبروی دنیاطلبان و به آبروی دنیاطلبان می‌افزاید.


6-  تبدل امام به توجیه گر دستگاه خلافت
به خیال خام مأمون، ولیعهد شدن امام سبب می‌شد تا امام رضا(ع) تبدیل به یک توجیه‌گر دستگاه خلافت عباس شود. با این کار هیچ نغمه مخالفتی برنمی‌خواست و تمام زشتی‌های دستگاه خلافت، پوشیده می‌ماند.
این تدابیر مأمون که قطعاً وجوه پیچیده‌تر دیگری نیز داشته است، چنان زیرکانه طراحی شده بود که هیچکس حتی فضل بن سهل که نزدیکترین افراد به وی بود، از محتوای این سیاست آگاهی کامل نداشت.
اما از اینطرف حضرت علی بن موسی‌الرضا – علیه الاف التحیه و الثناء – با تدبیری الهی، دست به عملیات خنثی‌سازی زد و مأمون را در جنگی که طراحی کرده بود، با تدابیر زیر شکست داد:


1- ابراز نارضایتی هنگام خروج از مدینه
حرکت امام هنگام خروج از مدینه، به گونه‌ای بود که همه اطرافیان، به نیت سویی که در پی دعوت مأمون از امام رضا(ع) بود، یقین کردند امام بدبینی خود نسبت به مأمون را به گوش همه رساند و بر تمامی اطرافیان ثابت کرد که این سفر، سفر مرگ اوست.
 

2- ابراز عدم پذیرش ولایتعهدی، تا زمانی که مأمون صریحاً امام را به قتل تهید کرد
از آنجا که بسیاری از دست‌اندرکاران حکومت عباس و حتی فضل‌بن سهل مکار از تدبیر پیچیده مأمون بی‌خبر بودند، ناشیانه خبر عدم قبول ولایتعهدی امام رضا(ع) را در همه جا منتشر کردند.
خود امام رضا(ع) نیز همواره می‌فرمودند: من تهدید به قتل شدم تا ولیعهدی را قبول کردم. این سخنان با سابقه‌ای که مأمون در جنگی پنجساله با برادرش داشت – که هزاران نفر از جمله برادرش را کشت و سر او را شهر به شهر گرداند – نقشه مأمون را آشکارتر و رسواتر می‌کرد.
 

3-  عدم دخالت امام در خلافت
سرانجام امام رضا(ع) بشرطی ولایتعهدی را پذیرفت که در هیچیک از شئون خلافت، دخالت نکند. مأمون نیز با این تصور پیشنهاد امام را پذیرفت که بعداً امام را به عرصه فعالیتهای خلافتی بکشد. اما امام رضا(ع) در همین دورة ولیتعهدی، چهره‌ای مخالف و معترض نسبت به حکومت از خود بروز داد که جالب‌ترین صحنه این مبارزات منفی «نماز عید» بود که امام رضا(ع) به اصرار زیاد مأمون و بشرط عمل به شیوه پیغمبر اکرم(ص) و امام علی(ع)، آنرا می‌پذیرد. امام در این نماز، چنان از فرصت بهره می‌گیرد که مأمون از کرده خود پشیمان می‌شود و امام را از میانة راه باز می‌گرداند.
 

4-  بهره‌برداری اصلی این ماجرا
اما اصلی‌ترین حرکتی که در این بین توسط امام رضا(ع) انجام گرفت، عبارتست از برملا کردن داعیة امامت شیعه در سطح تمام جهان اسلام و دریدن پرده غلیظ تقیه و رساندن پیام تشیع به گوش همه مسلمانها، در این دوره ولایتعهدی، تربیون خلافت در اختیار امام رضا(ع) بود و در آن سخنانی را که در طول صد و پنجاه سال گذشته، جز در خفا و با تقیه به خصیصین و یاران نزدیک گفته نشده بود، به صدای بلند فریاد کردند.
نمونه‌هایی از این حرکت، عبارتند از: مناظره در جمع علماء، نامة «جوامع الشریعه» که در آن رئوس مطالب عقیدتی و فقهی شیعی را برای فضل بن سهل بیان کرده بود، حدیث معروف امامت که در مرو برای عبدالعزیزبن مسلم بیان کرد و قصاید فراوانی که به مناسبت ولایتعهدی امام رضا(ع) توسط دعبل و ابونواس سروده شد و جزو قصاید برجسته عرب بشمار می‌رفت.
در نتیجه، بر منابری که بیش از نود سال به ائمه دشنام داده می شد، منقبت آنها بطور گسترده‌ای گفته شد.
 

5-  استفاده از هر فرصتی برای ارتباط با مردم
مأمون از آنجا که بیم داشت تا امام حتی در مسیر آمدن از مدینه به مرو با شیعیان و محبین اهل بیت تماس نگیرد، مسیر حرکت امام را بگونه‌ای در نظر گرفت که امام از شهرهایی مانند کوفه و قم – که مرکز تجمع شیعیان و محبین اهل بیت بوده – عبور نکنند. اما در مسیر حرکت، امام در شهرهای بصره و نیشابور، چنان گسترده با مردم ارتباط برقرار کرد که عملاً تدبیر مأمون اثر معکوس داشت.
 

6-  حمایت از سردمداران جریانات شیعی
علیرغم تدبیر مأمون برای تبدیل کردن امام رضا(ع) به توجیه‌گر دستگاه حاکم، امام رضا(ع) از سر جنبانان تشیع، حمایت کرد و آنها را که مدتها در کوهها و مناطق صعب‌العبور اقامت کرده بودند، مورد تشویق و دلجویی قرار داد.
نتیجه اینکه یکسال پس از ولایتعهدی امام رضا(ع)، در مدینه و مکه و دیگر اقطار مهم اسلامی، نه فقط نام علی بن موسی علیه السلام، طبق نقشه مأمون به طمع حرص به دنیا و حب مقام و قدرت دنیوی از رونق نیفتاده بود، بلکه حشمت ظاهری بر عزت معنوی او افزوده شده و زبان ستایشگران پس از دهها سال، به فضل و رتبة معنوی پدران مظلوم او گشوده شده بود.
و مأمون پس از شکست در این سطح گسترده، به همان روش اسلافش در مقابل امام معصوم (علیهم السلام) رو آورد و امام رضا – علیه‌السلام – را به شهادت رساند.

عکس/ تکه ای از بهشت

حرم رضوی در آستانه سالروز شهادت حضرت ثامن الحجج(ع).
























روزهای بعد از رحلت پیامبر اعظم(ص) از زبان حضرت زهرا (س)

با مرگ تو رشته ‏اى پاره شد كه در مرگ دیگران چنین قطع نشد و آن نبوت و فرود آمدن پیام و اخبار آسمانى بود . مصیبت تو دیگر مصیبت دیدگان را تسلى دهنده ست ‏یعنى پس از مصیبت تو دیگر مرگ ها اهمیتى ندارد . و از طرفى این یك مصیبت همگانى است كه عموم مردم به خاطر تو عزادارند .
به گزارش مشرق ، رحلت پیامبر اكرم (ص) براى حكومت اسلامى و امت اسلام حادثه‏ اى سخت و جانسوز بود . چنانكه امیرالمؤمنین(ع) مى ‏فرماید:
« بابی انت و امی یا رسول الله (ص) لقد انقطع بموتك ما لم ‏ینقطع بموت غیرك من النبوة والانباء و اخبارالسماء . خصصت ‏حتى صرت مسلیا عمن سواك و عممت ‏حتى صار الناس فیك سواء و لولا انك امرت بالصبر و نهیت عن الجزع، لانفدنا علیك ماءالشؤون . و لكان الداء مماطلا و الكمد محالفا و قلالك . . . (1) ؛

پدر و مادرم فدایت اى پیامبر خدا، با مرگ تو رشته ‏اى پاره شد كه در مرگ دیگران چنین قطع نشد و آن نبوت و فرود آمدن پیام و اخبار آسمانى بود . مصیبت تو دیگر مصیبت دیدگان را تسلى دهنده ست ‏یعنى پس از مصیبت تو دیگر مرگ ها اهمیتى ندارد . و از طرفى این یك مصیبت همگانى است كه عموم مردم به خاطر تو عزادارند . اگر نبود كه امر به صبر و شكیبایى فرموده ‏اى و از بی‏تابى نهى نموده ‏اى آنقدر گریه مى ‏كردم كه اشك هایم تمام شود . و این درد جانكاه همیشه در من مى ‏ماند و حزن و اندوهم دائمى مى‏ شد. كه همه اینها در مصیبت تو كم و ناچیز است.»

سختى مصیبت رحلت پیامبر به قدرى بود كه امام على مى ‏فرماید: « فضجت الدار الافنیة(2)؛ گویا در و دیوار خانه فریاد مى ‏زد.»

پیامدهاى رحلت از زبان مبارک حضرت زهرا (س)

در این مقال بنابر آن است كه پیامدهاى رحلت پیامبر اكرم (ص) از نگاه تنها یادگارش، حضرت فاطمه سلام الله علیها بیان شود. او كه بضعة الرسول است (9) و به تعبیر امام على (ع) بقیة النبوة (10) است و به اعتراف دیگران، خیرة النساء و ابنة خیر الانبیاء، صادقة فی قولك، سابقة فی وفور عقلك است.

او كه هم مردمان مكه و مدینه را دیده و هم شاهد حیات پیامبر اكرم (ص) بوده و هم در كنار پیامبر و حضرت امیر(ع) حوادث ریز و درشت عصر نبوت و روزهاى بعد از رحلت و حوادث تلخ و دردناك آن ایام كوتاه را به دقت زیر نظر داشته است . آرى او مى ‏تواند پیامدهاى تاسف بار رحلت پیامبر را خوب بیان كند . در اینجا به مواردى از آنها مى ‏پردازیم:

آن حضرت در خطبه فدكیه (14) و خطبه‏اى كه بعدا در جمع زنان مدینه كه به عیادت ایشان آمده بودند (15) ایراد فرموده‏اند، پیامدهاى رحلت پیامبر را بیان مى ‏كنند از جمله آنها عبارتند از:

1. ایجاد ضعف و سستى در میان مردم .استومع وهنه « یا وهیه.‏» (16)
حضرت در خطبه ‏اى كه در حضور زنان مدینه كه به عیادت ایشان آمده بودند نیز این امر را تذكر دادند و با تاسف فرمودند:
« فقبحا لفلول الحد واللعب بعد الجد و قرع الصفاة (17) ؛ چه زشت است ‏سستى و بازیچه بودن مردانتان پس از آن همه تلاش و كوشش .»

2. تفرقه و اختلاف به وجود آمد .
«استنهر فتقه وانفتق رتقه (18) ؛ تشتت و پراكندگى گسترش یافت . و وحدت و همدلى از هم گسست.»
استنهر از نهر به معناى وسعت و زیادى است، فتق به معناى جدایى و پاره پاره شدن است. انفتق از انفتاق یعنى شكافتن و رتق هم به معناى همبستگى و اتحاد است .
در قرآن كریم نیز آمده است كه: «ان السموات والارض كانتا رتقا ففتقناهما (19) ؛ (آیا كافران ندیدند) كه آسمان ها و زمین به هم پیوسته بودند و ما آنها را از یكدیگر باز كردیم .»

3. امید و آرزوهاى مسلمانان به ناامیدى تبدیل شد.
آنان كه به پیامبر اكرم (ص) و احكام عالیه اسلام ناب حضرتش دلخوش كرده بودند از نعمت دین الهى و حكومت اسلامى بهره ‏مند گشته بودند. اكنون با دیدن حوادث بعد از آن حضرت مایوس شده و امیدشان به یاس مبدل گشت .
« واكدت الامال‏.» (20)

4 . به حریم پیامبر بى ‏حرمتى شد .« اضیع الحریم و ازیلت الحرمة عند مماته (21)؛ هنوز جسد مبارك پیامبر بر زمین است. در اجتماع سقیفه (22) بدون نظرخواهى از خاندان پیامبر به تعیین جانشین براى آن حضرت مى‏پردازند. و حق اهل بیت‏ حضرتش را ضایع مى‏ كنند .
چنانكه حضرت على(ع) مى ‏فرماید:" فوالله ما كان یلقى فى روعى، ولا یخطر ببالى ان العرب تزعج هذا الامر من بعده (ص) عن اهل بیته ولا انهم منحوه عنی من بعده" (23) ؛ به خدا سوگند نه در فكرم مى‏گذشت و نه در خاطرم مى ‏آمد كه عرب خلافت را پس از رسول خدا از اهل بیت او بگرداند. یا مرا پس از وى از عهده دار شدن حكومت‏ باز دارند.»
و حتى در لحظات واپسین عمر حضرت و هنگام رحلت ایشان، هنگامى كه قلم و لوحى طلب فرمودند به آن حضرت بى‏ حرمتى كردند و نداى " فانه یهجر" سر دادند. (24)
و مدتى هم از رحلت ‏حضرت نگذشت كه به در خانه تنها یادگارش آمدند و چه بى ‏حرمتی ها كه نكردند. چنانكه حضرت زهرا فرمود: یا ابتاه یا رسول الله هكذا كان یفعل بحبیبتك وابنتك ... . (25)
یا ابتاه یا رسول الله ماذا لقینا بعدك من ابن الخطاب وابن ابى قحافة (26) ؛ بابا اى رسول خدا پس از تو از دست زاده خطاب و زاده ابى قحافه چه بر سر ما آمد. (27)

5 . خط نفاق و دورویى آشكار شد .« ظهر فیكم حسكة النفاق.‏» (28)
حضرت در جاى دیگرى از همین خطبه، با كنایه زیبایى به این نفاق افكنى پرداخته است و فرموده است:
« تشربون حسوا فى ارتغاء و تمشون لاهله و ولده فى الخمر والضراء و نصبر منكم على مثل حز المدى، و وخز السنان فى الحبشاء (29) ؛ شیر را اندك اندك با آب ممزوج نمودید و به بهانه این كه آب مى‏نوشید، شیر را خوردید. كنایه از نفاق است كه تظاهر به عملى مى ‏شود كه در واقع خلاف آن است (30) و براى نابودى اهل بیت او در پشت تپه‏ ها و درختان كمین كردید . و ما بر این رفتار شما كه مانند بریدن كارد و فرو بردن نیزه در شكم، دردآور و كشنده است صبر مى ‏كنیم .»

6 . دین و معنویت كم رنگ شد .
« و سمل جلباب الدین.‏» (31)
«جلباب‏» چادر یا عبایى كه بدن انسان را مى‏پوشاند، حضرت زهرا (س) تعبیر به جلباب دین فرموده . چون دین نیز تمام زوایاى زندگى فردى و اجتماعى انسان را در بر مى ‏گیرد، همانگونه كه چادر و عباء تمام بدن انسان را در بر مى ‏گیرد. (32)
و در عبارتى دیگر فرموده‏اند: «... اطفاء انوار الدین الجلى و اهمال سنن النبى الصفى (33) ؛ به خاموش كردن انوار درخشان دین و بى ‏اهمیت كردن و مهمل گذاردن سنت‏هاى پیامبر برگزیده خدا همت گماردید.»

7 . مردم دچار بى‏تفاوتى شدند .
حضرت خطاب به انصار كه با جان و مال پیامبر را كمك كرده بودند چنین فرمودند:
« یا معاشر الفتیة و اعضاء الملة، و حضنة الاسلام ما هذه الغمیزة فی حقی و السنة عن ظلامتى (34) ؛ اى گروه جوانمرد، اى بازوان ملت و یاوران اسلام، این غفلت و سستى و ضعف شما در حق من و تغافل و بى‏تفاوتى و خواب آلودگى درمورد دادخواهى من، چیست؟»

8 . مردم پیمان شكنى كردند .
فرمودند:« فانى حرتم بعد البیان و اسررتم بعد الاعلان و نكصتم بعد الاقدام (35) ؛ پس چرا بعد از بیان حق حیران و سرگردانید، و بعد از آشكار كردن عقیده پنهان كارى مى ‏كنید و بعد از آن پیشگامى و روى آوردن به عقب برگشته پشت نموده‏اید.»
حضرت زهرا سلام الله علیها، در این فراز به حادثه غدیر اشاره مى ‏كند كه پیامبر اكرم (ص) آن را براى مردم بیان فرمود و به آنها اعلام كرد و آنان نیز با على (ع) بیعت كردند . اما اكنون بیعت‏ خود را شكستند .

9 . مردم دچار وسوسه‏ هاى شیطانى شدند .
« تستجیبون لهتاف الشیطان الغوى (36) ؛ به شیطان گمراه كننده پاسخ مثبت دادید.»
و در جاى دیگر از خطبه فرموده ‏اند:« اطلع الشیطان راسه من مغزره هاتفا بكم فالفاكم لدعوته مستجیبین (37) ؛ شیطان سر خود را از مخفی گاه به در آورد. شما را فراخواند، دید كه پاسخگوى دعوت باطل او هستید... .»
«مغزر» یعنى مخفى گاه . در اینجا شیطان به سنگ پشت و خارپشت تشبیه شده است. چون آن هم وقتى دشمن را مى ‏بیند، سرش را در لاك خود فرو مى‏ برد. اما وقتى كه محیط را بدون خطر احساس كرد، سر خود را بیرون مى ‏آورد. شیطان نیز تا وقتى كه پیامبراكرم (ص) زنده بودند، سرش را در لاك خود فرو برده بود و جرات نمى ‏كرد خود را نشان دهد . ولى بعد از آن سرش را بیرون آورد و به تحریك مردم پرداخت. (38)

10. شتاب در شنیدن حرف هاى بیهوده و بى ‏اساس .
« معاشرالناس المسرعة الى قیل الباطل المغضیة على الفعل القبیح الخاسر (39) ؛ اى گروه مردم كه به سوى شنیدن حرف هاى بیهوده شتاب مى‏كنید، و كردار زشت زیانبار را نادیده مى ‏گیرید.»

11. نطفه مظاهر فساد روئیدن گرفت .
در پایان خطبه عیادت خطاب به زنان مهاجر و انصار فرمود:
« اما لعمری لقد لقحت فنظرة ریثما تنتج ثم احتلبوا مل‏ء القعب دما عبیطا و ذعافا مبیدا(40) ؛ به جان خودم سوگند نطفه فساد بسته شد، باید انتظار كشید تا كى مرض فساد پیكر جامعه اسلامى را از پاى درآورد كه پس از این از پستان شتر به جاى شیر خون بدوشید و زهرى كه به سرعت هلاك كننده است .

12. فرصت طلبان به سر كار آمدند .حضرت سلام الله علیها در فرازهایى از خطبه فدكیه به گروه هاى فرصت طلب كه منتظر بودند تا بعد از رحلت پیامبر از موقعیت ‏بهره برند پرداخته است . و ویژگى ‏هاى آنها را نیز بیان فرموده است .

پى ‏نوشت‏ها:

1 . نهج البلاغه (صبحى صالح) خطبه ‏235 .
2. همان، خ 197 .
3 . همان، خ‏192، بندهاى 98 - 102 .
4 . همان، نامه ‏9 .
5 . همان، نامه‏ 36 .
6 . نهج الحیاة فرهنگ سخنان فاطمه علیهاالسلام، 138، حدیث 59 .
7 . حجرات (49) آیه‏14 .
8 . نهج البلاغه، نامه ‏62 .
9 . بحارالانوار، ج‏43، ص‏23، حدیث‏17 .
10 . الاحتجاج، (اسوه) ج‏1، ص‏282 .
14 . این خطبه در منابع متعددى آمده است . از جمله: الاحتجاج طبرسى (چاپ اسوه) ج‏1، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید معتزلى، ج‏16، ص‏211 به بعد . و در كتاب هاى مستقلى نیز ترجمه و شرح آن نوشته شده است از جمله: درس هایى از خطبه حضرت زهرا، حسینعلى منتظرى . شرح خطبه حضرت زهرا در دو جلد . عزالدین حسینى زنجانى، قطره‏اى از دریا . على ربانى گلپایگانى .
15 . ر . ك به الاحتجاج، ج‏1، بحارالانوار، ج‏43، ص‏158 به بعد .
16 . الاحتجاج، ج‏1، ص‏270 .
17 . همان، ص‏287 .
18 . همان، ص‏270 .
19 . انبیاء، 30 .

20 . الاحتجاج، ج‏1، ص‏270 .
21 . همان .
22 . درباره سقیفه از جمله ر . ك به شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج‏2، ص‏20 - 60 و ج‏6، صص 5 - 50 .
23 . نهج البلاغه، نامه‏62 .
24 . الارشاد شیخ مفید، ترجمه آقاى رسولى محلاتى چاپ دفتر نشر فرهنگ اسلامى، ج‏1، ص‏250 .
25 . نهج الحیاة فرهنگ سخنان فاطمه سلام الله علیها، 147 .
26 . همان، 250 .
27 . امام على، عبدالفتاح عبدالمقصود، (ترجمه به فارسى) ج‏1، ص‏328 .
28 . الاحتجاج، ج‏1، صص‏263 و 264 .
29 . همان، 266 .
30 . ر . ك به قطره‏اى از دریا، شرح خطبه حضرت زهرا، 126 .
31 . الاحتجاج، ج‏1، ص‏264 .
32 . درس هایى از خطبه حضرت زهرا، ص 118 .
33 . الاحتجاج، ج‏1، ص‏266 .
34 . همان، 269 .
35 . همان، 272 .
36 . همان 266 .
37 . همان 264 .
38 . درس هایى از خطبه حضرت زهرا، ص120 .
39 . الاحتجاج، ج‏1، ص‏278 .
40 . همان، ص 290 .

احوال مدینه هنگام شهادت سبط نبی اکرم (ص)

زمانى که امام حسن(ع) به شهادت رسید، مدینه یکپارچه عزادار شده، همه گریه مى‌کردند. مروان خبر وفات حضرت را به معاویه داد و‌گفت: آنها مى‌خواهند حسن را در کنار پیامبر(ص) دفن کنند، اما تا من زنده هستم به این مقصود خود نخواهند رسید. امام حسین (ع) به کنار قبر پیامبر(ص) رسید، و فرمود: اینجا را حفر کنید، سعید بن عاص که حاکم مدینه بود خود را کنار کشید، اما مروان، امویان را آماده و مسلح کرد.
به گزارش مشرق ، از جنایات غیر قابل بخشش معاویه، به شهادت رساندن امام حسن (ع) ریحانه رسول‌الله (ص) است. از نظر منابع کهن تاریخى کوچکترین تریدى در آن وجود ندارد.

بر اساس این نقل‌ها معاویه با ترتیب‌دادن توطئه‌اى امام را به دست همسرش جَعده دختر اشعث بن قیس، به شهادت رساند. زمانى که در سال 63 هجرى در واقعه حَرّه مدینه غارت شد، خانه این زن نیز به تاراج رفت. اما به پاس خوش‌خدمتى او در به شهادت رساندن شویش، اموالش را به او باز گرداند. منابع بی‌شمارى خبر به شهادت رساندن امام را توسط جَعْده و با توطئه معاویه گزارش کرده‌اند.[1] خبر شگفت آن که هیثم بن عَدى گفته است، مسمومیت حسن (ع) به تحریک معاویه و بدست دختر سُهَیل بن عمرو صورت گرفته است.[2] آن حضرت چهل روز پس از مسمومیت بیمار بود تا آن که به شهادت رسید.[3] امّ‌بکر دختر مسور گوید: بارها به امام سم خورانده شد. هر بار از آن رهایى مى‌یافت تا آن که بار اخیر، سم به قدرى شدید بود که پاره‌هاى کبد ـ کنایه از امعاء و احشاى ـ امام از گلویشان خارج مى‌شد.[4]

در منبع کهن دیگری آمده است که تعهد شده بود تا برابر سم خوراندن به امام حسن‌(ع)، مبلغ یک صد هزار درهم به جعده داده شود. پس از آن بود که چندین طشت از امام خون آمد. آن حضرت فرمود: بارها به من سم خورانده شد اما هیچ کدام مانند این بار نبود که پاره‌های جگرم از گلویم بیرون آید. در این باره ابیاتی هم برای جعده گفته شد. بعدها مردی از قریش او را گرفت و پسری آورد. بچه‌های کوچه به آن پسر می‌گفتند: ای فرزند سم خوراننده به شوهرها! [یا ابن‌مسممة الازواج]. وقتی معاویه خبر درگذشت امام حسن‌(ع) را شنید در کاخ خضراء، بلند تکبیر گرفت و شامیان هم. خواهرش فاخته علت تکبیرش را پرسید. معاویه گفت: به خاطر مرگ حسن. فاخته گفت: آیا برای مرگ فرزند فاطمه تکبیر می‌گویی؟ معاویه گفت: والله از روی شماتت به مرگ او، تکبیر نگفتم، بلکه به خاطر راحت شدن دلم و این که خلافت تماما متعلق به من شد، بود.[5]

پس از شهادت امام، بر اساس وصیت آن حضرت خواستند او را در کنار قبر رسول خدا (ص) دفن کنند، اما عایشه با استناد به این که بیتى، لا آذن فیه[6] خانه از من است، اجازه نخواهم داد، مانع از این کار شد. مروان هم که آن زمان حکومت مدینه را داشت، اعلام کرد که اجازه چنین کارى را نخواهد داد. وى به طور مسلح همراه شمارى دیگر از امویان حاضر شد و گفت، همان طور که با عثمان چنان کردید، امروز اجازه نخواهیم داد چنین کنید.[7] امام حسن (ع) سفارش کرده بودند که اگر مشکلى پیش آمد آن حضرت را در کنار مادرشان در بقیع دفن کنند.[8] بر اساس این نقلها، عایشه، براى یکبار دیگر کینه خود را نسبت به حضرت زهرا(س) و فرزند آن حضرت نشان داد.

زمانى که امام را براى دفن نزدیک قبر پیامبر (ص) آوردند، عایشه گفت: هذا الأمر لایکون أبداً، چنین چیزى هرگز انجام نخواهد شد.[9] ابوسعید خُدرى و ابوهریره به مروان گفتند: آیا از دفن حسن در کنار جدش ممانعت مى‌کنى در حالى که رسول خدا (ص) او را سید جوانان بهشت نامید؟ مروان به تمسخر به آنها گفت: اگر امثال شما حدیث پیامبر(ص) را روایت نمى‌کردند، تاکنون ضایع شده بود.[10]

محمد بن حنفیه مى‌گوید: زمانى که امام حسن(ع) وفات کرد، مدینه یکپارچه عزادار شده، همه گریه مى‌کردند. مروان خبر وفات حضرت را به معاویه داد و‌گفت: آنها مى‌خواهند حسن را در کنار پیامبر(ص) دفن کنند، اما تا من زنده هستم به این مقصود خود نخواهند رسید. امام حسین (ع) به کنار قبر پیامبر(ص) رسید، و فرمود: اینجا را حفر کنید، سعید بن عاص که حاکم مدینه بود خود را کنار کشید، اما مروان، امویان را آماده و مسلح کرد.

مروان گفت: چنین چیزى هرگز نخواهد شد. امام حسین(ع) فرمودند: به تو چه ارتباطى دارد، مگر تو والى شهر هستى؟ مروان گفت: نه، اما تا من زنده هستم اجازه این کار را نخواهم داد. امام حسین (ع) از کسانى که در حلف الفضول همراه بنى‌هاشم بودند کمک خواست. این اشاره به ستمی بود که در حق او روا شده و به دنبال متحدانش برای مقابله بود. در این وقت شماری از بنى‌تیم، بنى‌زهره، بنى‌اسد و بنى‌جعوبه مسلح شدند. امام حسین(ع) پرچمى داشت و مروان نیز. سپس میان آنها تیراندازى نیز شد. در این وقت شمارى از مردم از امام خواستند تا به خاطر وصیت خود امام حسن(ع) که فرموده بود اگر قرار است خونى ریخته شود، در همان بقیع کنار مادرش دفن شود، امام حسین‌(ع) را راضى کردند تا از اصرار خود دست بردارد.[11]

در نقلى آمده است: مروان که این زمان معزول شده بود، با این اقدام خود قصد داشت تا معاویه را از خود راضى کند.[12] مروان پس از آن که از دفن امام کنار مرقد پیامبر(ص) جلوگیرى کرد، این خبر را با آب و تاب براى معاویه نوشت.[13] او مى‌گفت: چگونه فرزند قاتل عثمان، در کنار پیغمبر (ص) دفن شود، اما عثمان در بقیع؟[14] بى‌شبهه، مروان یکى از کثیف‌ترین چهره‌هاى بنى‌امیه است که در تمام مدتى که حاکم مدینه بود، با زبان تند خود، امام على(ع) و بنى‌هاشم را
دشنام مى‌داد.

زمانى که امام به شهادت رسید، بنى‌هاشم کسانى را به نقاط مختلف مدینه و اطراف فرستادند تا این خبر را به گوش انصار برسانند. گفته شده که هیچ کس در خانه خود نماند.[15]

زنان بنى‌هاشم، یک ماه براى امام مجلس عزا برپا داشتند.[16] طبرى به نقل از امام باقر(ع) آورده است که مردم مدینه هفت روز به مناسبت درگذشت فرزند پیامبر(ص) در ماتم نشسته و بازار را بستند.[17] او مى‌گوید: که در مراسم دفن امام در بقیع، به قدرى جمعیت اجتماع کرده بودند که جاى انداختن سوزن نبود.[18] خبر شهادت امام در بصره نیز شیعیان آن شهر را به عزا نشاند.[19] پس از وفات امام مجتبى(ع) شیعیان کوفه، نامه تسلیتى به امام حسین(ع) نوشتند. در آن نامه آمده بود که در گذشت امام از یک سوى براى تمامى امت و از سوى دیگر براى تو و هذه الشیعة خاصة مصیبت است.

این تعبیر نشان شکل‌گیرى شیعه و حتى کاربرد کلمه شیعه به عنوان یک اصطلاح در حوالى پنجاه هجرى است. آنان در این نامه با این القاب از امام مجتبى(ع) یاد کردند علم الهدى و نور البلاد کسى که به او امید اقامه دین و اعاده سیره صالحان مى‌بود. آنان اظهار امیدوارى که خداوند حق امام حسین(ع) را به او بازگرداند.[20] این نامه باید یکى از اسناد تاریخی مهم جهت اثبات شکل‌گیری شیعه اعتقادى و امامتى در کوفه میانه قرن اول هجری دانست. عمرو ‌بن بعجه‌ مى‌گوید: نخستین ذلّتى که بر عرب وارد شد، وفات امام مجتبى (ع) بود.[21]

 
*رسول جعفریان

منابع :

[1] . ترجمة الامام الحسن(ع)، ابن‌سعد، صص 175 ـ 176؛ انساب الاشراف، ج3، صص 88 ـ 55، استاد محمودى، در پاورقى صفحات مزبور، خبر مزبور را از منابع متعددى نقل کرده است. در این میان، ابن‌خلدون که متهم به اموی گری افراطی است، برخلاف این همه شواهد تاریخى مى‌گوید: و حاشا لمعاویة ذلک. تاریخ ابن‌خلدون، ج2، ق2، ص 18

[2] . انساب الاشراف، ج3، ص 59

[3] . ترجمة الامام الحسن، ابن‌سعد، ص 176

[4] . المنتخب من ذیل المذیل، ص 514

[5] . التذکرة الحمدونیه، ج 9، ص 293 ـ 294

[6] . تاریخ الیعقوبى، ج 2، ص 225 . عایشه در حالى که سوار بر قاطر بود، جلو آمد و این سخن را گفت. بنا به نقل یعقوبى (همانجا) قاسم بن محمد بن ابى‌بکر نزد وى آمد و گفت: یا عمّة! ما غسلنا رؤوسنا من یوم الجمل الاحمر، أتریدین أن یقال یوم البغلة الشهباء». ما هنوز سرهاى خود را از (سرافکندگى) روز جمل سرخ نشسته‌ایم. آیا برآنى تا روزى هم به نام یوم البغله مشهور شود. دراین وقت عایشه برگشت.

[7] . انساب الاشراف، ج 3، ص 67 روایت از کتاب الفتن نعیم بن حماد.

[8] . انساب الاشراف، ج3، ص 61، 64، نیز نکـ : پاورقى ص 62 ـ 61. تصور عمومی مردم بر این بود که فاطمه زهرا (س) در بقیع دفن شده است. البته این می‌توانست کنایه از جده او فاطمه بنت اسد هم باشد که برخی قبر موجود کنار مزار ائمه اربعه را متعلق به آن بزرگوار می‌دانند.

[9] . ترجمة الامام الحسن(ع)، ابن‌سعد، ص 184

[10] . انساب الاشراف، ج3، ص 65؛ و مشابه آن در : ترجمة الامام الحسن(علیه السلام)، ابن سعد، صص 185 ـ 184

[11] . ترجمة الامام الحسن(ع)، ابن‌سعد، صص 179 ـ 177

[12] . همان، ص 180، و نکـ : ص 187

[13] . همان، ص 188

[14] . همان، ص 183عثمان حتى در بقیع نیز دفن نشد چون مردم اجازه ندادند.

[15] . ترجمة الامام الحسن(ع)، ابن‌سعد، ص 181؛ ترجمة الامام الحسن(غ)، ابن‌عساکر، ش 371

[16] . ترجمة الامام الحسن(ع)، ابن‌سعد، ص 182؛ ترجمة الامام الحسن(ع)، ابن‌عساکر، ش 338

[17] . ترجمة الامام الحسن(ع)، ابن‌سعد، ص 182

[18] . المنتخب من ذیل المذیل، ص 514؛ المستدرک على الصحیحین، ج3، ص 173؛ ترجمة الامام الحسن(ع)، ابن‌سعد، ص 182؛ ترجمة الامام الحسن(ع)، ابن‌عساکر، ش 372

[19] . مختصر تاریخ دمشق، ج5، ص 224

[20]. تاریخ الیعقوبى ج 2 ص 228

[21] . ترجمة الامام الحسن (ع)، ابن‌سعد، ص 183

سردار احمد سیاف زاده به روایت تصویر

در آستانه ی رحلت پیامبر عظیم الشأن اسلام (ص) و شهادت امام حسن مجتبی، کریم اهل بیت (ع) گشوده شد و "حاج احمد سیاف زاده" سرداری از قافله هشت سال دفاع مقدس و از مسئولین دانشگاه عالی سپاه وازفرماندهان پیشکسوت سال های حماسه و گذشت و ایثار ،شنبه شب در اثر عارضه قلبی دعوت حق را لبیک گفت.
 
 
 

وصیت نامه کریم اهل بیت(س)و غریب بقیع شکایت از مردم را به نزد رسول خدا می برم...


چون من از دنيا رفتم، چشم مرا بپوشان و مرا غسل ده و کفن نما، و بر تابوتم بنه و به سوى قبر جدم رسول خدا(ص)ببر..
مشرق--- اين وصيتى است كه از امالى شيخ(ره)نقل شده كه به برادرش امام حسين(ع) فرمود:

«هذا ما اوصى به الحسن بن على الى اخيه الحسين بن على: اوصى انه يشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له، و انه يعبده حق عبادته، لا شريك له فى الملك، و لا ولى له من الذل، و انه خلق كل شى‏ء فقدره تقديرا، و انه اولى من عبد، و احق من حمد، من اطاعه رشد، و من عصاه غوى، و من تاب اليه‏اهتدى.


فانى اوصيك يا حسين بمن خلفت من اهلى و ولدى و اهل بيتك ان تصفح عن مسيئهم، و تقبل من محسنهم، و تكون لهم خلفا و والدا، و ان تدفننى مع رسول الله صلى الله عليه و آله فانى احق به و ببيته، فان ابوا عليك فانشدك الله بالقرابة التى قرب الله عز و جل منك و الرحم الماسة من رسول الله صلى الله عليه و آله ان تهريق فى محجمة من دم، حتى نلقى رسول الله صلى الله عليه و آله فنختصم اليه و نخبره بما كان من الناس الينا بعده‏» ثم قبض(ع) (1)


(اين است آنچه وصيت مى‏كند بدان حسن بن على به برادرش حسين بن على: وصيت مى‏كند كه گواهى دهد معبودى جز خداى يكتا نيست كه شريك ندارد، او پرستش مى‏كند او را بدان جهت كه شايسته پرستش است، شريكى در سلطنت ندارد و سرپرستى از خوارى براى او نيست، و براستى كه هر چيزى را او آفريده و بخوبى و به طور كامل اندازه‏گيرى آن را مقدر فرموده، و شايسته‏ترين معبود، و سزاوارترين كسى است كه او را ستايش كنند، هر كه فرمانبردارى او كند راه رشد را يافته، و هر كس كه نافرمانيش كند به گمراهى و سرگشتگى افتاده و هر كس به سوى او بازگردد راهنمايى گشته است.

من تو را سفارش مى ‏كنم اى حسين به بازماندگانم از خاندان و فرزندان و خانواده خودت كه از بدكارشان درگذرى، و از نيكوكارشان بپذيرى، و براى آنها جانشينى و پدرى مهربان باشى، و ديگر آنكه مرا با رسول خدا دفن كنى كه من به او و خانه او شايسته‏تر از ديگران هستم...

و اگر از اين كار مانع شدند و جلوگيرى كردند، من تو را به حق قرابت و نزديكى كه خدا براى تو قرار داده و قرابتى كه با رسول خدا دارى سوگندت مى‏دهم كه اجازه ندهى در اين راه به خاطر من به اندازه خونى‏كه از حجامت گرفته مى‏شود خون ريخته شود تا آنگاه كه رسول خدا(ص)را ديدار كنيم و شكايت‏خود به نزد او بريم، و آنچه از اين مردم پس از وى بر سر ما رفته به او گزارش كنيم...)

اين را فرمود و از دنيا رفت، درود خدا بر او باد.

و در روايت مفيد(ره)اين گونه است كه پس از جريان مسموم شدن خود فرمود:

«فاذا قضيت فغمضنى و غسلنى و كفنى و احملنى على سريرى الى قبر جدى رسول الله(ص)لا جدد به عهدا، ثم ردنى الى قبر جدتى فاطمة بنت اسد رضى الله عنها فادفنى هناك، و ستعلم يا ابن ام ان القوم يظنون انكم تريدون دفنى عند رسول الله(ص)فيجلبون فى ذلك، و يمنعونكم منه، و بالله اقسم عليك ان تهريق في امرى محجمة دم‏»(چون من از دنيا رفتم، چشم مرا بپوشان و مرا غسل ده و كنف نما، و بر تابوتم بنه و به سوى قبر جدم رسول خدا(ص)ببر تا ديدارى با او تازه كنم، سپس به سوى قبر جده‏ام فاطمة بنت اسد رضى الله عنها ببر و در آنجا دفنم كن، و زود است‏بدانى اى برادر كه مردم گمان كنند شما مى‏خواهيد مرا كنار رسول خدا(ص)به خاك بسپاريد، پس در اين باره گرد آيند و از شما جلوگيرى كنند، تو را به خدا سوگند دهم مبادا درباره من به اندازه شيشه حجامتى خون ريخته شود.) (2)

پی‏نوشتها:

1) بحار الانوار، ج 44، صص 152-151.

2) ارشاد مفيد(مترجم)، ج 2، ص 14.

شعری که به احترام آن امام رضا(ع) ایستاد

معاون پژوهشی بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود(عج) با بیان اینکه منتظر برای شناخت بهتر امام عصر(عج) به روایت امام رضا(ع) در خصوص ویژگی‌های امامت توجه داشته باشد، بارزترین اندیشه مهدوی ثامن‌الحجج(ع) را درخواست تعجیل ظهور در قنوت حضرت دانست.
به گزارش مشرق به نقل از فارس ، حجت‌الاسلام والمسلمین محمدرضا فوادیان، معاون پژوهشی بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود(عج) با بیان اینکه امام ‌رضا علیه‌السلام در رابطه با امامت مهدویت احادیث فراوانی را نقل کرده‌اند، اظهار داشت: با اینکه چهل سال و اندکی از عمر با برکت امام رضا علیه‌السلام می‌گذشت و ایشان صاحب فرزندی نشده بودند، لذا خداوند تبارک و تعالی در آخر عمر ثامن‌الحجج، نور چشم ایشان جواد‌الائمه علیه‌السلام را به ایشان بخشید و شیعه برای اولین بار امامت خردسال را تجربه کرد.
وی با اشاره به اینکه هنگام منتقل شدن امامت به جوادالائمه علیه‌السلام، شیعه دوران سختی را تجربه می‌کرد، افزود: لذا ضامن آهو علیه‌السلام به تبیین جایگاه عصمت در تفکر شیعه به صورت ویژه پرداختند، حدیث معروفی از امام رضا علیه‌السلام نقل شده است که یک جایگاه خاصی در میان دیگر احادیث دارد و آن بیان ویژگی‌های محبت الهی و معصوم است که در «اصول کافی» یا در کتاب شریف «تحف‌العقول» آمده است.

* بیان بیش از 100 ویژگی امامت از سوی امام رضا(ع)
حجت‌الاسلام فوادیان با بیان اینکه امام رضا علیه‌السلام به بیش از 100 ویژگی امام در حدیث اشاره کرده‌اند، بیان داشت: امام هشتم بیان می‌کنند که عقل‌ها از فهم امامت عاجزند و  هیچ اندیشه‌ای نمی‌تواند عمق مفهوم امامت را بفهمد و هیچ چشمی وسعت آن را درک نمی‌کند و در ادامه به بیش از ۱۰۰ ویژگی امام اشاره می‌کنند، بنابراین اگر امروز بخواهیم امام خود را بشناسیم، این حدیث امام بهترین منبع برای شناخت امام است.
وی با اشاره به اینکه ثامن الحجج علیه‌السلام، امام را به اجرام آسمانی و اشیاء زمینی تشبیه فرمودند، ادامه داد: «الامام کالشمس الطالعة المجللة بنورها للعالم و هی فی الافق بحیث لا تنالها الایدی والابصار»، امام خورشید است،امام خورشید فروزان هستی است، اگر خورشید نباشد، همه هستی به هم می‌ریزد، همچنین امام ابر باران زا است،«الامام السحاب الماطر، و الغیث الهاطل».

* شناخت بهتر منتظر از امام زمان(عج) با توجه به حدیث امام رضا(ع)
معاون پژوهشی بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود (عج) با بیان اینکه امام رضا(ع) «امام» را به آسمان پر از ستاره تشبیه کرده‌اند، بیان داشت: «و النجم الهادی فی غیاهب الدجی وأجواز البلدان والقفار ولجج البحار»؛ «ستاره‏ایست راهنما در شدت تاریکی‏ها، رهگذر شهرها و کویرها و گرداب دریاها -زمان جهل و فتنه و سرگردانی مردم-»، همان طور که انسان در بیابان وقتی گم شود، این ستاره‌های آسمان هستند که راه را به او نشان می‌دهند، امامت نیز این گونه است، «الامام الماء العذب علی الظَّمآء»؛ «امام، آب گوارایی است از پس تشنگی و عطش»، اگر به وسیله آب همه چیز حیات پیدا می‌کند، این به واسطه امام است که همه چیز حیات دارد انسان به واسطه آب تطهیر می‌کند، این امام است که باعث تطهیر جان‌ها می‌شود.
وی افزود: در این روایات شریف امام رضا علیه‌السلام، امام را تشبیه کردن به «الامام الانیس الرفیق والوالد الشفیق والاخ الشقیق والام البرة بالولد الصغیر ومفزع العباد فی الداهیة النآد»؛ «امام همدم و رفیق، پدر مهربان، برادر دوقلو، مادر دلسوز به کودک و پناه بندگان خدا در گرفتاری سخت است»، امام مانند مادر نسبت به فرزند شیرخوار است، یک مادر چقدر فرزند شیرخوارش را دوست دارد، امام نسبت به مخلوقین مانند مادر نسبت به فرزند است، لذا همین حدیث امام رضا کمک بسیار بزرگی برای شناخت بهتر منتظر نسبت به امام زمان عجل الله تعالی فرجه‌الشریف است.

* تعجیل در ظهور دعای قنوت ضامن آهو (ع) بود

حجت‌الاسلام فوادیان با بیان اینکه ولایتعهدی امام رضا علیه‌السلام برای برخی از شیعیان شبهه ایجاد کرده بود که ایشان همان فرزند رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم است که جهان را پر از عدل خواهند کرد، اذعان داشت: آن حضرت در پاسخ «ریان بن صلت» که می‏پرسد «صاحب این امر شما هستى؟»، فرمود: «من صاحب این امر هستم، ولى آن شخصى نیستم که زمین را پس از آنکه از ظلم و ستم پر مى‌شود، آکنده از عدل و داد مى‌کند و من با این ضعف جسمى چگونه مى‌توانم آن فرد باشم، در حالی که قائم کسى است، زمانى که ظهور مى‌کند، چون مردى کهنسال و جوان رخسار هویدا مى‌شود و از حیث بدن آن قدر نیرومند است که اگر تنومندترین درخت روى زمین را با دست بگیرد ، آن را از ریشه بر مى‌کند و اگر میان کوهساران فریاد بزند، صخره‌هاى آن فرو مى‌ریزد، او عصاى موسى و انگشترى سلیمان علیهماالسلام را همراه دارد، او چهارمین فرزند من است، خداى سبحان تا آن زمان که بخواهد او را در پرده غیبت نهان مى‌دارد و سپس او را ظاهر مى‌سازد و بواسطه او زمین را که پر از ظلم و ستم شده، آکنده از عدل و داد مى‌کند».
وی با اشاره به اینکه ضامن آهو در دعای قنوت خویش تعجیل ظهور حضرت حجت ارواحناه فدا را از خداوند مسئلت می‌کردند، ادامه داد: متن دعا قنوت به این شرح است «أللّهمّ أصلح عبدک و خلیفتک بما أصلحت به أنبیائک و رسلک و حفّه بملائکتک و أیّده بروح القدس من عندک و اسلکه من بین یدیه و من خلفه رصدا یحفظونه من کلّ سوء و أبدله من بعد خوفه أمنا یعبدک لایشرک بک شیئا ولاتجعل لأحد من خلقک علی ولیّک سلطانا وائذن له فی جهاد عدوّک و عدوّه واجعلنی من أنصاره إنّک علی کلّ شی‏ء قدیر» که نشان می‌دهد که امام رضا علیه‌السلام بخشی از لحاظات زندگی خودشان را مانند نیایش‌ها و نمازهای خود را به امام زمان اختصاص داده بودند.

* دعبل خزاعی از امام مهدی(عج) نام می‌برد و ثامن‌الحجج(ع) به احترام امام بلند می‌شود
معاونت پژوهش بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود (عج) با بیان اینکه ثامن‌الحجج با توجه به شناخت اینکه امام عصر (عج) نسخه منحصر به فرد هستی است و اینکه می‌داند عهده‌دار چه وظیفه‌ای است، ابراز داشت: به همین جهت برای تعجیل او دعا می‌کند، یعنی امام رضا علیه‌السلام به منتظر امروزی درس می‌دهد که بخشی از وقت خود را همچینین دعا، ذکر و نیایش را به امام زمان اختصاص دهد، چرا که مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه‌الشریف گل سرسبد خلقت و آفرینش است، همچینین هنگامی که شاعر معروف شیعه «دعبل خزاعی» این قسمت از  قصیده خود را در محضر حضرت امام رضا علیه‌السلام خواند «خُرُوجُ اِمامٍ لا مَحالَةَ واقِعٌ یَقُومُ عَلَی اسمِ اللهِ بِالْبَرَکاتِ»؛ «ناگزیر خروج و قیام امام مهدی (عج) تحقق می‌یابد و او به نام خدا، همراه برکت‌های الهی قیام می‌کند»، در این هنگام ضامن آهو برخاستند، پس بسیار مناسب است که منتظر مهدوی با شناخت و آگاهی نسبت به وظیفه خود عمل کند.

یک نشریه آمریکایی خبر داد؛ آموزش کماندوهای ویژه آمریکا برای عملیات خرابکارانه در ایران


یک مجله آمریکایی در گزارشی فاش کرد که یک تیم جدید از کماندوهای ویژه آمریکا در منطقه فعال شده و نیروهای عرب همپیمان آمریکا را علیه ایران آموزش می دهند.
به گزارش مشرق ، تیم جدید کماندوهای ویژه آمریکا در منطقه فعال شده است که مأموریت این کماندوها که تحت عنوان "گروه ضربت عملیات ویژه مشترک-شورای همکاری خلیج" فعالیت می کنند، آموزش واحدهای نظامی متعلق به همپیمانان عرب آمریکا که به شورای همکاری خلیج معروف هستند، می‌باشد که این کشورهای عربی ایران را اولین تهدید خارجی خود می‌دانند.

"راب باکهولت" سخنگوی نیروی عملیات ویژه در خاورمیانه به مجله وایرد اعلام کرد که این گروه ضربت پرسنل آموزش دیده‌ای را تربیت می‌کنند که می‌توانند در محیط‌های نامعلوم عملیات انجام دهند و به دنبال مقابله با تهدیدات بی قاعده هستند.ارتش آمریکا پیشتر از وجود این تیم که نام اختصاری آن (JSOTF-GCC) است، خبر نداشته است.

وایرد ادامه می‌دهد که این گروه ضربت از اواسط سال ۲۰۰۹ با شروع فتنه جنبش سبز به وجود آمد اما هنوز مشخص نیست که آیا این گروه تاکنون عملیات‌هایی علیه ایران انجام داده‌اند یا خیر.

برخی از کهنه‌کاران عملیات ویژه که نخواستند نام آنها فاش شود اعلام کردند که هدف اولیه این گروه ضربت آموزش نیروهای ویژه کشورهای عربی است و هدف نهایی آنها این است که علیه ایران به طور غیرمستقیم عملیات انجام دهند.


"تیم نای" سخنگوی فرماندهی عملیات ویژه آمریکا می گوید که گروه ضربت مسئول هماهنگی تمامی مشارکت‌های نظامی نیروهای عملیات ویژه و آموزش نیروهای کشورهای شورای همکاری خلیج (فارس) است.

بر اساس گزارش فارس، نیروهای عملیات ویژه آموزش دیده توسط کماندوهای آمریکا در یکسال اخیرا اقداماتی را انجام داده‌اند که به عنوان مثال کماندوهای قطری قبل از سقوط "معمر قذافی" به لیبی سفر کرده تا به مخالفان این کشور آموزش دهند چگونه طرابلس را به تصرف درآورند و امارات متحده عربی نیز که یکی دیگر از همپیمانان آمریکا به حساب می‌آید، نیروهای ویژه خود را در اولویت قرار داده و حتی بنیانگذار بلک واتر را به استخدام درآورده‌اند تا آموزش‌های لازم را به نیروهای ویژه این کشور ارائه دهند.

جزئیاتی درباره این نیروهای ضربت ارائه نشده است اما کلمه "مشترک" در نام این گروه نمایانگر این است که این گروه از نیروهای عملیات ویژه ارتش، نیروی هوایی، تفنگداران دریایی به وجود آمده‌اند. فرمانده آن یک فرمانده نیروی دریایی یا فرمانده‌ای در دیگر بخش‌های ارتش است اما مقامات هیچگاه مأموریت این گروههای ضربت، رهبری این گروه، مقر فرماندهی آن را فاش نمی‌کنند.

این خبر در شرایطی منتشر می‌شود که چندی پیش بازبینی سند جدید راهبرد نظامی آمریکا منتشر شد که بیشتر بر عملیات‌های اطلاعاتی، امنیتی ویژه خرابکاری، ترور و عملیات‌های ویژه آمریکا متمرکز شده بود.

به دنبال جنگ‌های طولانی مدت آمریکا در منطقه از جمله جنگ عراق و افغانستان، آمریکا با بحران مالی مواجه شده است به همین منظور در راهبرد جدیدی که تعبیه کرده است به دنبال آن است تا با استفاده از کشورهای همپیمان خود در خلیج فارس علیه ایران عملیات‌های خرابکارانه انجام دهند.

امام رضا(ع) ایرانیان را شیعه کرد

آیت الله مصطفوی با بررسی خداشناسی استدلالی در بیانات امام رضا(ع)، به جایگاه ویژه آن حضرت در اشاعه معارف اهل بیت پرداخت و گفت: امام رضا(ع) عالم آل محمد(ص) نام دارد، همه ائمه عالم بودند ولی ظهور علم آنان فراهم نشد اما ظهور علم امام رضا(ع) چه در مدینه و به ویژه در سفر به خراسان برای طبقات مختلف فراهم شد.

به گزارش مشرق به نقل از مهر، آیت الله دکتر سیدحسن سعادت مصطفوی از اساتید حوزه و دانشگاه در نشست "فلسفه الهی در کلام امام رضا(ع)" که دوشنبه ۳ بهمن ماه در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار شد به بررسی برخی مناظرات امام رضا (ع) در اثبات عقاید حقه مکتب اهل بیت و خداشناسی استدلالی در بیانات امام رضا(ع) پرداخت.

این استاد فلسفه و مدرس حکمت سینوی گفت: امام رضا عالم آل محمد(ص) نام دارد، همه ائمه عالم بودند ولی ظهور علم آنان فراهم نشد اما ظهور علم امام رضا(ع) چه در مدینه و به ویژه در سفر به خراسان برای طبقات مختلف فراهم شد.

وی با تشریح برپایی مجالس مناظره بین علمای ادیان مختلف و ترجمه کتب ارسطو و دیگر کتب فلسفی و علمی یونانیان در زمان مأمون تأکید کرد: در یکی از سمینارهای علمی که با حضور امام رضا(ع) صورت گرفت همه علمای یهود و مسیحی و مجوس و حتی بی دینان حضور داشتند و یک بحث آزاد علمی برپا شد. "عمران صابی" که از علمای برجسته آن زمان بود با مناظره ای که امام رضا داشت شرط مسلمان و شیعه شدنش را قانع شدن از پاسخهای امام رضا(ع) به سؤالاتش قرار داد و در پایان مناظره با امام شیعه شد.
آیت الله مصطفوی با اشاره به حدیثی از کتاب "وافی" فیض که مشتمل بر کتب اربعه است به تشریح مناظره امام رضا(ع) با "احمد بزنطی" پرداخت و گفت: بزنطی سؤال کرد که خدا چه مکانی دارد و چه کیفیت وجودی دارد و بر چه چیزی تکیه دارد؟ و امام رضا(ع) در پاسخ در مورد زمان سخن نفرمود چون وقتی بحث مکان مشخص شود زمان نیز حل خواهد شد.

وی افزود: امام رضا فرمود: خداوند خودش مکان ساخته چگونه می تواند مکان داشته باشد و اگر خدا مکان داشته باشد مکان خدا را چه کسی ساخته؟ پس خدا مکان ندارد. حضرت در مورد زمان سخن نفرمود چون بحث زمان محل اختلاف است که آیا اصل زمان یک واقعیت عینی است یا امری انتزاعی است. اگر بنا باشد خدا مکان داشته باشد و مکان لازمه وجودش باشد پس خودش نمی تواند مکان خلق کند پس باید اول مکانش را یکی دیگر خلق کند و اگر خودش مکان را خلق کند نقد کلام می شود و تسلسل می شود لذا خدا مکان ندارد چون خالق مکان است زمان ندارد چون فوق زمان است و محیط بر زمان و خالق زمان است.

استاد حکمت سینوی با اشاره به اینکه "کیف" یعنی حالات و صفات نفسانی مثل پیری، جوانی، خوشحالی و ناراحتی و… در واقع عوارضی که بر ما وارد می شود و ما را تغییر می دهد، گفت: موجودی که کیف داشته باشد متأثر می شود یعنی حالتی یا چیزی را که نداشته به دست می آورد و یا حالتی یا چیزی را از دست می دهد مثل موجودات عالم. ما دائما در حال تغییر هستیم و تغییر یعنی حرکت که به معنی زوال حدوث است.

وی افزود: حضرت در پاسخ به این سؤال که خداوند بر چه اعتماد کرد و بر چه قرار گرفته است؟ فرمود: خداوند بر قدرتش تکیه دارد. عرش خدا قدرت خداست " ان الله العرش استوی …." روایات اسلامی تأکید دارد که "مکان عرشه علی الماء" عرش خدا روی آب است و عرش خدا قدرت خداست و "ماء" علم است و قدرت با علم خدا یکی است. خدا مثل ما نیست که علم و قدرتش جدا باشد مثلا ما علم به چیزی داریم اما قدرت به وجود آوردن آن را نداریم مگر یک جا آن هم در صور ذهنی علم ما عین قدرت ما می شود اما در عالم خارج چنین قدرت آنی را نداریم.

وی تأکید کرد: شاید سؤال شود که آیا صفات خدا عین ذات خدا نیست؟ پس این روایت نشان می دهد قدرت غیر از خداست؟ در پاسخ باید بگوییم که صفات خدا عین ذات خداست؛ درست. اما هر صفتی یک ظهوری دارد عالم مظهر صفات خداست؛ خدا از حیثیت قدرت یک ظهوری دارد که آن ظهور قدرت است که عرش الله است نه خود قدرت. ظهور العلم است که کان عرشه علی الماء نه خود علم. در وجود ما ظهور صفات به تدرج بروز می کند اما در خدا تدریج نیست و همه عالم مظهر قدرت و علم حق است.

وی به تشریح بخشی از متن کتاب "عیون اخبار الرضا" شیخ صدوق پرداخت و گفت: در یکی دیگر از مناظرات امام رضا(ع) با "عمران صابی" که از علمای برجسته زمان خود بود و بعدا مسلمان و شیعه شد، از امام سؤال می کند که نسبت ما با خدا چیست؟ حضرت فرمود: خالق است. پرسید: آیا وقتی خداشناس می شویم ما در مقام سیر و سلوک با خدا یکی می شویم (اتحاد) و یا او در ما حلول می کند؟

آیت الله مصطفوی توضیح داد: اتحاد و حلول هر دو کفر است و مرحوم ملاصدرا اتحاد را عقیده جهلیه صوفیه می خواند. خدا واجب الوجود بالذات است. هیچگاه ممکن بالذات، موجب بالذات نمی شود چون محال عقلی است. اینکه خدا حلول می کند هم غلط است. واجب بالذات چگونه در ممکن بالذات حلول می کند؟ ممکن بالذات ذاتش عدم و لا اقتضای محض است در حالیکه وجود ذات حق فعلیت تام است و ذات حق تعالی فوق مالایتناهی و نامحدود است چطور در وجود متناهی ما یک لایتناهی ظهور می کند؟ و این محال عقلی است.

وی افزود: امام رضا(ع) برای اینکه نسبت موجودات عالم با خداوند را روشن کند مثل آن را بیان می فرماید و می گوید: وقتی به آیینه نگاه می کنی نسبتت به صورت آینه چگونه است؟ آیا شما در آینده رفتی و متحد با او شدی یا تو در آن حلول کردی؟ خیر بلکه آن صورت نمودی از تو است و تو را حکایت می کند ضمن اینکه متباین یا عین تو هم نیست. چیزی که نه عین تو و نه غیر توست بلکه نمود توست.

استاد فلسفه و عرفان تصریح کرد: برای همین است که امیرالمؤمنین (ع) می فرماید خداوند "داخل فی الاشیا لا بالممازجه و خارج عن الاشیا لا بالمباینه" خدا داخل اشیاء است ولی حلول در آنها نمی کند اما هیچ چیزی از او غافل نیست خارج است اما از ما جدا نیست. عالم جلوه خداست که عرفا از همین نظر امام رضا (ع) بهره گرفتند و می گویند "عالم مرأت خداست"

آیت الله مصطفوی در پایان در مورد شخصیت امام رضا(ع) گفت: برای هیچ امامی حتی امیرالمؤمنین شرایط و زمینه ای محقق نشد که بفرماید من امام بر حقم الا برای امام رضا این امکان ایجاد شد. امام رضا وقتی به نیشابور تشریف آوردند در حدیث سلسة الذهب بر این مسئله تأکید فرمودند و خود را امام برحق معرفی کردند. لذا سفر امام(ع) به نیشابور منشأ برای شیعه شدن مردم ایران شد.

جنیفر لوپز به تبلیغ علیه ایران پرداخت؟ + فیلم

در این آگهی که جنیفر لوپز نیز حضور دارد، از شرکت فیات خواسته شده تا ایران را تحریم کرده و از فروش خودروهای خود به ایران دست بردارد.

به گزارش خبرنگار دیپلماسی عمومی مشرق، اخیرا  سازمان «اتحاد علیه ایران هسته‌ای» با انتشار قطعه فیلمی که در آن جنیفر لوپز خواننده زن آمریکایی نیز حضور دارد، به فعالیت‌های ضدایرانی خود علیه ایران و ترغیب هر چه بیشتر افکار عمومی برای اجرای تحریم‌های بیشتر علیه کشورمان دامن زد.

«اتحاد علیه ایران هسته‌ای» در این فیلم تبلیغاتی از شرکت خودروسازی فیات خواسته است تا فروش خودروهای خود به ایران را متوقف سازد و بدین منظور از آمریکایی ها خواسته تا برای وادار کردن شرکت فیات در اجرای این تحریم، از خرید و استفاده محصولات فیات خودداری کنند.

سازمان اتحاد علیه ایران هسته ای که یک گروه فشار محسوب مشود در این فیلم با تکرار ادعاهای رسانه‌ها و مقامات آمریکایی مدعی می‌شود که ایران در کنار سرکوب مردم خود، دست به حمایت از گروه‌های تروریستی مانند القاعده و ساخت سلاح‌های هسته‌ای می‌زند.

همچنین این سازمان مانند مسئولین آمریکایی و صهیونیستی جنگ با خدا را امری عادی و حتی در راستای اجرای حقوق بشر دانسته و در این فیلم تبلیغاتی می‌گوید: «رژیم ایران ... هم‌جنس‌بازان را به دار می‌آویزد.»

از نظر نظام مدنی آمریکا لواط و هم‌جنس‌بازی و حتی رابطه جنسی با حیوانات نه تنها عملی شنیع و نکوهیده نیست بلکه عین حقوق بشر است. در حالی آمریکا چنین امر قبیحی را «حقوق بشر» می‌نامد که حتی در میان جوامع حیوانی نیز چنین کاری مرسوم نبوده و حتی حیوانات که فاقد شعور و قوه استدلال و تفکر هستند،‌ چنین کاری را انجام نمی‌دهند.

لازم به ذکر است که هفته پیش سازمان «اتحاد علیه ایران هسته‌ای»‌ با ارسال نامه‌ای به جنیفر لوپز از وی خواسته بود تا در تحریم محصولات فیات به دلیل همکاری تجاری این شرکت با ایران شرکت کند با این حال هنوز این بازیگر آمریکایی به این درخواست پاسخی نداده است.

اخلاق انتخاباتی؛از منظر رهبری مسابقه‌ای برای خدمت نه کسب قدرت


انتخابات میدان رقابت است و افراد بایستى با هم رقابت کنند؛ رقابت سالم. هر کس که به این نظام معتقد و پایبند است، مى‌تواند وارد میدان انتخابات شود.

ندای انقلاب ـ این روزها و بخصوص پس از ثبت نام کاندیداها برای نمایندگی مجلس نهم، گمانه‌زنی‌ها برای چگونگی لیست‌ها و نحوه شرکت در انتخابات خبرساز شده است. هر چند تقریبا دو ماه تا روز انتخابات فرصت باقی است و هنوز موسم تبلیغات شروع نشده، اما تنه‌زنی کاندیداها و گروه‌های مختلف به یکدیگر در مصاحبه‌ها و خبرها مخصوصا فضای مجازی شروع شده است. البته این امر می‌تواند یک آفت داشته باشد که آن هم احتمال عدم صلاحیت برخی از این کاندیداهاست که قبل از اعلام نهایی شورای نگهبان شروع به تبلیغات کرده‌اند. به همین مناسبت تصمیم گرفته‌ایم تا برای روشن شدن راه درست، فرمایشات رهبر معظم انقلاب را راجع به رعایت «اخلاق انتخاباتی» ارائه نماییم.

مسابقه بر سر خدمت است نه کسب قدرت

انتخابات میدان رقابت است و افراد بایستى با هم رقابت کنند؛ رقابت سالم. هر کس که به این نظام معتقد و پایبند است، مى‌تواند وارد میدان انتخابات شود. [۱]

- انتخابات در کشور ما باید مسابقه‌اى براى خدمت باشد، نه مسابقه‌اى براى کسب قدرت. انتخابات اسلامى این‌گونه است.

آن‌جایى که دعوا بر سر قدرت است، آن‌طورى مى‌شود که شما در بعضى از انتخابات دنیا مشاهده مى‌کنید. یک نمونه‌اش را هم در انتخابات اخیر امریکا دیدید. آن‌جا دعوا بر سر قدرت است؛ دست به یقه‌اند؛ هر طرف مى‌خواهد قدرت را به حزب و مجموعه‌ى خودش منتقل کند. مسأله، مسأله‌ى کسب قدرت است. صریحا هم مى‌گویند: تلاش مى‌کنیم تا به قدرت و مقام برسیم.

در منطق اسلامى، قدرت و عزت و آبرو و خوشنامى و امکانات، فقط و فقط براى خدمت به مردم و حرکت دادن خود و جامعه و کشور در راه نظام مقدس اسلامى و رسیدن به آرمانهاى بلندى است که انسانها نیازمند آنند.

این مسند، مسابقه براى خدمت و زحمتکشى است. هر کس که آماده است تا بیش از دیگران زحمت بکشد و توقعى را که مسؤولان کشورهاى دیگر از مقام و موقعیت خود دارند، نداشته باشد، داخل این میدان شود.

نباید کسانى تصور کنند که رسیدن به ریاست یا فلان مقام - همچنان که در دنیا معمول و رایج است - باید با برخورداریهاى فراوان همراه باشد.

افزون طلبى براى مسؤولان ممنوع است. مشى اشرافیگرایانه براى مسؤولان کشور، نقطه‌ى ضعف به شمار مى‌آید. اگر دیگران این را لازمه‌ى رسیدن به مقامات عالیه‌ى کشور مى‌دانند، در نظام اسلامى، اینها نه تنها لازمه‌اش نیست، بلکه نقطه‌ى ضعف هم محسوب مى‌شود.

داوطلبان بدانند که این راه، راه خدمت است؛ مسابقه و رقابت در این راه هم رقابت براى خدمت کردن هرچه بیشتر است. اگر این‌طور شد، آن‌گاه در تبلیغات، در بیان مطالب نسبت به یکدیگر یا نسبت به خود، حدود رعایت خواهد شد. [۲]

اخلاق و عقیده مسأله‌ى شخصى انسانهاست؛ اما نه براى مسؤول!

در دمکراسی‌هاى غربى، صلاحیت‌هاى خاصى موردنظر است که عمدتا در این صلاحیت‌ها، وابستگی‌هاى حزبى رعایت مى‌شود. هم کسانى که نامزد مى‌شوند، هم آنهایى که نامزد مى‌کنند و هم آنهایى که به نامزدها رأى مى‌دهند، در واقع به این حزب یا به آن حزب رأى مى‌دهند.

در نظام جمهورى اسلامى غیر از دانایى و کفایت سیاسى، کفایت اخلاقى و اعتقادى هم لازم است.

افرادى نگویند که اخلاق و عقیده مسأله‌ى شخصى انسانهاست. بله، اخلاق و عقیده مسأله‌ى شخصى انسانهاست؛ اما نه براى مسؤول.

من اگر در جایگاه مسؤولیت قرار گرفتم و اخلاق زشتى داشتم؛ فهم بدى از مسائل جامعه داشتم و معتقد بودم که باید جیب خودم را پر کنم، نمى‌توانم به مردم بگویم این عقیده و اخلاق شخصى من است و اخلاق و عقیده ربطى به کسى ندارد! براى یک مسؤول عقیده و اخلاق مسأله‌ى شخصى نیست؛ مسأله‌اى اجتماعى و عمومى است؛ حاکم شدن بر سرنوشت مردم است.

آن کسى که به مجلس مى‌رود، یا به هر مسؤولیت دیگرى در نظام جمهورى اسلامى مى‌رسد، اگر فاسد، بیگانه‌پرست و در خدمت منافع طبقات برخوردار جامعه بود، دیگر نمى‌تواند نقشى را که ملت و طبقات محروم مى‌خواهند، ایفا کند. اگر آن شخص انسان معامله‌گر، رشوه و توصیه‌پذیر و مرعوبى بود؛ در مقابل تشر تبلیغات و سیاستهاى خارجى جا زد، دیگر نمى‌تواند مورد اعتماد مردم قرار گیرد و برود آن‌جا بنشیند و تکلیف ملک و ملت را معین کند.

این شخص غیر از کفایت ذاتى و دانایى ذاتى، به شجاعت اخلاقى، تقواى دینى و سیاسى و عقیده‌ى درست هم احتیاج دارد. [۳]

متهم کردن دستگاه‌های قانونی مسئول در انتخابات، کار غلطی است

بعضیها دستگاههاى قانونى را متهم مى‌کنند و این کار غلطى است. دستگاههاى قانونى، اعم از وزارت کشور - که مجرى انتخابات است - و شوراى نگهبان - که ناظر امین بر انتخابات است - هر کدام وظیفه و قانونى دارند. کسانى هم هستند که مراقبت مى‌کنند تخلف از قانون انجام نگیرد. اگر میان خود اینها در موردى اختلافى باشد - که این قانونى است یا نه - باید میان خودشان آن را حل کنند.

بعضیها مایلند که به دنبال همان سیاست جنجال‌آفرینى، این شخص را، آن شخص را، این مجموعه را، آن مجموعه را، به کارهایى متهم کنند که شأن مسؤول اسلامى نیست.

مردم باید به مجریان و ناظران انتخابات، با چشم یکسان نگاه کنند.

هم مجریان، هم ناظران، باید پایبندى خودشان را به قانون نشان دهند.

ملاک، قانون است؛ سلایق افراد ملاک نیست. آن قانونى که در مجلس شوراى اسلامى تصویب و در شوراى نگهبان تأیید شده است، براى همه معتبر و حجت است؛ چه کسى که آن قانون را مى‌پسندد، چه کسى که آن قانون را نمى‌پسندد. قانون تا قانون است، همه موظفند به آن عمل کنند. [۴]

مگر ممکن است در انتخابات جمهورى اسلامى، کسى به خود حق بدهد یا جرأت بدهد که در آراء مردم دستکارى کند؟ اولا شوراى محترم نگهبان، یک مجموعه‌ى عادل و مواظب و ناظر بر انتخاباتند و هیچ راهى را براى تقلب باقى نمى‌گذارند. ثانیا وزیر محترم کشور پیش من آمد و گفت شما مطمئن باشید که ما نمى‌گذاریم یک رأى جا به جا شود. اینها مسلمان و انقلابى و متدین و مورد اعتمادند و از مجلس شوراى اسلامى رأى اعتماد گرفته‌اند. بر فرض در گوشه‌اى یک تخلف کوچک هم انجام گیرد. این در نتیجه‌ى انتخابات هیچ تأثیرى نخواهد داشت. خود من هم مواظبم و اجازه نخواهم داد که کسى به خود حق بدهد، تقلب در انتخابات را که یک عمل هم خلاف شرع و هم خلاف اخلاق سیاسى و اجتماعى است، انجام دهد. چنین کارى هرگز نخواهد شد. [۵]

 

مبارزه انتخاباتی همراه با تخریب، ضدوحدت است

امروز سنگر اصلى در سطح عالم، جمهورى اسلامى است. این سنگر را باید محکم نگه دارید. با چه چیز؟ با اتحاد و اتفاق؛ با همدلى میان آحاد مردم و میان مردم و مسؤولین کشور؛ با همدلى میان مردم و دولت، میان مردم و مجلس، میان دولت و مجلس، میان کارگزاران کشور و میان آحاد مردم. گروههاى مختلف، جناحهاى مختلف، سیاستها و جهتگیریهاى مختلف، در مقابله با دشمن، باید با هم باشند و کارى نکنند که دشمن سوء استفاده کند.

اختلاف سیاسى مانعى ندارد؛ اختلاف نظر مانعى ندارد؛ مبارزات انتخاباتى به شکل سالم، مانعى ندارد؛ اما خراب کردن یکدیگر، خراب کردن چهره‌ى کشور، خراب کردن ذهن مردم و چهره‌ى مسؤولین دلسوز، اشکال دارد. ایجاد سؤال و ابهام در ذهن مردم، اشکال دارد.

با وحدت و یکپارچگى، «کأنهم بنیان مرصوص»، مثل یک دژ پولادین، در مقابل دشمن بایستید؛ مثل چند برادر در یک خانه. ممکن است دو برادر از یکدیگر کدورت و گله هم داشته باشند، اما در مقابل کسى که به خانه‌ى آنها حمله مى‌کند، دوش به دوش، باید در کنار هم بایستند. آحاد ملت باید این گونه باشند. این، یکى از ویژگیهایى است که در این سنگر مى‌توانید حفظ کنید. [۶]

به آقایان محترمى که در این میدان هستند، این چند توصیه را عرض مى‌کنیم: در تبلیغاتشان ارزشهاى نظام را ندیده نگیرند؛ همدیگر را تخریب نکنند و از دادن آمارهاى سست بپرهیزند. اگر قرار شد به مردم آمارى بگویند و حرفى بزنند، آمارهاى دقیق ارائه کنند. با مردم با کمال صداقت حرف بزنند؛ هرچه عقیده‌شان هست، به مردم بگویند. اگر بخواهند در دل مردم اثر بگذارند، این صداقت، بیشتر در دل مردم اثر مى‌گذارد. آن چیزى که حقیقتا عقیده و نیت آنهاست، آن را به مردم بگویند؛ اختیار با مردم است که چیزى را انتخاب کنند. وحدت ملى را خدشه‌دار نکنند. طورى نباشد که به خاطر جذب یک دسته یا یک گروه، حرفى بزنند که وحدت ملت خدشه‌دار شود. وعده‌هایى که معلوم است نمى‌توانند به آنها عمل کنند، به مردم ندهند. آنچه که در چارچوب قانون اساسى است و امکانات مملکت از امکان آن حکایت مى‌کند، آن را به مردم بگویند. بله، به مردم قول بدهند که اگر رأى آوردند، با همه‌ى قوا و قدرت خودشان و با اتکال به خدا و با اتکاى به مردم، مدیریت عالى و کلان کشور را در دست مى‌گیرند و پیش مى‌برند؛ «خذها بقوة»؛ با قوت این مأموریت را به دست بگیرند و پیش بروند و در هیچ‌جا ضعف نشان ندهند. تبلیغات پرخرج هم نکنند. یکى از کارهایى که بنده همیشه نگران آن هستم، این است. نه خودشان تبلیغات پرخرج کنند، نه به طرفدارانشان اجازه دهند. بعضى افراد ممکن است بگویند به ما ربطى ندارد؛ این کار پرخرج را دیگران مى‌کنند. شما بگویید نکنند. چه نیازى هست که براى تبلیغات گوناگون رنگینى که بعضى جاها مى‌کنند، پول زیادى مصرف شود که احیانا بعضى افراد هم نتوانند خودشان آن خرج را کنند و مجبور باشند از کسانى بگیرند و خداى نکرده وامدار شوند؟ [۷]

 

شما به عنوان نمایندگان مردم در مجلس شوراى اسلامى - که جایگاه و موقعیت مهمى در روشنگرى مردم نسبت به نقشه‌هاى دشمن دارید - اثرگذارى کنید، بسیارى از این خلأها و تاریکى‌ها و غبارها برطرف خواهد شد. یک مسأله‌ى عملى‌اش هم این است که داخل مجلس و سر قضایاى سیاسى - و الان هم انتخابات ریاست‌جمهورى - اختلاف و تشنج و دعوا و درگیرى پیش نیاید؛ یک عده طرفدار یک نفر، یک عده هم طرفدار یک نفر دیگر.

طرفدارى، حق هر کسى است؛ منتها نباید تخریب و اهانت و تحریک کرد. گاهى اوقات انسان به نحوى از محبوب و مطلوب خود دفاع مى‌کند که تحریک‌کننده‌ى دیگران است؛ دیگران را وادار به تخریب و عکس‌العمل مى‌کند. اینها چیزهاى مهمى است و باید رعایت کرد. البته از افرادى که در سطوح دیگرى هستند و این همه مسؤولیت بر دوش آنها نیست، نمى‌شود خیلى توقع داشت؛ اما از مسؤولان چرا. به‌هرحال حفظ فضاى وحدت، حفظ فضاى محبت، حفظ فضاى همکارى و همدلى در مجلس، جزو اولویت‌هاى قطعى مجلس است. [۸]

سفارش مى‌کنم که فضاى انتخابات را، هم گرم و هم سالم نگه دارند.

کسانى که به یک نامزد انتخاباتى علاقه‌مندند، مراقب باشند به خاطر علاقه‌ى به او، نامزد دیگر را تخریب نکنند؛ این بین مردم اختلاف و نقار ایجاد مى‌کند؛ علاوه بر این‌که تخریب اساسا کار درستى نیست و فایده‌یى هم ندارد.

کسى که با تخریب یک نامزد انتخاباتى مى‌خواهد آراء او را کم کند، به مقصود خودش دست پیدا نمى‌کند؛ هم یک کار غلط و خلاف منطق و در موارد بسیارى خلاف شرع انجام مى‌گیرد، هم فایده‌یى گیر او نمى‌آید. فضا را سالم نگه دارید. شما از نامزد خودتان حمایت کنید، دیگران هم از نامزد خودشان حمایت کنند و به او رأى دهند.

در پیدا کردن نامزد مورد نظر دقت کنید. به کسى گرایش پیدا کنید که به دین مردم، به انقلاب مردم، به دنیاى مردم، به معیشت مردم، به آینده‌ى مردم و به عزت مردم اهمیت مى‌دهد. بحمدالله میدان براى آزمودن و دیدن و شناختن باز است؛ ملت ما هم هشیار است. [۹]

ما همیشه افتخار کرده‌ایم که انتخابات ایران در دوران انقلاب، در نهایت امنیت و سلامت برگزار شده است. در خیلى جاهاى دنیا، روز انتخابات، مردم به جان هم مى‌افتند؛ دعوا مى‌کنند؛ خونریزى مى‌شود؛ آدمکشى مى‌شود. افتخار ما این بوده است که در امنیت و آرامش کامل، دو نفر رفیق پاى صندوق رأى مى‌روند؛ یکى به این آقا رأى مى‌دهد، یکى به آن آقا رأى مى‌دهد. دشمن مى‌خواهد این محیط امن و امان از بین برود. خود افراد، خود آحاد مردم، خود دست‌اندرکاران ستادهاى انتخاباتى نامزدها، به دشمن با قاطعیت «نه» بگویند؛ نگذارند از طریق آنها انتخابات تلخ شود. این‌که خود نامزدها در یکدیگر خدشه کنند، داستان دیگرى است که الان وقت مطرح کردن آن نیست؛ اما دست‌اندرکاران، علاقه‌مندان و هواداران مراقب باشند به همدیگر تعرض نکنند. شما به این آقا علاقه دارى، طبق علاقه و تشخیص خودت عمل کن؛ آن دیگرى هم علاقه و تشخیص دیگرى دارد؛ شما به او چه کار دارى؟ او هم طبق علاقه‌ى خودش عمل کند. [۱۰]

نگذارید که فضاى انتخاباتى، فضاى کدورت شود

به همه‌ى کسانى که نامزد انتخابات ریاست جمهورى هستند و طرفداران آنها صمیمانه عرض مى‌کنم که فضاى کشور را فضاى دشمنى و نقار و تشنج و اختلاف نکنند. البته ملت این‌طور نیستند؛ گروهى هستند که اگر مجموع‌شان را بشمریم، به چند هزار نفر نمى‌رسند - بالاخره هر کس طرفدارانى دارد - اینها فضاى روزنامه‌ها و دستگاه‌هاى ارتباط جمعى را متشنج مى‌کنند.

فضا باید دوستانه باشد؛ هر کس حرفهاى خودش را بزند و برنامه‌هاى خودش را بگوید و کارى را که خودش مى‌تواند بکند، بیان کند؛ به دیگران چه کار دارند؟ فضا را متشنج نکنند؛ فضا را برادرانه و صمیمانه بکنند. [۱۱]

سعى کنید این حرکت زیبا و این حرکت عظیم مردمى را - که حقیقتا یک آزمایش بزرگ مردمى و ملى و اسلامى است - با همان نزاهت و طهارت و پاکیزگى‌اى که مطلوب اسلام است، پیش ببرید. البته متن و عموم مردم عزیز کشور ما همین‌طورند. سعى کنید کدورت ایجاد نشود. مسابقه‌ى انتخاباتى، ضمن این‌که یکى از جدیترین کارهاى یک ملت است و به هیچ‌وجه جنبه‌ى شوخى و بازى در آن نیست و بسیار جدى است؛ اما شبیه مسابقات ورزشى است. در مسابقات ورزشى همه تلاش مى‌کنند؛ اما کسانى که اهل اخلاق و اهل فهمند، این تلاش را با کارهاى زشت و نامناسب همراه نمى‌کنند. [۱۲]

من از همه‌ى قواى سه‌گانه خواهش مى‌کنم سعى کنند فضاى سیاسى کشور را متعادل نگه دارند تا مردم در یک فضاى متعادل به موسم انتخابات برسند.

مردم به انتخابات علاقه دارند. آنچه مردم را مى‌رماند، برخى از صحنه‌هاى ناخشنود کننده‌اى است که در سطوح ما به چشم آنها مى‌آید.

فضا باید متعادل، منطقى و عقلایى باشد. گفتگوى انتقادى اشکالى ندارد؛ اما گفتگو با هاى و هوى فرق دارد. در مردم‌سالارى اسلامى، گفتگو با عربده‌کشى و چاقوکشى در بعضى از دمکراسیها تفاوت دارد. این‌جا گفتگو مى‌کنند؛ به قول امام، مثل مباحثه‌هاى طلبگى. در مجلس و جاهاى دیگر مباحثه کنند، حتى بر سر مسأله‌اى دعوا کنند؛ اما کینه از هم به دل نگیرند؛ بعد هم پهلوى همدیگر بنشینند و با هم صحبت کنند. نگذارند اختلاف‌نظر به تنازع برسد. این تنازع موجب فشل و ضعف قوا خواهد شد.

دروغ، اهانت، دستگاهها یکدیگر را متهم کردن، شایعه‌پراکنى، افتراء به رقیب، تحریک عصبیت‌هاى گوناگون؛ اینها هیچکدام با انتخابات اسلامى سازگار نیست. این خطاب به همه‌ى جناحهاست؛ خطاب به اشخاص یا جناح معینى نیست؛ این وظیفه‌ى همه‌ى ماست. همه‌ى جناحها باید این چیزها را رعایت کنند. همه هم در چارچوب قانون حرکت کنند. [۱۳]

از بداخلاقی‌های انتخاباتی پرهیز شود؛ از جاده‌ی انصاف خارج نشوید

از بداخلاقیهاى انتخاباتى باید بشدت پرهیز کنند؛ بدگویى کردن، اهانت کردن، تهمت زدن، براى عزیز کردن خود و یا نامزد مورد نظر خود، دیگران را و رقبا را در چشم مردم خوار کردن، اینها راهها و روشهاى صحیح و اسلامى نیست. رقابت باید باشد؛ رقابت مثبت و پرشور، اما با رعایت موازین اخلاقى. [۱۴]

 

کسانى که براى انتخابات خود را نامزد میکنند، بدانند که انتخابات یک وسیله‌اى است براى بالا بردن توان کشور، براى آبرومند کردن ملت؛ انتخابات فقط ابزارى براى قدرت‌طلبى نیست.

اگر بناست این انتخابات براى اقتدار ملت ایران باشد، پس نامزدها بایستى به این اهمیت بدهند و این را در تبلیغاتشان، در اظهاراتشان و در حضورشان رعایت کنند. مبادا نامزدها در اثناى فعالیتهاى انتخاباتى خودشان جورى رفتار کنند و حرفى بزنند که دشمن را به طمع بیندازند.

رقابتها را منصفانه کنند، حرفها را منصفانه کنند، از جاده‌ى انصاف خارج نشوند. خوب، به طور طبیعى هر نامزدى حرفى دارد و حرف مقابل خود را رد میکند؛ این رد و ایراد فى نفسه اشکالى ندارد؛ اما مشروط بر اینکه تویش بى‌انصافى نباشد، کتمان حقیقت نباشد. میدان براى همه باز است؛ بیایند در میدان انتخابات خود را بر مردم عرضه کنند. اختیار با مردم است؛ مردم هر جورى که فهمیدند، تشخیص دادند، هشیارى آنها به آنها کمک کرد، ان‌شاءالله همان جور عمل خواهند کرد. [۱۵]

نکته‌ى آخر در باب انتخابات این است که نامزدهاى محترمى که تاکنون نام‌نویسى کرده‌اند و مشغول تبلیغات و اظهاراتى هستند - اگرچه حالا وقت قانونى هم نرسیده، اما تبلیغات میکنند؛ اشکالى ندارد - سعى کنند با انصاف عمل کنند. اثبات و نفى‌شان با توجه به حق و صدق باشد. چیزهائى را که انسان میشنود، باور نمیکند که از زبان نامزدها و آن کسانى که دنبال این مسئولیتها هستند، از روى صدق و صفا خارج شده باشد.

گاهى انسان حرفهاى عجیب و نسبتهاى عجیبى میشنود. این حرفها مردم را نگران میکند؛ کسى را هم به گوینده‌ى این حرفها دلبسته و علاقه‌مند نمیکند!

نامزدهاى محترم توجه داشته باشند: اذهان عمومى را تخریب نکنند. این همه نسبت خلاف دادن به این و آن، تخریب کننده‌ى اذهان مردم است؛ واقعیت هم ندارد؛ خلاف واقع هم هست. بنده که از همه‌ى این آقایان اوضاع کشور را بیشتر میدانم و بهتر خبر دارم، میدانم که بسیارى از این مطالبى که بعنوان انتقاد درباره‌ى وضع کشور و وضع اقتصاد و اینها میگویند، خلاف واقع است؛ اشتباه میکنند. [۱۶]

نامزدها در سخنرانی خود دشمنی را ترویج نکنند

نامزدهاى محترم هم مراقب باشند. نمى‌پسندد انسان که ببیند یک نامزدى، چه در نطقهاى تبلیغاتى، چه در سخنرانى، چه در تلویزیون، چه در غیر تلویزیون، براى اثبات خود متوسل بشود به نفى آن دیگرى، آن هم با یک استدلال‌هاى گوناگون؛ به نظر من این درست نیست.

نامزدها همه براى یک هدف دارند کار میکنند. هر کسى به نظر خودش یک احساس مسئولیتى، تکلیفى دارد، مى‌آید میدان. من با مناظره و معارضه و گفتگو و انتقاد مخالفتى ندارم؛ اما سعى کنید این در چهارچوبهاى درست شرعى و دینى انجام بگیرد. مردم، مردم بیدارى هستند، میفهمند، میدانند. این چهار نفر نامزدى که از شوراى نگهبان تأیید شده‌اند و در اجتماعات گوناگون سخنرانى میکنند، خود آن نامزدهاى محترم توجه کنند، مراقبت کنند که در این سخنرانى‌ها، در این اظهارات، جورى نباشد که منتهى بشود به ایجاد دشمنى و ایجاد نقار؛ با برادرى و با مهربانى پیش بروند. البته اختلاف نظر، اختلاف رأى، اختلاف سلیقه، در مسائل گوناگون، در مسائل شخصى، در مسائل عمومى، یک امر طبیعى است؛ اشکالى هم ندارد. نگذارید این به اغتشاش منتهى بشود. این را خود نامزدهاى محترم هم توجه کنند. [۱۷]

 

با روش‌های غربی و بد جلوه دادن حقایق، رأی‌سازی برای احزاب و اشخاص صحیح نیست

ممکن است در دوران انتخابات، گوشه و کنار براى منحرف کردن افکار و آراء، و براى بد جلوه دادن حقایق، و براى کشاندن انتخابات در مجراهاى رایج بین غربیها - که با پول و با تبلیغات پولى و با خریدن افراد ضعاف‌النفوس و امثال اینها، رأیى را براى کسى، براى جناحى، براى گروه و حزبى درست مى‌کنند؛ که این در خیلى از کشورهاى دنیا معمول است - کارهاى تبلیغاتى و بعضى وسوسه‌ها انجام بگیرد؛ اینها نباید باشد؛ یعنى مردم واقعا آگاهانه فکر کنند، انتخاب کنند و انتخاب خودشان را اعلام نمایند؛ این مى‌شود آن شکل صحیح اسلامى که هر کسى آگاهانه به نحوى با نظام اسلامى بیعت مى‌کند. وقتى که انتخابات به شکل صحیحى انجام بگیرد، حقیقتا بیعت مجددى است که آن شخص دارد انجام مى‌دهد؛ و این چیز بسیار مهم و خوبى است. [۱۸]

من هم به هیچ وجه این وضعیت را نمى‌پسندم. البته تبلیغ کارى لازم است؛ منتها تبلیغ یک معناى صحیح و اسلامى و انسانى دارد و آن، رساندن است. بالاخره انسان بایستى حرفى را که در دل دارد به مخاطب مورد نظرش برساند. این هیچ اشکالى هم ندارد؛ یعنى از روشهاى معمولى استفاده کند و برساند. یک معناى تبلیغ که امروز در دنیا رایج است، به معناى غربى تبلیغ است؛ یعنى آن چیزى که در نظام سرمایه‌دارى غرب معمول است. تبلیغ در آن‌جا اصلاً به معناى این نیست که حقیقتى را از جایى به مغزى منتقل کنند؛ بلکه معنایش تحت تأثیر قرار دادن دلها و مغزها با شیوه‌هاى علمى و روانشناسى است. مثلاً فرض کنید یک جا پنجاه قطعه عکس را بغل هم مى‌زنند؛ آدم همین‌طور هرچه نگاه مى‌کند، طبعاً در ذهنش مى‌ماند. این مانع تفکّر و تعقّل مى‌شود.

یک وقت است که شما چیزى را به من مى‌گویید، روى ذهن من کار مى‌کنید، به معناى این‌که ذهن مرا به حقیقتى متوجّه کنید. خیلى خوب؛ من هم فکر مى‌کنم، اگر دیدم درست است، از شما مى‌پذیرم؛ اگر نه، قبول نمى‌کنم. بسته به این است که من در چه مایه‌اى از فکر باشم. یک وقت هم هست که شما با تکرار تصاویر و کلمات، آن‌چنان روى من اثر مى‌گذارید که مغز من قدرت تجزیه و تحلیل خودش را از دست مى‌دهد. گاهى مى‌شود که انسان اصلاً بى‌اختیار تحت تأثیر چنین تبلیغى - همین پروپاگاند معروف غربى - قرار مى‌گیرد و بدون این‌که مغزش کار کند، به آن چیزى که آن تبلیغ کننده خواسته، اقدام مى‌کند. این قطعاً برخلاف نظر اسلام و برخلاف منطق صحیح انسانى است و ما این را نمى‌پسندیم. متأسّفانه در تبلیغات جمعىِ ما این کارها معمول شده است و یواش یواش این چیزها را از غربیها یاد گرفته‌اند! البته به آن شدّتها نیست؛ واقعاً آن کارى که در کشورهاى غربى انجام مى‌گیرد، فوق‌العاده و عجیب است. فرض بفرمایید عطرى را بخواهند تبلیغ کنند و مثلاً در توصیفش بگویند عطر بى‌رنگ و بو! طبیعتاً خصوصیت عطر به بویش است؛ اما آن قدر این را با شکلهاى گوناگون تبلیغ مى‌کنند که انسان مى‌رود این عطرى را که اسمش عطر بى‌رنگ و بوست، پول مى‌دهد و مى‌خرد! این کار الان انجام مى‌گیرد. من این کار را غلط مى‌دانم.

البته در قضیه‌ى انتخابات شوراها، برخى از کارهایى که مطبوعات ما در این زمینه مرتکب مى‌شوند، بى‌تأثیر نیست. بلاشک بخشى از گناه این کار به دوش مطبوعات است؛ مطبوعاتى که حقیقتاً مسؤولیتى براى خودشان نمى‌شناسند، یا مسؤولیت اسلامى و مردمى براى خودشان قائل نیستند؛ هدفى را براى خودشان تعریف کرده‌اند و دنبال این هدف سیاسى محض هستند. طبیعى است که این هدف، آنها را تشویق مى‌کند. این مقدار کاغذ و این مقدار امکانات هم قاعدتاً آسان به‌دست نمى‌آید. من واقعاً متحیّرم که اینها از کجا مى‌آورند و این همه تبلیغ مى‌کنند! جا دارد دستگاههاى ذى‌ربط کشور بنشینند روى این مسأله فکر کنند. درعین‌حال این از جمله توصیه‌هاى همیشگى ما به کسانى است که با آنها ارتباطى داریم - مسؤولان یا غیرمسؤولان کشورى - و در مورد تبلیغات معمولاً به آنها سفارش مى‌کنیم؛ ولى قاعدتاً این باید یک فرهنگ بشود. باید به مردم تفهیم کنند که این کار، کار خوبى نیست. در علن و به صورت واضح هم گفته شود. ما هم گفتیم؛ باز هم ان‌شاءاللَّه خواهیم گفت. باید بفهمند که این مقدار کار کردن و این‌طور حرکت غلط، یک تقلید نادرست است. به‌هرحال این ایرادى را که در ذهن شماست، من تصدیق مى‌کنم. در ذهن بنده هم همین ایراد هست. مقدارى از عکسهاى دیوارهاى شهر را برداشتند براى من آوردند؛ حقیقتاً براى من چیز مطلوبى نبود و خیلى ناپسند به نظرم رسید. البته عرض کردم، تبلیغ به معناى درست اشکالى ندارد. مثلاً حرفها و هدفهایشان را در روزنامه‌اى بنویسند و در جایى منتشر کنند. حتّى به در و دیوار هم بزنند، تا تبلیغ به معناى واقعى آن باشد؛ لیکن این روشها، روشهاى غلطى است. [۱۹]

سپاه در عین حضور سیاسی، در معارضات سیاسی دخالت نکند

موضع خود را شناختن و در آن قرار گرفتن، هوشیارى سیاسى، شم سیاسى و قدرت تحلیل سیاسى - البته به دور از ورود در دسته‌بندیهاى سیاسى - خودش یکى از آن خطوط ظریفى است که من در پیام هم به شما عرض کردم؛ امام هم که مکرر در مکرر فرموده بودند.

البته یک عده خوششان نمى‌آمد: نه، چرا در کارهاى سیاسى دخالت نکنند؟! همان وقت من یادم هست که بعد از گذشت چند ماه از فرمایش امام، یک حادثه‌ى انتخاباتى در پیش بود و زیدى به یکى از شهرها رفته بود - که نمى‌گویم کجا، چون نمى‌خواهم نزدیک بشوم - و سخنرانى کرده بود. آن وقتها نوارش را آوردند و من گوش کردم. او مى‌گفت: نه آقا، چرا مى‌گویید سپاه در سیاست دخالت نکند؟ باید بکند؛ از شماها چه کسى بهتر؟(!)

ببینید، اینها حرفهاى خوشایند و دلنشینى است که این جوان مبارزِ پُر از خون انقلابى، به هیجان بیاید: بله، چه کسى از ما بهتر؟ امام این موضوع را صریحاً گفته بودند؛ اما اینها بین آگاهى سیاسى و حضور سیاسى در صحنه‌ى انقلاب - که این خوب است - و بین دخالت در معارضات سیاسى و جناح‌بندیهاى سیاسى و به نفع یکى و به ضرر دیگرى کار کردن - که این همان چیز بد و بسیار خطرناکى است که امام هیأتى را مأمور کردند و گفتند ببینید چه کسى این‌طورى است، از سپاه بیرونش کنید - خلط مى‌کردند. [۲۰]

پس از انتخابات همه وحدت کنند

دوران انتخابات دوران شور و التهاب است با پایان گرفتن انتخابات باید هیجان و التهاب، جاى خود را به متانت و رفاقت و همکارى بدهد. همه، چه طرفداران نامزد منتخب و چه طرفداران دیگر نامزدهاى محترم باید از خود ظرفیت و حلم و دانایى بروز دهند. هیچ احساسى، چه شادمانى و چه ناشادمانى، نباید کسى را به رفتارى برخلاف شأن یک انسان متعهد و خردمند وادار سازد. وحدت ملى و رفق و مدارا، تضمین کننده‌ى امنیت کشور و خنثى‌کننده‌ى هر توطئه است. [۲۱]

اختلاف نظرهایى که در دوران انتخابات پیش مى‌آید، ممکن است کدورت‌هایى را بین بعضى از برادران و خواهران به‌وجود بیاورد؛ نگذارید این کدورت‌ها باقى بماند. فرض کنید یکى از شما دو رفیق، طرفدار یک نفر هستید؛ دیگرى هم طرفدار یک نفر دیگر. در مقام بحث و مجادله، شما مى‌خواهى حرف خودت را ثابت کنى؛ او هم مى‌خواهد حرف خودش را ثابت کند؛ لذا ممکن است از هم کدورت پیدا کنید. این کدورت‌ها روز جمعه باید زیر خاک دفن شود و تمام گردد. کسى که روز جمعه با انتخاب مردم برگزیده شد، او دیگر رئیس جمهور همه است؛ چه کسانى که به او رأى داده‌اند، چه کسانى که به دیگرى رأى داده‌اند، چه حتى کسانى که فرصت نکردند رأى بدهند؛ چون بعضى در حال سفرند، بعضى بیمارند، بعضى مریضدارند، بعضى گرفتار کارهاى شخصى‌اند. کدورت‌هایى که در دوران انتخابات به‌وجود مى‌آید، باید در روزى که انتخابات برگزار شد، فراموش شود. برادران و دوستانى که در ستادهاى مختلف کار مى‌کنند، اگر کدورتى از هم پیدا کردند - آنهایى که با هم مرتبطند - کدورت‌ها را کنار بگذارند و مسأله تمام شود. [۲۲]

 

قاسم صفایی نژاد-سرویس سیاسی ندای انقلاب

---------------------------------

پاورقی:

[۱]- بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم قم ۱۸/۱۰/۱۳۸۲

[۲]- بیانات در جمع کثیرى از مردم استان گیلان در استادیوم شهید عضدى شهرستان رشت ۱۱/۰۲/۱۳۸۰

[۳]- بیانات در دیدار استادان و دانشجویان قزوین ۲۶/۰۹/۱۳۸۲

[۴]- بیانات در خطبه‌هاى نماز عید سعید فطر ۱۸/۱۰/۱۳۷۸

[۵]- بیانات در دیدار خانواده‌هاى معظم اسرا و مفقودان جنگ تحمیلى ۳۱/۰۲/۱۳۷۶

[۶]- بیانات در اجتماع مردم مشهد مقدس و زائران حضرت ثامن‌الحجج، على‌بن‌موسى‌الرضا(ع) در روز عید سعید فطر ۱۵/۰۱/۱۳۷۱

[۷]- بیانات در خطبه‌هاى نماز جمعه‌ى تهران ۲۸/۰۲/۱۳۸۰

[۸]- بیانات در دیدار نمایندگان مجلس شوراى اسلامى ۰۸/۰۳/۱۳۸۴

[۹]- بیانات در مراسم شانزدهمین سالگرد ارتحال امام خمینى (ره) ۱۴/۰۳/۱۳۸۴

[۱۰]- بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم ۲۵/۰۳/۱۳۸۴

[۱۱]- بیانات در دیدار خانواده‌هاى شهدا ۰۳/۰۳/۱۳۸۴

[۱۲]- بیانات در دیدار خانواده‌هاى معظم اسرا و مفقودان جنگ تحمیلى ۳۱/۰۲/۱۳۷۶

[۱۳]- بیانات در دیدار مسؤولان و کارگزاران نظام جمهورى اسلامى ایران ۱۵/۰۵/۱۳۸۲

[۱۴]- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار عمومى مردم ابرکوه۱۳۸۵/۱۰/۱۵

[۱۵]- بیانات دراجتماع بزرگ زائران و مجاوران حضرت علی بن موسی الرضا(ع) ۰۱/۰۱/۱۳۸۸

[۱۶]- بیانات در جمع مردم استان کردستان در میدان آزادى سنندج ۲۲/۰۲/۱۳۸۸

[۱۷]- بیانات در بیستمین سالگرد رحلت امام خمینی (ره) ۱۴/۰۳/۱۳۸۸

[۱۸]- بیانات در دیدار با وزیر، معاونان، مشاوران و مدیران کل وزارت آموزش و پرورش ۲۵/۱۰/۱۳۷۰

[۱۹]- بیانات در جلسه‌ى پرسش و پاسخ با مدیران مسؤول و سردبیران نشریات دانشجویى ۰۴/۱۲/۱۳۷۷

[۲۰]- سخنرانى در پایان چهارمین مجمع بزرگ فرماندهان و مسؤولان دفاتر نمایندگى ولى‌فقیه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامى ۲۷/۰۶/۱۳۷۰

[۲۱]- پیام به مناسبت حضور باعظمت و پرشور ملت ایران در مرحله‌ى دوم انتخابات ریاست جمهورى ۰۴/۰۴/۱۳۸۴

[۲۲]- بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم ۲۵/۰۳/۱۳۸۴

پاورپونت: وظایف اقشار مختلف در جهاد اقتصادی

سال ۱۳۹۰ توسط رهبر معظم انقلاب اسلامی به نام سال «جهاد اقتصادی» نامگذاری شده است که نشان از اولویت عرصه اقتصاد در این سال نسبت به دیگر مسائل اساسی و مهم کشور دارد.

آنچه پیشِ روست بخش اول از مجموعه سه‌گانه پاورپوینت‌هایی با موضوع «جهاد اقتصادی» است که با هدف بازخوانی موضوعی بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی و تبیین ابعاد گوناگون همین موضوع توسط پایگاه اطلاع‌رسانی khamenei.ir منتشر گردیده است.

در مجموعه اول، «وظایف و کار ویژه» اقشار مختلف مردم در سال جهاد اقتصادی مطرح شده که «وظایف عمومی مردم»،«وظایف فعالان اقتصادی» و «وظایف دولت» سرفصل‌های اصلی آن است.

دومین پاورپوینت با موضوع «الزامات و شروط تحقق» جهاد اقتصادی در کلام رهبر معظم انقلاب اسلامی مسئولیت‌های عمومی و همگانی را روشن‌تر میسازد.

در سومین مجموعه نیز با موضوع «مصادیق جهاد اقتصادی» بخشی از مهم‌ترین عرصه‌ها و نمونه‌های جهاد اقتصادی که رهبر معظم انقلاب اسلامی در سال جاری به آنها اشاره داشته‌اند مورد بازخوانی قرار گرفته‌است.

گفتنی است تمامی مطالب این مجموعه از بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در سال ۱۳۹۰ استخراج شده است.

لیتک دانلود پاورپونت: سخنان رهبر عزیز انقلاب در مورد جهاد اقتصادی

بدون شرح!


واگویه ای با حضرت خورشید/ من به بابام یه قول مردونه دادم...!


اما... وقتی بابام بیاد و بفهمه شما خونمون اومدید و اون نبوده ،خیلی ناراحت می شه . شاید هم اونقدر ناراحت بشه که تا چند روز دیگه به حرفام گوش نده... اما نه! بابا مصطفام خیلی مهربونه... وقتی بیاد و بوی عطر شما رو ببینه که توی خونه و محلمون پیچیده، مطمئنم به همه حرفام گوش می ده.
مشرق--- سلام آقاجون! من چارسالمه. من شما رو خیلی دوست دارم. خیلی خوشحالم که امشب اومدی خونمون. فقط نمی دونم چرا بابا مصطفام هنوز نیومده.
 مامانم میگه بابات رفته یه مسافرت و شاید به این زودی ها نیاد. اما نمی دونم چرا وقتی این حرفو به من می زنه روشو از من برمی گردونه و شونه هاش تکون می خوره و بعد که من می رم تا از جلو صورتشو ببینم، چشماش خیلی قرمز شده و صورتش هم خیسه!
این روزا مامانم خیلی صورتشو می شوره.نمی دونم چرا نگاش یا به منه یا به قاب های رو تاقچه و یا به در خونمون که بابا زنگ بزنه.
امشب که شما اومدی خونمون من می خوام یه رازو به شما بگم. من و بابام چند روز قبل یه قول مردونه به هم دادیم. اون شبی که بابام می خواست بره مسافرت یواشکی در گوشم گفت من و تو مثل دو تا مرد باید با هم صحبت کنیم و قول هایی به هم بدیم و هیچ کسی هم از اون با خبر نشه. من هم به اون قول مردونه دادم و حتی به مامانم هم نگفتم.
بابا مصطفام با دو تا دستاش شونه هامو چسبید و صورتشو آورد دم گوشمو گفت: پسرم تو دیگه بزرگ شدی و مرد این خونه ای. باید به من قول بدی مثل یه مرد به مامانت کمک کنی. مامانتو اذیت نکنی. به حرفاش گوش بدی. بهش کمک کنی و نذاری یه وقتی از دست تو ناراحت بشه. منم گفتم بابا یه شرط داره و اون اینه که وقتی از مسافرت برگشتی اون ماشین پلیس چراغ دارو برام بخری.
 
تو این چند روزی که بابا مصطفام نیست دلم خیلی براش تنگ شده مخصوصا برا اون خنده هاش. اما عیبی نداره... من هم هر وقت دلم براش تنگ می شه مثل بابام میام لب تاقچه و به عکس شما نگاه می کنم. 
 آخه بابا مصطفام هر وقت خیلی خسته بود و ناراحت، می اومد کنار تاقچه و با شما صحبت می کرد. نزدیک شما که میومد لبهاش تکون می خورد. بعضی وقت ها هم که خیلی خسته بود شونه هاشم تکون می خورد. فکر کنم مامانم هم این روزها خیلی خسته است که مثل بابام شونه هاش تکون می خوره و چشماش قرمز می شه!
بابام با شما آهسته صحبت می کرد. من که چیزی از حرف های شما دو نفر سر در نمی آرم اما اینو می دونم بابا مصطفام هر وقت با شما صحبت می کرد تا خیلی روزای بعد خوشحال بود. اگه ده شب هم کار می کرد عین خیالش نبود.
فکرشو کن اگه بابام مسافرت نبود و امشب خونه بود و شما رو می دید دیگه چی می شد. از خوشحالی بال درمیاورد و دیگه هر چی من بهش می گفتم ، می گفت چشب پسرم ،چشب عزیزم. هر چی می خواستم برام می خرید. من یه ماشین پلیس می خام که دشمنا رو تعقیب کنم. اما بابام میگه بزار بزرگتر بشی اونوقت برات می خرم.
اما... وقتی بابام بیاد و بفهمه شما خونمون اومدید و اون نبوده ،خیلی ناراحت می شه . شاید هم اونقدر ناراحت بشه که تا چند روز دیگه به حرفام گوش نده... اما نه! بابا مصطفام خیلی مهربونه... وقتی بیاد و بوی عطر شما رو ببینه که توی خونه و محلمون پیچیده، مطمئنم به همه حرفام گوش می ده. بابام میگه شما بوی بهشت میدی. بابام همیشه از بهشت میگه...یه وقت نکنه این دفعه که مسافرت رفته، رفته باشه بهشت...!

آرزویی که یک بسیجی شهید به گور برد!

اکنون که این آرزو را با خود بگور می برم امیدوارم با آن بزرگواری که در شما سراغ دارم مرا ببخشید و حلال کنید.امیدم این است که گذشته را فراموش کنید و صمیمانه حلالم کنید ، تا فردای قیامت در محضر قرب حق تعالی رو سفید باشم ...
به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق ، آن چه خواهید خواند ، آخرین وصیت نامه یه جا مانده از نوجوان بسیجی ، شهید محمود عباسی  از رزمندگان گروهان نجف اشرف (لشکر 7 ولی عصر«عج») می باشد. این وصیت نامه در عین سادگی ، به طرز تکان دهنده ای ، نمایش دهنده روح بزرگ نوجوانی خوزستانی است. :


بسم الله الرحمن الرحیم                                      

قاتلوهم یعذبهم الله بایدیکم و یخرهم و ینصرکم علیهم و یشف صدور قوم مومنین   ۱۴ـ توبه

ای دل بکن بکوی شهیدان زیارتی / تا کی بفکر این زر وصال و عمارتی
جز آرزوی قبر حسین بر دلم نبود / اینست راه عشـق اگـر با بصـارتی

با سلام و درود برهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران ... و با سلام و درود بیکران به شهیدان ...
پدر و مادرم در حال رفتن به منطقه هستم ... همه چیز را فراموش کردم :

ز شوق دوست سر و پای خود چنان گم کرد/ که میانه دو شط آن امام تیمم کرد

اگر چیزی کم و کسر نوشته ام یا کسی را از قلم انداخته ام مرا ببخشید ...
دوستانیکه قبلا با هم بودیم و شهید شده اند مرا صدا می زنند ...
از شما عاجزانه استدعا دارم مرا ببخشید و حلال کنید ، چون از خانه فرار کردم و به جبهه آمدم تا دین خود را به اسلام و شهداء ... ادا کنم ... و به این دو مقصد یکی را برسم ، یا زیارت قبر شش گوشه حسین یا همانند یارانش به فیض شهادت نائل گردم ... دعا کنید با یاران امام حسین محشور گردم ...
دوست دارم با لباسی که شهید می شوم به خاکم بسپارید تا روز قیامت فرا رسد با لباس خونین ...سر از قبر در آورم ... همه ما مسئولیم و باید فردای محشر جوابگوی پیغمبر و ائمه و شهدا باشیم ...برای غریبی و مظلومی اسلام گریه کنید که از همه طرف ،خارج و داخل برای شکست او می کوشند . شما را بخدا دلتان برای اسلام بسوزد ، نه برای شهداء . آن ها آن راهی را که آرزو داشتند رفتند و رسیدند . ولی اسلام باید تا ابد زنده بماند . انشاالله تعالی ...
بعضی ها می گویند ، اسلام به شما جوانان احتیاج دارد ، باید کمک کنید . خیر! نظر بنده اینست که ما  جوانان به اسلام احتیاج داریم ، اگر به فکر آخرت خود بوده باشیم .
کوشش کنید هر چه می گوئید ، عمل کنید .

سعدی هر چند سخن دان مصالح گوئی/ بعمل کار برآید به سخندانی نیست

 پدرم!استاد! مرادم!
از راه دور دست های پینه بسته تو را می بوسم و همچنین دست های مادرم را می بوسم .
پدر جان! هر گاه مرخصی می آمدم خیلی دلم می خواست خم شوم و دست هایت را ببوسم ، متاسفانه رویم نمی شد . الحمدالله چند بار دست مادرم را بوسیدم ، اکنون که این آرزو را با خود بگور می برم ، امیدوارم با آن بزرگواری که در شما سراغ دارم مرا ببخشید و حلال کنید ...اگر چه خودسرانه به جبهه رفتم و شما را اذیت کردم ، امیدم این است که گذشته را فراموش کنید و صمیمانه حلالم کنید ، تا فردای قیامت در محضر قرب حق تعالی رو سفید باشم ...
از خواهر عزیزم ... عذر خواهی کنید ، چون نه برای عقدش نه برای عروسیش نتوانستم بیایم . و حتما او مهر خواهری را فراموش نمی کند و در عزای من شرکت می کند .
خواهشی دارم. از آخرین حقوقی که از بسیج گرفته ام طبق رسمی که داشته ایم به او شاد باش بدهید و از او بخواهید حلالم کند و شاد باش را هر اندازه خودتان صلاح می دانید وکیل هستید ...
سلام مرا به بچه های مسجدمان برسانید و بگوئید حلالم کنند و برایم طلب مغفرت و دعا کنند .
راستی اگر برادر خوانده ام رامین دریائیان آمد و چیزی خواست باو بدهید . خصوصا یک عکس می خواست . شاید رویش نشود بگوید ، اگر از عملیات برگشت .
در ضمن حمید طبری و علی بهزادی خیلی حق به گردن من دارند ،اگر چیزی خواستند به آن ها بدهید ، به عنوان یادگاری ، گرچه همه چیز از لوح خاطرم محو شده و یادم نیست . اگر کسی ادعای طلب کرد به او بدهید . که زیر دین نمانم و اندازه ای هم به فقیران واقعی بدهید تا برایم دعا کنند .

... یا زیارت یا شهادت

خدایا بتو پناه میبرم از نفسی که سیر نمی شود

محمود عباسی

عکس / بسیجی یعنی این

بسیجیان در دفاع مقدس یک ویژگی اساسی داشتند. برای هر مشکلی بهترین و قابل دسترس ترین راه حل را پیدا می کردند و در مقابل حتی توقع تشکری هم نداشتند.
به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق ، بسیجیان در سالهای دفاع مقدس ، یک ویژگی اساسی داشتند. برای هر مشکلی بهترین و قابل دسترس ترین راه حل را پیدا می کردند و در مقابل حتی توقع تشکری هم نداشتند و برای رفع مشکل ها منتظر حکم و دستور هم نمی ماندند. این عکس هم یکی از همان موارد است. به جای این که منتظر نردبان مخصوص شوی ، خودت یا علی بگو و بالای کانال را دید بزن. در مورد این عکس حرف دیگری نیست. ببینید و برای این همت بسیجی یا علی بگویید.

وقتی پسر به پای پدرش چسبید + عکس

آخرین دفعه ای که رحیم میخواست بره منطقه ، محمدعلی که فقط 2 سال داشت ،پای پدر را بغل کرد و با آن زبان شیرین به بابا رحیمش می گفت:بابا نرو! بابا نرو!
به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق ، در سال گرد عملیات کربلا آفرین «کربلا 5» ، دل های خود را به یاد یکی دیگر از جان های تابناک این معرکه ی عاشورایی نورانی می کنیم.
رحیم کریمی ، وقتی حضرت روح الله از ایران تبعید شد ، فقط یک سال داشت و 23 سال بعد ، در رکاب حضرتش ، در وادی شلمچه ، پنجه بر بام عرش گرفت و بر ایوان آسمان نشست.

آخرین دفعه ای که رحیم میخواست بره منطقه ، محمدعلی که فقط 2 سال داشت ،پای پدر را بغل کرد و با آن زبان شیرین به بابا رحیمش می گفت:بابا نرو! بابا نرو!
 رحیم بدجوری به هم ریخت. سرش رو بالا کرد و رو به آسمان گفت:خدایا ! این امتحانه؟ مثل حضرت ابراهیم که دل از پسرش کند و اسماعیلش رو قربانی کند.
رحیم عاشق محمد علی بود. دلش پر می زد برای این بچه. با این حال اون جا بهش دست نزد. با بغض به  برادرش احد گفت: « احد جان! محمدعلی رو  ببر کنار» آقا احد ، بچه را از پای پدر جدا کرد و رحیم به راه افتاد.

 سرانجام پدرِ محمد علی ، به تاریخ  ۲۶/۱۰/۶۵ بال در بال آسمان گشود و در اسفند ماه همان سال ، پیکر خونینش در خاک «سرخ رود» به امانت گذاشته شد تا به هنگام بازگشت مولایش ، به جمع یاران او بپیوندد، انشا ء الله
 
روحمان با یادش شاد

برای مشاهده تصاویر با کیفیت مناسب، آن ها را ذخیره کنید




با تشکر از «جراحت»

عکس/ نقشه مسير حركت امام رضا(ع)

تصویر زیر نقشه مسیر حرکت امام رضا(ع)، از مدینه تا طوس را نشان می دهد.

سی مرغان «بق» + عکس

در آخرین شب جمعه ی ماه صفر ، چشمان خود را منور می کنیم به قطعه ای از بهشت در روستای «بق» از توابع دامغان. روستای بق در فاصله 10 کیلومتری از شهر دامغان قرار دارد.
به گزارش گروه چهاد و مقاومت مشرق ، در آخرین شب جمعه ی ماه صفر ، چشمان خود را منور می کنیم به قطعه ای از بهشت در روستای «بق» از توابع دامغان. روستای بق در فاصله 10 کیلومتری از شهر دامغان قرار دارد و عموم زائران مشهدالرضا ، در مسیر خود این روستا را می بینند و نام عجیب آن برایشان جالب توجه است. شواهدی در این روستا به دست آمده است که پیشینه آن را به حدود 2000 سال قبل می رساند. این روستا حدود 30 شهید در سال های دفاع مقدس ، به آستان اباعبدالله الحسین(صلوات الله علیه) تقدیم نموده است. پیکر پاک شهیدان این روستا ، در کنار بقعه ی مبارکه ای به امانت گذاشته شده اند که متعلق به یکی از صلحا و اولیاء الهی ، معروف به  «سلطان پیرنعما» می باشد.
اسامی شهدای این روستا عبارتند از:
۱- شهید محمد علی صداقتی    
 ۲- شهید غلامعلی صداقتی  
۳- شهید علی اکبر هاتفی
۴- شهید علی اکبر صداقتی
۵- جاویدالاثر شهید محمد حسن رمضانیان  
۶- جاویدالاثر شهید محمد صداقتی
۷- شهید حسین نادعلیزاده
۸- شهید محمد رضا صداقتی
۹- جاویدالاثر شهید محمد علی معرفی
10- شهیدمحمدرضا صدقی
11- شهیدمحمود صدقی
12-شهیدمحمدجواد نادعلیزاده
13- شهیدعبدالله هاتفی
14- شهیدحمیدرضا نادعلیزاده
15- شهیدسیدمهدی سیادت
16- شهیدسیدجعفر سیادت
17- شهیدحسین اصغرپور
18- شهیدعباسعلی عموئی
19- شهیدمحمدحسین عموئی
20- شهیدمجید قنبرپور
21- شهیداحمد نادعلیزاده
22- شهیدنعمت الله نادعلیزاده
23- شهیدحمیدرضا قنبرپور
24- شهیدحسین سوقانی
25- شهیدمحمد صداقتی
26- شهیدعباس وطن پور
27- شهیدحمید سکّوزاده
28- شهیدیحیی هاتفی
29- شهیدحسن چوپانیان
30- شهیدسیدجواد سیادت

 شادی ارواح معصیت زده خود ، برای تمامی این مجاهدان فی سبیل الله سوره فاتحه و سه بار سوره توحید قرائت می کنیم.


بقعه ای که بر فراز مزار شهدای روستای بق بناشده است


موقعیت بقغه شهدای بق نسبت به بقعه مبارکه ی «سلطان پیرنعما»


نمای داخلی از بقعه شهدای روستای بق

حضور رهبرانقلاب در منزل شهیدان رضایی نژاد و احمدی روشن + تصاویر

حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی امشب (پنجشنبه) با حضور در منزل شهیدان مصطفی احمدی روشن و داریوش رضایی نژاد، دو تن از شهدای نخبه کشور، در فضایی معنوی با خانواده های آنان دیدار و گفتگو کردند.
به گزارش مشرق به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری ، ایشان در جمع خانواده شهید احمدی روشن با اشاره به اینكه این شهدای نخبه  جوان مایه افتخار كشور هستند، خاطر نشان كردند: ارزش وجودی این شهدا از دو بعد قابل توجه است، جنبه اول؛ فعالیتهای علمی و تحقیقی و تسلط آنان به كارهای مهم و حساس است كه نشان از استعداد برتر و نخبگی آنان دارد و جنبه دوم؛ ابعاد الهی و معنوی این جوانان است كه همین عامل زمینه را برای شهادت آنان آماده می كند.
حضرت آیت الله خامنه ای شهادت این جوانان را، در راه خدا و زمینه ساز پیشرفت اسلام دانستند و تأكید كردند: با پیروزی انقلاب اسلامی از تهمت های بزرگی كه دشمنان علیه این انقلاب مطرح می كردند این بود كه، راه علم در این كشور بسته شد، اما جوانان كشور با مجاهدت و تصرف عرصه های علمی و به میدان آوردن حرف نو و ظرفیت های بالای خود، این تهمت دشمن را باطل كردند.
رهبر انقلاب همچنین با حضور در منزل شهید داریوش رضایی نژاد با تأكید بر اینكه تلاش دشمنان برای ترور جوانان نخبه كشور، نشان دهنده عظمتِ كاری است كه آنان انجام می دهند، خاطر نشان كردند: امروز پیشرفت جمهوری اسلامی مایه دلگرمی ملتهای مسلمان و جوانان كشورهای اسلامی است.
شهید مصطفی احمدی روشن از دانشمندان و نخبگان برجسته كشور هفته گذشته در اقدام تروریستی عناصر وابسته به استكبار به فیض شهادت نائل شد، شهید داریوش رضایی نژاد نیز مرداد ماه امسال (1390) در اقدام تروریستی دیگر به شهادت رسیده بود.
 
 
تصاویر حضور رهبر انقلاب در منزل شهید احمدی روشن













تصاویر حضور رهبر انقلاب در منزل شهید رضایی نژاد








 
 

السلطان - ویژه نامه شهادت امام رضا علیه السلام


 

 
 بانک احادیث  بانک پرسش و پاسخ  بانک پیامک  بانک تصاویر  بانک کارت پستال
 
ياران ايراني حضرت رضا عليه السلام    زندگانى امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) (1)

سابقة تشيع در ميان ايرانيان به دوران رسول اعظم الهي مي‌رسد. با آنکه دوران پيشوايان پاک شيعه به لحاظ حاکميت دشمنان کينه توز اسلام و اهل‌بيت:از سياه‌ترين بسترهاي تاريخ تشيع به شمار مي‌ايد. اما بهره‌هاي علمي و معنوي ايرانيان

 

امام تا آغاز خلافت مأمون در زادگاه خود، شهر مقدس مدينه، اقامت داشت، ولى مأمون پس از رسيدن به حكومت، حضرت را به خراسان دعوت كرد و سرانجام حضرت در ماه صفر سال 203 هجرى قمرى (در سن 55 سالگى) به شهادت رسيد

صفات عاليه انسانى   100 سخن گرانبها از ثامن الائمّه (علیهم السلام)

امّا به خودشان تغييرى راه نداده، و پيوسته به ارشاد و هدايت مردم پرداخته و ساده مى‏زيستند، و لذا در احوالشان آمده كه به هنگام صرف غذا. تمام غلامان و زيردستان كوچك و بزرگ و حتى مهتر خويش را احضار مى‏فرموده و با سخنان خود آنان

 

1. مؤمن‌ ، مؤمن‌ واقعى‌ نيست‌ ، مگر آن‌ كه‌ سه‌ خصلت‌ در او باشد : سنتى‌ از پروردگارش‌ و سنتى‌ از پيامبرش‌ و سنتى‌ از امامش‌ . اما سنت‌ پروردگارش‌ ، پوشاندن‌ راز خود است‌ ، اما سنت‌ پيغمبرش‌ ، مدارا و نرم‌ رفتارى‌ با مردم‌

امام ‏رضا (ع) ناخداى کشتى تشيع در ميانه طوفان مرو   زندگانى امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) (2)

بايد اعتراف کنيم که زندگى ائمه ، عليهم‏السلام، بدرستي شناخته ‏نشده و ارج و منزلت جهاد مرارت ‏بار آنان حتى بر شيعيانشان نيز پوشيده مانده است. علي‏رغم هزاران کتاب کوچک و بزرگ و قديم و جديد درباره زندگى ائمه ، عليهم‏السلام،

 

امام با اين گونه موضعگيرى زمينه را طورى چيد كه مأمون را روياروى حقيقت قرار داد. امام گفت : مى خواهم كارى كنم كه مردم نگويند على بن موسى به دنيا چسبيده , بلكه اين دنياست كه از پى او روان شده است . با اين رويّه به مأمون فهماند

انگیزه‏های مامون از ولایتعهدی امام رضا (علیه السلام)   مسأله ولايتعهدى امام رضا عليه السلام

احساس ایمنی از خطری که او را از سوی شخصیت امام رضا(علیه السلام) تهدید می‏کرد. شخصیتی نادر که نوشته‏های علمیش در شرق و غرب نفوذ فراوان داشت و نزد خاص و عام - به اعتراف مامون - از همه محبوبتر بود. در صورت ولیعهدی، او دیگر نمی‏توانست

 

بحث امروز ما يك بحث تاريخى و از فروع مسائل مربوط به امامت و خلافت است و آن، مسأله به اصطلاح ولايتعهد حضرت رضا عليه السلام است كه مأمون ايشان را از مدينه به خراسان آن وقت(به مرو) آورد و به عنوان ولى عهد خودش منصوب كرد، و حتى

در مدح و رثای علی بن موسی الرضا (علیه السلام)   ثامن الائمة ، على بن موسى الرضا(علیه السلام) دژ محکم الهی

کوچه‌های خراسان (قيصر امين‌پور) چشمه‌های خروشان تو را می‌شناسند موج‌های پريشان تو را می‌شناسند پرسش تشنگی را تو آبی، جوابی ريگ‌های بيابان تو را می‌شناسند نام تو رخصت رويش است و طراوت

 

اسم آن بزرگوار على و كنيه او ابو الحسن الثاني و لقب مشهور او رضا است. عمر مبارك آن حضرت پنجاه و پنج سال بود. (1) در يازده ذى القعده سال 148 هجرى به دنيا آمد (2) و در سال 203 هجرى (3) در آخر ماه صفر به

آراء مختلف در مورد شهادت امام رضا علیه السلام   شهادت امام رضا علیه السلام از زبان اباصلت هروی

برخى از فرقه‏هاى اسلامى معتقدند كه اطاعت از حكام واجب است و به هیچوجه نمى‏توان با آنان از در مخالفت درآمد و یا بر ضدشان قیام كرد. دیگر فرق نمى‏كند كه ماهیت ‏حاكم چه باشد، حتى اگر مرتكب بزرگترین گناهان شود و یا هتك مقدسات

 

بعد وقتی خاک پیش روی هارون یعنی طرف قبله هارون را بویید، فرمود:« این خاک، جایگاه قبر من است. ای اباصلت، وقتی قبر من ظاهر شد، رطوبتی پیدا می شود. من دعایی به تو تعلیم می کنم. آن را بخوان. قبر پر از آب می شود. در آن آب ماهی

سیره شخصیتی امام رضا (علیه السلام) (1)   داستانهایی از سیرت حضرت امام رضا (علیه السلام) 

بخشي از زندگي امام علي بن موسي(علیه السلام) مربوط به دوران قبل از امامت ايشان مي‌شود كه 35 سال بوده است و در اين مدت، حاكماني چون منصور، مهدي، هادي و هارون ـ كه همه از خلفاي عباسي بوده‌اند ـ حاكميت داشته‌اند. پس از شهادت

 

مردى از نوادگان انصار خدمت امام رضا(علیه السلام) رسيد. جعبه‏اى نقره‏اى رنگ به امام داد و گفت :
«آقا! هديه‏اى برايتان آورده‏ام كه مانند آن را هيچ كس نياورده است». بعد در جعبه را باز كرد و چند رشته مو از آن بيرون آورد و گفت:

بانک صوت و فیلم و تلفن همراه

  

بانک صوت و فیلم   بانک تلفن همراه

شهادت امام رضا

 

 

 

راهنمای حرم امام رضا (ع)

آفتاب هشتم

زیارت امام رضا(ع)
 

مقالات دیگر
كرامات الرضويه(علیه السلام)
سیره شخصیتی امام رضا (علیه السلام) (2)
ضرورت كسب معرفت درباره امام رضا (علیه السلام)
امام رضا(علیه السلام) و خدمات فرهنگي
كرامات امام رضا(علیه السلام) به روايت اهل سنت
ادعاي تشيع
تجدید عهد با غریب طوس
بررسی تألیفات و نگارش های امام رضا علیه السلام
برکات حضور امام رضا علیه السلام در ایران 
 

غریب مدینه - ویژه نامه شهادت امام حسن علیه السلام


 غریب مدینه



 

 
 
 
 
 
بانک صوت و فیلم
شهادت امام حسن (ع)

 

 
 
 
بانک احادیث  بانک پرسش و پاسخ  بانک پیامک  بانک تصاویر  بانک کارت پستال
 
 
جستاری کوتاه در زندگانى امام حسن(ع)(1)
حسن بن على (علیهما السلام) از دوران جد بزرگوارش چند سال بيشتر درك نكرد زيرا او تقريبا هفت سال بيش نداشت كه پيامبر اسلام بدرود زندگى گفت. پس از درگذشت پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تقريبا سى سال در كنار پدرش امير مومنان
 
 
دانستنی هایی درباره امام حسن مجتبی (ع)(1)
چون امام حسن مجتبی علیه‏السلام پا بر پهنه عالم خاکی نهاد، خانه حضرت فاطمه علیهاالسلام در انتظار گام‏های نازنین پیامبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم لحظه شماری می‏کرد. گویی تا آمدن آن وجود مبارک، حیرانی عظمت و جلال تولد آن
 
 
دل نوشته هایی درسوگ شهادت کریم اهل بیت (ع)(1)
چه دشوار است شرح جان‏گذار سوختن شمع و چه دنیای غریبی است دنیای پست خاک. آن که فروغش بیشتر است، سوز و گدازش نیز بیشتر است و آن که بیشتر در اندیشه روشنایی و فروزندگی است، بیشتر در معرض حمله ظلمت و خاموشی. آنان که دل از سنگ
 
 
جستاری کوتاه در زندگانى امام حسن(ع)(2)
بزرگان و زمامداران جهان، هنگامى كه اوضاع و شرائط را بر خلاف هدفها و نظريات خود مى‏يابند، همواره سعى مى‏كنند در موارد دوراهى، جانبى را بگيرند كه زيان كمترى دربر داشته باشد، و اين يك اصل اساسى در محاسبات سياسى و اجتماعى است
 
 
دانستنی هایی درباره امام حسن مجتبی (ع)(2)
به نوشته مورخان در سال 41 ه .ق، در يكى از ماههاى ربيع الاول يا ربيع الثانى و يا جمادى الاولى، معاويه به وسيله عبدالله بن عامر و عبدالرحمان بن سمره نامه‏اى به عنوان قرارداد صلح، براى حسن بن على(علیه السلام) فرستاد. اين نامه
 
 
دل نوشته هایی درسوگ شهادت کریم اهل بیت (ع)(2)
امشب دوباره چه شده است که سایه خسته شانه‏هایت که بی‏صدا می‏لرزد، بر قبور قبرستان بقیع افتاده است! چه گریه غریبانه‏ای! پس از آن شب اندوهناک، که مادرت را به آغوش خاک‏های من سپردند، همه غربت عالم در بقیع جمع شد و من کم کم
 
 
در سایه سار کلام گهربار امام حسن(ع)
12. بدانيد كه‌ خدا شما را بيهوده‌ نيافريده‌ و سر خود رها نكرده‌ ، مدت‌ عمر شما را معين‌ كرده‌ ، و روزى‌ شما را ميانتان‌ قسمت‌ كرده‌ ، تا هر خردمندى‌ اندازه‌ خود را بداند و بفهمد كه‌ هر چه‌ برايش‌ مقدر است‌ به‌ او مى‌رسد
 
 
حکایت های شگرف از امام حسن مجتبی (ع)
در زندگی امام حسن علیه السلام موارد گوناگونی از بیان اخبار غیبی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می‌شود: 1) زمانی امام حسین علیه السلام و عبدالله بن جعفر در تنگدستی واقع شده بودند. امام حسن علیه السلام یکی از روزهای ماه
 
 
گلچین احادیث از امام حسن مجتبی (ع)
امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمود: اى فرزند آدم! نسبت به محرّمات الهى عفیف و پاكدامن باش تا عابد و بنده خدا باشى. راضى باش بر آنچه كه خداوند سبحان برایت تقسیم و مقدّر نموده است، تا همیشه غنى و بى نیاز باشى. نسبت به همسایگان،
 
 
سرّ دلبران در حديث ديگران
محقق ارجمند، استاد حسن مصطفوى با نگارش كتابى با عنوان «الامام‏المجتبى، ابومحمد الحسن بن على عليه‏السلام ، حياته، مقاماته، خلافته، حلمه، جريان صلحه، كلماته، خطبه، ردّ الاعتراضات» و با استناد به كتب تاريخى و حديثى و صحاح اهل
 
 
كريم اهل‏بيت(ع)
«كريم»، در زبان و فرهنگ اسلامى، نژاد و اصيل1، خوش خوى و خوش روى2، پاكدامن و عفيف،3 جوانمرد و با مروّت، بخشاينده، بلند همّت و بزرگوار، خيرخواه و مهربان، نيكوكار، نيك نفس و نيكونهاد و در يك كلمه، جامع همه ارزشها4 است. و اين
 
 
شخصيّت علمى امام حسن مجتبى (ع)
تواضع، فروتنى، خداترسى، روابط حسنه، احترام متقابل و كمك به بينوايان از ابعاد برجسته زندگى آن سرور جوانان بهشتى است. آن بزرگوار بازويى علمى، قضايى و نيرويى بسيار كارآمد براى حكومت علوى و شخص اميرمؤمنان عليه‏السلام بوده است. امام
 
فعاليت‏هاى فرهنگى و سياسى امام مجتبى(ع) پيش از امامت
پرتوی از زندگانی امام حسن مجتبی (ع)
امام حسن مجتبي (ع) و ياران خائن
شناخت زمينه هاو علل صلح امام حسن (ع)
بر ساحل قرآن
امام حسن (ع) و پاسداری از ارزش‏ها
كتابشناسى امام حسن مجتبى (ع)(1)
كتابشناسى امام حسن مجتبى (ع)(2)
صلح امام حسن (ع) پرشكوه‏ترين نرمش قهرمانانه تاريخ
صلح عزت آفرين از زبان امام حسن (ع)
اخلاق کریمانه امام حسن مجتبی (ع)

غروب خورشید - ویژه نامه وفات نبی اکرم (صلّی الله علیه و آله وسلّم)

غروب خورشید 

 

 
 

  
 
 
بانک صوت و فیلم

مداحی پیامبر اکرم (ص)

مداحی پیامبر اکرم (ص) و امام حسن مجتبی (ص) 

 
 
 
بانک احادیث  بانک پرسش و پاسخ  بانک پیامک  بانک تصاویر  بانک کارت پستال
 
 
در سوگ أسوه حسنه (1)
حضرت محمد بن عبد الله‏صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم ، آخرين سفير الهى و بزرگ رهبر جهان اسلام، در سحرگاه روز جمعه 17 ربيع الاول سال 571 ميلادى در مكه مكرمه و در دامن پاك حضرت آمنه، ديده به جهان گشود . آن حضرت كه قبل از تولد، پدر
 
 
پيامبر اسلام و شيوه گذر از جامعه جاهلى به جامعه اسلامى(1)
برخى از نظريه پردازان با طرح تئورىهاى خطى بر تقليد از غرب اصرار مى ورزند و برخى ديگر با تإكيد بر الگوهاى غير خطى سعى بر بومى سازى نظريات توسعه دارند. مقاله حاضر ....
 
 
ويژگي ها و شايستگى های پيامبر اعظم (ص)
در ميان مقامات اجتماعى، هيچ مقامى ارزشمندتر و در عين حال پيچيده‏تر از منصب رهبرى نيست و تا فردى داراى مجموعه‏اى از كمالات و سجاياى انسانى و محاسن اخلاقى نباشد،...
 
 
دل نوشته هایی در سوگ نبی رحمت (ص)(1)
زمان بر اهل خانه می‏گذرد؛ اما چونان خنجری که بر سینه پر دردشان می‏نشیند. آه، یا رسول اللّه‏! حتی دیوارهای کاهگلی من، هیچ‏گاه بانویشان فاطمه علیهاالسلام را این گونه مضطرب و پریشان ...
 
 
دانستنی هایی درباره نبی رحمت (ص) و رحلتشان (1)
خاتم الانبیا حضرت محمد بن عبدالله در سال 571 م که مصادف با روز جمعه هفده ربیع‏الاول بود، در مکه چشم به جهان گشودند و در چهل‏سالگی از طرف خداوند متعال به پیامبری برگزیده شدند...
 
 
پيامبر اسلام(ص) از ديدگاه گوستاولوبون
«گوستاو لوبون» از جمله خاورپژوهان بلندپايه فرانسوي است كه به سال 1841 ميلادي چشم به جهان گشود و در سال 1931 از دنيا رفت. وي مطالعات گسترده‏اي درباره اسلام و تمدن مسلمانان به ...
 
 
پيامبر اسلام و شيوه گذر از جامعه جاهلى به جامعه اسلامى(2)
به تعبير يكى از انديشمندان معاصر در شرح گفتار امام على(علیه السلام) در خطبه 26 نهج البلاغه: دوران جاهليت دورانى است كه مردم در آن دوران, دچار دوگونه نابه سامانى و كمبود بودند....
 
 
تأسی به پيامبر اعظم (ص) از منظر مقام معظم رهبری
لزوم تبیین ابعاد شخصیت والای پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) از سوی گویندگان و نویسندگان ذکر نام مقدس پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)و شرح گوشه هائی از زندگی ....
 
 
پیامبر رحمت در کلام امام صادق (ع)
در طول تاريخ بشريت، كم تر انسانى وجود دارد كه مانند پيامبراسلام تمام خصوصيات زندگى اش به طور واضح و روشن بيان و ثبت‏شده‏باشد. خداوند متعال در قرآن كريم كتابى كه خود حافظ اوست ....
 
 
پيامبر (ص) در آينه فقه
بعثت، هجوم نور به قلب تاريكى است. عاشقان كوى محمد نقد دل را به پاى محبت او نثار مى‏كنند تا صفاى باطن به دست آورند. دل را به چشمه معرفت او مى‏سپارند تا با زلال احكام الهيش زنگار از درون بزدايند.....
 
 
پيامبر اكرم (ص) در عهدين
مقدمه خداى سبحان در آيه 157 سوره اعراف چنين فرموده است: «الذين يتبعون الرسول النبى الامى الذي يجدونه مكتوبا عندهم فى التوراة و الانجيل يامرهم بالمعروف و ينهاهم عن المنكر... .»
 
 
دل نوشته هایی در سوگ نبی رحمت (ص)(2)
بردباری تو، مرهم زخم‏های دیرینه ما بود، کلامت، شفای دردِ نادانی ما، دست هایت سایه‏بان بی یاوری، و هستی‏ات، بهانه آفرینش ما. و امروز، یارانت تلخ‏ترین جرعه‏ها را از ظرف زمان می‏نوشند
 
 
در سوگ اسوه حسنه (2)
او] دفع كننده لشگرهاى باطل و درهم كوبنده شوكت گمراهان است؛ آن گونه كه بار سنگین رسالت را بر دوش كشید و به فرمانت، قیام كرد و به سرعت، در راه خشنودى تو گام برداشت؛
 
سیره‌ رسول نور(ص) در کلام وحی
رحلت رسول اعظم (ص)
تاريخچه زندگي رسول اكرم (ص)(2)
علم غيب پيامبر اکرم (ص)
حقوق حيوان ها در سيره و سخن پيامبراعظم
حاكميت‏سياسى پيامبر (ص) وسلم در قرآن
خصایص نبی اعظم (ص)
نقش اخلاق در سيره عملى پيامبر اسلام (ص)
تاريخچه زندگي رسول اكرم (ص)(1)
دانستنی هایی درباره نبی رحمت (ص) و رحلتشان (2)
گلچین احادیث نورانی نبوی (ص)
پیامبر اکرم(ص) و وقايع سال دهم هجرت

عکس/ برای روزی که پرده ها کنار می روند

اردشیر هوشمند به سال 1344 در شهرک اباتر از توابع صومعه سرا متولد شد .در سال 1363 به جمع بسیجیان لشکر قدس گیلان پیوست و به تاریخ 23 دی ماه 1365 در خط مقدمِ عملیات کربلای 5 ، بر کرسی شهادت تکیه زد.
به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق ، اردشیر هوشمند به سال 1344 در شهرک اباتر از توابع  صومعه سرا متولد شد .در سال 1363 به جمع بسیجیان لشکر قدس گیلان پیوست و به تاریخ 23 دی ماه 1365 در خط مقدمِ عملیات کربلای 5 ، بر کرسی شهادت تکیه زد.
آن چه خواهید خواند برگی است از دفتر یادداشت شهید هوشمند که حدود 8 ماه پیش از شهادتش به تحریر درآمده.
روحمان با یادش شاد

*متن یادداشت:

معبودا ! پروردگارا! گناه سرتاسر وجودم را فرا گرفته.من آن زمان که پرده ها گشوده می شود جز روسیاهی چیزی در بساط ندارم. تو را به آن روز بزرگ مرا توبه قبل از موت ده.
خدایا ! یاران همه رفتن. ما با که نشینیم؟
که عزیزان همه رفتن و آه حسرت بر دل گناه گار ما گذاشتند.
اسلام آباد غرب
پادگان الله اکبر
شب پنج شنبه
5/2/1365





شهید حامد(اردشیر) هوشمند

تکبیر سرخ - ویژه نامه شهادت نواب صفوی و یارانش

دانلود ويژه نامه تکبیر سرخ - ویژه نامه شهادت نواب صفوی و یارانش
 

 

 
 
 
تصاویر شهید نواب صفوی
       
 
 
شهید حجت الاسلام نواب صفوی از منظر ولایت
كار بسیار به جا و بر حقی انجام می‌گیرد كه از شخصیت شهید نواب و فداییان اسلام ‏تجلیل می‌شود. فرق آنها با شهدای زمان ما این است كه آنها در دوران غربت محض قیام ‏كردند و نام حكومت اسلامی و حاكمیت احكام قرآنی را كه كمتر به گوش
 
 
شجاعت شهید حجت الاسلام نواب صفوی
در زیر نور مهتاب، خنجر آذین شده ای را که مرد عرب به کمر داشت دیدم و یکّه خوردم، امّا سید، آرام ایستاد. مرد عرب با خشونت گفت: هر چه دینار دارید از جیب هایتان بیرون آورده و تحویل دهید. من ترسیده بودم و می خواستم آن چه دارم
 
 
خاطراتی از شهید حجت الاسلام نواب صفوی و فداییان اسلام
در اواخر سال 1326 زمزمه نخست وزیری هژیر سرا سر شهر تهران را فراگرفت و سرانجام در بیستم خرداد ماه سال هژیر به نخست وزیری رسید ؛ ماموریت چند ساله او در انگلستان و كسب مقامهای بسیار مهم ماهیت هژیر را برای مردم ایران روشن ساخته
 
 
وداع آخر
آن روز كه مرا مي گداختند و پتك بر سرم مي كوبيدند، صبر كردم و با خودم مي انديشيدم: «اين زجرها را تحمل كن تا افتخار پيدا كني. دست هر كسي را كه با حق به مخالفت پرداخت، به وسيله تو ببندند، تا هر كه در مقابل آزادي ديگران مي ايستد
 
 
سياست ورزي اخلاقي شهيد حجت الاسلام نواب صفوي
روز 27 دي ماه، در نيم قرن پيشتر يعني سال 1334، ابرمرداني که در دل دوران ظلماني و ظلم مآبي، غريو عدالتخواهي و عزت طلبي مسلمين را سر دادند، پذيراي شهادت گشتند. قيام شجاعانه و بي باکانه شهيد نواب صفوي و يارانش، احياي امر ائمه
 
 
مروری بر زندگی و مبارزات رهبر فداییان اسلام
سیدمجتبی نواب صفوی در زمان حكومت رضاخان در محله خانی‌آباد در جنوبی ترین نقطه تهران متولد شد . زمانی كه رضاخان با خلع احمدشاه قاجار بر تخت سلطنت پهلوی تكیه زده بود پدرش سیدجواد میرلوحی روحانی‌ای بود كه به دنبال سیاست لباس
 
 
ندای آسمانی
برادران مسلمانم در سراسر دنیا، دوستان ثابت قدم خدا و محمد و آل محمد (ص) السلام علیكم و رحمه الله و بركاته ان الدنیا قد ادبرت و ان الاخره قد اقبلت. همانا دنیا از ما رو گردانده و آخرت به ما رو كرده است، آنچه از عمر ما گذشت
 
 
صیحه آسمانی نجف
1- «...مگر نه این است كه هر روزه به طرز تازه‌ای جبهه‌ ضد دین و ناموس‌،‌ ضد شرافت؛ ضد امانت، جان و مال؛ ضد زن و فرزند، ضد دین و میهن و بالاخره ضد هستی این ملت نجیب را هدف باران تیر نموده و به نیستی دایمی تهدید می‌كند، اف بر
 
 
پيشاهنگ جهاد و شهادت
شهيدان نواب صفوي و يارانش در دوران رژيم ستمشاهي با دعوت حوزه‌ها به حضور در عرصه سياسي كشور، ايجاد ايده تشيع انقلابي و با هدف تشكيل حكومت اسلامي و تدوين قانون اساسي كشور براساس آموزه‌هاي قرآن دست به مبارزه با رژيم شاه زدند.
 
 
کتابهایی راجع به شهید حجت الاسلام نواب صفوی و فداییان اسلام
پنجاهمین سالگرد شهادت نواب صفوی و فداییان اسلام فرصتی مغتنم جهت بازکاوی نقش و تاثیر ایشان در تاریخ معاصر ایران و انقلاب اسلامی فراهم آورد. زیرا نقش فدایان اسلام علی رغم جایگاه سرنوشت سازی که در ملی شدن صنعت نفت داشتند، از
 
 
کتاب«کتابشناسی شهیدان فدائیان اسلام»
بخش دوم بخشی از کتاب (با 40 موضوع): کتابهائی که بخشی از آن درباره این شهیدان عزیز مطلب دارند. ترتیب تنظیم: شماره. نام خانوادگی پدیدآورنده، نام. «عنوان متن»، عنوان اثر. محل نشر: ناشر، تاریخ انتشار، صفحه ها. بخش سوم مقالات
 
 
اسوه فداكارى
در سال 1303 ه . ش در يك خانواده متدين و روحانى مقيم محله «خانى آباد» تهران، فرزندى به نام «سيد مجتبى» به دنيا آمد.(1) پدرش «آقا سيد جواد ميرلوحى» كه روحانى‏اى علاقه‏مند به ساحت مقدس اهل بيت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بود،
 
 
جمعیت فدائیان اسلام و مسائل جهان اسلام
هر چند که اساس شکل گیری جمعیت فدائیان اسلام، بر مقابله با انحرافات فکری و اجرای احکام اسلامی استوار بود و فعالیت های آن شکل درون مرزی داشت، اما این جمعیت بر اساس اصول راهبردی و اساسنامه ای که شدیدا" به آن پایبند بود، به مسایل
 
بازخوانی حقایق - سیری در اندیشه ها و مبانی فکری جنبش فدائیان اسلام
نواب نوشت ...
دل نوشته هایی درشهادت حجت الاسلام نواب صفوی و یارانش
آیت بیداری
فدائیان اسلام و انقلاب اسلامی
اسوه های جاوید
تکبیر سرخ

ناقوس مرگ سلطنت - ویژه نامه فرار بزرگ شاه

ناقوس مرگ سلطنت
 

 
ناقوس مرگ سلطنت   فرار ديکتاتور از جزيره ثبات !

 نگاه حرام و اثرات مخرب آن در زندگي فردي و اجتماعي (1) روز شانزدهم آبان ماه ۱۳۵۷ محمدرضاشاه سر ساعت ۱۰ صبح در دفترش حاضر شد. كوتاه زمانى وزير دربار شاهنشاهى را پذيرفت. سپس رئيس تشريفات كشيك « منوچهر صانعى » را فراخواند و به او گفت: « گروه راديو و تلويزيون ملى قرار است به زودى برسند.» صانعى پاسخ داد: « اينجا هستند قربان.»

 

نگاه حرام و اثرات مخرب آن در زندگي فردي و اجتماعي (2)حکومت سي و هفت ساله محمدرضا شاه در زمستان 1357 رو به افول گراييد و زمينه هاي فرارش را از ايران فراهم کرد. اين در حالي بود که در يک سال قبل، از زبان کارتر رئيس جمهور آمريکا شنيده بود که ايران « جزيره ثبات » است

پايه هاي لرزان   آخرین سفر شاهانه

 نگاه حرام و اثرات مخرب آن در زندگي فردي و اجتماعي (3) سقوط رژيم پهلوي و مهمتر از آن، سقوط نظام شاهنشاهي در بهمن ۱۳۵۷ يكي از پديده هاي مهم و شگفت انگيز نيمه دوم قرن بيستم ميلادي است. سقوط دولت پهلوي مهم و شگفت انگيز بود چرا كه همه چاره ها براي بقاي آن انديشيده شده بود

 

 نگاه حرام و اثرات مخرب آن در زندگي فردي و اجتماعي (4)با فرار شاه از ایران، فصلی خواندنی و عبرت آموز از سرگذشت و فرجام حاکمان خودکامه پیش روی ملتهای ستمدیده به ویژه ملت مسلمان این مرز و بوم گشوده شد و شمارش معکوس حیات حکومت پس از 2500 سال در ایران شروع و نهایتاً در 22 بهمن 57 انقلاب اسلامی به پیروزی رسید.

آنها چرا فرار می کنند ؟   چاره ای نماند جز فرار

انواع نگاه‌های حرامرژیم پهلوی یکی ازمهم‌ترین موانع پیشرفت، توسعه و استقلال ایران، در قرن حاضر است که با پایه‌گذاری و نهادینه ساختن انحرافات اساسی در زمینه های مختلف، کشور را به سمت عقب ماندگی های مضاعف، بی هویتی فرهنگى، وابستگی های گوناگون به بیگانگان، سوق داد

 

نقش قصد لذت در حرمت نگاهبعضی از تحلیل گران خارجی سال 1975، یعنی اواخر سال 1353 و 9 ماهه ی اول سال 1354، را نقطهی آغاز افول قدرت شاه در ایران میدانند. وقایعی که در این سال رخ داد، به حسب ظاهر همه از نیرومندتر شدن موقعیت شاه و رژیم سلطنت در ایران حکایت میکرد.

عوامل و چگونگی فرار شاه   شاه در سفر بي بازگشت

چشم چرانی ممنوع اوج گيري مبارزات انقلابي مردم ايران، و پس از آنکه تمامي سياستهاي محمدرضا پهلوي براي آرام کردن مردم خشمگين به شکست انجاميد، شاه شاپور بختيار که از چهره هاي شناخته شده جبهه ملي بود، به نخست وزيري برگزيد،

 

چشم چراني، تیر مسموم او در اولين مرحله از سفر بدون بازگشت خود وارد آسوان مصر شد و به هنگام ورود به مصر مورد استقبال رسمي و تشريفاتي انورسادات رئيسجمهور اين كشور قرار گرفت.

فرار سوم   آوارگی محمدرضا و فرح پهلوی

چشم چراني در آموزه هاي قرآنيسي سال پس از فرار محمدرضا پهلوي از ايران در 26 دي 1357، مروري بر چگونگي اين واقعه و رويدادهاي انقلاب اسلامي ملت ايران كه به آن فرار منجر گشت، و بازخواني اوراقي از تاريخ اين سرزمين براي نسل جديد ضروري است

 

نگاه به افراد محرم و نامحرم در قرآنچکیده: شاه بنا به تجربه فرار پیشین خود در مرداد 1332که خود را بی پول یافته بود با حرص و ولع سیری ناپذیری سعی در جمع اوری ثروت کرده بود و توانست ثروت زیادی را هنگام خروج از ایران از کشور خارج کند

بوی گند شاه در آمریكا!   نقد « آخرين روزها »

اجازه گرفتن برای دیدن زن بی‌حجابهواپیمای حامل شاه دستور داشت كه به منظور انجام تشریفات گمركی در فورت "لادردیل" فرود آید. فرح بعدها گفت: «بدیهی است كه ما می‌بایست در یك فرودگاه ناشناس فرود بیاییم»

 

چشم‌ پاكیاطرات آقاي هوشنگ نهاوندي به عنوان فردي كه علاوه بر مسئوليت دانشگاه شيراز زماني رياست بزرگترين دانشگاه كشور - دانشگاه تهران- را در عصر پهلوي دوم برعهده داشت و حتي به مقام صدارت آموزش عالي نيز رسيد، همچنين به دليل نزديكي وي به دربار، حاوي اطلاعات پراكنده، اما ارزشمندي است

آلبوم تصاویر

 

تیر سمی شیطان(ویژه نامه گناه چشم چرانی و نگاه حرام)

تیر سمی شیطان  


 

 
نگاه حرام و اثرات مخرب آن در زندگي فردي و اجتماعي (1)   نگاه حرام و اثرات مخرب آن در زندگي فردي و اجتماعي (2)

 نگاه حرام و اثرات مخرب آن در زندگي فردي و اجتماعي (1) به نام خدایی که سراسر وجود انسانها، حاکی از عظمت و قدرت لایتناهی اوست؛ کسی که بی همتاست و شریکی ندارد و برای رسیدن بشر به سعادت، پیامبرانش را به سوی انسانها فرستاده است و سلام و صلوات بر حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله)

 

نگاه حرام و اثرات مخرب آن در زندگي فردي و اجتماعي (2) آیه ی 30 و 31 سوره ی نور، حاوی مطالبی درباره ی نگاه است. « قُل للمؤمنین یَغُضّوا مِن ابصارهم و یحفظو فروجَهم، ذلک ازکی لهم، إن الله خبیر بما یصنعون » ای رسول ما مردان مؤمن را بگو چشمان را از نگاه ناروا بپوشند و فروج

نگاه حرام و اثرات مخرب آن در زندگي فردي و اجتماعي (3)   نگاه حرام و اثرات مخرب آن در زندگي فردي و اجتماعي (4)

 نگاه حرام و اثرات مخرب آن در زندگي فردي و اجتماعي (3) اسلام عقیده دارد که روابط نامشروع باید از چشم ، یعنی نخستین مرحله، کنترل شود و هیچ مرد و زن بیگانه ای حق ندارد ،دیگری را هدف نگاه شهوت آلود قرار دهد؛ زیرا چشم دریچه ي حساسی است که لذت جنسی حاصل

 

 نگاه حرام و اثرات مخرب آن در زندگي فردي و اجتماعي (4)یکی دیگر از اثرات تخریبی نگاه حرام، که شاید بتوان گفت، مهمترین اثر تخریبی آن است؛ جمع شدن بسیاری از رذائل اخلاقی در وجود انسان است که ، به واسطه ی نگاه حرام به وجود می آید.لذا به طور کلی می توان گفت که،

انواع نگاه‌های حرام   نقش قصد لذت در حرمت نگاه

انواع نگاه‌های حرامآشنائي من با مرحوم سيد عارف حسيني از اينجا شروع شد كه من اينجا در قم «كفايه» درس مي گفتم. ايشان هم تشريف آوردند به درس من و ظاهرا هر دو جلد كفايه را اگر اشتباه نكرده باشم ،

 

نقش قصد لذت در حرمت نگاهبه مناسبت شهادت شهيد عارف حسيني به محضر مبارك امام زمان (عج) ، مسلمانان پاكستان و خانواده شهيد تسليت و تبريك عرض مي كنم. اگر چه شهادت شهيد قلوب همه ما را جريحه دار كرد ،

چشم چرانی ممنوع   چشم چراني، تیر مسموم

چشم چرانی ممنوع انسان در همه ابعاد بی نهایت طلب است و از آن جمله بی نهایت طلبی در جمال خواهی و زیبا طلبی است. یعنی همیشه دوست دارد چیزهای زیبا را ببیند و از آنها بهره ببرد و هیچگاه از دیدن امور زیبا خسته نمی شود. به عبارت دیگر از برخورد با امور زیبا لذت می برد

 

چشم چراني، تیر مسموم چشم چراني متاسفانه يکي از بيماري ها و عادت هاي ناپسندي است که برخي از افراد جامعه به دلايل مختلف بدان دچار مي شوند. به منظور مبارزه با اين عادت ناپسند, اولا لازم است نسبت به مفهوم, آثار و عواقب و زمينه هاي بروز آن آگاهي بدست

چشم چراني در آموزه هاي قرآني   نگاه به افراد محرم و نامحرم در قرآن

چشم چراني در آموزه هاي قرآنيچشم چراني، خيره چشمي و هرزه نگري ، نگاه از روي لذت به روي خوب كردن و نظر بازي است. (لغت نامه دهخدا ج 5 ص 7147) مقصود از اين تعريف، هر گونه نگاه شهوت آميز به نامحرم و نيز نگاهي است كه انسان را در معرض خطر وقوع در حرام نسبت به نامحرم قرار

 

نگاه به افراد محرم و نامحرم در قرآن قرآن کریم در آیه ی 30 سوره ی نور به ممنوعیت چشم چرانی و لزوم حجاب مردان و تأثیر آن در پاکی و رشد آنان اشاره می کند و می فرماید:«قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ‌ (ای پیامبر) به مردان مومن بگو

چشم چراني   نگاه به نامحرم

چشم چراني سمرة بن جندب ، يك اصله درخت خرما در باغ يكي از نصارا داشت . خانه مسكوني مرد انصاري كه زن و بچه اش در آن جا به سر مي بردند. هماندم در باغ بود. سمره گاهي مي آمد و از نخله خود خبر مي گرفت ، يا از آن خرما مي چيد. و البته طبق قانون اسلام ،

 

نگاه به نامحرم خواهش می‏كنم در مورد نگاه به نا محرم هم مطلب بنویسید . من نگاهم زیاد كنترل نمی‏شود، لطفا راهنمایی‏ام بفرمایید . دوست عزیز، چشم یكی از راه‏های ورودی اطلاعات جهان خارج و تغذیه كننده روان انسان است و بزرگان دین با بهره‏گیری از قرآن و روایات به این عضو، بسیار عنایت

اجازه گرفتن برای دیدن زن بی‌حجاب   چشم‌ پاكی

اجازه گرفتن برای دیدن زن بی‌حجابوقتی چشم چرانی به یک عادت مزمن تبدیل شود و حداقل به مدت شش ماه تداوم یابد، بایستی دیگر آن را یک بیماری روانی و جنسی دانست. چشم چرانی نقطه مقابل بیماری خودنمایی است. فرد خودنما، از قرار گرفتن در معرض دید دیگران کسب لذت می کند اما چشم چران از

 

چشم‌ پاكیدر مكتب انسان ساز اسلام، پاكدامنی از ارزش های والای انسانی به حساب می آید و در مقابل، بی عفّتی و بی بندوباری جنسی محكوم شده است. اسلام نخست با راهنمایی و هدایت،‌مسائل جنسی و شهوانی را كنترل و تعدیل  

بانک پرسش و پاسخ
بانک صوت و فیلم

تصاویر/ بنده الله ، سرباز روح الله

در آستانه بیست و پنجمین سالگرد عروج او (با احتساب تاریخ اصابت ترکش در عملیات کربلای 5 که به شهادت در 12 بهمن منجر شد) ، گروه جهاد و مقاومت مشرق مفتخر است که 25 تصویر آن عزیز را به عاشقان جهاد و شهادت و مجاهدان تقدیم نماید.
به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق ، عبدالله میثمی به سال 1334 در شب شهادت امیرالمومنین(صلوات الله علیه) ، زیر آسمان اصفهان متولد شد ، در شب شهادت حضرت فاطمه زهرا(صلوات الله علیها) هدف آتش دشمن قرار گرفت و جند روز بعد ، جان تابناکش مصادف با هشتمین سالگرد ورود حضرت روح الله به کشور ، بر براق شهادت نشست .
عبدالله میثمی از آن دسته مردان سال های دفاع مقدس است که نه می توان او را نیروی ستادی نامید و نه به عنوان نیروی عملیاتی شناخته می شود. از یک سو در خطوط مقدم نبرد حاضر می شد می جنگید بدون آن که شناخته شود و از سوی دیگر مسئولیتی داشت که به مقتضای آن می بایست در قرارگاه خاتم الانباء می نشست و دیگران به سراغش می آمدند. اما زیرکی اصفهانی عبدالله باعث شد که بتواند میان این دو وضعیت خود توازنی برقرار نماید و سرانجام نیز مزد این تدبیر عاشقانه خود را از معبودش گرفت و امروز در صف منتظران رجعت به سر می برد.
در آستانه بیست و پنجمین سالگرد عروج او (با احتساب تاریخ اصابت ترکش در عملیات کربلای 5 که به شهادت در 12 بهمن منجر شد) ، گروه جهاد و مقاومت مشرق مفتخر است که 25 تصویر آن عزیز را به عاشقان جهاد و شهادت و مجاهدان تقدیم نماید.
روحمان با یادش شاد
برای دیدن تصاویر با کیفیت مناسب ، آن ها را ذخیره کنید
















شهید عبدالله میثمی (نفر دوم از چپ) آقایان مقتدایی و رازینی هم در تصویر دیده می شوند. منطقه عملیاتی والفجر 8


شهید عبدالله میثمی(نفر دوم از راست) شهید حسین خرازی هم در تصویر دیده می شود




شهید عبدالله میثمی (نفر دوم از چپ) شهید فضل الله محلاتی (نفر اول از چپ)


از راست : علی شمخانی (فرمانده وقت نیروی زمینی سپاه )- آیت الله طاهری خرم آبادی (نماینده وقت امام در سپاه) - شهید حجت الاسلام عبدالله میثمی


از راست: شهید عبدالله میثمی - شهید حسین خرازی - آیت الله امامی کاشانی












از راست: شهید عبدالله میثمی - رحیم صفوی - علی رضا افشار











وسلام عليه يوم ولد ويوم يموت ويوم يبعث حيا

سلام بر بدن‏های چاک چاک!

سلام بر ستاره‏های سوخته بر اندام دشت!

سلام بر بدن‏های چاک چاک!

سلام بر خورشیدهای بر نیزه!

سلام بر مظلومیت بر خاک مانده.

سلام بر اربعین!

سلام بر لحظه‏های غریب وصال!

سلام بر لحظه‏ای که تو را از عطر خوش بهشتی‏ات باز شناختم!

سلام بر پیراهنی که بوی غربت مادر را می‏دهد!

سلام بر اجساد مطهری که غریب، بر خاک رها شدند!

سلام بر حنجره خشک و تشنه علی اصغر!

سلام بر خیمه‏های سوخته، بر بدن‏های جدا شده از سر، معصومیت خاکستر شده، سلام بر تو برادر!

چهل وادی دویدم منازل صبر را.

چهل وادی کشیدم بر دوش خود رنج را.

چهل وادی فرو خوردم بغض را.

چهل وادی ویران شدم در خویشتن؛

خراب گشتم برادر، در خرابه‏های شام.

فرو ریختم برادر، در گریه‏های شبانه سه ساله.

زینت پدر را زیر خنده‏های خویش به تاراج بردند.

حرمت فرزندانت را نادیده گرفتند.
ایستادم، برادر؛ همان‏گونه که سزاوار خواهر چون تویی است. ایستادم؛ سربلند، در اوج شکستگی. ایستادم و یک به یک پرده‏های نیرنگشان را چون تار عنکبوتی سست، پاره کردم. ایستادم و مصیبت حنجره‏های خشک را به گوش‏های غفلت‏زده رساندم. ایستادم و چشم‏های کور را به سوختگی خیام، باز کردم

ایستادم و انگشت‏های ظلم را در جام‏های به خون آلوده شکستم

چهل وادی صبر کردم، برادر! صبر کردم؛ صبری جمیل برادر؛ «ما رأیت إلاّ جمیلا».

پروانه‏سان سوختم بر گرد خیمه سجاد.

شعله‏ها را درآویختم تا جگرگوشه‏ات را از هیمه آتش بیرون کشیدم.

ذره ذره آب شدم تا کودک هراسانت را از تاریکی‏ها بیرون کشیدم.

هزاران بار مرگ چشیدم تا ضجه‏های داغ‏دیده طفلان را آرام کردم.

هزاران بار بغض فرو خوردم تا از پس دروازه‏های نامردی گذشتم.

ایستادم، برادر؛ همان‏گونه که سزاوار خواهر چون تویی است.

ایستادم؛ سربلند، در اوج شکستگی.

ایستادم و یک به یک پرده‏های نیرنگشان را چون تار عنکبوتی سست، پاره کردم.

ایستادم و مصیبت حنجره‏های خشک را به گوش‏های غفلت‏زده رساندم. ایستادم و چشم‏های کور را به سوختگی خیام، باز کردم.

ایستادم و انگشت‏های ظلم را در جام‏های به خون آلوده شکستم.

چه کسی می‏توانست بعد از این همه رسوایی، صدای حقیقت را بر خاک ترک‏خورده کربلا نشنود؟!

چه کسی می‏توانست بعد از این رسوایی تظلم را نبیند؟! چه کسی می‏توانست بعد از این، مظلومیت تو را انکار کند؟! من

آمدم برادر؛ با یک دنیا حرف‏های ناگفته، با کمری شکسته و گیسوانی به سپیدی نشسته.

من آمدم؛ با دلی داغ‏دیده و اندوهی فراوان و با قلبی سوخته.

حالا منم و تو و رنج چهل روز اسارت که بیش از چهل سال، مرا در هم شکست.

آرام بخواب، برادر! در آرامشی ابدی که خون سرخ تو و یارانت، تا قیامت بر صحنه تاریخ نقش بسته است.

یک سوال شرعی عجیب و تکان‌دهنده

توبه یعنى پشیمانى، ما هم پشیمان هستیم.

یك بخش دیگر توبه ، استغفار با زبان است ؛ خدایا! اشتباه كردم « أستغفرُ اللهَ ربى و أتوب الیه » با زبان، حالا همین كه قلبمان پشیمان است، بس نیست؟ نه، چون خدا گفته است كه غیر از پشیمانى قلب، دوست دارم صداى التماس گنهكار را بشنوم. صدایت مهم است؛

« ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَكُمْ »(1)  من را صدا بزن، من با صدا زدن تو جواب تو را مى‏دهم.

بیایى پشت در بایستى و زنگ نزنى كه كسى در را باز نمى‏كند. تشنه‏اى، اما اگر نگویى آب مى‏خواهم، آب نمى‏آورند، گرسنه اگر نگوید نان، كسى به او نان نمى‏دهد.

  ترك گناه با اعضا و جوارح

 سومین مرحله توبه: « تركٌ بالجوارح » هر عضوى از اعضا دچار هر گناهى است، امشب از چاه گناه بیرون بیاور، بگو: من از تاریكى مى‏خواهم بروم، خسته شدم.(2)
 
 عزم برنگشتن به گناه

 چهارمین بخش آن هم این است كه به خدا بگویى: از امشب تا سال دیگر، دیگر من به گناه برنمى‏گردم « إضمار أن لایعود ».(3)

توبه نصوح توبه‏اى است كه در آن رجوع به گناه نباشد. و توبه‏كننده از گناه مانند كسى است كه گناه نكرده باشد. و آن كس كه اصرار بر گناه دارد و استغفار مى‏كند خود را استهزاء و مسخره مى‏كند.

 و با این حالت شیطان او را مسخره مى‏كند. و به تحقیق شخص وقتى بگوید: اى خدا من از تو طلب آمرزش مى‏كنم و بازگشت به سوى تو مى‏نمایم پس به گناه عود كند و برگردد و باز چنین بگوید تا چهار مرتبه، در مرتبه چهارم از دروغگویان نوشته شود.
 
داستانى درباره گرگ گرسنه

 یكى از علماى جامع و كامل و عارف و فیلسوف كه همه شما او را مى‏شناسید ، ایشان مى‏فرمودند: براى دیدن یكى از اقوام به شهرمان در یك منطقه سردسیر كشاورزى رفتم.

 وقتى وارد خانه‏اش شدم، گفت: آقا! اول یك مسأله شرعى دارم، این را جواب بدهید.

 گفتم: بفرمایید، گفت: امسال تا زانوى ما در این منطقه برف آمده است، پنج و نیم، شش صبح تازه هوا روشن شده بود، من آمدم بیل و پارو برداشتم كه به باغ بیایم داخل آلاچیق دیدم یك گرگ قوى آمده و زیر آلاچیق خوابیده، من و بیل و پاروى من را كه دید، اصلاً عكس العمل نشان نداد، نترسید، ولى من ترسیدم جلو بروم، خیلى گرگ قویى بود.

 فكر كردم بیابان پر برف است، چیزى گیرش نیامده است، به اینجا پناه آورده. برگشتم و مقدارى نان و گوشت شب مانده بود، مقدارى شیر، این‏ها را داخل سینى گذاشتم و راه افتادم، گفتم: نزدیكش كه شدم، اگر قیافه عصبى گرفت، سینى را مى‏اندازم و فرار مى‏كنم. اگر عكس العملى نشان نداد، جلو مى‏روم.

 دیدن گرگ مادر و پذیرایى از او

 كنار باغ هم آغل گوسفندهایم بود ، جلو آمدم ، دیدم نه ، عكس العملى نشان نمى‏دهد ، زنده هم هست ، نمرده ، نزدیك او رسیدم ، دیدم مقدارى شكمش را بلند كرد و زیر شكمش چهار پنج تا بچه گرگ است كه تازه آنها را زاییده بود.

هیچ چیزى گیرش نیامده بود، گرسنه، بچه‏ها یك مرتبه شروع به ناله كردن كردند، و حالت چشم این گرگ برگشت، مثل این كه مى‏خواست با چشمش به من بگوید: دستت درد نكند، ما بیچاره بودیم، من تازه زاییدم، بچه‏هایم گرسنه هستند.

سینى را گذاشتم. گرگ لقمه لقمه برداشت و اول در دهان بچه‏هایش گذاشت، مادر است.
 
میزان محبت خدا بر بندگان

خدا فرمود: محبت كل مادرهاى عالم را از انسان و جن و حیوان را جمع كنند، یك ذره محبت من را نشان نمى‏دهد. من محبتم به بندگانم اگر صد باشد، یكى‏اش را در كل عالم پخش كردم، نود و نه تاى آن را گذاشتم كه قیامت خرج آنها كنم.(4)

ما با دلگرمى امشب پیش تو آمدیم، خیلى هم دلمان گرم است، هیچ ناراحتى‏اى نداریم.

گرگ هم غذا را خورد و بهار شد، گرگ همانجا ماند و نرفت، كجا برود؟ نمك خورده اینجا بود، محبت و احسان دیده، كجا برود؟

حمیدى در جمع بین صحیحین گفته است: «اسیرانى را نزد پیامبر آوردند ناگاه زنى از میان ایشان دوان دوان در پى كودكى برآمد. طفل خویش را در میان اسیران یافت، به سینه گرفت و شیر داد.

  پیامبر فرمود: آیا گمان دارید این زن فرزند خود را در آتش بیفكند؟ یاران پیامبر پاسخ گفتند: نه به خدا سوگند. پیامبر فرمود: خداوند نسبت به بندگانش مهربانتر از این زن به فرزندش است.»

 در همان كتاب از رسول خدا روایت شده كه خداوند صد رحمت دارد كه یكى از آنها را نازل فرموده و به آن رحمت میان جن و انسان و درندگان و حشرات، دوستى و مهر افكند كه به واسطه آن با هم انس مى‏گیرند

و ددان توله‏هاى خود را پاس مى‏دارند. نود و نه رحمت باقیمانده ذخیره‏اى است كه پروردگار به وسیله آن در قیامت بندگان خود را با آن مورد ترحم قرار مى‏دهد.»

درخت‏ها شكوفه كردند و بچه گرگها هم بزرگ شدند و روزها با همدیگر بازى مى‏كردند، كم كم دیدم مادرشان دیگر غذا قبول نمى‏كند، پشت یك درخت مخفى شدم، دیدم از دیوار كوتاه آخر باغ بیرون مى‏رود و عصر برمى‏گردد و غذا مى‏آورد،
 
دریدن گوسفند صاحبخانه توسط بچه گرگها

 یك روز صبح گرگ رفت، این سه چهار تا بچه گرگ با همدیگر رفتند داخل آغل و یك بره را خفه كردند و داخل آلاچیق كشیدند و شروع به خوردن كردند.

گفتم: عیبى ندارد، عصر بود، دیدم سر و صدا بلند شد، از اتاقم بیرون آمدم، دیدم گرگ برگشته بود، چشمش به این بره من افتاده كه بچه‏هاى او كشته بودند، دیدم این بچه‏ها را مى‏گرفت و چهار پنج بار به زمین مى‏كوبید؛ كه بى‏مروت‏ها! آخر چهار ماه است به ما محبت كرده، بره او را چرا پاره كردید؟ ما كه پنجاه سال است نان خدا را مى‏خوریم و كفران مى‏كنیم.

گرگ، بچه‏ها را زد و بعد هم هر چهار پنج تا را غروب جلو انداخت و برد، پشت دیوار انداخت و خودش روى دیوار نشست و به من نگاه كرد و چشمش پر از اشك شد كه من شرمنده و خجالت زده هستم.

 حالا سؤال شرعى من این است كه گرگ رفت و دیگر نیامد، چهار پنج روز بعد آمد، دیدم یك بره كوچك آورده است، از آن طرف دیوار به این طرف دیوار انداخت و خودش هم روى دیوار نشست كه من به جاى آن بره‏اى كه بچه‏هایم خوردند، این را براى تو آوردم. نمى‏دانم هم از چه گله‏اى گرفته و آورده، آیا این بره حلال است یا نه؟

 انسان عاقل و فهمیده! كسى كه خدا براى تو پیغمبر و على و حسین علیهم‏السلام را فرستاده است! خانم‏هایى كه برایتان فاطمه علیهاالسلام را فرستاد! چه چیزى بیاوریم كه تلافى گناهان گذشته خودمان را بكنیم؟

باز معرفت گرگ كه رفت و یك بره پیدا كرد و آورد، ما برایت چه بیاوریم؟ ما همان حرف امام على علیه‏السلام را مى‏زنیم:

« ارحم من رأسُ ماله الرجاء و سلاحهُ البكاء » ما غیر از گریه سرمایه‏اى نداریم.

منابع:
1 ـ غافر (40) : 60؛ «مرا بخوانید تا شما را اجابت كنم.»
2 ـ جامع الأخبار: 145، الفصل السابع و المائة فی الزنا؛ «قَالَ النَّبِیُّ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله لِكُلِّ عُضْوٍ مِنِ ابْنِ آدَمَ حَظٌّ مِنَ الزِّنَاءِ الْعَیْنُ زِنَاهُ النَّظَرُ وَ اللِّسَانُ زِنَاهُ الْكَلاَمُ وَ الاْءُذُنَانِ زِنَاهُ السَّمْعُ وَ الْیَدَانِ زِنَاهُمَا الْبَطْشُ وَ الرِّجْلاَنِ زِنَاهُمَا الْمَشْیُ وَ الْفَرْجُ یُصَدِّقُ ذَلِكَ كُلَّهُ وَ یُكَذِّبُه.»
3 ـ إرشاد القلوب: 1/45، الباب الحادی عشر فی التوبة و شروطها؛ «وَ قَالَ رَسُولُ االلَّهِ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ایُّهَا النَّاسُ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً قَبْلَ أَنْ تَمُوتُوا وَ بَادِرُوا بِالاْءَعْمَالِ الصَّالِحَةِ قَبْلَ أَنْ تُشْغَلُوا وَ أَصْلِحُوا بَیْنَكُمْ وَ بَیْنَ رَبِّكُمْ تَسْعَدُوا وَ أَكْثِرُوا مِنَ الصَّدَقَةِ تُرْزَقُوا وَ أْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ تَحَصَّنُوا وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ تَنْتَصِرُوا یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَكْیَسَكُمْ أَكْثَرُكُمْ لِلْمَوْتِ ذِكْراً وَ إِنَّ أَحْزَمَكُمْ أَحْسَنُكُمُ اسْتِعْدَاداً لَهُ وَ إِنَّ مِنْ عَلاَمَاتِ الْعَقْلِ التَّجَافِیَ عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الاْءِنَابَةَ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ وَ التَّزَوُّدَ لِسُكْنَى الْقُبُورِ وَ التَّأَهُّبَ لِیَوْمِ النُّشُورِ
وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله یَقُولُ فِی دُعَائِهِ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی كُلَّ ذَنْبٍ عَلَیَّ إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ.»
4 ـ نهج الحق و كشف الصدق: 375، إیضاح خرافة الجبر؛ «وَ رَوَى الْحُمَیْدِیُّ فِی الْجَمْعِ بَیْنَ الصَّحِیحَیْنِ قَالَ قَدِمَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله سَبْیٌ فَإِذَا امْرَأَةٌ مِنَ السَّبْیِ تَسْعَى إِذْ وَجَدَتْ صَبِیّاً فِی السَّبْیِ فَأَخَذَتْهُ فَأَلْزَقَتْهُ بِبَطْنِهَا فَأَرْضَعَتْهُ فَقَالَ رَسُولُ االلَّهِ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ا تَرَوْنَ هَذِهِ الْمَرْأَةَ طَارِحَةً وَلَدَهَا فِی النَّارِ قُلْنَا لاَ وَ اللَّهِ قَالَ اللَّهُ أَرْحَمُ بِعِبَادِهِ مِنْ هَذِهِ الْمَرْأَةِ بِوَلَدِهَا وَ فِیهِ أَنَّ النَّبِیَّ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله قَالَ إِنَّ لِلَّهِ مِائَةَ رَحْمَةٍ أَنْزَلَ مِنْهَا رَحْمَةً وَاحِدَةً بَیْنَ الاْءِنْسِ وَ الْجِنِّ وَ الْبَهَائِمِ وَ الْهَوَامِّ فِیهَا یَتَعَاطَفُونَ وَ بِهَا یَتَرَاحَمُونَ وَ بِهَا یَعْطِفُ الْوَحْشُ عَلَى وَلَدِهَا فَأَخَّرَ اللَّهُ تِسْعاً وَ تِسْعِینَ رَحْمَةً یَرْحَمُ بِهَا عِبَادَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ./منبع: تبیان

بعضي از مداحان مقابل اهل بیت ايستاده اند

حجت الاسلام فاطمی نیا در گفتگو با مشرق:
زيارت اربعين يك اثري دارد كه هيچ عمل مستحبي آن را ندارد و عجيب آن است كه هر كس در اربعين، امام حسين (عليه السلام) را زيارت كند، عاقبت به شر نمي شود و ايمان در قلبش ثبت مي شود.
گروه فرهنگی مشرق-- اربعين از رازهاي هستي است، خصوصيت عدد چهل و اسرار نهفته در آن براي ما روشن نيست. البته چه بسا، با توجه به ويژگي هاي انسان، «چهل بار» تكرار يك رفتار پسنديده موجب ملكه معنوي و تعميق آن رفتار و قابليت نزول فيض خاص خداوند مي شود.
در فرهنگ عاشورا، اربعين به چهلمين روز شهادت حضرت سيدالشهدا(ع) گفته مي شود كه مصادف با بيستم ماه صفر است. از سنت هاي مردمي گراميداشت چهلم مردگان است كه به ياد عزيز فوت شده خويش، خيرات و صدقات مي دهند و مجلس يادبود برپا مي كنند، در روز بيستم صفر نيز، شيعيان، مراسم سوگواري عظيمي را در كشورها و شهرهاي مختلف به ياد عاشوراي حسيني برپا مي كنند. عاشقان و پيروان آن امام، در سحال اسرار اربعين به ذكر پرداخته و باران اشكبار چشم خويش را با مظلوميت حسين(ع) و يارانش پيوند مي زنند. اين راه، راه تداوم عشق است و بي گمان هيچ گاه بي رهرو نخواهد بود .در فرهنگ اسلامي هم عدد چهل (اربعين) جايگاه ويژه اي دارد. چله نشيني براي رفع حاجات، حفظ كردن چهل حديث، اخلاص چهل صباح، كمال عقل در چهل سالگي، دعا براي چهل مومن، چهل شب چهارشنبه... از اين نمونه هاست.
براي بررسي و كنكاش در اين زمينه خدمت حجت الاسلام و المسلمين فاطمي نيا رسيديم. ماحصل اين گفتگو پيش روي شماست.

 

يكي از فرازهاي مهم واقعه عاشورا اربعين است كه عوام و خواص قائل به آن هستند. مولود اين مسأله از كجاست؟ آيا به بازگشت اسراء بعد از چهل روز اشاره دارد و يا جايگاه عدد چهل مي باشد؟

بازگشت اهل بيت عليهم السلام در اربعين به كربلا مورد اختلاف است و تاكنون نيز به جايي نرسيده، بعضي از علماء صرفا آن را مستبعد دانسته اند و بعضي از آنها آن را مسكوت گذاشته اند. اما موضوع اربعين موضوعيت دارد؛ يعني ناظر به آمدن اهل بيت به كربلا نيست. عدد چهل، يك وقتي به خاطر بيان كثرت گفته مي شود، مثل اعداد ديگر. يك عددي گفته مي شود به عنوان بيان كثرت. مثلا عدد 70 خداوند در مورد مشركين مي فرمايد: «ان تستغفرلهم سبعين مره فلن يغفرالله لهم»
«پيغمبر اگر 70 بار هم براي آنها طلب آمرزش كني، خداوند آنها را نخواهد بخشيد»، نه اينكه 1+69باشد يعني بي نهايت،... و هكذا اربعين امكان دارد براي بيان كثرت گفته شود.
گاهي عدد چهل موضوعيت دارد. مثلا امام حسن عسكري(ع) مي فرمايد: علائم ايمان پنج تاست. يكي از آنها زيارت اربعين است زيارت اربعيني كه واقعا چهل روز از شهادت سيدالشهدا گذشته شده باشد.
چهل در بعضي جاها موضوعيت دارد. من اخلص لله اربعين صباحا بعيد نيست كه موضوعيت چهل صباح كسي اخلاص بورزد. يعني چهل صباح بر او بگذرد و تمامي كارهايش براي خدا باشد واقعا ممكن است بسيار كم كساني پيدا كنيم كه حتي 10 روز اين گونه بگذرانند و بالاخره تمام كارها براي خدا باشد حتي نفسانيت ريز داخلي هم در كار نباشد. بعد مي فرمايد: خدا چشمه هاي حكمت را از باطنش برزبانش جاري مي سازد. اما اربعين امام حسين عليه السلام، يقينا موضوعيت دارد و ناظر به بازگشت اهل بيت نيست. ما مي بينيم درسيره اهل بيت بوده چقدر هم تاكيد بر زيارت اربعين شده و چقدر آثار وضعيه دارد.
 
 من در اينجا ياد مي كنم از يكي از اولياء خدا كه مرحوم پدرم بودند (مرحوم آيت الله زبده السالكين آقاي سيداسماعيل اصفيايي (قدس سره) ايشان زماني كه در حيات بودند مي گفتند اسم نبريم حال كه از دنيا رفته اند، ايشان از كبار اولياء و مجتهدان و بزرگان بود. ايشان مي فرمودند كه من از احاديث پيدا كردم (ايشان خيلي اهل حرف زدن نبودند و فكر مي كنم مكاشفتا پيدا كرده بود) زيارت اربعين يك اثري دارد كه هيچ عمل مستحبي آن را ندارد و عجيب آن است كه هر كس در اربعين، امام حسين (عليه السلام) را زيارت كند، عاقبت به شر نمي شود و ايمان در قلبش ثبت مي شود.
 
سر عدد چهل در اسلام چيست؟

ما در اسلام عددهايي داريم كه اينها اعداد خاصي هستند. معلوم مي شود كه موضوعيت هم دارد، يكي عدد هفت است، شما ملاحظه مي فرماييد كه عدد آيات سوره مباركه حمد هفت است، طواف هفت است و از اين قبيل... حال غرض اين است كه اين اسرار نزد خداست مادامي كه بيان معصوم زير اين حرف ها نباشد كه عدد هفت چرا و عدد 40 چرا؟ تا بيان معصوم نباشد نمي توانيم چيزي بگوييم و اگر اسرارش معلوم نباشد و چيزي بگوييم، خداي ناكرده منشأ انحراف مي شود.
چنانچه الان در فرقه اسماعيليه عدد هفت كاملا منشاء انحراف شده يعني خدا مي داند آنها روي عدد هفت و 70 چه كاخ هايي ساخته اند براي اين كه سرش را نمي دانستند. بنابراين ما بايد متعبد باشيم حتي در اذكار. ممكن است ذكري از معصوم برسد كه مي گويد اين را چهل بار بخوانيد، چهل بار بخوانيم. اگر از كسي برسد كه معصوم نيست، بزرگي است ولي ما مي دانيم كه بي حساب و كتاب حرف نمي زند مثل آقاي قاضي ، آقاي بهاءالديني، آقاي طباطبايي و... اين جور شخصيت ها، گاهي وقت ها ممكن بود چهل روز دستور مي دادند، براي شاگردانشان كه چهل روز اين دعا را بخوانيد. معلوم بود چهل، موضوعيت دارد.

اما مطلبي بگويم كه براي شما به يادگار بماند، شما بدانيد كه عدد چهل را گاهي خداوند موضوعيت مي دهد و خدا بخواهد بنده اش را با يك عدد كمتر به آن هدفي كه بايد به چهل برسد مي رساند.
يكي از صاحبدلان در گذشته مي گويد كه انس سه قسم است. يك قسمت انس به خلوت، يك قسمت انس به عبادت و قسم سوم انس به الله. وقتي ما اين بحث را شروع كرديم با چين و چروك صورت ها و اعتراض ها مواجه شديم چون سخت بود بعضي ها بپذيرند كه وقتي كسي مي رود و در خلوت دعا مي كند، نماز مي خواند چرا اين را يك قسم جدا كرديد يا انس به عبادت؟ مگر عبادت براي خدا نيست اما شما آمديد در اينجا يك قسم ديگر تراشيده ايد كه انس به الله است، در صورتي آن كسي كه مي رود در خلوت براي خدا مي رود. معمولا خلوت را انتخاب مي كند كه حواسشان جمع باشد. يا آن كسي كه انس به عبادت دارد باز هم به خاطر الله است. چون عبادت براي خدا مي شود چرا شما قسم سوم تراشيديد؟ آخر ديديم بايد مطلب را باز كنيم. اما انس به خلوت گفته اند علامتش اين است كه اگر خلوت را از او بگيرند آن حالي كه او داشت از دستش مي رود واصلا به هم مي ريزد اما علامت انس به عبادت علامتش اين است كه اگر عبادتي كه هميشه آن را انجام مي داد بگيرند و بدل كنند به عبادت ديگر او به هم مي ريزد و معلوم مي شود كه انس او انس به عبادت است. من حاشيه زدم به اين مطلب كه در انس بالعباده انتخاب كننده بنده است، در انس بالله انتخاب كننده خداست. ما مثال مي زديم يك حاج آقايي يا حاج خانمي 20 بار به عمره مشرف شده حال بار دوازدهم كه مي خواهد برود مي گوييم خانم، آقا ما خانواده اي مي شناسيم كه آبرومنداست و خيلي مضطر به اين پول هستند و ندارند، آنها را از خانه بيرون مي اندازند اين دفعه را بدهيد به اينها، امسال را مشرف نشويد ان شاءالله سال آينده مشرف شويد. مي گويند: نه نمي توانيم اين انس به عبادت است و انس بالله نيست پس فرق بين انس به الله و انس به عبادت روشن مي شود.
 علامت انس به عبادت اين است كه ما آن عبادت را اگر بخواهيم جايگزين كنيم با ديگري بهم مي ريزد. يك نفر آمده بود در يك صندوق قرض الحسنه براي كسي ورقه اي را امضا كند يكدفعه زد زير گريه گفتيم چه شده؟ گفت من اين موقع زيارت عاشورا مي خواندم. گفتم تو انس به عبادت داري. امام حسين شهيد شده تا تو بيايي گره از كار اين فرد باز كني.
 
استاد يادگاري را براي خوانندگان نفرموديد!

مطلبي را كه مي خواستم به عنوان يادگاري بگويم در اينجاست. مرحوم پدرم مي گفت (قريب به مضامين فرض كنيد): يك نفر طلبه در قم استادش به او گفته بود كه چهل روز بايد اين ذكر و يا ظاهرا عملي را به جا بياوري. چهل شب انجام بدهي شب چهلم به تو نتيجه داده مي شود. اين از ظرايف معارف الهيه است كه اين چهل شب بايد متصل باشد و اگر در وسطش يك وقفه اي حاصل شد و بريد، بايد از سر بگيرد.
طلبه مي گويد ما 25 شب انجام داديم، شب 26 يك مهمان رسيد حال چه كنيم؟ مهمان است نمي شود يك مقدار خوراكي و شيريني بگذاريم جلويش و بگوييم مشغول باشيد تا ما برويم سه، چهار ساعت مشغول باشيم اين خلاف احترام است. طلبه مي گويد آمدم و يك ترازو گذاشتم و گفتم تمام اين كارها براي پروردگار و براي محبوب حقيقي ماست حال او خود گفته مهمان را احترام كنيم، اگر من امشب مهمان را احترام بكنم مي ارزد كه امر پروردگار را اطاعت كنم. استاد گفته بود كه اگر وسطش ببرد بايد از آغاز شروع كنم، آخرش اين است كه 15 شب باقيمانده را رها مي كنم و همه 25 شب را به هيچ مي گيرم. رفت و كنار مهمان نشست.
عجيب است پدرم تعبيري دارد كه از گفتن آن معذورم و شايد راضي نباشد. خلاصه نقل به معنا مي كنم. شب طلبه خوابيد آن شب به طلبه گفتند: آشيخ ما كاسه ات را پر كرديم، نمي خواهد ديگر زحمت بكشي، 15 شب ديگر هم مال خودت مي خواهم اين را بگويم. ظريفه اي در اينجا ديده مي شود. عدد چهل با اينكه موضوعيت دارد، در عين حال بنده وقتي خالص باشد مثل اين است كه خداي متعال با عدد ديگر هم به دادش مي رسد اين ظرايفي است كه مي خواستم سربسته گفته باشم.
 
بر گرديم به اربعين امام حسين(ع) آيا آمدن جابر به كربلا تصادفي بوده يا با برنامه صورت گرفته است؟

نخير. اتفاقا جابر را كه گفتيد، بسيار كار خوبي كرديد. واقعا جابر با اين كاري كه كردند در تاريخ ما تكيه گاهي است. زيارت جابر كاملا با برنامه بوده است. بچه كه بودم يادم مي آيد در تبريز با پدر و مادرم روضه مي رفتيم. بعضي از منبري ها مي گفتند جابر به خادمش عطيه گفت. در تهران هم كم و بيش شنيدم بعد فهميدم كه عطيه يكي از علماي زمان جابر و دوستش بوده، خادمش نبوده. جابر تربيت شده اهل بيت بوده. شما بايد همه كارهاي جابر و ظرايف كارش را كنار هم بگذاريد و ببينيد اين مكتب اهل بيت چه مكتبي است؟ از طرفي يادمان باشد كه حضرت امام حسن عسكري(ع) مي فرمايد: علايم ايمان پنج تاست. آن علائم، تمامش براي شيعيان است. بسم الله بلند گفتن، در نماز پيشاني را به خاك گذاشتن، انگشتر را به دست راست كردن، خواندن زيارت اربعين و 51 ركعت نماز در شبانه روز خواندن. اين مختصات شيعه است. اما جابر عمدا براي اينكه اربعين است مي خواهد برود به كربلا نه اينكه از آنجا رد مي شده و مصادف شد با اربعين.
 
 عطيه مي گويد جابر به من گفت: من را ببر به زيارت حسين(عليه السلام). منتهي اينكه گفته مي شود به امام سجاد(ع) خبر دادند كه جابر آمده در اينجا مطلب دور از ذهن است. ما بايد ابتدا آمدن اهل بيت را ثابت كنيم تا بعد ملاقات جابر با اهل بيت را هم ثابت كنيم و اين دو مبتني بر همديگر است پس بهتر است مطلب را مسكوت بگذاريم چون علما هم نمي دانند كه جابر در كدام اربعين آمد به كربلا.
 
يعني آمدن جابر در اربعين اول مورد تأييد نيست؟

آمدن جابر مورد تاييد است ولي تعيين آن مشكل است در تعيين آن علما نظر نداده اند كدام اربعين است. قطعا اربعين آمده ولي مورد ترديد است كه در اربعين اول بوده يا دوم و اين را مسكوت گذاشته اند.
جالب اينجاست كه آمدن ايشان براي زيارت اربعين بوده، درست است كه آنجا آمد گريه كرد و حتي حالش بد شد و غش كرد، كه عطيه مي گويد حتي آب آوردم و ريختم، اما صرفا براي قربان صدقه رفتن نبود، جزء عقايدش بوده كه اربعين، زيارت اربعين امام حسين(ع) را به جا بياورد.
 علامه مجلسي رضوان الله تعالي عليه زيارتنامه اي كه از قول جابر نقل كرده نشان مي دهد، اين يك شيعه كامل العيار تربيت شده است. وقتي عطيه مي گويد، او حالش بد شد و گريه كرد و من آب آوردم و به صورتش ريختم. مي گويد او بلند شد و ديدم دارد جملات بلندبالايي را به زبان مي آورد. به امام حسين(ع) مي گويد: السلام عليك يا وارث علوم الانبيا. اين جمله اصلا از دهان يك غيرشيعه كامل العيار تربيت شده بيرون نمي آيد.
 
 
 
 

كاروان اسرا بعد از واقعه عاشورا يك كاروان داغديده و آسيب ديده است، اداره اين كاروان نيز دو وجه داشت، يك طرف اداره زن و بچه هاي داغدار و مصيب ديده، طرف دوم زنده نگه داشتن خون شهداي كربلا، مسئوليت اين كاروان نيز برعهده دو رهبر بود. امام سجاد و حضرت زينب(س)، يك جمله اي داريم از امام سجاد خطاب به حضرت زينب(س) كه فرمودند. انت عالمه غير معلمه. حال سوال اينجاست كه حضرت زينب(س) از اين علمشان براي اداره كاروان استفاده مي كردند و يا اينكه از قاعده تبعيت از امام زمانشان استفاده مي كردند؟
 

اداره كاروان از امور اجتماعي است يعني شايد نياز به علم لدني و يا به كار بردن آن نباشد بلكه يك بحث مديريتي است. منتهي اهل بيت غير از علمشان و غير از مديريتشان انسان هايي ممتاز و از نوابغ بودند. بنابر اين، حضرت زينب يك مديريتي داشته است و آن عقل و تدبير و تعقل حضرت زينب(س) كه حتي زبانزد مخالفين شد. در كتابي كه تاليف ابن اثير جزري است درباره حضرت زينب(س) مي گويد وكلامها عند يزيد يدل علي قوه العدل و الجنان: جنان به فتح جيم كه به معني فكر است. يعني سخن گفتن او نزد يزيد دلالت بر قدرت عقل او مي كند اين تعقل حضرت زينب(س) مي باشد.
اما مي ماند يك بحث، زماني مسائل فوق العاده اي پيش مي آيد. مي توانيم بگوييم كه البته در اصل ايشان به امام زمانش مراجعه مي كرده و ممكن است ايشان از قسمتي از علم لدني خودش هم استفاده مي كرد، چنانچه ما در مديريت حضرت زينب(س) در مقاتل معتبر داريم كه وقتي بچه ها بهانه پدر را مي گرفتند، حضرت مي فرمود كه پدرتان مسافرت رفته، اين نمونه است و كاشفيت دارد اولا كه مقصودشان سفر آخرت بوده ثانيا به بچه سه ساله نمي توان گفت كه پدرت را كشته اند گفتن اين مسائل بچه را مي كشد اما بالاخره عالمه غيرمعلمه، خانمي كه علم لدني داشت به بچه ها اينطور مي فرمود و مي خواست كه بچه ها در جريان مصيبت ها حتي الامكان قرار نگيرند.
 
جمع بين استفاده از علم لدني و تبعيت از امام زمان چگونه بود؟

جمع بين اين دو تا يعني استفاده از عملشان و تبعيت از امام زمانشان مانعه الجمع نيست. يك وقتي مسأله اي است كه ترجيح مي دهند از امام زمان بپرسند و يك وقتي هم مرحله اي است كه خدا روشنشان مي كند يا همان علم لدني، همان جا مي دانند كه ولي خدا به اين قسمت راضي است، در مورد اين مسائل نظر دادن سخت است اصل اين است كه آنها از امام زمانشان مي پرسند شايد هم زماني مصلحت بدانند كه از علم لدني استفاده كنند، مانعه الجمع نيست.
 
بيماري امام سجاد(عليه السلام) تا چه زماني طول كشيد؟

اين از مسائلي است كه بايد عنوان شود و متاسفانه ذاكرين و غيرذاكرين ـ ان شاءالله امام زمان كمك كنند كه اينها اين جمله زشت را ترك كنند و نگويند بيمار كربلا.
 زماني مداحي مي گفت: بيمار كربلا. به او گفتم: من به تو بگويم مداح بيمار خوشتان مي آيد. گفت نه، گفتم پس چرا به امام مي گويي؟ آنچه در روايت آمده اين است كه حضرت در روز عاشورا مريض بودند بيشتر از اين روايات نشان نمي دهد كه بگوييم در شام هم مريض بوده. تمامي علماي اهل سنت نوشته اند ـ جاي تاسف است كه من شيعه بگويم بيمار كربلا بعداً سني اينطوري بنويسيد ـ وقتي حضرت مي آمدند كنار كعبه در قضيه (فرزدق) كه مردم حتي خليفه، هشام خوناشام را محل نگذاشتند تا استلام حجر بكند، وقتي حضرت آمد آنها كه مي شناختند احترام گذاشتند و آنهايي هم كه نمي شناختند با آن قدرت ولايت بي اختيار به كناري رفتند.
اهل سنت همه ايشان نوشتند و كان من اجمل الناس وجها و اطيبهم ريحاً. وقتي امام سجاد(ع) از خوش بوترين و خوشروترين افراد بود. حال به خاطر دوشب تب او را بيمار كربلا بناميم، چقدر ما بايد بي معرفت باشيم كه اين حرف ها را بزنيم.
بيماري حضرت حداكثر روز عاشورا و يا شب عاشورا بوده و بيشتر از آن را ما مدركي نداريم كه بگوييم ايشان مريض بوده، هنگامي كه خيمه ها را مي خواسنتد آتش بزنند ايشان بيمار بودند.
 
يزيد با چرخاندن كاروان مي خواست اسرا را تحقير كند و اقتدار خود را نشان دهد. حضرت در مواجهه با اين صحنه هاي عمومي چه شيوه اي داشتند؟ در محافل خصوصي چه شيوه اي را اختيار كردند؟

محفل خصوصي در مقاتل نداريم.
 
بالاخره در كاخ يزيد گفتگوهايي بدون حضور مردم برگزار شده است.

گفتگوهايي در زماني كه يزيد ملعون مي خواست ايشان را مرخص كند صورت گرفت كه چه چيزي مي خواهيد و... قريب به همين مضامين بود و روايت است كه حضرت سر مبارك پدر را درخواست كردند بنابر قولي كه اگر صحيح باشد و آن هم جوابي داد.
علي كل حال ما محافل خصوصي در مقاتل نيافتيم. هر چه بوده همين مجالس بود كه به خاطر به رخ كشيدن قدرت بوده و يا اينكه نستجير بالله اهل بيت را تحقير كند و از مردم زهر چشم بگيرد كه ما اين هستيم و قدرت داريم. در همين مجالس هم برحسب مصلحت حضرت زينب كبري صحبت مي كردند و گاهي وقت ها به حضرت زينب از طرف دشمن خطاب مي شود كه حضرت خودشان جواب مي دادند مانند مجلس ابن زياد كه خود ابن زياد يا پليدي ديگر شماتتي به حضرت زينب كرد و حضرت يك جمله عرفاني ماندگاري فرمودند كه به راستي مايه حيرت تمامي عرفاي عالم است :مارايت الا جميلا-.
 
ما اگر ابرويمان خم شود اين طور حرف نمي زنيم. خانمي كه در اين واقعه در سن جواني بودند، مداحي كه مي گويد قدشان خميده بود همه اينها دروغ است، اينها تتمه ظلم بني اميه است. خدا به اين مداحان انصاف بدهد اينها گفته اند كه فلان كس مخالف ما است اما من حلال نمي كنم هر مداحي كه افترا ببندد، واگذارش مي كنيم به حضرت زهرا. بنده دست مداحان را مي بوسم، اما مداحي كه مزخرفات بگويد با او مخالفم. به يك چيزي اشاره مي كنم كه به گوش اين مداح برسد و توبه كند، بعضي از مداحان الان معتقدند كه علما دعوت نشوند، فقط مداح بيايد، فقط اكو و بلندگو باشد اصلا بعضي از اين مداحان روبروي امام حسين(ع) ايستاده اند.
نمي گذارند بيان شود كه هدف امام حسين(ع) چه بوده، در همين زيارت اربعين حضرت مي فرمايد؛ خدايا امام حسين خونش را داد كه بندگان را از ناداني برهاند.
عالم بزرگي به يك مجلس آمده بود در مورد امام حسين(ع) صحبت كند يك مداحي بلندگو را بدست گرفت و حدود سه ربع مقدمه گفت. آخر صاحب خانه آمد به آن عالم جليل القدر گفت: آقاجان شرمنده شما هستم. اين بلندگو را نمي دهد! مداح بايد 10 دقيقه بخواند برود، التماس دعا. مداح كه نبايد نظر بدهد حتي بعضي مي آيند در ضمن مدحش به نظام قديم و جديد مدارس اعتراض مي كنند!
اين گونه جمع بندي مي كنيم كه در بعضي از مجالس حضرت زينب حرف مي زدند و در بعضي مجالس حضرت سجاد(ع) صحبت مي كردند و شايد در بعضي جاها هر دوي آنان، برحسب مصلحت بيني ها بوده است.
 
در بعضي از نقل ها داريم كه زمان برگشت به مدينه همسر حضرت، ايشان را به خاطر شكستگي چهره شان نشناختند. آيا اين نقل ها صحت دارد؟
 

تمامي اينها دروغ است و تمامش ساخته و پرداخته ذهن مداحان است. اصلا يك سطري از اينها در كتاب هاي ما نيست. حتي مي گويند يكي آمد در كوفه و گفت تو كي هستي حضرت مي فرمايد؛ زينب هستم و او گفت من كلفت تو بودم به تو چه قدر ظلم شده كه اين گونه تغيير كرده اي همه اينها دروغ است.

هدف هاي حادثه عاشورا چه زماني به بار نشست؟ قبل از ورود به مدينه يا بعد از ورود به مدينه؟
تحليلي كه از منابع معتبر به دست مي آيد كه اصلا يزيد قصد داشت به گمان خود در دانشگاه دين را ببندد. امام حسين(ع) سلام الله عليها با خون خود و عزيزانشان نگذاشتند بسته شود واين در را باز كرد. سخنراني ها و گفتگوهايي كه حضرت سجاد(ع) و حضرت زينب(س) كردند، جزء اولين دروس اين دانشگاه مي دانيم. اين كه حضرت سجاد(ع) وقتي مي رود در مجلس يزيد مي گويد انا بن فاطمه الزهرا، اين خودش يك درس است. در اين خطبه حضرت سجاد تحولي به وجود آورد كه وقتي خطبه تمام شد ديدند مردم زبانشان حركت مي كند و لعنت به بني اميه مي كنند و چشم ها تمام اشك آلود است.
اين دانشگاه باز شد و يك استاد و يك معاون وارد شد. استاد حضرت سجاد و معاون حضرت زينب بودند. منتهي اين بار نشستن و ظهور اين بار نشستن مراتب داشت آنان ذره ذره شروع كردند. همين ها درس بود، مرتب در شام توهين مي شنيدند. مثلا در شام پيرمردي توهين كرد حضرت سجاد(ع) به او فرمود: آيا قرآن خوانده اي؟ بله. اين آيه شريفه را خواندي: «قل لااسئلكم عليه اجراً الالموده في القربي» بله خوانده ام. حال به شما چه ارتباطي دارد؟ ما اولاد او هستيم.
 حضرت زينب هم يك جمله عرفاني دارد: ما رايت الا جميلا. يك جمله حماسي، بايد به آن افتخار كنيم و به چند زبان ترجمه كنيم. عوض اينكه بگوييم قدش خميده بود ما بايد اين را بگوييم، قدش را چه كار داري قدش خيلي هم استوار بود. براي اينكه وقتي در مجلس يزيد زنان دورش را مي گرفتند كه خانم شناخته نشود يكي از ملعونين گفته بود كه من هذه المتنكره اين كيست كه مي خواهد خودش را اين جوري مخفي كند و خودش را گم مي كند. اما جمله حماسي ايشان وقتي بود كه يزيد نشسته بود و جلاد در طرفين، حضرت زينب فرمود: من قدر تو را خوار مي شمرم، تو را چيزي حساب نمي كنم. اين خيلي حرف است كه انسان به خليفه خون آشام اين حرف را بزند. من قدر تو را كوچك مي شمارم. اين ظهور نشستن همين طور مراتب دارد كه مي رسد به اينكه كاروان به مدينه باز مي گردد و حضرت سجاد در منزل خود مستقر مي شوند.
ما از شيعيانمان چقدر ناقل آثار حضرت سجاد داريم كه بي حساب است. چقدر اهل سنت داريم كه مي گويند قال علي بن الحسين اين نشان مي دهد كه در خانه باز بود. اين مكتب داير بود و با و جود فشارهايي كه بوده، ظاهراً در شرح ابن الحديد ديدم كه يك نفر مي آيد و با حضرت سجاد احوالپرسي مي كند تازه بعد از اينكه غائله كربلا تمام شد و رفته اند در مدينه نشسته اند و به قول معروف آبها از آسياب افتاده، آن موقع احوالپرسي مي كند حضرت جواب مي دهد، اين جواب نشان مي دهد كه چقدر اهل بيت در فشار بوده اند و جاي تاسف است كه مي گويد: كيف اصبحت يابن رسول الله يعني چگونه صبح كردي؟ حالت چطور است، حضرت مي فرمايد: اصبحنا خائفين برسول الله. صبح كرديم، امان نداريم چون نسبتمان به پيغمبر مي رسد و اصبح سائر اهل الاسلام امنين. مي فرمايد بقيه اهل اسلام در امانند چون نسبشان به پيغمبر نمي رسد. يعني اولاد پيامبر بودن خطر بود، ولي با وجود اين مي بينيم چقدر سني داريم كه مي گويد قال حسين بن علي چقدر مراجعه شده چقدر سوال كرده اند. بعد آن وقت شما ببينيد كه حضرت باقرالعلوم كه ابن حجرسني مي گويد اين آقا شكافنده علوم و پرچمدار علوم است. بنده اين طور مي گويم: پايه گذار انقلاب فرهنگي جهان اسلام حضرت باقر(ع) بود. حضرت باقر كه با آن همه ظلم و ستم كه زمان هشام بود، خيلي حضرت در فشار بود، در عين حال كار حضرت صدا كرد، اين از بركات كربلا بود.
 حضرت صادق(ع) وقتي آمد شوخي نيست كه انسان اين همه شاگرد داشته باشد كه ممتازهاي آن چهارهزار نفر باشد. يك نفر از هند يا ايران درست در خاطر ندارم رفته بود مدينه مي گويد سه روز در مسجد ماندم و مي خواستم يك دست به امام صادق بزنم كه ميسر نشد. آنقدر ازدحام جمعيت بوده. ازدحام هاي الان خيلي ملاك نيست مردم زياد شدند. آن زمان در مسجد سه روز بماند و نتواند دست به امام صادق بزند. تمام اينها نتيجه ظهورهاي به بار نشسته اين خون ها بود. شكي در اين نيست كه اگر امام صادق صدايش به همه جا رسيد، علتش كربلا بود.

ویژه نامه اربعین حسینی  


 
    ارزش و جایگاه اربعین حسینی از دیدگاه ...     جابر نخستین زائر امام حسین (ع)

ارزش و جایگاه اربعین حسینی از دیدگاه مقام معظم رهبریاهمیت اربعین از کجاست ؟ صرف اینکه چهل روز از شهادت شهید می گذرد ، چه خصوصیتی دارد ؟ اربعین خصوصیتش به خاطر این است که در اربعین حسینی یاد شهادت حسین زنده شد و این چیز بسیار مهمی است .

گذري بر زندگاني امام سجادجابر نخستین زائر امام حسین (ع)یکی از راههای عمیق و در عین حال ساده و آسان برای شناخت اسلام ‏و آثار سازنده آن، مطالعه زندگی اصحاب خاص پیامبر(صلی الله علیه واله) و امامان‏معصوم (علیهم السلام) است.

    عطیه عوفی همراه با سوگواری جابر     زیارت اربعین نشانه هر مومن

عطیه عوفی همراه با سوگواری جابر در لابلای اوراق زرین تاریخ اسلام چهره‏های درخشانی در سکوت ‏مرگبار ستم فرمانروایان غاصب مکتوم مانده است. کاش تاریخ‏نویسان، به جای آن همه کتابها که در باره اهل دوزخ نوشته‏اند، در راه شناساندن تندیسهای زهد و پاکی

زیارت اربعین نشانه هر مومن

                        يكي از نشانه هاي مومن، زيارت امام حسين(ع) در روز اربعين است. از حضرت امام حسن عسگري(ع) روايت شده است كه «علامتهاي مؤمن پنج چيز است، پنجاه و يك ركعت نماز فريضه و نافله در شبانه روز، زيارت اربعين، انگشتر به دست

    شرحي بر زيارت اربعين     استراتژي امام سجاد(ع)

                        شرحي بر زيارت اربعينروز بيستم ماه صفر، روز اربعين و به قول شيخين - شيخ مفيد و شيخ طوسي- بازگشت اهل حرم امام حسين عليه السلام از شام به مدينه، و روز ورود اولين زائر آن حضرت جابربن عبدالله انصاري به کربلا،

استراتژي امام سجاد(ع) 1. عدد چهل 2. اربعین امام حسین (علیه السلام) 3. بازگشت اسيران به مدينه يا كربلا 4. ميرزا حسين نوري و اربعين‌ 5. شهيد قاضي طباطبائي و اربعين‌ اعتبار اربعين امام حسين (علیه السلام) از قديم الايام ميان شيعيان و در تقويم تاريخي

    پژوهشی در اربعین حسینی     اربعین در اشعار فارسی

پژوهشی در اربعین حسینی

                        حضور اهل بیت(علیهم السلام) در اولین اربعین شهادت امام حسین(علیه السلام) بر سر مزار آن حضرت در کربلا از مسائلی است که در قرون اخیر برخی محققان شیعه درباره آن تشکیک کرده اند. در مقابل، برخی دیگر از اندیشمندان، درصدد رد این تشکیک و اثبات اربعین اول شده

اربعین در اشعار فارسیبوی کربلا بنازم آنکه دایم گفتگوی کربلا دارد دلی چون جابر اندر جستجوی کربلا دارد دلش چون کربلا کوی حسین است و نمی‏داند که همچون دوردستان آروزی کربلا دارد به یاد کاروان اربعینی با گریه می‏گوید به هر جا هست زینب رو به سوی کربلا دارد

    چهل روز اندوه     گام به گام تا اربعین شهیدان

چهل روز اندوهدرد ، روایت هفتاد و دو ستاره خاموش را به توفان سپرده است. چهل غروب، آسمان، خورشید را بارید. چهل بار کوه، پژواک مظلومیت خون شهدا را به آسمان پاشید و گودال خون تراوش کرد. چهل روز غم، دیوارهای کوفه را

گام به گام تا اربعین شهیدانقيام سيد الشهداء ابعاد مختلفي داشت كه مي توان بخوبي از رفتار و گفتار امام (عليه السّلام) از ابتداي حركتشان از مدينه تا آخرين لحظات عمر شريفشان متوجه آن شد.

    نجات بشریت رمز جاودانگي‌ حماسه‌ عاشورا     از شور عاشورا تا پيام‏هاي حسيني

نجات بشریت رمز جاودانگي‌ حماسه‌ عاشوراتحقيق‌، بررسي‌ و تحليل‌ رمز جاودانگي‌ حماسة‌ عاشورا و اين‌كه‌ چه‌ سرّي‌ در خلق ‌و ايجاد اين‌ حماسة‌ جاويد نهفته‌ است‌ كه‌ تا امروز، به‌ عنوان‌ حماسه‌اي‌ ماندگار در تاريخ ‌بشر، مطرح‌ گرديده‌ و وجدان‌هاي‌ بيدار و آگاه ‌،

از شور عاشورا تا پيام‏هاي حسيني پيامبر صلي‏الله ‏عليه ‏و‏آله‏وسلم : «مكتوب عن يمين العرش انَّ الحسين مصباح الهدي و سفينة‏النجاة»1 همره هر موج خونش، گوهري ممتاز دارد كربلا در سينه‏اش پنهان هزاران راز دارد عبارت حماسه و شور حسيني، به طور مكرر در ميان مردم ما به كار رفته است

 

    لينک هاي مقالات ديگر
کاغذ دیواری اربعین
       
کارت پستال اربعین
   

          بانک صوت و فیلم      

 

 
قالب نمایش   صوتی   نرم افزار   پس زمینه   فیلم تصویری